کد خبر: ۳۷۱۰۴۹
زمان انتشار: ۱۱:۴۵     ۲۴ فروردين ۱۳۹۵
سخنان آیت الله محسن اراکی در تبیین مفهوم عملی ولایت:
یکی از مشکلات ما این است که در عرصه اقتصاد، در عرصه فرهنگ، به آن درجه از سلم در جامعه و اجتماع نرسیده‌ایم، البته در این طریق هستیم، ولی باید در این راه جدیت کنیم. یکی از جدیت‌ها، جدیت در این راه حوزه‌های علمیه است. حوزه‌ها باید استخراج کنند امر معصوم را از منابع دینی. امروز تکلیفی که معصوم در عرصه اقتصاد و سیاست معین کرده است چیست؟
به گزارش سرویس اندیشه دینی پایگاه 598، آیت الله محسن اراکی در مراسم روضه شهادت امام هادی (علیه السلام) به تشریح نقش امام هادی (علیه السلام) در تاریخ اسلام و تبیین عملی و اجرایی مفهوم ولایت پرداختند که متن کامل سخنان ایشان در ادامه می آید.
 
متن کامل این سخنرانی بدین شرح است:

بسم الله الرحمن الرحیم

«وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا. فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّىَ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُواْ فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا »[1]


نقش امام هادی(علیه السلام) در تاریخ اسلام و تاریخ گسترش ولایت در جامعه بشر از برترین نقش‌ها بوده و بسیار تعیین کننده. امام هادی(علیه السلام) در تبیین مفهوم ولایت و در تبیین عملی و اجرایی ولایت داشته است. ما اگر بخواهیم تاریخ ائمه اطهار را تحلیل کنیم، قطعاً چند مرحله را باید از هم تفکیک کنیم. مرحله امامت امامان سه گانه نخست، امامت امام علی(علیه السلام) امام حسن (علیه السلام)و امام حسین(علیه السلام) مرحله ویژه ای است و بحث مفصلی نیاز دارد تا این ویژگی و این مرحله را بخواهیم باز کنیم. این سه امام از سوی رسول اکرم(صل الله علیه وآله) معرفی شدند و جایگاهشان تبیین شد و نسبتشان با رسول الله مشخص بود. کاری که رسول اکرم در رابطه با تبیین جایگاه این سه بزرگوار انجام داده کار گسترده‌ای است. و لذا در نظام ولایت الهی جایگاه ویژه‌ای این سه بزرگوار دارند. بعد از سیدالشهدا(علیه السلام) کلاً مرحله جدیدی در تاریخ اسلام و جامعه بشری آغاز شد. چون در دوره این سه بزرگوار امیرالمؤمنین(علیه السلام)، امام مجتبی(علیه السلام) و سیدالشهدا(علیه السلام) این دوره اذا جاؤوک که در این آیه آمده این مهلت جاؤک در عصر این سه بزرگوار فراهم بوده است. این مسئله اذ ظلموا انفسهم، قرینه ابتدای آیه «وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ» این ظلم ظلم مربوطه به اطاعت رسول الله است. و بعد این ظلم هم ظلم اجتماعی است نه ظلم فردی. در قرآن کریم گاهی اشاره به ظلم فردی شده است، مثل «وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ »[2] هر کس که از حدود مرزهای الهی پا را فراتر بگذارد به نفس خودش ظلم کرده است. لکن در بعضی از جاها اشاره به ظلم اجتماعی داریم. مثلاً وقتی خدای متعال به بنی اسرائیل خطاب می‌کند «إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُواْ إِلَى بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُواْ أَنفُسَكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ عِندَ بَارِئِكُمْ »[3] یک مسئله بسیار مهم را خداوند در اینجا مطرح می‌کند. در دوران حضرت موسی یک ظلم اجتماعی رخ داده است. روح جمعی جامعه منحرف شده است. بحث سر انحراف شخصی نیست، اینطور نیست که حالا یک جریانی در جامعه منحرف شده باشد، روح جمعی جامعه منحرف شده است. این تعریف دارد و محققان باید بنشینند و این را تعریف کنند.

