به گزارش
پایگاه 598 به نقل از فارس، داود پرچمی مدرس دانشگاه و کارشناس مسائل اقتصادی در یادداشتی
با هدف کمک به گفتمانسازی بحث اقتصاد مقاومتی به بسترهای اجتماعی این
سیاست اقتصادی پرداخت.
متن کامل یادداشت پرچمی به شرح زیر است:
«
با وقوع انقلاب اسلامی، نظام سیاسی و با وقوع جنگ تحمیلی، نظام دفاعی کشور
متحول و از مدلی برخوردار گردیدند که تاکنون ضمن حفاظت از انقلاب و
دستاوردهای آن در پارهای از موارد تبدیل به مدل جمهوری اسلامی و الگوی
مقاومت در دیگر سرزمینهای اسلامی نیز شده اند. نظام فرهنگی جامعه نیز در
بخشهایی معدود متحول (مانند بخشهایی از نظام تولید علم و هنر) و در
بخشهایی اساسی، بدون تغییر مانده است. اما در نظام اقتصادی تقریبا هیچ
تحولی متناسب با اصول حاکم بر انقلاب اسلامی شاهد نبودهایم.
الگوهای
مورد استفاده ما ابتدا اختلاطی از سوسیالیسم و پس از آن هم بازگشتی به
الگوهای اقتصادی سرمایه داری، لیبرالیستی و نئو لیبرالیستی وابسته به نفت
بوده است. اقتصادی وابسته، غیر تولیدی و مصرفی که سایر بخشها و نهادهای
اجتماعی را متاثر کرده است. اقتصادی که دولت بجای تولیدی بودن و حمایت از
تولید کنندگان خود نقش تاجر بزرگی را یافته و در همه زمینههای اقتصادی با
پشتوانه نفت وارد شده است. اقتصادی نفتی که حوزه نفوذ دولت را گسترده کرده و
نظام دیوانسالار بزرگ، تنبل و نامتناسب با نظام اجتماعی که بخش خصوصی و
تعاونی را ناتوان در رقابت نموده را ایجاد کرده است. این نظام اقتصادی
تولید و کار را بی ارزش، دلالی و واسطه گری و سوء استفاده از فرصتهای عمدتا
غیر قانونی را ارزشمند نموده و فساد زاست.
این
شرایط موجب شده در بخش اقتصادی جامعه با مشکلاتی مواجه باشد که در حال حاضر
بیشترین فشار را به مردم بویژه به اقشار ضعیف مالی وارد آورده و در سطح
کلان استقلال کشور را تهدید مینماید و این امر صورتی از ناکارآمدی اداره
جامعه را به نمایش گذارده است. بخشی از این مشکلات ناشی از رویارویی جبهه
مقاومت اسلامی به علمداری ایران اسلامی در مقابل جبهه استکبار جهانی به سر
کردگی شیطان بزرگ امریکای جنایتکار است، اما بخش مهمتر آن ناشی از سوء
مدیریت اقتصادی است.
از مهمترین اشکالات امور
اقتصادی سیاست گذاری و برنامه ریزی بر مبنای قانونمندیهای صرف و ناب
اقتصادی است، درحالی که کنش اقتصادی تعاملی است که در بستری فرهنگی و
اجتماعی واقع میشود و متاثر از قانونمندیهای فرهنگی و اجتماعی جامعه نیز می
باشد. اشکال دوم آن است که این قانونمندیها بر گرفته از نظام اقتصادی
سرمایه داری و لیبرالیسم اقتصادی است. عدم توجه و حداقل کم توجهی به
اقتصاد به عنوان یک پدیده چند بعدی و دارای ابعاد فرهنگی و اجتماعی، و
همچنین عدم تناسب این راهبردها با اصول انقلاب اسلامی، تحلیلها و
راهکارهایی را که در عمل به نتایج مطلوب نمیرسند را پیش رو گذاردهاند.
