جامعه ايران اسلامي که آميزه اى از دو عنصر «ايرانى» و «اسلامى» است از
نقادان جدى تمدن مادي، بلكه از داعيان و مدعيان تمدنى نوين با صبغه اسلامى
است. اين تمدن نوين به آرامى، اما پيوسته و مستحكم، با شعارهايى نو و البته
برخاسته از فرهنگى عميق و ريشه دار در حال احيا شدن است. بديهي است که
براي ساخت تمدن نوين اسلامي اقتباس كردن از علم سکولار و تمدن مادى، با اين
همه اختلاف در مبادى (مقدمات)، مبانى (زيربناها، زيرساخت ها) و نتايج
(محصولات، خروجي ها) نمى تواند تصميمى عقلانى و درست باشد. مدرنيته محصول
تمدن سكولار است كه با آرمانشهر تمدن الهى فرسنگ ها فاصله دارد. لذا پذيرش
تمدن موجود که شامل علوم، ساختارها و محصولات آن مي باشد در هر حال، اقتباس
محض از تمدن مادي و علم برخاسته از آن، به غايت خطرناك است و همين امر
است كه ضرورت بحث درباره مهندسى تمدن نوين اسلامى بعنوان پيشروان مطلوب در
استحکام و ساخت دروني قدرت در جمهوري اسلامي ايران را تمام مى كند. در غير
اين صورت، انفعال، بلكه انحلال، در نظام ارزشى بيگانه و دست كشيدن از
شعارهاى محورى خود در نظام اسلامى اجتناب ناپذير خواهد بود؛ حقيقتى كه در
صدر اسلام و در واقعه عاشورا رخ داد و ديروز در بخش عمده اى از جهان اسلام
رخ نشان داد و اگر امروز انديشمندان نظام نوپاى اسلامى در ايران، از گذشته
عبرت نگيرند، فردايى روشنتر از آنچه بر امت اسلامى رفته است، در انتظار
جامعه ما نخواهد بود.
ـ «بايد مراقب باشيم. اگر مراقب نباشید آن وقت
جامعه همين طور بتدريج از ارزش تهیدست مي شود و به نقطه اي مي رسد که فقط
يک پوسته ظاهری باقی می ماند. ناگهان يک امتحان بزرگ پيش مي آيد. امتحان
قيام اباعبدالله آن وقت اين جامعه در اين امتحان مردود مي شود!»
تحقير همه جانبه توحيد در روش و منش تمدن مادى
از عمده دلايل ديگر براى پرداختن به بحث علم ديني و مهندسى تمدن اسلامي در
پیشران ساخت و قدرت، هجوم همه جانبه تمدن مادى با صور و اَشكال گوناگون،
به هيمنه تمدن اسلامى است. در واقع توحيد محورى به عنوان ويژگى اصلى جوامع
الهى، از صدها سال پيش - خصوصاً هزاره سوم ميلادى - مورد تهاجم همه جانبه
نظام مفاهيم، معادلات و محصولات مادى قرار گرفته است.
تمدن مادى از
سال ها پيش با طرح شعار جهانى سازى رويکرد هجومي را در توسعه و بسط قدرت
در دنيا آغاز کرده و عملاً گام هايى را در برخورد با شالوده تفكر
توحيدگرايى برداشته است. ساده لوحانه است اگر دايره اين برخورد را صرفاً
در گستره ضيق امور اقتصادى، محدود بدانيم و از هجوم اصلى دشمن در دو عرصه
سياست و فرهنگ، خصوصاً نظام ارزش، بينش و دانش، غفلت كنيم.
مشابه
سازى، از شگردهاى اصلى دشمنان نظام توحيدى در طول تاريخ - بهويژه سده هاى
اخير - بوده است. دفاع موذيانه و همزمان از «استبداد و آزادي» «تحجر و
روشنفكرى» و تلاش براى اشاعه اين افكار در ميان مللى كه به آنها «جهان سوم»
مى گويند، در غالب اوقات مؤثّر افتاده است، زيرا جوامع اسلامى با غفلت يا
تغافل از فرهنگ كهن خود، مسحور شعبده هاى فناورى مادى گشته و با فراموش
كردن پيشينه درخشان خويش در عرصه علم و ادب و فرهنگ، ريزه خوار اين خوان
شدهاند. ظهور نظام هاى بشرساختهاى همچون بهائيت، وهابيت، طالبانيزم و
داعشيزم در سده ها و دهه هاي اخير، نشان از آن دارد که برنامهريزى تمدن
مادى براى شكستن پايههاى اعتقادات تحتسلطه، كارگر افتاده است و شعار
«جهانى سازى» نيز با همين ابزار و شيوه ها، حاكميت نظام الحادى را بر
جوامع اسلامى تضمين مى كند.
در اين حال، طبيعى است كه قرآن ، كتاب
تروريست ها، و اسلام مكتب ضدحقوق بشر قلمداد شود! بدنبال پياده سازي اين
ايده هستند که با حذف آخرين لوح دعوت پيامبران الهى (يعنى اسلام) از لوح
قلوب اهل توحيد، منشور ماده پرستى مدرن را سرلوحه رفتار اجتماعى ملل دنيا
قرار دهند و اين بار نه تنها سوسياليزم، بلكه اسلام و مكاتب توحيدى را هم
بايد تنها در موزه تاريخ جستجو كرد.