یکی از چیزهایی که باید در تحقیقات کامل شود، بحث علم الاجتماع اسلامی و ویژگی‌های آن جامعه‌ای است که قرآن کریم قوانینش را تبیین می‌کند. بسیاری از گرفتاری‌های ما مربوط به انحرافی است که در روح جمعی جامعه به وجود می‌آید. اینکه گاهی در روایات هم داریم خدای متعال یک جامعه را عذاب می‌کند، با اینکه اخیار هم در آن جامعه وجود دارند. «وَاتَّقوا فِتنَةً لا تُصيبَنَّ الَّذينَ ظَلَموا مِنكُم خاصَّةً »[4]. این چه فتنه‌ای است؟ یعنی کسانی هستند که از نظر فردی و رفتار فردی‌شان ظلمی مرتکب نشده‌اند و رفتار فردی آنها کاملاً مبتنی بر موازین شرعی است، ولی جامعه، جامعه بیمار و منحرف و آفت‌زده‌ای شده و آن وقت این فتنه‌ای که دامنگیر این جامعه می‌شود، دامنگیر همه می‌شود. این همان آتشی است که تر و خشک را با هم می‌سوزاند. این ظلم، ظلم اجتماعی است. صدر آیه ابتدایی نشان می‌دهد که رسل برای فرمانروایی آمده‌اند. یعنی چه لیطاع؟ که فرمان بدهند و اطاعت بشوند. پس معنی‌اش این است که همه برای فرمانروایی آمده اند و حکومت یعنی چه، سیاست یعنی چه؟ یعنی فرمانروایی، اصلاً معی سیاست همین است. اگر جامعه‌ای بخواهد مدیریت بشود، مدیریت جامعه در این است که یک مرکز فرمان بدهد، فرمان نظم بخش آن جامعه و این فرمانش الزام آور باشد و چون الزام دارد، عقاب بر تخلف از چنین فرمانی مشروع است. یعنی چه الزام‌آور، یعنی وجوب اطاعت. اول این آیه این قاعده را تأسیس می‌کند که رسل برای فرمانروایی و اطاعت آمده‌اند، در سوره شعرا از زبان رسل الهی در ادوار مختلف تاریخ یاد می‌کند. نوح به قومش گفت «إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ *  فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ» خود این آیه که برای پیامبران تکرار شده، اگر رسل برای تبلیغ احکام الهی آمده‌بودند باید می‌گفت اتقوالله واطیعوه، ما فقط آمده‌ایم بگوییم خدا را اطاعت کنید. ما نیامده‌ایم این را بگوییم، باید ما را اطاعت کنید. درست است که اطاعت آنها عین اطاعت خداست، اصلا راهی غیر از این برای اطاعت خدا نیست، اما این وَأَطِيعُونِ نشان دهنده این است که او مقام حاکمیت و فرمانروایی دارد. فرمانش فرمان نافذی است، او فرمان می‌دهد. حتی فرمان خدا جز از طریق فرمان رسول قابل تنفیذ نیست. کسی نمی‌تواند ادعا کند و بگوید من خواب دیدم که خدا گفت باید چنین کرد، اگر این از طریق رسول ابلاغ نشده باشد هیچ اعتباری ندارد. اولاً «وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ» این را تأسیس می‌کند بعد می‌فرماید « وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ » اشاره به این است که یک حادثه‌ای در طریق رخ دادن است. در راه است. این حادثه را قرآن کریم کراراً به آن اشاره می‌کند که یک دوره انقلاب اعقاب برای جامعه اسلامی رخ خواهد داد. « مَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ »[5] اشاره به این است که یک چنین اتفاقی رخ می‌دهد. « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا مَن يَرتَدَّ مِنكُم عَن دينِهِ فَسَوفَ يَأتِي اللَّهُ بِقَومٍ يُحِبُّهُم وَيُحِبّونَهُ »[6] معلوم است که یک اتفاقی رخ خواهد داد که این آیات برای آن نازل شده است. « وَإِن تَتَوَلَّوْاْ يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُونُواْ أَمْثَالَكُم‏ »[7] آیات زیادی که اشاره به دوره‌ای از نافرمانی و خروج جامعه اسلامی از اطاعت رسول دارد. این دوره اتفاق می‌افتد. در روایات وارده از رسول اکرم، این روایت در منابع اهل سنت بیشتر از منابع شیعه آمده است که «کیف بکم اذا ارتددکم علی ادبارکم القهقرا» این مطلب در هم در صحیح بخاری آمده است هم در صحیح مسلم آمده است. در خیلی از منابع آمده است. با الفاظ مختلف اشاره به این خطر و این حادثه عجیب شده است که این جمع جامعه یک رخداد بازگشت برایش اتفاق می‌افتد و این ارتداد اعقاب فقط نکته‌اش خروج عن طاعة رسول یعنی خروج از فرمان است.