این انتقاد در اغلب سیاست گذاریهای کلان اقتصادی مشاهده می شود. سیاستهای
کلی تولید ملی، حمایت از کار و سرمایه ایرانی، سیاستهای کلی نظام در تشویق
سرمایه گذاری، سیاستهاى کلى اصل 44 قانون اساسى و سیاستهای کلی اقتصاد
مقاومتی عمدتا با رویکرد اقتصادی صرف و مبتنی بر قانونمندیهایی است که
مبانی نظری، اهداف و خواستگاه فرهنگی و اجتماعی متفاوتی از شرایط اجتماعی و
فرهنگی نظام انقلابی و اسلامی ایران دارد.
آشکارا
مشخص است تفکر حاکم بر مجمع تشخیص مصلحت نظام در بعد اقتصادی به عنوان
دستگاه مشورتی سیاستگذار نیاز به تجدید نظر و مدیریتی جدید دارد که در باور
و عمل اقتصاد نئو لیبرالیستی را نسخه شفا بخش اقتصاد بیمار کشور تلقی نکند
و در راه کارهای خود ایمان به خود باوری و توانمندی نظام انقلابی در حل
مشکلات، با روشهای متناسب با اصول انقلاب اسلامی داشته باشد. بی تردید
ریاست فردی که در موضوعات مختلف بی تردید مواضعی خارج از اصول انقلاب
اسلامی دارد بر چگونگی تعیین این سیاستها تاثیر گذار خواهد بود.
متاسفانه
در بسیاری از سیاست گذاریها که در قالب سیاستهای کلی تدوین شده عموما به
علل قریب مشکلات اقتصادی پرداخته شده و علل بعید و دورتر که خود بوجود
آورنده علل قریب هستند و یا بر پیدایش و تغییر آنها موثرند مورد غفلت قرار
گرفته اند.
در شرایطی که دشمن هجمه و جنگ تمام
عیار اقتصادی را همراه با وجوه دیگر دشمنی خود، مبتنی بر شناختش از شرایط
اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و حتی سیاسی ما به ما تحمیل نموده و شرایط اداره
امور اقتصادی کشور بگونهای است که مانع موفقیت اقتصاد مقاومتی است، توجه
به قواعد و راهبردهایی که وجوه فرهنگی و اجتماعی جامعه ما را در نظر بگیرد
امری لازم و ضروری است و میتواند به تبدیل آن به یک گفتمان اجتماعی،
قابلیت اجرا و افزایش احتمال موفقیت در آن کمک نماید.
باید توجه داشت تحریمها از عوامل پیدایش برخی مشکلات اقتصادی ماست اما
عامل اصلی مشکلات اقتصادی کشور در نظام معرفتی سیاست گذاران و کارگزاران
امور اقتصادی، نداشتن برنامه عملی برای مقابله با جنگ اقتصادی توسط
دولتمردان، سوء مدیریت منابع و فساد اقتصادی است. با وجودی که رهبر معظم
انقلاب در کمال درایت و شناخت از اوضاع ایران و جهان و بویژه استکبار جهانی
از حدود 20 سال پیش نسخه اقتصاد مقاومتی را برای حفظ دستاوردهای انقلاب،
استقلال و تضمین و تداوم پیشرفت کشور تجویز نمودهاند، لیکن به نظر میرسد
سیاستهای کلی تدوینی آن توسط مجمع تشخیص مصلحت بدلیل نگاه صرف اقتصادی با
مبانی لیبرالیسم اقتصادی و حداقل کم توجهی به مختصات فرهنگی و اجتماعی
جامعه از قابلیت آن برای عملیاتی شدن کاسته است. ضروری است که برای عملیاتی
شدن آن حداقل پیوستی متناسب با شرایط فرهنگی و اجتماعی داشته و تغییر برخی
از شاخصها که لازمه عملیاتی شدن اقتصاد مقاومتی است مورد توجه قرار گیرد.
