به گزارش پایگاه 598 به نقل از خبرگزاری دانشجو،
«عباس غزالی» با اینکه سن و سال زیادی ندارد، اما کارنامه سینمایی پر و
پیمانی دارد. او با فیلمسازان مهمی کار کرده است؛ با اصغر فرهادی، فرج الله
سلحشور، حمید نعمت الله، هومن سیدی و غیره. «بهروز» سریال وضعیت سفید
برای ما از همکاری اش با «سیدجلال اشکذری» گفت و تجربه حضور در فیلم
سینمایی «دلبری». از خاطرات روزهای جنگ و علاقه اش به شهدا. از همکاری اش
با فرج الله سلحشور و تجربه ماندگار سریال «وضعیت سفید». گپ و گفت صمیمی ما
با «عباس غزالی» را در ادامه می خوانید.
در مصاحبه ای گفتید حضورتان در فیلم دلبری ادای دین به شهداست. منظورتان از ادای دین چیست؟
هر نسلی برای ارزش ها احترام قائل است و از همه نظر برایشان
ارزشمند است. به هر حال شهدا، خانواده هایشان و جانبازان عزیز ارج و قربی
پیش خدا دارند و مقام بالایی دارند که ما بایستی به آن ببالیم و افتخار
کنیم. این یک احساس همیشگی است و فکر می کنم هیچ وقت در وجود ما نه کهنه می
شود، نه تاریخ مصرفش می گذرد و تا ابد ماندگار است. این عزیزان به گردن تک
تک ما حق دارند. برگی از تاریخ مملکتمان را این ها ورق زدند، تا امروز ما
بتوانیم در رفاه و آرامش کافی زندگی کنیم. من از این بابت این جمله را گفتم
و برای همین این فیلم را پذیرفتم و همه جوره بهش افتخار می کنم .از نظر من
مقدس و شریف است. خدا را شکر می کنم که سعادتی این مدلی نصیبم کرد تا
بتوانم هرچند کوچک ادای دین کنم. چون نقشم در فیلم کوتاه است اما تلاشم را
کردم که تمام انرژیم را بگذارم. جوری که در شأن این عزیزان باشد.
شما متولّد بهمن 63 هستید. یعنی در بحبوحه جنگ 8 ساله به دنیا آمدید. آیا تصویری از آن روزها دارید؟
چیزی که از آن روزها یادم است در حد چند عکس یا چند پلان هست،
ولی در ذهنم برای همیشه باقی مانده. اینکه ما در آپارتمان هستیم و روی
شیشه آپارتمان ها یک برچسب ضربدری خورده. یا اینکه به یک باره آژیر خطر
کشیده می شد و چراغ ها را بایستی اهالی خانه خاموش می کردند و حتی یادم هست
که من را بغل می گرفتند و وارد یک دالان باریک رو به پایین با پل های
طولانی مثل پناهگاه می شدیم. حتی با بچه ها که در کوچه مشغول بازی بودیم،
منورهایی در آسمان رد می شد که من گاهگداری این تصاویر مختصر و کوتاه را
خیلی واضح بیاد می آورم. با این حال از رشادت ها و فداکاری ها و همه
اتفاقاتی که رزمنده ها در آن 8 سال رقم زدند، بارها و بارها شنیده ام.
قبل از حضور در فیلم سینمایی «دلبری» سال 93 در سریالی به نام «هانیه» به کارگردانی آقای دهقانی بازی کردید. می خواستم نظر شما را درباره سینمای ایشان بدانم.
آقای دهقانی اشکذری عزیز جزو فیلم سازان جوان و آینده دار ما هستند. یادم هست ایشان برای فیلم اولّشان، «خانه ای کنار ابرها» چندین و چند بار با بنده تماس گرفتند که همکاری کنیم، اما من قبول نکردم. برای اینکه هنوز فیلم سینمایی ام را کار نکرده بودم و وسواس هایی همیشه در انتخاب کارهایم داشته ام و دقت زیادی می کنم که کارها به چه مدل صورت می گیرد. مقداری حساسیتم زیاد بود و فیلم خاصی از آقای اشکذری ندیده بودم. پس همکاری مان صورت نگرفت اما بعدها نمونه کار خوبشان را در سینما دیدم و ارتباطمان همچنان حفظ بود تا اینکه ایشان محبت کردند برای سریال «هانیه»، که اولین سریال خودشان هم بود، باز با من تماس گرفتند. فیلمنامه را که خواندم دیدم چه قدر جالب است که توانسته به عنوان یکی از سریال های مناسبتی با موضوع مناسبتی حرف خودش را بزند.