از طرفي وقوع انقلاب اسلامي
ايران مانع جدي بر سر راه توسعه نظام سرمايه داري بوده و از اين رو نمی
توان انتظار سازگارى تئوري و عملي بين انقلاب اسلامى ايران و شعارهايى
همچون «جهانى شدن، هماهنگسازى اعتقادات بشرى» و امثال آن را توقع داشت؛
زيرا اينها پديده هايى متفاوت و برخاسته از چند خاستگاهِ متفاوت هستند.
امروز
انقلاب اسلامى ايران پرچم دفاع از اسلام، بلكه كليه مكاتب ناب توحيدى، را
در دنياى مادى برداشته است تا مانع از تحقير دوباره اديان الهى شود. شعار
محورى انبياء(ع) نيز در جريان تاريخ چيزى جز عدالت گسترى در كره خاك نبوده
است، و امروز اين شعار را با جديت تمام تهديد و تحديد مى كنند. همين شيوه
برخورد، همِّ ما را براى تفكر و اقدام عملي پيرامون رفع موانع و ايجاد راه
كارهاى وصول به تمدن نوين اسلامي ، دوچندان مى كند.
ناكارآمدى مدل هاى مادى در پاسخگويى به نيازهاى فطرى بشر
مدل هاى مادى موجود گرچه توانسته اند به صورت بخشى، نيازهاى فردى و
اجتماعى جوامع را براساس چارچوب هاي مادي پاسخ دهند؛ اما قطعاً از
پاسخگويى به نيازهاى تکاملي و فطرى بشر، ناتواناند. اين واقعيتى است كه
هيچگاه به صورت جدى، چه در مقام نظر و چه در عمل، طراحان و معماران تمدن
مادى آن را دنبال نكردهاند. اصولاً تفسير آنان از تکامل و فطرت ناب بشرى
با آنچه مكاتب توحيدى معرفى مى كنند بسيار متفاوت است.
همين
ناكارآمدى مدل هاى مادى و ارائه تفسيرِ نامتناسب با فطرت بشرى دليل روشنى
بر ناتوانى اين مدلها در تحقّق و پيشرفت اهداف جامعه الهى است. توانمندى
اين الگوها قطعاً در حاكميت بخشيدن به نظام ارزش مادى، قابل انکار نيست،
اما هرگز اين روش ها براى گسترش تعالي و عدالت در جوامع الهي طراحى نشده
اند. اين واقعيت نيز مى تواند عزم انديشمندان جامعه اسلامى را براى تدوين
علم اسلامي بيشتر كند؛ علم اسلامي كه بتواند نيازهاى فطرى بشر را با هدفِ
حاكميت ارزش هاى ناب توحيدى پاسخ دهد.
تنزل درجه جذابيت شعارها در تمدن مادى
از ديگر دلايل نياز به تمدن نوين اسلامي، اشباع شدنِ روح بشر معاصر از
شعارهاى تمدن مادى است؛ شعارهايى كه تا ديروز از جذابيت زيادى برخوردار
بود، اما هنگامى كه انسان توحيدى و غيرتوحيدى آنها را تجربه كرد، پوچ بودن
غالب آنها ثابت شد. طبيعى است تنزل اين جذابيت ها ، گزينش شعارى نو را
ضرورى مى كند؛ شعارى كه نواقص موجود را در بر نداشته باشد و بتواند روح
تشنه بشر را سيراب كند. در غير اين صورت، نااميدى از كمال شعارهاى پيشين و
نبود شعارهاى نوين، جوامع را به مرز انتحار اجتماعى سوق خواهد داد. البته
ارائه شعارهاى جديد امرى است كه بايد تحقق آن را در فراسوى حكومت اسلامى
جستجو كرد.
اهداف تمدن نوين اسلامي
ايجاد زمينه تحقق آرمان های دينی از طريق تمدن سازی
اصولاً
تحقق شعارها و آرمان هاى دينى در گرو توليد علم ديني و ايجاد تمدن نوين
اسلامى است و اين تمدن نيز به نوبه خود منوط به شامليت و جامعيت دين بر
روابط فردى، خانوادگي و اجتماعى است. مكتبى كه نتواند كارآمدى خود را در
قالب سرپرستى تكامل الهى به اثبات برساند و احكام خود را در بستر جامعه و
تمدن جريان دهد و وظايف يك شهروند جامعه را از مهد تا لحد ساماندهى كند،
حتماً از جامعيت لازم برخوردار نيست. در اين صورت چنين مكتبى نخواهد توانست
سه حوزه «اعتقاد» «تفکر» و «عمل» اجتماعى را به يكديگر پيوند زند.
البته
در ميان مذاهب اسلامى، تنها تشيع از قدرت نظام سازى و ايجاد تمدن توحيدى
برخوردار است. مهمترين نمونه عينى اين توانمندى، حكومت ده ساله نبوى و
حاكميت پنج ساله علوى است كه الگويى كامل از يك دولت قدرتمند اسلامى را به
جامعه و تاريخ بشرى معرفى كرد. بدون شك، اگر انحرافاتِ پس از رحلت نبى
اكرم(ص) به وقوع نپيوسته بود، اين دو حكومت مى توانست در قالب يك تمدن
نوين الهى رخ نشان دهد و بشر را از رنج تاريخى ظلم و ناسپاسى رهايى بخشد؛
اما فلسفة تاريخ و سنت الهى چنين است كه اين دو الگوى كامل به دست با
كفايت آخرين ذخيره الهى حضرت مهدي(عج) و در زمان موعود، به صورت مستمر،
حياتى دوباره يابد تا همگان از حاكميت احكام الهى در عينيت بهرهمند شوند.