شواهد
و سخنان مسئولین کشور در سطوح و در مواقع مختلف گویای آن است که در برجام
از خطوط قرمز کشور عبور شده، بدعهدی دشمن و عمل نکردن به تعهدات متقابل رخ
داده و علیرغم ادعای خوش باوران برجام فرجام لازم و وعده داده شده را
نیافته است. بعید به نظر میرسد مسئولان اجرایی کشور با اطلاعاتی که در
اختیار دارند این مهم را درک نکرده باشند، لیکن عقب نشینی از ادعاها هزینه
سیاسی خواهد داشت و تنها دستاوردی که دولت می تواند پس از قریب سه سال روی
آن مانور می کند و مردم تحت فشار ناکارآمدیهای اقتصادی را امیدوار به بهبود
اوضاع نگه دارد و از این طریق انتخابات مجلس را تحت تاثیر قراردهد را زیر
سئوال خواهد برد. متاسفانه با نوع تعامل صورت گرفته با غرب در فرایند
مذاکرات و تجربه آنان در اخذ امتیازات ارزشمند با تضمین قطعی و دادن
امتیازات کم ارزش با تضمین نسبی تحت فشارهای اعمالی و تبدیل دولت به عامل
ایجاد فشار به حکومت، تحریمها تبدیل به پاشنه آشیل نظام شده و آنها بدلیل
دشمنی ذاتی با انقلاب اسلامی هیچگاه این فرصت را از دست نداده و به صور
مختلف آن را نگه خواهند داشت. بنابراین فرض رفع تحریمها و عدم نیاز به
اتخاذ راهبرد اقتصاد مقاومتی در اداره امور اقتصادی کشور فرضی محال است.
از
سوی دیگر رکود، تورم، پایین آمدن قدرت خرید مردم، نرخ رشد پایین اقتصادی،
رشد نرخ بیکاری، تعطیلی کارخانهها و کارگاههای تولیدی، اوضاع اقتصادی
کشور را بهگونهای نموده که ظاهرا امیدی به بهبود آن توسط دولت نیست.
دولتی که مهمترین وعدههای انتخاباتیش حل مسائل اقتصادی و بهبود وضع معیشتی
مردم بوده، به عنوان یک کنشگر سیاسی تمام عیار در جناح بندیهای سیاسی
داخلی عمل نموده و بعضا با اتخاذ مواضع و بیاناتی مغایر با دیگر ارکان نظام
موجبات تشتت در جامعه و کاهش تمایل به مشارکت نیروهای موثر بر روند اصلاح
اقتصادی میگردد.
عجیب است در دولتی که افراد با
تجربه بالای سطوح عالی مدیریت بر واحدهای اقتصادی دولتی و ظاهرا موفق در
اداره فعالیتهای اقتصادی شخصی و بعضا مالک موسسات متعدد و ثروتهای بزرگ به
عنوان تیم اقتصادی مشغول بکار باشند و نتوانند هیچ حرکت روشن و موثری در
بهبود اوضاع اقتصادی انجام دهند. این شیوه اداره امور اقتصادی و پیوند آن
با سیاست خارجی می تواند همسو با جریان خارجی تبدیل به اهرم فشاری علیه
نظام گشته تا از پیگیری اهداف مبتنی بر اصول انقلاب کوتاه بیاید و اصرار بر
آنها با تقابل مردم که تحت فشار مشکلات اقتصادی هستند مواجه شود.
فضاسازی
های رسانه ای و امید کاذب ایجادی حل مشکلات در صورت کنارآمدن با امریکا و
اصرار بر اصول انقلاب و حفظ استقلال کشور را عامل این وضع جلوه دادن هزینه
نارضایتی و رویارویی مردم و نظام را در پی داشته و مسئولان و افرادی که در
عین حضور در قدرت و بهره مندی از آن خود را در موقعیت اوپوزیسیون قرار داده
اند، منفعت سیاسی آن را خواهند برد.
نگاه به
بیرون برای حل مشکلات اقتصادی مبتنی بر فروش نفت و جلب سرمایه گذاری خارجی،
تجویزات برگرفته از اقتصاد سرمایه داری است که تا وقتی ذره ای پایبندی به
اصول انقلاب بویژه استکبار ستیزی، دفاع از مظلومان، حفظ استقلال کشور و
اداره جامعه و روابط بین المللی بر اساس شرع مقدس اسلام وجود داشته باشد،
محقق نخواهد شد، مگر در شرایط قدرتمندی نظام و آن هم در تعامل با
علاقهمندان انقلاب اسلامی در اقصا نقاط عالم و دنیای اسلام.