من قصه های مناسبتی زیادی بهم پیشنهاد شده اما حقیقتا از میان
همه آنها، فیلم نامه آقای اشکذری جزو فیلم نامه هایی بود که علاوه بر
مناسبتش قصه ای را روایت می کرد و برای همین مطمئن بودم تماشاگر ارتباط
خوبی با آن برقرار می کند. این برای من ارزشمند بود که نویسنده ای اینگونه
به قضیه نگاه کرده. من با قصه ارتباط برقرار کردم و با شخصیت اصلی قصه که
«ستوان سعید اسحاقی» بود احساس نزدیکی کردم. برای همین پذیرفتیم و گپ و گفت
زدیم و این اتفاق باعث شد که ما سریال «هانیه» را رقم بزنیم و خوشحالم چون
سریال آبرومندی شد. همکاری خیلی شیرین بود. به هر حال آقای اشکذری فیلم
ساز معتقدی هستند، با اخلاق و جوان که جزو فیلم سازانی هستند که خودشان قصه
های شان را می نویسند. این یک امتیاز است. چون راحت تر می تواند آن ها را
به تصویر بکشد و چون از دل خودش درآمده، مطمئنا به دل تماشاگر می نشیند.
آقای اشکذری در مورد «دلبری» تماس گرفتند و من پذیرفتم. در
این چند سال کمتر فیلم نامه ای خوانده ام که این چنین به مقام والای
جانبازان بپردازد. این نقدی که می کنم به خودم اول از همه وارد است. ما
نهایت کاری که می کنیم این است که در سال چند بار با همکارانمان جمع می
شویم و می رویم آسایشگاه جانبازان و به خیال خودمان کار بزرگی انجام
دادهایم، اما غافل از اینکه این عزیزان چشم انتظار ما هستند. هر روز آنجا
هستند، در تنهایی خودشان و در یک اتاقک سربسته تکراری صبح تا شب. برای همین
وقتی دیدم یک فیلم سازی دست گذاشته روی این موضوع خیلی برای من ارزشمند
بود و من هم همیشه دوست داشتم ادای دین کنم به این عزیزان و دیدم کاراکتری
که در نظر گرفته اند نقش امیرحسین هر چند کوتاه اما تاثیرگذار است و در
روند اصلی قصه جا پای محکمی دارد. از طرفی روایت فیلم هم روایت متفاوتی هست
در یک تک لوکیشن. کم بازیگر و حتی خود شخصیت اصلی قصه، جانباز عزیز، را ما
نمی بینیم. دوربین آگاهانه از خانه بیرون نمی رودۀ چون این آدم اصل بحث
است و او سال هاست که بیرون نرفته. پس کوشیدم سهمی در این اتفاق ارزشمند
داشته باشم و الان هم امیدوارم که حق مطلب ادا شده باشد.
به هر حال انتظار داریم تبلیغات خوبی هم صورت بگیرد تا فروش
بالایی داشته باشد. این فاصله ای که مخاطب با این مدل فیلم ها پیدا کرده
امیدوارم که تبدیل به عادت نشود. چون این ارزش ها تاریخ مصرف ندارند و هیچ
وقت فراموش شدنی نیستند.