ضرورت طراحی تمدن سازی اسلامی از پايگاه نيازهای انقلاب اسلامی
از ديگر ادلّه اى كه ضرورت طراحی تمدنسازى اسلامى را تمام مى كند، وجود
نيازهاى اساسى انقلاب اسلامى است كه امروز توانسته است پرچم دين محورى را
در اداره عينى جامعه به اهتزاز درآورد. گرچه قدرت سياسى، فرهنگى و اقتصادى
نظام اسلامى ايران هيچگاه قابل قياس با حکومت موعود جهانى به رهبرى حضرت
مهدى(عج) نيست و هيچ يك از رهبران انقلاب اسلامى نيز چنين داعيه اى در
سر نداشته اند، اما چون اين حركتِ مؤثّر در ساختارها و روابط موجود جهانى،
با نام «دين» به وقوع پيوسته است و هدف اصلى خود را زمينه سازى براى
اقامه تمدن اسلامى مطرح كرده است، عملاً رسالت انديشمندان مسلمان را در
ارائه بحث «مهندسى تمدن اسلامى» مضاعف مى سازد.
جهانی سازی اسلامی در برابر جهانی شدن غربی
آخرين دليل در نياز به طرح بحث تمدن نوين اسلامي را مى توان در «حكومت
جهانى» به عنوان محورى ترى شعار هر دو تمدن مادى و الهى جستجو كرد. به
بيان بهتر، هر دو تمدن مادي و الهي داعيه سرپرستى تكامل اجتماعى بشر را در
طول تاريخ داشتهاند و به شعار «جهانى سازى و جهانى شدن» بر پايه نظام
ارزشى خود، اعتقاد جدى دارند. اين شعار الزاماتى را براى طرفين ايجاد مى
كند كه كمترينِ آنها بحث جدى درباره تمدن سازى و ترسيم دكترين نظامات
اجتماعى بر پايه دين دنياپرستى يا خداپرستى است. گرچه تمدن مادى قرن هاست
اين بحث را به صورت نظرى و عملى دنبال كرده است، كماكان طرح اين بحث
بنيادين براى داعيه داران تمدن الهى حياتى است. تبيين شاخصه ها و چارچوب
تمدنِ نوين اسلامي، گام نخست در تجديد حيات قدرت دين در دو صحنه عمل
اجتماعي است و عملى شدنِ اين مهم تنها از عهده انديشمندان دردآشناى اسلام،
مورد انتظار است.
لزوم فلسفه تکامل تاريخ و فلسفه شدن برای تمدن سازی اسلامی
برای دستيابی به تمدن اسلامی نيازمند تبيين عوامل «درونزا» و «برونزا» هستيم
مهمترين عامل بيرونى كه مىتواند حدود و ثغور يك تمدن را ترسيم كند همان
فلسفه تكامل تاريخي است كه با نگاه به جريان تاريخى حركت بشر و نوع تفسيرى
كه از اين حركت ارائه مى دهد، عملاً چارچوب تمدن را به تصوير مى كشد.
طبيعى است هر انديشه اى كه فاقد فلسفه تكامل تاريخ باشد، نخواهد توانست
سيماى تمدن موجود خود را براى خود و ديگران رسم كند.
اما اين عاملِ
بيرونى تنها در كنار فلسفه اى ديگر به نام فلسفه شدن (يا فلسفه چگونگى)
كه ترسيم كننده تغييرات عينى يك پديده (همچون تمدن) است مى تواند تعريف
كاملى از موضوع ارائه كند. نبود فلسفه شدن، به معناى باقى ماندن فضاى بحث
در مفاهيم نظرى محض است كه البته نمى توان از چنين فضاى ضيقى انتظار معجزه
عملى داشت؛ همچنان كه اگر هر دو فلسفه تكامل تاريخ و چگونگى در ذهن
معماران يك مكتب طراحى شده باشد اما اين انديشه فاقد منطق و متدولوژى
تغييرات عينى باشد، باز نمى توان از عهده تفسير مراحل پيدايش، تغييرات و
تكامل کل (جامعه و انسان) شىء متغير و متحرك برآمد. تنها در اين حال است
كه سخن گفتن از مهندسى تمدن اسلامى جايگاهى منطقى و واقعى خواهد داشت.
فلسفه شدن، محور هماهنگى سه منطق
مهمترين
عامل درونزا در مهندسى تمدن اسلامى نياز به فلسفه شدن يا چگونگى در کنار
فلسفه چرايي و چيستي است كه براساس آن مى توان تغييرات يك پديده را دائماً
ترسيم كرد؛ اما فلسفه شدن گرچه فلسفه عمل محسوب مى شود، به خاطر روح
حاكم بر آن (و هر فلسفه مادى يا الهى) نمى توان آن را بدون واسطه، در
عينيت جريان داد. سرپل ارتباطى مفاهيم نظرى يك فلسفه (حتى اگر فلسفه عمل
باشد) «منطق و متدلوژى» است. در واقع با اين واسط مى توان به «مفاهيم،
معادلات و برنامه هاى» عينى دست يافت.