این
رویه با فرض تحقق فقط منافع قدرتمندان و ثروتمندان که عمدتا رو به بیرون
دارند را تامین خواهد کرد و شاید این دلیلی برای فشار و استقبال از مذاکره
با امریکا باشد. تجربه سالیان نشان داده است که این افراد در بزنگاهها در
مقابل منافع فردی و گروهی خود حمایت از کشور و نظام را نادیده می گیرند.
این شرایط گویای آن است که 1- سیاست گذاری بر مبانی اقتصاد مقاومتی امری
اجنتاب پذیر است، 2- سیاست گذاری اقتصادی مبتنی بر اندیشه سرمایه داری و
لیبرالیسم اقتصادی نمی تواند مبانی نظری مناسبی برای اقتصاد مقاومتی باشد.
3- بدون توجه به جنبه های فرهنگی و اجتماعی فعالیتهای اقتصادی هیچ نوع
سیاست گذاری از جمله سیاست گذاری در امور اقتصاد مقاومتی به نتیجه نخواهد
رسید.
* تعریف اقتصاد مقاومتی
اگر
اقتصاد را الگوهای ارتباطی(اعم از کنش و ساختارهای) شبکهای از کنشگران
تولید، توزیع و مصرف کالا و خدمات در شرایط تاریخی، فرهنگی، اجتماعی،
سیاسی، جغرافیایی و اقلیمی و مواهب طبیعی برای کاربرد بهینه منابع، به
ویژه منابع کمیاب و کسب بیشترین سرمایه اقتصادی درسطوح مختلف بدانیم، بر
این اساس میتوان گفت اقتصاد مقاومتی الگوهای ارتباطی شبکهای از کنشگران
تولید، توزیع و مصرف کالا و خدمات در شرایط تاریخی، فرهنگی، اجتماعی،
سیاسی، جغرافیایی و اقلیمی و مواهب طبیعی است که مانع از تحمیل قواعد دیگری
به خود در کاهش تولید سرمایه اقتصادی میگردد و در صورت لزوم میتواند
قواعد خود را به گونه ای به دیگری تحمیل نماید که کسب سرمایه اقتصادی او را
کاهش دهد. بنابراین میتوان اقتصاد مقاومتی را اینگونه نیز تعریف نمود:
مدل
الگوی ارتباطی شبکه ای از کنشگران تولید، تامین، توزیع و مصرف مستمر و
متعادل کالاها و خدمات، در سه سطح خرد، میانه و کلان بر مبنای اصول انقلاب
اسلامی است که در جنگ تحمیلی اقتصادی از سوی استکبار جهانی یا ایادی داخلی
آن، یا در شرایط بحرانهای اقتصادی داخلی و خارجی با تنظیم روابط بخش
اقتصادی با سایر بخشهای نظام، الگوی پیشرفت اسلامی و ایرانی را تداوم می
بخشد.
* بسترهای اجتماعی و فرهنگی اقتصاد مقاومتی
در
این بخش با رویکردی جامعه شناختی و تاکید بر جامعه شناسی اقتصادی و توجه
بیشتر به مسائل فرهنگی و اجتماعی و نه دیدگاهی صرفا اقتصادی به بررسی برخی
ضروریات و الزامات تحقق اقتصاد مقاومتی میپردازیم. همانطور که اشاره شد
عوامل موثر اقتصادی بر اقتصاد مقاومتی عموما علتها و دلائل قریب اقتصاد
مقاومتی است درحالی که برخی علل بعید آنها از چنان اهمیتی برخوردار است که
مانع تغییر و اثر گذاری علل و موانع قریب می گردند. از ویژگی های مهم
اقتصاد مقاومتی مردم محوری آن است. متاسفانه در شرایط فعلی موانع بسیاری
برای مشارکت مردم در این امر وجود دارد. رفع برخی از این امور که عمدتا
تابع موانع فرهنگی و اجتماعی است در ذیل بیان شده است.