به نکته خوبی اشاره کردید. فروش فیلم و دیده شدن کار توسط مخاطبان عام. فکر می کنید چرا از این تیپ فیلم ها استقبال نمی شود؟
چند وقت پیش کتابی به دستم رسیده بود که تعدادی از وصیت نامه
های شهدا بود. دیدم از توی دل هر کدام از این وصیت نامه ها که گزینش شده
بودند می تواند چندین و چند فیلم سینمایی قدرتمند ساخته بشود. نمی دانم چرا
اینقدر فاصله گرفته ایم و گاها از خیلی ها می شنوم که می گویند تاریخ مصرف
این کارها تمام شده. ولی به نظرم این طور نیست. خودمان با ساخته هایی که
داشته ایم مردم و مخاطب را سوق داده ایم به سمت فیلم های دیگر. به هر حال
ایرادی ندارد. سینما مجموعه ای از گونه ها و ژانرهاست و هر کسی سلیقه ای
دارد، اما اینقدر تفاوت بین فروش فیلم ها قابل تأمل است.
من خودم در سینمای دفاع مقدس یکی دو فیلمساز را دوست دارم، شما از بین فیلم سازان که در حوزه دفاع مقدس هستند کدام را بیشتر می پسندید؟
قطعا خاطرات زیادی با حاتمیکیا دارم. هر بار که «آژانس شیشه ای» را می بینم بیشتر لذت می برم. خانواده های شهدا و خانواده های جانبازان خودشان تعدادشان چه قدر است؟ خود این عزیزان و اطرافیانشان که مطمئنا نزدیک تر هستند به این قضایا اگر استقبال کنند فروش بالا می رود.
شما در فیلم های مختلف با فیلم سازان مختلف کار کرده اید. از اصغر فرهادی بگیرید تا فرج الله سلحشور. ولی انگار مردم شما را با نقش بهروز در سریال «وضعیت سفید» به یاد می آورند. فکر میکنید چی نقش شما و سریال «وضعیت سفید» را ماندگار کرد؟
این نقش سکوی پرتاب من بود و خیلی ها معتقدند «عباس غزالی» با
این فیلم اسمش تثبیت شد. هنوز که هنوز است، با اینکه 5 سال از پخشش می
گذرد، هنوز در کوچه و خیابان، با ریزه کاری تک تک دیالوگ ها و حتی سکانس ها
را برایم توصیف می کنند. این یک اتفاق حیرت آور و بسیار خوشایند برای من
است. از اینکه توانسته ام کاری انجام بدهم و در کاری حضور داشته باشم که
مردم دوستش داشته اند خوشحالم. دلیل اصلی موفقیت «وضعیت سفید» این است که
با انگیزه یک گروه 40، 50 نفره شبانه روزی یک سال و 7 ماه فیلمبرداری شد.
پیش تولیدش را کاری نداریم اصلاً. خدا را شکر می کنم که «وضعیت سفید» یکی
از این مجموعه های ماندگار است و من هم عضوی از این مجموعه هستم.
الگوی شما در بازیگری چه کسی است؟
کار بازیگر تکرار و تقلید نیست، بلکه خلق کردن و آفرینش است.
کارش خلق کردن کاراکتر است. از خود خارج شدن و وارد یک شخصیت دیگری شدن. من
از ممارست یک بازیگر پیشکسوت و از عقبه و تجربه او الگوبرداری کردم و
همچنان هم پای بندم و به او عشق می ورزم و از تک تک پلان ها و مصاحبه و
کارهایش درس می گیرم و لذت می برم. این شخص کسی نیست جز استاد پرستویی.
مسیر کاریشان، پرونده هنریشان، چه جلوی دوربین چه در زندگی شخصی، یک انسان
به تمام معناست و به تمام معنا استاد است و خدا را شکر می کنم که سعادت این
را هم دارم که گاها برای کارهایم از این بزرگوار مشاوره می گیرم.
تجربه کار مشترک فکر نمی کنم داشته باشید؟
متاسفأنه نه! یادم هست زمان ساخت فیلم «1359» را استاد داشتند
کار می کردند و من را هم به کار دعوت کردند. من متأسفانه درگیر شدید سریال
«وضعیت سفید» بودم و نمی شد که من آنجا را ول کنم و بیایم و بسیار برای من
دردناک و ناراحت کننده بود اما استاد قوت قلبی دادند و گفتند نگران نباش
تو داری کار ارزنده ای می کنی و مطمئن باش وقتی تمام شد متوجه می شوی که من
چی می گویم. واقعا بعد از این که نتیجه «وضعیت سفید» را دیدم این اتفاق
افتاد و حرفشان برای من دو چندان تعبیر شد و نشد هیچ وقت با هم بازی کنیم.