روشهايى كه به عنوان سه منطق مهندسى تمدن اسلامى، قابل طرح اند و حول محور فلسفه شدن يا چگونگى، هماهنگ مى شوند عبارتاند از:
روش استنباط احكام اجتماعى (مفاهيم مکتبي)
روش توليد معادلات كاربردى (مفاهيم علمي)
روش طراحى برنامه هاى اجرايى (مفاهيم اجرايي)
طبيعى است چون هر سه منطق، موضوع مهندسى تمدن اسلامى بهشمار مىروند، بهناچار بايد از متن جهانبينى الهى استخراج شوند.
سه ديدگاه موجود در خصوص علم اسلامى
يكى ديگر از سرفصل هاى اين مباحث، بررسى نظريه هاى موجود در خصوص علم اسلامى است. در اين خصوص سه ديدگاه اساسى وجود دارد.
ديدگاه اول) ضرورت اداره جامعه اسلامى براساس فقه فردى
رايجترين نظريه موجود كه طرفداران و منتقدان بسيارى نيز دارد، ديدگاهى
است كه فقه فردى را ابزار كارآمد اداره جامعه اسلامى معرفى مى كند.
ديدگاه دوم) ضرورت اداره جامعه اسلامى براساس فقه پويا
از ديگر نظرياتى كه پس از تشكيل حكومت اسلامى در ايران توسط جناح هاى
مختلفى از انديشمندان جامعه مطرح شد ضرورت تمسك به فقه پويا براى اداره
جامعه اسلامى است. اين گروه با محدود دانستن فقه موجود به ضيق بودن محدوده
موضوعات آن و لزوم توسعه در موضوعات فقهى به گونه اى كه بتواند ابزار
اداره حكومت اسلامى و پاسخگوى مسائل مستحدثه باشد، از انديشه خود در اين
مورد دفاع مى كنند. اين ديدگاه قائل به ضرورت احصاى موضوعات فقهى و
استنباط احكام موضوعات جديد از طريق توسعه موضوعات است.
ديدگاه سوم) ضرورت اداره جامعه اسلامى براساس فقه فقه اجتماعى
ديدگاه سوم كه خود مشتمل بر دو نظريه است، كارشناسى اسلامى را محور اداره
جامعه اسلامى و ضرورت مديريت اجتماعى مى داند. اما در عين حال طرفداران
اين ديدگاه در تحديد دايره كارشناسى اسلامى عملاً به دو نظريه ذيل گرايش
پيدا مى كنند:
نظريه نخست: «گرچه كارشناسى اسلامى» اصل ضرورى در
امر حكومت است، نفش كارشناسى را بايد به حوزه علوم انسانى محدود كرد. تنها
در اين حيطه است كه مى توان از دين، نقشِ محورى را انتظار داشت و دو حوزه
«موضوعات» و «احكام» را در اين راستا مورد بررسى و بحث كارشناسى قرار داد.
نظريه دوم: بايد از نقشِ محورى دين در تمامى گستره علوم، اعم از علوم
انسانى، علوم تجربى و علوم پايه دفاع كرد و معناى كارشناسى دينى را به
تمامى حوزه ها تعميم داد. اصولاً مجموعه علوم نقشى اساسى در ايجاد تمدن
الهى دارند. از اين رو تنها با دينى كردن خاستگاه، جايگاه و پايگاه علوم مى
توان متوقّع بود كه كارشناسى نيز صبغه دينى پيدا كند. البته پيش از اين
مهم بايد فقاهت (يا اصول فقه) موجود را كه به عنوان روش استنباط احكام
الهى مورد استفاده علماى اسلامى قرار مى گيرد، توسعه داد و بر اين اساس،
«فقه اداره» را، كه همان «فقه اجتماعي و حكومتى» است، به جامعه عرضه كرد.
براساس
اين ديدگاه، توسعه روش فقاهت بايد در كنار تصرف در بنيان فلسفى و روش علوم
كاربردى، مدنظر انديشمندان حوزه و دانشگاه قرار گيرد تا مجموعه اصول فقه،
فقه حكومتى، علوم پايه (فلسفه فيزيك، فلسفه رياضى و فلسفه زيست شناسى)،
علوم تجربى و علوم انسانى عملاً در خدمت گسترش دين قرار گيرند. تنها بر اين
اساس مى توان پيشرفت در روش برنامه ريزى و اداره حكومت را بر پايه كتاب و
سنت الهى تعريف كرد.