این « جَآؤُوكَ » یعنی فرصت داده شده است به این جامعه. در دوران امام علی(علیه السلام) این فرصت وجود داشته است فرصت وجود داشته که برگردند به خانه رسول. چون خانه رسول خانه علی بن ابی طالب(علیه السلام) است. این خانه خانه امامت است که این را هم که عرض می‌کنیم شعار و تبلیغ و این حرفها نیست، استدلال دارد و با منابع و مدارک روشنی اثبات می‌شود. که بیت یک اصطلاح است، در قرآن کریم. اینطور نیست که یک اصطلاح در قرآن کریم همینجور بکار برده شده باشد بدون اینکه مرز و حدی برایش تعریف شده باشد. حد و مرز دارد. « إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ »[8]  بیت الرسول، بیت امامت است و بیتی است که تطهیر بر این بیت نازل شده است. و نکته دارد که تطهیر شامل این بیت شده است. نکته‌اش این است که این بیت مأموریتش مأموریت تطهیر جامعه بشر است و لذا باید تطهیر شده باشد. امیر المومنین بعد از رسول اکرم صاحب این بیت بود. این فرصت بود که برگردند به بیت الرسول. برگشتند، اما آیه چه می‌فرماید « وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ » این بازگشت باید طوری باشد که رضای رسول را تأمین کند. معلوم می‌شود بازگشت دو جور است، یک عده هستند که اعلام حمایت می‌کنند، اعلام بازگشت می‌کنند، اعلام پذیرش امامت می‌کنند، منتها پیوستگی به امامت مربوط به دو کار و وفای به دو میثاق است. یکی میثاق نصرت یکی میثاق اطاعت. چرا خداوند متعال به رسول اکرم می‌فرماید « عَفَا الله عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ »[9] اینهایی که می‌آمدند از رسول اکرم اذن می‌خواستند، « يَقولونَ إِنَّ بُيوتَنا عَورَةٌ وَما هِيَ بِعَورَةٍ ۖ إِن يُريدونَ إِلّا فِرارًا »[10] اینها می‌آمدند اذن می‌گرفتند از رسول خدا که اجازه بدهید ما به جنگ نیاییم و رسول خدا هم اذن می‌دادند. اینها وفای به میثاق اطاعت کرده‌اند، ولی میثاق نصرت را وفا نکرده‌اند. در یک روایتی دارد که در شب عاشورا یکی از اصحاب سیدالشهدا آمد و گفت من مطیع و شیعه و محب شما هستم، فردا با شما هستم اما اگر دیدم وضع طوری شد که دیگر کاری از دستم برنمی‌آمد، اجازه بدهید مرخص شوم و بروم. حضرت گفتند برو. روز عاشورا دید در آن مراحل آخر، در تنهایی حضرت، با اجازه حضرت ایشان را رها کرد و رفت! یعنی اینجا میثاق اطاعت انجام گرفت، «وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَمِيثَاقَهُ الَّذِي وَاثَقَكُم بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا »[11]. میثاق اطاعت از فرمانروا. این کافی نیست.

ممکن است برخی شرایطی پیش بیاورند که رهبر ناچار به سکوت گردد

ممکن است در شرایطی فشار بیاورید به رهبر که، شرایطی بوجود می‌آورید که رهبری چاره‌ای جز سکوت و موافقت ندارد. و این از مسائل اساسی در نظریه سیاسی اسلامی است. بله، گاهی جوسازی انجام می‌شود، گاهی شرایطی پیش می‌آورند که رهبر را در تنگنا قرار می‌دهند، رهبر ناچار می‌شود سکوت کند در برابر یک حادثه‌ای، با اینکه راضی نیست. اجازه بدهد به یک مطلبی. اینجا باید خوب تفکیک کرد. اطاعت از رهبر کفایت نمی‌کند، باید نصرت در کار باشد.

« مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ »[12] سوره احزاب مربوط به این پیمان است. می فرماید آنچه بین نفاق و ایمان حقیقی می‌تواند مشخص کننده باشد، این پیمان نصرت است. چه کسی پای کار اطاعت از رهبر می‌ایستد « إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالإِنجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُم بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ * التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ ....»[13] وصف این جامعه ناصر و یاور است. ما برای اینکه یک جامعه اسلامی داشته باشیم باید هم اطاعت رهبر در کار باشد و هم رضایت رهبر در آن باشد. « وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ » چرا گفت « وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ » چون اکتفا نکرد به « فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ ». مگر خدای متعال نمی‌فرماید: « وَإِذَا جَاءكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَن عَمِلَ مِنكُمْ سُوءًا بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ »[14] چرا می‌گوید: « وَأَصْلَحَ » چون «تابَ» تنها نمی‌گوید. اینکه برگردند، یا بازگشت به سوی رهبر یا اطاعت از رهبر کفایت نمی‌کند این بازگشت باید طوری باشد که رضای آن رهبری در آن باشد. لذا در دوران خلافت ظاهری امیرالمومنین برگشتند و آمدند و ریختند بر سر حضرت. در نهج البلاغه نحوه بیعت گرفتن از حضرت را بخوانید. خرد و کوچک و بزرگ آمدند و ریختند و با رغبت بیعت کردند. اما این بازگشت، بازگشتی نبود که « وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ » هم به دنبال داشته باشد. چون حضرت امیر در نصوصی که از آن حضرت وارد شد، از نحوه نصرتش راضی نبود. اگر حضرت را یاری و نصرت می‌کردند، همه آن حوادث رخ نمی‌داد. مشکل، مشکل اطاعت نیست، مشکل مشکل نصرت است. سیدالشهدا در صحرای کربلا چه بود؟ «هل من ناصر ینصرنی» نفرمود «هل من مطیع یطیعنی» خیلی‌ها هستند دم از اطاعت می‌زنند، دم از امامت می‌زنند، اما در صحنه عمل چه، در این عرصه صحبت بسیار است.

امام جامعه را مدیریت می‌کند

امام هادی(ع) در این عرصه در روایات متعددی و خصوصاً در زیارت جامعه کبیره تبیین کرده است دامنه این را. « ساسه العباد و ابواب الایمان و امناء الرحمن » حالا این ساسة العباد تعطیل پذیر است؟ یعنی می‌شود بگوییم در یک دورانی امام کار ساسة العباد را انجام ندهد. دوران غیبت کبری شده دیگر کاری ندارد امام زمان به مردم، غیبت کبری است و این سیاست عباد تعطیل است. آیا این معقول است؟ امام کارش این است که جامعه را مدیریت کند و فرمانروایی کند و تکلیف مردم را در رابطه با خدا باید معین کند، نه تکالیف عامه، نه اینکه به طور عام بگوید. این تکالیف عامه را همان سنت که می‌گویند حسبنا کتاب الله همین است، می‌گویند همین تکالیف عامه‌ای که خدای متعال در قرآن آورده بس است. نه! آیه چه می‌فرماید: « إِنَّ الَّذينَ يَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يُريدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَ يُريدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذلِکَ سَبيلاً * أُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ حَقًّا »[15] ممکن است بیاید بین رسل و بین خدا تفکیک کند، می‌آمدند و به رسول خدا می‌گفتند «هذا منک او من الله» و گفتند «حسبنا کتاب الله». عمومات آیات کریمه قرآنی جامعه را مدیریت نمی‌کند. نه عمومات آیات کتاب، عمومات هیچ قانونی، برای مدیریت ساخته نشده است. قانون مدیریت  نمی‌کند، آن کس که مدیریت می‌کند، مجری است، که بر اساس قانون مدیریت می‌کند. الان در عصر غیبت هستیم، باید خدا را در همه عرصه‌ها اطاعت کنیم، یا نباید اطاعت کنیم، در مسائل سیاست باید خدا را اطاعت کنیم یا دستور خدا معطل است، آیا اطاعت خدا وجوبش مطلق است، یا در بعضی جاها می‌توان خدا را اطاعت نکرد، مسلمان می‌تواند چنین حرفی را قبول کند؟ در اقتصاد و سیاست و فرهنگ کاری به خدا نداریم، خدا فقط وقتی وارد مسجد شدیم، خدا هست و در حدی که نماز بخوانیم. این همان چیزی است که در قرآن کریم آمده است؟ این همه اطیعوا الله در قرآن کریم، با این اطلاق، « وَمَن يَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ نَارًا خَالِدًا »[16] خلاصه شده در اینکه بیاییم مسجد و نماز بخوانیم؟ در سیاست باید اطاعت کنیم خدا را یا نه، ما عبد خداییم در همه چیز. خداوند معبود مطلق است. این را خدای متعال در قرآن کریم می‌گوید: « يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ »[17] خداوند فرمانرواست. « قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاء»[18]، « لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ »[19] حق فرمان از آن خداست. حق فرمان بسیار مهم است، این حق از آن خداست. همه این آیات را بگذاریم کنار؟