توجه
به ابعاد فرهنگی اقتصاد مقاومتی: در شرایطی که اقتصاد امری است که در
بستری اجتماعی و فرهنگی واقع می شود تدابیر لازم مرتبط با آن در نظر گرفته
نشده است. نه در سیاستهای کلی وظیفه ای برای دستگاههای فرهنگی دیده شده و
نه دستگاههای فرهنگی و بویژه شورای انقلاب فرهنگی به این موضوع مهم
پرداخته اند.
هیچ یک از دستگاههای فرهنگی
وظیفهای برای جامعه پذیری اقتصادی مردم و بویژه نوجوانان و جوانان متناسب
با اقتصاد مقاومتی در تولید و مصرف ندارند. همچنین است سبک زندگی و تولید و
مصرف سرمایه اقتصادی. در هیچ یک از موارد وظیفه ای برای تقویت هویت دینی،
انقلابی و ملی و گرایش به اجتماع ملی، داخلی بودن گروه مرجع مردم که زمینه
ساز مشارکت درونی مردم در اقتصاد مقاومتی باشد دیده نشده است. شورای انقلاب
فرهنگی و مجلس شورای اسلامی موظفند متناسب با ماموریت و وظایف دستگاههای
فرهنگی کشور (مخصوصا رسانه ملی، آموزش و پرورش، آموزش عالی)، برای هر یک
سیاست گذاری فرهنگی نموده و بر تدوین و اجرای برنامه های آنان نظارت داشته
باشند. لازم است دستگاههای فرهنگی نظام سرمایه فرهنگی یا شناخت و معرفت
لازم برای تحقق اقتصاد مقاومتی را در سطوح خرد، میانه و کلان و نوع تولیدی و
مصرفی آن و همچنین عوامل فرهنگی قریب و بعید آن را تولید نمایند.
توجه
به ابعاد اجتماعی اقتصاد مقاومتی: در راستای تحقق اقتصاد مقاومتی لازم است
به سرمایه اجتماعی مردم، ارتقاء و استفاده از آن نیز توجه شود. از راههای
مهم آن که ارتباط تنگاتنگ با اقتصاد دارد شبکه های اجتماعی اقتصادی است. در
این راستا لازم است تدابیری برای استفاده از ظرفیتهای تشکلات موجود مانند
و انجمنهای صنفی، اتحادیه ها و تشکل گروههای اجتماعی جدید متناسب با
اقتصاد مقاومتی و مرتبط نمودن آنها در یک شبکه گسترده اندیشیده شود. این
تشکلات که می توانند گره های شبکه ها نیز محسوب می شوند از تامین کنندگان،
تولید کنندگان و توزیع کنندگان سرمایه، مواد، نیروی انسانی، خدمات مشاوره
ای علمی، و حقوقی، مالی و بانکی، حمل و نقل و توزیع و امثالهم اعم از حقیقی
یا حقوقی، خصوصی یا تعاونی و داخلی و یا خارجی باشند. از این طریق می
تواند سرمایه اجتماعی موجود و ایجاد شده را در خدمت اقتصاد مقاومتی
قرارداد.
وفاق اجتماعی بین مسئولان، نخبگان و
مردم: وفاق نخبگان، مسئولین اجرائی و آحاد مختلف مردم در اداره امور جامعه
بویژه امور اقتصادی، امری ضروری برای به نتیجه رسیدن اقتصاد مقاومتی است.
ضروری دانستن پیادهسازی اقتصاد مقاومتی در تمامی مراحل سیاستگذاری،
برنامهریزی و اجرایی و در عرصههای تولید و مصرف و توزیع همه کالاها و
خدمات، از سوی همه آحاد جامعه بویژه مسئولان و نخبگان موجب همافزایی خواهد
شد. همانطور که استقلال یک اصل مشترک عام انقلاب و مورد قبول تمامی اقشار
بوده و هست، پذیرش اقتصاد مقاومتی به عنوان الگوی استقلال اقتصادی نظام
جمهوری اسلامی و مدل اقتصادی این نظام برای تحقق پیشرفت اسلامی و ایرانی،
به عنوان یک اصل مشترک عام، ضروری است.