در هر حال، اگر نظام اسلامى فاقد چنين فلسفه
ها و روش هايى باشد و نتواند فلسفه شدن يا چگونگى را به عنوان محور
هماهنگى سه روش توليد حكم، معادله و برنامه براساس دين تعريف كند، حتماً
تضمينى براى ساخت، استمرار و توسعه قدرت حكومت اسلامى در كار نخواهد بود؛
چه رسد به اينكه پرچمداران اين حركت عظيم اسلامى داعيه اقامه تمدن نوين
الهى را در قرن معاصر مطرح كنند. تمامى اينها سرفصل هاى مباحثى اند كه
بايد تدريجاً در انديشکده ها با دقت موشكافانه بررسى شوند. اين سرفصل ها به
مادى بودن مبادى، مبانى و نتايج تمدن موجود و ضرورت شناخت اركان و ساختار
اين تمدن و محصولات و فرآورده هاى آن اِشعار داشت و نقدى از برون قلمداد
مى شد، و نيز سرفصل هايى كه به نقش حوزه هاى علميه امروز در مهندسى تمدن
نوین اسلامى و ضرورت تأسيس فلسفه هاى تكامل، تاريخ، جامعه شناسى، چگونگى
(شدن) و برنامه ريزى با هدف آسيب شناسى در فرهنگ حُجيّت حاكم بر حوزه ها
و نيز نقش دانشگاه ها در اين مهندسى و نقد فلسفه تكامل، تاريخ علم و
جامعه شناسى موجود با هدف آسيب شناسى مدل حاكم بر فرهنگ مديريت كلان
اجتماعى و امر برنامه ريزى اشاره داشتند و عملاً نقدى از درون قلمداد مى
شدند. البته آنچه مكمّل نقد درونى محسوب مى شود بررسى مبادى، مبانى، مواضع
و موانع مهندسى تمدن اسلامى در سه سطحِ «توسعه، كلان و خُرد» است.
الزامات قطعى مهندسى تمدن اسلامى
ذكر اين نكته ضرورى است كه امروزه در ايران اسلامى شواهد بسيارى از وجود
يك اراده قوى براى اقامه تمدن نوین اسلامى وجود دارد كه در جغرافیای کشور
ايران سکنی گزیده است. البته نبايد از اين واقعيت نيز غافل شد كه اين تركيب
از مدنيت ايرانى اسلامى داراى لوازم خاص خود است. در محور مدنيت، اسلام
كاملترين دين توحيدى خواهد بود و شريعت مقدس، سلسله جنبان اين خيزش نوين
اجتماعى در جهان هستی محسوب مى شود. در نظام مخلوقات، هر وحدت كل داراى
نسبت و عناصر خاص خود است كه اگر نسبت محورى تغيير پيدا كند و ضرائب كمّى و
كيفى آن دگرگون شود، ديگر سخن گفتن از آن وحدت مجموعه و کل پیشین ، ناصواب
خواهد بود. اين لوازم عبارت اند از:
ضرورت تأسيس مفاهيم جديد به عنوان سرپل حضور ارزش ها در جامعه
در
حقيقت تمدن به عنوان مهد و نماد تبلور عينى مفاهيم نظرى رخ مى نمايد.
اگر مفاهيم از قدرت لازم براى ايجاد روابط و ساختارهاى اجتماعى برخوردار
باشند، با يك مبنا و روش كارآمد (در قالب فلسفه و منطق چگونگى) مى توان
نظام ارزشى يك مكتب را متبلور كرد. به بيان ديگر، مفاهيم، سرپلِ حضور ارزش
ها در عينيت اند. چه بسيارند ارزش هاى والاى انسانى كه به سببِ ضعف در
زيرساخت ها در حوزه مفاهيم نظرى، از حضور در روابط اجتماعى و فردى بشر
محروم مى شوند. همچنان كه بسيارند ارزش هاى منحطى كه به علت قوت مفاهيم و
معادلات، بخش عمدهاى از نظام معيشت و سعادت بشرى را اشغال كرده و وجود
ناهمگون خود را بر پيكره روابط جهانى تحميل كرده اند.
فلسفه و منطق، بستر تولد مفاهيم و معادلات
بنابراين وجود فلسفه و منطق كارآمد، كه بستر توليد مفاهيم و معادلات
روزآمد باشد، از لوازم قطعى تمدنسازى است. ضرورت تولید وجود فلسفه شدن
اسلامي كه كاملترين حد فلسفى از يك سلسله مبانى زيرساختى است در كنار «روش
عام توليد مفاهيم» به عنوان متدولوژى علوم حوزوى و دانشگاهى، نويدبخش
جنبش عظيم نرم افزارى با هدف ارائه معادلات كاربردى جديد در عرصه سرپرستى
اجتماعى و توليد فناورى نوين بر پايه ارزش ها و باورهاى دينى است.
اين حركت قرن ها پيش در مبانى و مفاهيم مادى به وقوع پيوست و ثمره آن
فناورى و تمدن مادى موجود شد كه با تفاخر، جايگاه الوهيت را در نظام معيشت و
سعادت بشرى تا حدِّ روابط فردى ميان خالق مخلوق تنزل داده است و با حاكم
كردن مفاهيم اومانيستى، روح انسان محورى را در تار و پود ساختارهاى
اجتماعى چنان دوانده است كه ديگر مجالى براى خداپرستى حتى در دير و صومعه
باقى نگذارده است. وجود بى شمار ترسايان منفعل در برابر مظاهر فناورى مادى
كه عنوان تعبد و خداخواهى را نيز يدك مى كشند يكى از چندين دلايل و شواهد
بر اين مدعاست.