ائمه در محدوده‌ای که بسط ید داشتند، اعمال ولایت و سیاست و مدیریت می‌کردند

در عصر غیبت اطاعت خدا واجب نیست؟ یا خدا باید اطاعت شود؟ امام معصوم به دلایلی غیبت بر او اجرا شد، آیا غیبت به معنی تعطیل امامت اوست، یا خودش نمی‌تواند حاضر باشد، باید کارش را انجام دهد، از طریق وکلا و نمایندگان. خود امام اگر امروز حاضر بود مگر در همه جا می‌توانست حضور مباشر داشته باشد؟ امروز امام حاضر که امیدواریم شاهد حضور امام باشیم، اگر در مسجد کوفه باشند یا در جاهای دیگر، از سوی خودشان حاکمانی معین می‌کنند، همانطور که اگر عصر حضور بود، و حضرت می‌خواست فرمانش را اجرا کند از طریق وکلا، این غیبت غیبت مکانی است، خود حضرت در یک مکان حاضر است و از طریق نصب حاکم حکومت می‌کند. امیرالمومنین در مناطق مختلف حاکم نصب کردند. در شرایط غیبت زمانی هم همینطور، آنجا که حضرت غایب است از انظار، امامت نباید بکند؟ اینهایی که می‌گویند ما شیعه امام زمانیم، اگر شیعه امام زمانید، امروز امام زمان ولایتش را چگونه بر شما اعمال می‌کند؟ اگر شیعه هستید باید پذیرای ولایت امام زمان باشید، یعنی در زندگی‌تان دستورات ایشان را اجرا کنید. چگونه می‌خواهید زندگی‌تان را بر مبنای دستورات امام زمان پیاده کنید؟ اینجا هم عقل می‌گوید، هم نص می‌گوید که امام زمان وکیل دارد، نماینده دارد از طریق فقهای عادل با آن شرایط به خصوص دارد اعمال ولایت می‌کند. بلکه در دوران خود حضور ائمه اطهار. این حرف غلط است اگر کسی بگوید بعد از سیدالشهداء ائمه کاری به سیاست نداشتند. ائمه بعد از سیدالشهداء اعمال ولایت می‌کردند. مگر نصب قاضی نمی‌کردند؟ مگر خمس را جمع نمی‌کردند؟ پس بیت‌المال داشتند. یکی از دلایلی که حکومت‌ها با ائمه اطهار درمی‌افتادند، این بود که می‌گفتند اموال را پیش شما می‌آورند. پس امام هادی و ائمه قبل از حضرت، رسماً اعمال ولایت می‌کردند، گاهی حتی حاکم نصب می‌کردند. نجاشی والی اهواز یا حکام جاهای دیگر قرائنی وجود دارد که از سوی ائمه ملزم می‌شدند که حکومت را بپذیرند، یعنی ائمه حکومت می‌کردند منتها این حکومت در محدوده بسط یدشان بوده است. آن محدوده‌ای که بسط ید داشتند، در آن محدوده اعمال ولایت و سیاست و مدیریت می‌کردند. اینطور نبوده که بعد از سیدالشهدا همه خانه نشین بودند و هیچ کاری نمی کردند. حتی امیرالمؤمنین(ع) هم در دوران به تعبیری خانه نشینی‌شان اعمال مدیریت می‌کردند. یکی از نمونه‌های این اعمال مدیریت این بوده است که از قرائن استفاده می‌کنیم که حضرت همیشه آدم داشته در دستگاه خلافت. هرگاه اینها می‌خواستند تصمیم غلطی بگیرند، خبر سریع به امیرالمؤمنین می‌رسیده و حضرت حاضر می‌شدند. هم در منابع اهل سنت و هم در منابع شیعه این موارد بسیارند که یکی از نمونه‌هایش حدیث رفع القلم است که از نمونه‌های همین اعمال ولایت حضرت است. بنابراین ائمه اطهار اعمال مدیریت می‌کردند در محدوده‌ای که بسط ید داشته‌اند نه اینکه در خانه می‌نشستند و می‌گفتند ما تکلیفی نداریم و کاری نمی‌کنیم. اینطور نبوده، در محدوده‌ای که برای آنها امکان اعمال قدرت و ولایت بوده، اعمال مدیریت می‌کردند.