امیدوارم این سعادت روزی نصیبم شود.
شما در سریال یوسف سلحشور هم حضور داشتید. ظر شما درباره مرحوم سلحشور چطور است؟
خدا رحمتشان کند. من سن کمی داشتم. کسی من را نمی شناخت.
کارهای زیادی انجام دادم قبل از دیده شدن. به هر حال در آن سن کم من در
سریال «یوسف پیامبر» نقش یکی از برادران یوسف را کار کردم. حضورمان خیلی
پررنگ نبود اما تجربه بی نظیری بود. آن موقع درکم این بود که این بزرگوار
با اعتقاد سر صحنه می آمدند و با اعتقاد تک تک دیالوگ های این سریال را
نوشته بودند. حتی یادم هست سوله ای بود برای پذیرایی کردن و ناهار خوردن یا
گاهاً شام خوردن. یادم هست همزمان با ما عوامل زیادی پشت صحنه فعالیت می
کردند. مثلاً دوستان کارگر زیادی بودند که در شهرک دفاع مقدس لوکیشن های
قسمت های بعدی را می ساختند. بعد جوری بود که این عزیزان هم می آمدند با
دست گچی و گلی و خاکی پای یک سفره با بازیگران و عوامل می نشستند و همه با
هم یک نوع غذا می خوردیم.
آیا تا حالا فیلمی بوده که دوست داشته باشید در آن بازی کنید، ولی به هر دلیلی امکانش برای شما مهیا نشده باشد؟
بله، خیلی فیلم ها هستند. برای اینکه معمولاً از بس پیشنهادها
محدود است که ما امکان انتخاب نداریم. گاهی وقتی انتخاب می کنیم از گزینه
های روی میز است. یعنی ویترینی نیست که انتخاب کنیم و آرزو می کنیم
کارگردان های خوب به ما پیشنهاد بدهند. من اعتقاد دارم همچنان حقم را از
سینما نگرفته ام و برای همین کارم را ادامه می دهم. ان شالله تلاشم می کنم
که این اتفاق صورت بگیرد. چون می دانم انرژی و توانایی من خیلی بیشتر از
این هاست.
آسیب شناسی تان درباره مهاجرت بازیگران خانم به شبکه های ماهواره ای چیست؟
حقیقتا نمی توانم خودم را جای این دوستان بگذارم. نمیتوانم
خودم را جای کسانی بگذارم که به شبکههای ماهوارهای رفتهاند. شخصاً در
هیچ شرایطی حاضر نیستم در شبکههای ماهوارهای فعالیت کنم. با خودم فکر
کردم آدم چرا به کشور خودش پشت میکند. به چه قیمتی؟ برای چی؟ این برای من
علامت سوال عجیبی است که این دوستان به چه چیزی فکر کردند و این تصمیم را
گرفتند. من نمی توانم با آنها هم ذات پنداری کنم.
خدا خیر این دنیا و آن دنیا را قطعاً نصیبشان می کند و به
خانواده هایشان صبر زیادی می دهد. اینکه الان من و شما با این آرامش و
آسایش و راحتی داریم با هم حرف می زنیم مدیون مدافعان حرم هستیم. هموطنان
ما بدون هیچ چشم داشتی می روند دفاع می کنند. این ارج و قرب خیلی زیادی
دارد. من می بالم به این که ایرانی هستم و در مملکتی زندگی می کنم که
هموطنانم این جوری و با چنین سینه ستبر کرده ای می روند از حرمت ها و
مقدسات مان دفاع می کنند. من هم به عنوان یک ایرانی و یک هنرمند تلاش می
کنم در این حوزه با آثارم بتوانم قدردان این عزیزان باشم. مثلاً اگر به من
فیلمی با موضوع مدافعان حرم پیشنهاد شود با جان و دل می پذریم.