برای این
امر لازم است اصول و مبانی این مدل بر مبنای نظام اعتقادی انقلاب اسلامی و
آرمانهای برخواسته از آن و واقعیات اقتصادی ایران و نظام اقتصادی حاکم بر
روابط بینالملل تدوین و با افزایش روابط بین گروهی بین نخبگان، مسئولان و
فعالان اقتصادی درباره آن تبادل نظر صورت گرفته تا وفاق اجتماعی در این
زمینه حاصل شود.
همانطور که رهبر معظم انقلاب نیز
مکرر تاکید کرده اند، نظرات افراد مختلف حتی منتقدین اقتصادی شنیده شود و
بهترین آنها مبنای سیاست گذاری و عمل قرار گیرد. از آنجا که راههای برون
رفت از شرایط نامطلوب اقتصادی فعلی ناشی از قرائتهای مختلف مسئولین است
برای دستیابی به وفاق جمعی لازم است قوانین رسمی کشور که حدود اختیارات
مسئولین بخصوص مسئولین اجرایی را مشخص می کند، مبنای عمل قرار گیرد و هر یک
از قوا متناسب با وظایف و اختیارات خود که در قانون تعیین شده است عمل
نمایند. بهره مندی همگان از عواید و فواید و دسترسی عادلانه به منابع در
این مدل و ادراک و پذیرش آن امر دیگری است که موجب وفاق برای پیاده سازی
این مدل می گردد. به نظر می رسد اداره کنندگان امور اقتصادی مایل هستند
اقتصاد مقاومتی را در قالب اقتصاد سرمایه داری اجرایی نمایند. لازم به ذکر
است بر اساس تحقیقاتی که نگارنده انجام داده است شکاف اجتماعی بین دو تفکر
اسلام گرا و غرب گرا، انقلابی و غیر انقلابی، سنتی و مدرن در جامعه ما وجود
داشته و آمادگی سازماندهی برای تقابل باهم و تبدیل به تضاد اجتماعی شدن را
دارد. بر دلسوزان جامعه است که با تاکید بر مشترکات عام و قانون گرایی،
همه توان خود برای جلو گیری از تضاد اجتماعی و پر کردن شکاف فرهنگی در
جامعه را بکار بسته و بر وفاق اجتماعی تاکید نمایند.
افزایش
مقبولیت نظام سیاسی: هر چه توانایی در حل مشکلات مردم بیشتر باشد،
توانمندی و هرچه انطباق پذیری با ارزشهای مردم بیشتر باشد، ارزشمندی و این
دو تعیین کننده میزان مقبولیت دولتها بوده که با افزایش آن متابعت و رعایت
قواعدی که از سوی دولتها تعیین می شود بیشتر خواهد شد. اکنون که دولت به
دلائلی توانایی حل مشکلات اقتصادی را ندارد و تاکنون به وعده هایی که داده
نتوانسته عمل کند، افزایش ارزشمندی آن می تواند تا حدودی این کاستی را
جبران نماید.
اشاره شد که اقتصادمقاومتی الگوهای
خاص ارتباطی کنشگران در عرصه تولید، توزیع و مصرف کالا و خدمات در جامعه
است، یعنی مجموعهای از ارزشها و هنجارها در این زمینه است. ارزشها و
هنجارها زمانی مورد قبول واقع خواهند شد که ارزشگذار و هنجار پرست اعم از
مسئولان و یا کلیت نظام حداقلی از مقبولیت و مشروعیت برخوردار باشند. وقتی
یک مسئول بلندپایه از مردم میخواهد که« آنهایی که توانایی مالی دارند به
یارانه نه بگویند» و قریب72 میلیون نفر از75 میلیون نفر برای دریافت
یارانه ثبتنام میکنند به معنی آن است مردم آن فرد را برای این دعوت مشروع
نمیدانند. اما زمانی که امام میگفتند: « ما را از تحریم نترسانید ما
فرزند رمضانیم.» مردم لبیک میگفتند و خودشان را با گفتار امام(ره) تنظیم
میکردند، زیرا شناخت مردم از زندگی امام(ره) آن بود که خیلی با مردم
عادی فرقی ندارد.
تحقیقات نشان میدهد مردم قواعد
اداره امور اقتصادی را قبول ندارند، آنها را به نفع تعیین کنندههای قواعد
میدانند تا عموم مردم، وقتی عبارت « اینها فکر خودشان هستند» توسط مردم
بکار می رود موید عدم پذیرش هنجار فرستها و تنظیم کننده های قواعد اقتصادی و
قواعد آنهاست.
در تحقیقی که در سال93 سطح شهر
تهران توسط نویسنده انجام شده در سوالی در مورد اقتصاد مقاومتی از
پاسخگویان پرسیده شد که « به نظرتان چه عاملی میتواند باعث شود مردم حاضر
نباشند سختیهای اقتصادی را تحمل کنند؟» در پاسخ به این سوال حدود48 درصد
پاسخگویان به بیکاری و خودِ مشکلات اقتصادی اشاره کردهاند، و حدود31 درصد
نیز به این نکته اشاره کرده اند که مردم به دلیل عدم اعتماد به دولت و
مسئولین حاضر نیستند دشواریهای اقتصادی را تحمل کنند.
بنابراین
اگر مردم شاهد دگرگونی سبک زندگی مسئولین و خانواده آن ها به سوی تجمل
گرایی و تفاخر جویی باشند و یا مطالبی دربارهی میزان ثروت برخی از مسئولین
و چگونگی کسب آن بشنوند، حتی اگر واقعیت هم نداشته باشد، از مشروعیت آنان و
نظام کاسته میشود. تحت این شرایط مردم بخصوص صاحبان سرمایه و تولید
کنندگان که در هرم قدرت قرار ندارند و مردم عادی در تغییر سبک زندگی و
الگوی مصرف خود به اقتصاد مقاومتی به عنوان مدل فعالیت اقتصادی خود گرایش
نخواهد یافت. بر این اساس هر پدیده ای که از مقبولیت نظام بکاهد باید رفع
شود. هر نوع اقدامی که باعث بیاعتمادی مردم به نظام و مسئولین شود بدلیل
کاهش مشروعیت نظام مذموم است؛ هرکسی که مشروعیت نظام را کاهش دهد به نحوی
وارد جنگ علیه نظام شده است.
تشدید مبارزه با
فساد اقتصادی و تجدید نظر در نظام حقوقی: لازمه اقتصاد مقاومتی پاکی
اقتصادی است، امری که متاسفانه بصورت گسترده و سازمانیافته در کشور و
بخصوص در نهادهای مالی، اقتصادی و هرجا که مالکیت و حقوق دولت مطرح است
وجود دارد. بر اساس گزارش سازمان تحقیقات شفافیت که هرساله سطح فساد را بر
مبنای نظر سنجی های مردمی اعلام میکند، امتیاز ایران از100 نمره 26 است و
در بین 175 کشور در رتبه 144 قرار دارد، کشورهایی نظیر اکراین، نیجریه و
کامرون با ما در یک رتبه قرار دارند، امتیاز ایران در این شاخص در سال2012،
28 بوده است.
علاوه بر اصلاحات ساختاری مانند
اقتصاد غیر نفتی، شفاف سازی مالی تمام موسساتی که به نحوی از منابع عمومی
استفاده میکنند، تقویت پای بندی دینی و اخلاقی و ...، عزم ملی و عمومی
برای مقابله مردمی با فساد لازم است که با ایجاد مراکز دریافت اطلاعات
مردمی و بسیج عمومی و تشکیل هستههای حزب الله مقابله با فساد ( با
استفاده از تجربه گشت ثارا ..)، تقویت و فعالسازی دستگاههای نظارتی،
تجدید نظر در قوانین و رویههای قضایی و شدت عمل و بخصوص اعمال مجازاتهای
اجتماعی که از سرمایه اجتماعی مفسدان و اعضای درجه یک خانواده شان و کسانی
که از سوء استفاده آنها بهره مند می شوند بکاهد، محقق می شود..