از دوران امام هادی این طریقه اعمال قدرت شکل خاصی به خود می‌گیرد که مقدمه آن غیبت کبری بوده است. و آن از طریق یک نائب عام، یک نائبی که صلاحیتش گسترده باشد. نائب خاص، منتها با صلاحیت عام. خاص که می‌گوییم یعنی شخص معین بوده است، عام که می‌گوییم یعنی اختیارات او اختیارات خود امام بوده است.  اولین نائب عثمان عمری است، بعد محمدبن عثمان که این دو نفر در زمان امام هادی تعیینشان شروع شد که به دوران غیبت صغری هم کشیده شد و این از حکمت ائمه اطهار بوده است که نگذاشتند نیابت خاصه در دوران غیبت خاصه شروع شود، قبل از دوران غیبت شروع کردند به تعیین نواب خاص و این است که ‌می‌گویند دوران امام هادی دوران جدیدی در نحوه اعمال سیاست و اعمال ولایت ائمه اطهار است و شیوه جدیدی آغاز شد. شیوه اعمال ولایت از طریق نائبی که صلاحیت گسترده‌ای داشته باشد. لذا برای عثمان عمری نص صادر شد از امام هادی، و بعد از امام حسن عسکری و این هم نکته دارد که هم از امام هادی و هم از امام عسکری نص صادر شد.

ما امامی می‌خواهیم که امام زمان باشد، امام عصر باشد، یعنی فرمان دهد و ما از فرمانش تبعیت کنیم. پس نیاز به نائب دارد و ما از نائبش تبعیت کنیم

به هر حال ما وظیفه‌مان این است که در این دوران غیبت متوجه باشیم که امام داریم، امام داریم یعنی ولی امر داریم یعنی متوجه باشیم که کسی داریم که اعمال ولایت می‌کند، امر می‌کند و فرمان می‌دهد و ما موظف هستیم که از فرمان او اطاعت کنیم و این فرمان او صاحب دارد. از طریق نواب عام که با شیوه‌ای که در قانون اساسی ما آمده که هم شیوه‌ عقلایی است و هم شرعی است و از طریق خبرگان این فردی که ولایت عامه دارد را تشخیص می‌دهند و وظیفه دیگران این است که تبعیت کنند از این تشخیص. اینکه آدم دم از امام زمان بزند ولی بگوید امام زمان هیچ تکلیفی برای ما مشخص نکرده است، اینکه امام زمان نمی‌شود، ما امامی می‌خواهیم که امام زمان باشد، امام عصر باشد، یعنی فرمان دهد و ما از فرمانش تبعیت کنیم. پس نیاز به نائب دارد و ما از نائبش تبعیت کنیم. در زیارت جامعه داریم «امری لامرکم تبع» در هر کاری که می‌خواهم انجام دهم، تابع هستم. «قلبی لکم سلم» سلم، فقط سلم عملی نباید باشد، قلب هم باید تابع باشد. اگر این کار را می‌کردیم در جامعه مشکلی نداشتیم. یکی از مشکلات ما این است که در عرصه اقتصاد، در عرصه فرهنگ، به آن درجه از سلم در جامعه و اجتماع نرسیده‌ایم، البته در این طریق هستیم، ولی باید در این راه جدیت کنیم. یکی از جدیت‌ها، جدیت در این راه حوزه‌های علمیه است. حوزه‌ها باید استخراج کنند امر معصوم را از منابع دینی. امروز تکلیفی که معصوم معین کرده در عرصه فرهنگ چیست، تکلیفی که معصوم در عرصه اقتصاد و سیاست معین کرده است چیست؟ بار حوزه‌ها سنگین است. فقهی که ما در حوزه‌ها تدریس می‌کنیم خیلی مبالغه کنیم یک پنجم فقهی است که در جامعه به آن نیاز داریم، باید این فقه را استخراج کنیم، کار می‌خواهد و این فضلایی که می‌خواند این فقه را استخراج کنند باید درس خوب بخوانند و همین فقه و اصول متعارف را خوب استنباط کنند.

[1]. سوره نساء: 64 و 95.

[2]. سوره طلاق: 1.

[3]. سوره بقره: 54.

[4]. سوره انفال: 25.

[5]. سوره آل عمران: 144.

[6]. سوره مائده: 54.

[7]. سوره محمد(ص): 38.

[8]. سوره احزاب: 33.

[9]. سوره توبه: 43.

[10]. سوره احزاب: 13.

[11]. سوره مائده: 7.

[12]. سوره احزاب: 23.

[13]. سوره توبه: 111و112.

[14]. سوره انعام: 54.

[15]. سوره نساء: 150.

[16]. سوره نساء: 14.

[17]. سوره جمعه: 1.

[18]. سوره آل عمران: 28.

[19]. سوره اعراف: 54.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها