سرویس سیاسی پایگاه 598 - انتخابات هفتم اسفند 94 برگزار شد و نه در کمال ناباوری، بلکه کاملا عادی و طبیعی و منطقی، در تهران لیست جریان موسوم به اصولگرایان، به طور کامل رای نیاورد و لیست جریان موسوم به اصلاح طلبان+ اعتدال گرایان به طور کامل رای آورد(در حالی که تعداد قابل توجهی از اعضای لیست تدبیر و امید را اغلب رای دهندگان در تهران نمی شناختند).
اینکه یک لیست با افراد ناشناس رای می آورد و تعداد نسبتا زیادی چهره سرشناس و باتجربه در امور مجلس رای نمی آورند، حاوی نکات قابل توجهی از منظر جامعه شناسی سیاسی است. ماجرا وقتی جالب تر می شود که علی رغم تلاش همگان از صدا و سیما تا سلطنت طلبان و منافقین برای حضور حداکثری مردم در این انتخابات، آمار شرکت کنندگان در تهران نسبت به دوره قبل تغییری چندانی نداشت. پس نکته اول(رای آوردن کامل لیست اصلاح طلبان و اعتدال گرایان) به علاوه نکته دوم(تغییر نکردن آمار رای دهندگان تهران علی رغم تبلیغات همگانی و عجیب همه موافقان و به ویژه مخالفان نظام!)، ما را به نکته مهم سوم می رساند و آن اینکه عده ای در این انتخابات رای داده اند که در انتخابات های گذشته رای نمی دادند و برعکس عده ای که رای می دادند، در این دوره شرکت نکردند. یعنی تعدادی رای خاموش شدند و رای هایی فعال.
تحلیل نگارنده این است که طبقه متوسط به بالا جامعه با امید به آینده ای بهتر در دوران پسابرجام و بهبود روابط با جهان به صحنه آمدند و بخشی از جامعه که احساس کردند نقشی در این بازی ندارند و برنده و بازنده این رقابت تاثیری بر حال و روز آن ها ندارد، کنار کشیدند و تا حدودی بی تفاوت با انتخابات هفتم اسفند 94 برخورد کردند.
این ماجرای برتری اصولگرایان در کل کشور هم بیشتر به توجیهی برای بهبود روحیه شبیه است. چون همگان می دانند که این تقسیم بندی ها از تهران به کلان شهرها با کاهش شدید همراه است و به مرور که به استانها و شهرها و شهرستانها می رسد، تقریبا بی تاثیر و یا کم تاثیر است و شرایط رای آوری در شهرهای کوچک قواعد خاص خودش را دارد. به علاوه نمایندگان شهرستانها در صحن مجلس، متاثر از خواص مجلس هستند و آنها هستند که تعیین کننده آراء خواهند بود.
همه اینها مقدمه با تاخیر در باب انتخابات بود تا موضوعی دیگر را بررسی نماییم. انتخابات تمام شد و خیلی طبیعی اصولگرایان شکست خوردند و خیلی زود دوباره یک نام برای نمایندگی تفکر حزب اللهی ها در جامعه بر سر زبانها افتاد. دکتر احمدی نژاد...
برای آقای هاشمی این اتفاق بعد از حدود 9 تا 10 (حدود 74 تا 83)سال افتاد که نامش بعد از تخریب شدید دوباره زنده شود و اصلاح طلبان برای رای آوری ایشان در دور دوم رقابت با احمدی نژاد تلاش کنند. اما برای آقای احمدی نژاد این اتفاق خیلی زود در حال وقوع است. شواهد روز به روز در حال افزایش است. از وحشت عجیب رسانه های اصلاح طلب بگیر که سراسیمه آمار منتشر می کنند و توهین می کنند و می ترسانند و مرثیه می سرایند و خلاصه فقط مانده خودسوزی در میادین اصلی شهر تا حزب اللهی هایی که آرام آرام با حفظ شان و اینکه حالا خیلی هم ما احمدی نژادی نیستیم، با هزار تبصره باز نام احمدی نژاد را می آورند و یا جوانان احمدی نژادی که یکی پس از دیگری در حال فعال شدن در فضای مجازی هستند و مردم هم در کوچه و بازار و تاکسی! آرام آرام نا احمدی نژاد زمزمه می شود. نامی که در سالهای 90 تا 92 به شدت بدنام شد(با اشتباهات خود و برنامه ریزی داخلی و خارجی)!
این پدیده عجیب است، چون خیلی زود در حال شکل گیری است. هنوز از سال 88 که شروع اشتباهات آزاردهنده دکتر احمدی نژاد بود و از سال 90 که شروع عملیات سیاسی اقتصادی و فرهنگی عجیب داخلی و خارجی برای تخریب دولت ایشان بود، زمان زیادی نمی گذرد و این اولین بار پس از انقلاب است که به صورت جدی از یک دوره ای شدن دولت صحبت می شود و از آن مهم تر، از ورود رییس جمهور قبلی به عرصه رقابتهای انتخاباتی برای خرداد 96.
این هم بخش دوم یادداشت. اما این دو بخش، مقدمه ای برای قسمت سوم یادداشت بود.
بخش اول: تحلیل با تاخیر در باب انتخابات اسفند 94
بخش دوم: مطرح شدن نام دکتر احمدی نژاد برای انتخابات خرداد 96
اما بخش سوم:
در جلسه ای که یکسال پس از پایان ریاست جمهوری دکتر احمدی نژاد خدمت ایشان بودیم، سوالاتی کاملا غیرسیاسی و به تعبیری فکری و نظری از ایشان پرسیده شد. از جمله آن سوالات این بود که شما مشکلات اصلی که باعث ضربه به دولت شما شد را چه می دانید ایشان سه مورد را بیان کردند:
1. مراجع مختلف تصمیم گیری و فشار بر وزیران برای انجام تصمیمات مختلف از مراکز مختلف که باعث تشتت می شد.
2. نبود نیروی انسانی همفکر به حدی که حرف رییس جمهور تا معاونان وزیر بیشتر سرایت نمی کرد.
3. نبود تئوریهایی برای پیشبرد آرمانهای انقلاب اسلامی مانند برقراری عدالت و احیای خودباوری ملی و ...
یکی از حضار از دکتر احمدی نژاد پرسیدند که شاید دو مورد اول را بشود به نحوی و در کوتاه مدت و میان مدت تا حدودی بهبود بخشید، اما مورد سوم مشکل اساسی است و در کوتاه مدت حل نمی شود و شما چه فکری برای آن دارید؟
که ایشان هم در جواب تصدیق کردند و جواب نسبتا ضعیفی ارائه کردند و حرف اصلی اشان هم این بود که دانشگاه جامع ایرانیان را برای همین منظور دنبال می کردند که البته آن پروژه هم همچنان در ابهام مانده است.
در طول این چند سال، جدی ترین فعالیتی که خبر آن از دکتر احمدی نژاد به گوشها می رسید، بازخوانی اندیشه های امام و رهبری و به طور کلی مرور گفتمان انقلاب اسلامی بوده است. حالا سوال این است، با فرض اینکه دولت یازدهم نتواند تغییری محسوسی در شرایط فعلی در سال 95 ایجاد کند و با همین وضعیت به انتخابات 96 برسیم و با فرض اینکه حزب اللهی ها موفق شوند دوباره گرد دکتر احمدی نژاد جمع شوند و تنشهای داخلی آنها و تحرکات بیرونی، اجماع آنها را نشکند و با فرض اینکه دکتر احمدی نژاد هم با قبول اشتباهات گذشته و تصمیم برای تغییر آنها و با رویه ای جدید تصمیم به حضور در انتخابات بگیرند؛ باز این سوال باقی است که با کدام پشتوانه نظری و فکری قصد دارند کشور را اداره کنند؟
کدام تئوری را برای عدالت و پیشرفت بومی در طول این چند سال طراحی کرده اند؟
برای فرهنگ گه رهبری در دوره ایشان بارها عنوان مظلوم را برای آن به کار گرفته اند کدام فکر جدید و شخصیت قابل اتکا را در چنته دارند؟
برای رفع و رجوع مشکلات جاری و فوری کشور چه فکری دارند؟
برای برخورد با عواقب تصمیمات کشورهای زورگو و احیانا شروع دوباره فشارها و تحریمها و ...چاره ای اندیشیده اند؟
برای معضلات اجتماعی و آسیبهای فراگیر در جامعه برنامه ای متفاوت دارند؟
برای فساد که یکی از جدی ترین موارد برای تخریب دولت قبلی ایشان بود چه فکری کرده اند؟
و ...
در همان جلسه یکی از دانشجویان خطاب به دکتر احمدی نژاد گفتند که شما حرف از عدالت و خودباوری و ظهور می زدید، اما در روزهای آخر با شاخصهای بانک جهانی مانند ضریب جینی از عملکرد دولت خود دفاع می کردید. آیا شاخصی برای ارزیابی موفقیت یا عدم موفیقت آرمانها، اهداف و سیاستهای انقلاب اسلامی داریم که بتوانیم با آنها عملکرد دولت شما را بسنجیم؟ اگر نداریم، پس چگونه می شود در تصور خودمان انقلابی برنامه ریزی و عمل کنیم(کاهش نرخ سود بانکها، تعطیلی سازمان برنامه و بودجه، هدف مندی یارانه ها، بردن دولت به شهرهای مختلف با سفرهای متعدد استانی و ...) اما در ارزیابی با شاخصهای متداول جهانی خود را ارزیابی کنیم و گزارش دهیم؟! بسیار واضح بود که دولت دکتر احمدی نژاد با شاخصهای جهانی شکست خورده است و همان فردای آخرین گزارش رییس جمهور که به درستی مدعی بودند ضریب جینی را کاهش داده و شاخصهای اقتصاد خرد را بهبود بخشیده اند، روزنامه دنیای اقتصاد در یادداشتی عنوان کرد که علی رغم بهبود موقتی شاخصهای اقتصاد خرد، وضعیت اقتصاد کلان بر اساس آمارها بحرانی است.
دکتر احمدی نژاد و کلیه اهالی انقلاب باید تکلیف خود را با دانش مدرن(Science) و توسعه جهانی و پایدار(Development) مشخص کنند. تا کجا می شود اینگونه پیش رفت؟ یا باید طرحی برای بهبود همین شرایط موجود و نه شرایط آرمانی، در جهت آرمانها و اهداف متعالی انقلاب مثل عدالت اجتماعی و تامین رفاه مادی همزمان با تکامل معنوی جامعه ارائه داد، یا اینکه با کلیاتی مانند "گفتمان انقلاب اسلامی" نمی شود دولت اداره کرد. این به معنای بی فایده بودن گفتمان انقلاب اسلامی نیست، بلکه صحبت از مرحله رشد آن است. نمی شود از نهال انقلاب اسلامی توقع داشت که میوه بدهد(آن هم نه میوه نوبرانه بلکه آنقدر ثمر بدهد که بشود بازار شب عید را با آن تامین کرد)
شایان ذکر است قبل از ارائه طرح عملیاتی، لازم است تبیین شود که منظور از عدالت اجتماعی از منظر انقلاب اسلامی، یا پیشرفت توامان با عدالت و معنویت چه فرقی با مدل توسعه جهانی دارد. چون آنها هم صحبت از بیمه و تامین اجتماعی و سطحی از عدالت اجتماعی می کنند، پس تفاوت چیست؟(اینها سوالات واضح جامعه ایرانی در صد سال گذشته و به ویژه در 40 سال اخیر است)
نتیجه دوگانگی یعنی آرمانخواهی به سبک انقلاب اسلامی و عمل نصفه و نیمه بر اساس دانش مدرن این می شود که معادلات، جوری کمر دولت و جامعه را بشکند که دکتر احمدی نژاد نسبتا سفت و لجباز در مورد مساله سود بانکی بشکند و مجموع شرایط او را به نقطه ای برساند که خود ایشان می گفتند امضای مجدد افزایش سود بانکها تلخ ترین اتفاق دوران ریاست جمهوری ام بود.