بايد بر اين واقعيت تلخ اذعان كرد كه دستگاه
عريض و طويل مادى توانسته است با اتكا بر همين توانمندي ها، تمامى اجزاىِ
دستگاه را با يكديگر هماهنگ كند. البته اين سيستم كماكان از نبود يك فلسفه و
روش عام رنج مى برد؛ اما فلاسفه مادى تا حدودى توانسته اند تصويرى از
مبانى فلسفى و متدولوژى علوم خود را به تصوير بكشند. آنها هنوز در تكميل
چرخه توليد انديشه، از مبنا تا بنا و از زيربنا تا روبنا، به صورت
سيستماتيك و شفاف، توفيق كامل پيدا نكرده اند، ولى با همين چارچوب نيز خلق
و توسعه فناورى مادى را بارها و بارها جشن گرفته و توانمندى نسبى آن را
دليلى بر حقانيت روش و منش خود فرض كرده اند؛ غافل از آنكه معيار صحت يك
روش نمى تواند به كارآمدى در جهت رفع نياز با تعريف مادى بازگشت نمايد
بلكه مشروط به تناسب داشتن با حق و باطل است. در هر حال، اقدام برای تأسيس
فلسفه و روش عام براى توليد مفاهيم و معادلات كاربردى اسلامى، نويدبخش
آيندهاى روشن براى دانشمندانى است كه انديشه اقامه تمدن نوين را در سر مى
پروانند و براى احياى جنبش نرم افزارى و سخت افزارى در فضايى متفاوت،
كمر همّت بسته اند.
مطلب ديگر آنکه: اين فلسفه موجود تنها مى
تواند «چرايى»ها و «چيستى»ها را توضيح دهد، اما يقيناً از تبيين «شدن»،
«تغيير» و «چگونگى» پديده ها خود را ناتوان مى بيند؛ امرى كه در فلسفه
جديد اسلامى (فلسفه شدن) بسيار مورد توجه قرار گرفته است.
روش
تأسيسى جديد نيز باید مبتنى بر فلسفه شدن باشد، شايسته است روش، متدلوژى و
منطق شدن يا چگونگى ناميده شود؛ روشى كه باید قادر باشد سه روش استنباط
احكام اجتماعى، توليد معادلات كاربردى، و برنامه هاى عينى را در سه عرصه
حوزه، دانشگاه و دولت، هماهنگ نمايد. اين روشهاى سه گانه در حكم فونداسيون
و زيربناى آرمانشهر اسلامى است كه از آن به مدينه فاضله تعبير مى شود.
ضرورت هماهنگى سه نهاد حوزه و دانشگاه و دولت در اقامه تمدن نوين
اما هنوز تا رسيدن به يك نقطه ملموس عينى لازم است گام هاى مؤثر ديگرى
برداشته شود. اسكلت بندى و نماساز اين آرمانشهر از جمله آنهاست كه در قالب
توليد احكام، معادلات و برنامه هاى اجتماعى تعريف مى شود اين امور را
بايد سه نهاد حوزه، دانشگاه و دولت ساماندهى كنند.
به بيان بهتر،
با استفاده از فلسفه و روش هاى سه گانه، جهات حاكم بر نظام مديريت اجتماعى
باید از متن كتاب و سنت استخراج شود و آنگاه علماى حوزوى با استفاده از روش
فقاهت بالنده و نوين كه ناظر به موضوعات جديد است، احكام كيفى را در قالب
فقه حكومتى (اجتماعى)، استنباط كنند و در اختيار خيل عظيم دانشگاهيان متعهد
قرار دهند تا ايشان نيز با استفاده از روش جديد، به توليد معادلات كاربردى
اسلامى مبادرت كنند و در نهايت، كارشناسان نظام اسلامى آن معادلات را در
توليد برنامه هاى اسلامى با استفاده از روش نوين توليد برنامه به كار
گيرند. اين مجموعه هماهنگ و پويا مى تواند بنيان منطقى يك جامعه برخوردار
از رفاه مادى و معنوى را براساس «فلسفه تكامل الهى» تعريف و جريان توسعه
تعبد را در جامعه دنبال كند.
ضرورت تأسيس بانك توسعه اطلاعات اسلامى
براى
تولید و جريان منطقى و روان سه روش توليدِ احكام و معادلات و برنامه ها
در ساختارهاى اجتماعى، نيازمند بانك توسعه اطلاعات اسلامى نيز هستيم. اين
بانك از يكسو، بايد دائماً در حال افزايش اطلاعات درونى خود باشد و از سوى
ديگر، ضمن تعامل با جامعه، كاستي ها و بايدهاى مربوط به ساختار اجتماعى را
پاسخ دهد. هدف غايى اين بانك ساماندهى نظام اطلاعات و داده ها در تمامى
زمينه هاست. طبيعى است طراحى «سازمان، برنامه و اجرا» براى چنين بانكى از
ضروريات است كه بخش هاى مختلف بايد در هر سه عرصه حوزه، دانشگاه و حكومت
عهده دار ساماندهى اين امر شوند.
ضرورت طراحى مدل انتقال براى گذر از وضع موجود به مطلوب
بعد
از ترسيم سيماي مدل مطلوب از مهندسى تمدن اسلامى براى رسيدن به اين مهم،
ناچار از طراحى «مدل انتقالى» نيز هستيم؛ مدلى كه خود مشتمل بر چندين مدل
كوچكتر و واسط است تا رفته رفته فاصله «وضع موجود» را با «وضع مطلوب»
كمتر كند. اين مدل انتقالى عمدتاً در قالب منطق نظامند اسلامى قابل تعريف
است كه به لحاظ پايگاه نظرى، جريان تبديل و تغيير ساختارها و روابط اجتماعى
را به صورت ثابت ارزيابى نمىكند. از اين رو براى تبديل جامعه آلوده به
مبانى و مظاهر كفر و الحاد، به جامعه اسلامى، لازم است مراحلى از «التقاط»
را به ناچار پذيرا بود.