ایشان در موضوع سود بانکی دریافتند که معادلات حاکم بر اقتصاد جهانی، افراد نیستند که بتوان آنها را تهدید به افشاگری کرد و یا در مناظره آنها را ناک اوت کرد، بلکه این معادلات با همکاری عناصر داخلی و برنامه ریزی خارجی می توانند فشاری بر رییس جمهور ایران بیاورند که هر روز مجبور شود تصمیمی جدید بگیرد اما تاثیری در افزایش یا کاهش نرخ ارز و طلا نداشته باشد!
اما با همه این حرفها ، اصلا دور از ذهن نیست که اگر شرایط به همین نحو پیش برود، اتفاقی عجیب رخ دهد و رای های قشر مستضعف جامعه دوباره فعال شده و دکتر احمدی نژاد با رای مردم متدین و انقلابی اما ضعیف جامعه(که سبد رای قابل توجهی دارند) و بخشی از طبقه متوسط و بخشی از خواص متدین در برابر رای اغلب طبقه متوسط(که سبد رای مناسبی دارند اما از سبد رای توده ضعیف جامعه کمتر است) و بخش قابل توجهی از خواص جامعه که گرایش به توسعه مدرن دارند به ریاست جمهوری در دولت دوازدهم برسند، اما همچنان سوالات بالا زنده و حاضر هستند و اگر پاسخ مناسبی برای آنها وجود نداشته باشد، اتفاق تازه ای در راه نخواهد بود...
--------------------------------------
پیوشت: از آنجا که نقدی بر گفتمان انقلاب اسلامی در رابطه با اداره کشور مطرح شد، ممکن است خوانندگان محترم تصور کنند که نگارنده یادداشت جزء علاقه مندان به توسعه مدرن و دانش مدرن است. اما اینگونه نیست. علاقه مندان به تجدد و توسعه مدرن هم برای اداره کشور مشکلات خاص خود را دارند و تحلیل عملکرد هشت ساله دولت آقای خاتمی می تواند نشان دهد که ایشان نیز مانند آقای احمدی نژاد، در اداره کشور گرفتار مشکلات خاص خود است. هرچند دولت ایشان تحت فشار خارجی چندانی نبود و همراهی ضمنی با نظام جهانی باعث آرامش نسبی در اقتصاد در آن دوره شد، اما چالشهای فرهنگ بومی سبب شد که همچنان پروژه مدرنیزاسیون در ایران ناکام بماند و رای آوردن شخصیتی مانند دکتر احمدی نژاد پس از هشت سال تلاش اصلاح طلبان برای بهبود وضعیت توسعه سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در ایران، شاهدی بر این مدعاست.
البته ماجرا بسیار عمیق تر است و برای مطالعه بیشتر می توان به کتاب " برنامه ریزی در ایران؛ براساس تجارب گروه مشاوره دانشگاه هاروراد در ایران" نوشته مک لئود که توسط نشر نی منتشر شده مراجعه کرد. در این کتاب از زبان بهترین مشاوران امر توسعه که در میانه دهه 30 تا 40 به ایران آمدند تا برای توسعه ایران برنامه ریزی کنند می خوانیم که آنها که دانش لازم را داشتند، به واسطه وجود شاه از قدرت اجرایی لازم هم برخوردار بودند و همکاری های جهانی را نیز در اختیار داشتند، پس چرا ناموفق بودند و در این کتاب خود به عدم موفقیتان اذعان دارد. چرا در توسعه ایران مانند فرانسه و ژاپن و کره جنوبی موفق نشدند و جامعه ایران پس از یک دهه از تلاشهای این تیم مشاوره، انقلاب کرد.
«هویتنا»