در واقع به لحاظ پايگاه فلسفى، بايد از
نظام و منطق تبديل و تغيير مناسبات بهره برد كه اين نيز به نوبه خود وابسته
به وجود يك مدل رياضى مناسب است. اين مدل اجازه مى دهد كه نسبيتها و منزلت
هاى مختلف در جاى جاى روابط و ساختارها به خوبى تعريف شوند؛ چه اينكه در
هنگامه عسر و حرج علمى كه هنوز جامعه دينى به مرحله توليد معادله اسلامى
نرسيده است، بايد به گونهاى متفاوت، مناسبات علمى اجتماعى را براساس
الگوى تخصيصى، تعريف كرد. حال آنكه اگر همين جامعه به مرحله توليد معادله
مطلوب برسد، ولى به تفاهم اجتماعى نائل نشود، بايد به شيوه اى ديگر،
مناسبات را طراحى كرد. به بيان بهتر، اگر «نظام علوم اسلامى» تنظيم شود،
ولى جامعه پذيراى آن نباشد، همين عدم تفاهم علمى در بين متخصصان، باعث عدم
مقبوليت اجتماعى و جريان نيافتن اين معادلات در ساختارهاى اجتماعى مى
شود. طبعاً براى ارتقاى ظرفيت اجتماعى بايد شيوه هاى ديگرى برگزيد تا اين
تفاهم علمى جامه عمل بپوشد.
ضرورت مدل انتقال در تبديل وضعيت مطلوب به موجود
در
يك كلام، تعريف يك شيب منطقى در دوران گذر از وضعيت موجود به وضعيت مطلوب
ضرورى است. اين امر با هدف ايجاد ظرفيت پذيرش جوامع صورت مى گيرد. اگر
امروز شاهد بيدارى و اسلامي تدريجى در ملل جهانيم، بايد حضور اراده الهى و
اوليا او را، به عنوان محور سرپرستى تاريخ، در ارتقاى اين ظرفيت جستجو
كنيم. اگر انديشمندان جوامع اسلامى نيز توانستند براساس يك مدل كارآمد،
تناسبات نظام اجتماعى را براساس اين اراده غالب به دست آورند، آنگاه مى
توان از تهيه مقدمات مهندسى تمدن اسلامى سخن گفت؛ گرچه بخشى از ضريب خطاى
اين تلاش نيز قابل اغماض خواهد بود.
طبعاً مدل انتقالى نيز بايد از
ظرفيت لازم براى ملاحظه عوامل برونزا كه همان عوامل تاريخى است برخوردار
باشد. اگر نتوانيم ظرفيت تاريخى و اجتماعى و نسبت بين آنها را به دست
آورديم و آنها را به صورت كمّى به تفاهم اجتماعى برسانيم، حتماً تصميمات
عرصه نظر، در مقام عمل خواهد شكست و با جزم نگرى و غفلت يا تغافل از
ملاحظه نسبت ها و شرايط زماني و مکاني، نسخه هايى واحد براى جوامع متفاوت
نتيجه اى جز شکست در پى نخواهد داشت.
جمع بندی:
بنابراین
در طراحی زیرساخت های مورد نیاز در تمدن سازی به عنوان پیشران مطلوب در
استحکام درونی قدرت جمهوری اسلامی ایران نیاز به نظام سازی در حوزه مفاهیم و
ساختارها ، محصولات است و این نظام سازی بر پایه دین انجام می شود.
فرآیند پنجگانه تمدن سازی اسلامی از منظر مقام معظم رهبری
بحث
نظام سازی بر اساس قرآن و دین، با فرآیند پنجگانه ای که مقام معظم رهبری
چندسال پیش در چند سخنرانی مطرح فرمودند درهم آمیخته است. لذا بهتر است که
بحث خود یعنی تمدن سازی دینی را با توجه به این فرآیند پنجگانه پیگیری
کنید. فرآیند پنجگانه ای که دو مرحله اش محقق شده است، یک مرحله از آن، به
صورت کامل در زمان ظهور حجت موعود سلام الله علیه محقق خواهد شد و دو مرحله
میانی هم دارد که الان در حال تحقق است. این فرآیند پنجگانه عبارتند از:
تذکر دو نکته مهم ضروری است:
اولا
تمامی هویت انقلاب اسلامی به عنوان یک حقیقت و جوهره و نه یک واقعیت یا
پدیده- امری تمام شده و محصور در هیچ زمان و مکانی نیست. لذا گاهی از
انقلاب و تمدن سخن می گوییم ولی زمان و مکان تحقق را از آنها مفهوما سلب می
کنیم. ثانیا تحقق و اتمام یک مرحله – براساس وجه حقیقی آن- هم چنان جاری و
زنده است. لذا اتمام مرحله ای همچون نظام اسلامی به معنای میرایی و تاریخ
مصرف گذشتن آن نیست.بله به عنوان یک پدیده، مرز زمانی ومکانی دارد اما به
عنوان یک حقیقت همچنان حضور تکاملی آنرا درسایر مراحل باید دید و دنبال
کرد. کسانی که با ادبیات دینامیک تحول و تکامل آشنا هستند ادعای فوق را
سنگین و نامفهوم تلقی نمی کنند گرچه باید اذعان داشت که این مباحث نیازمند
بیان دقیقتری در جای خود است که در اینجا به اجمال، هر پنج مرحله از منظر
رهبری معظم تبیین می شود.
انقلاب اسلامی
ایشان
می فرمایند ما یک مرحله انقلاب اسلامی داشتیم که با تکیه بر نفی طاغوت
(لا اله) و تمامی مظاهر مادی و غیربومی آن، از سال۱۳۴۲ کلید خورد و سال
۱۳۵۷ هم پیروز شد. گرچه صبغه این انقلاب عمدتا در حوزه سیاسی بوده است اما
نفی طاغوت را در ابعاد علمی و فرهنگی و اقتصادی نیز دنبال می کرده است. چه
اینکه اگر انقلاب در گرایش ها و بینش های برخی از نخبگان و عموم مردم ایجاد
نمی شد انقلاب، در بعد سیاسی و فروپاشی نظام طاغوت روی نمی داد. اما آنچه
روی داد عمدتا تحول فرهنگی همراه با انقلاب سیاسی بود ولذا هنوز تا انقلاب
علمی و فرهنگی و اقتصادی جامع و عمیق و دگرگونی سبک زندگی و وجه تمدنی
جامعه اسلامی فاصله داریم. در هر حال این مرحله تمام شد.
نظام اسلامی
بعد
وارد مرحله نظام اسلامی شدیم که استقرار نظام جمهوری اسلامی وعمدتا در
زمان حضرت امام(ره) بود. تقنین بر اساس دین و مبانی نظام ولایت فقیه و
نهایتا تاسیس قانون اساسی، مهمترین مولفه این مرحله است که انجام شد. اصولا
هیچ حرکت عمیق انقلابی جز بر اساس نقشه راه جدیدی تحقق پذیر نیست. این
مرحله نیز تمام شد گرچه تقنین برمبانی دین ، به صورت تکاملی ادامه دارد و
یک فرآیند-و نه یک برآیند- است.
دولت اسلامی
بعد
از این دو مرحله وارد مرحله سوم یعنی دولت سازی اسلامی شدیم که بی وجه
نیست اگر ادعا شود عبارت اخرای نظام سازی است. منتها دولت سازی که دراینجا
مد نظر بوده است.بیشتر، نهادهای رسمی و بخش خصوصی است. در یک کلام، منظور
از دولت سازی این است که ساختارها ونهادهای ارزشی که مورد نیاز نظام جمهوری
اسلامی است را بتوان برمبنای دین و رویکرد قرآنی استخراج و تاسیس کرد.
تغییر تدریجی در روش و منش نخبگانی (یعنی حاکمان و حکیمان) هدف اصلی از این
مرحله جاری و کنونی است که با تشکیل نهادهای اساسی کشور مثل مجلس خبرگان،
شورای نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت نظام، سپاه ، بسیج ، بسیج سازندگی وکمیته
امداد و.. آغاز شد و البته این حرکت عظیم نهادسازی دینی، با فراز و نشیب
هایی –گاهی به نفع رقیب و گاهی به نفع رفیق- هم چنان ادامه دارد.
کشور اسلامی
مرحله
چهارمی که ایشان می فرمایند بعد از اینکه دولت سازی صورت گرفت ما باید
جامعه سازی یا کشورسازی کنیم. به عبارت دیگر یعنی امت ساخته شود و نگاهمان
از رویکرد ساختاری و سخت افزاری، باید بر روی نگاه نرم افزاری جامعه سازی و
کشورسازی (سبک زندگی) در سطح آحاد و خانواده ها و تکامل روش و منش عمومی
جامعه منتقل شود با این هدف که در نهایت، کشور اسلامی در قالب ایران
اسلامی شکل گیرد. این مرحله نیز درحال گذار است.
تمدن اسلامی
و
بالاخره مرحله پنجمی هم داریم که جهان اسلامی است و منظور همان تمدن
اسلامی و تحول در روابط بین الملل بر اساس مغزافزار و نرم افزار و سخت
افزار های ساخته شده در مراحل قبل است. غایت اصلی این فرآیند، ایجاد تمدن
نوین اسلامی است. کافی است که به ارزش های خود و قرآن و ظرفیت-هایی که در
سنت است و ظرفیت های تمدنی که همانا تراث ملی و دینی ماست، برگردیم و فرهنگ
اسلامی و ایرانی خود را با ابتنا بر میراث سلف صالح احیا کنیم. البته جهان
سازی دینی بر اساس آموزه ها، تنها توسط حجت موعود (ارواحنا لتراب مقدمه
الفداه) صورت می گیرد اما جهانی سازی که بیانگر یک حرکت زنده و هدفمند است
از همان اوان شکل گیری انقلاب اسلامی همواره مدنظر امامین انقلاب و
انقلابیون بوده و هست. صدها پیام ریز و درشت از امام راحل و حاضر انقلاب
اسلامی، دلیلی بر این مدعاست.