همانطور
که درجنگ نظامی خیانتکاران و عوامل کمک کننده دشمن محاکمه صحرایی میشوند،
در جنگ اقتصادی نیز لازم است دادگاه ویژهای ایجاد و عملکرد سوء مسئولین و
فعالان اقتصادی مورد بررسی و احکام مجازات شدید برای آنها صادر و اجرا
شود. مفاسد اقتصادی کوچک و حتی تصمیم گیریهایی که بیت المال مسلمین را تلف و
استقلال و تمامیت اقتصادی کشور را خدشه دار می کنند مانند خدشه دار شدن
تمامیت ارضی کشور باید با مجازاتهای سنگین اجتماعی، مالی و جانی روبرو شود.
این ضعف قوه قضائیه است که فردی از پشتوانه حضور سببی در قدرت برخوردار
است و به جرم فساد اقتصادی و امنیتی محکوم شده است، همانند یک قهرمان ملی
با قرائت بیانیهای که از تلویزیون رسمی کشور پخش می شود به زندان می رود و
برای تعطیلات نوروزی خود همراه خانواده به کیش میرود و در مقابل افرادی
چون خسروی و زنجانی که ریشه در قدرت ندارند با مجازات های سنگین رو به رو
می شوند. مسئولان محترم قوه قضائیه فکر نمی کنند که این رفتار چه تاثیری بر
دیگر افرادی که زمینه فساد کردن دارند، و قضات ذاذگستری و مردم خواهد داشت
و این نوع امور که کم هم نیست چگونه مشروعیت و مقبولیت نظام را خواهد
کاست.
طبق اصل 49 قانون اساسی دولت موظف است که
تمام اموال بدست آمده از حرام را به خزانه مسلمین برگرداند. بنابراین
دستگاههای دولتی با هماهنگی هم و با استفاده از توان عمومی نخبگان و مردم
وظیفه دارند در این زمینه اقدام نمایند. از ضروریات تقابل با فساد تجدیدنظر
در نظام حقوقی است.
اگر حفظ نظام اوجب واجبات
است و مردم هزاران شهید عزیز خود را فدای آن کرده اند، معقول نیست آبروی
کسانی که آبروی یک نظام را می برند مرجح باشد. با طرح مخفف اسامی م- ر، م –
ه، الف - ر بنام حفظ آبروی مردم فساد ریشهکن نمیشود. بر اساس مطالعاتی
که نگارنده انجام داده است، یکی از بهترین راهکارهایی که میشود جلوی
جرمزایی را گرفت مجازاتهای اجتماعی است (نه مجازاتهای جایگزین فعلی که
قضات آموزش صدور احکام آن را ندارند و سازوکار ضمانت اجرای آن نیز مشخص
نیست). یعنی مجرمین با مجموع سرمایههای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی
شان و متناسب با نوع جرم و اندازه تاثیر جرمشان مجازات شوند. با این شرایط
نمی توان از مردم انتظار مشارکت موثر در رونق اقتصاد مقاومتی داشت و بیم
آن میرود که اقتصاد مقاومتی نیز در وجه دولتی آن محصور بماند و آحاد مردم
نتوانند در قالب بخش تعاونی و خصوصی در آن نقشی نداشته باشند.
مالکیت
اجتماعی و مردمبنیانی اقتصاد مقاومتی: صرف نظر از نوع مالکیت که دولتی
باشد یا غیردولتی مردم باید در امور اقتصادی کشور نقش مهم و کلیدی داشته
باشند. این امر نیازمند تغییرات اساسی در ساختارهای اقتصادی است که روابط
بین دولت و مردم را تنظیم می کند. طبق قانوناساسی اقتصاد ایران دارای سه
بخش دولتی، تعاونی و خصوصی است.
در اصل44 بخش
خصوصی مکمل دو بخش دیگر تلقی شده و این به معنی آن است که قانون اساسی
درصدد پیشگیری پیامدهای منفی مالکیت خصوصی است. همچنین تجربه ناموفق
واگذاری واحدهای تولیدی و خدماتی تحت تملک دولت به بخش خصوصی که عموما منجر
تولید فساد و تعطیلی آنها شده است را در کارنامه این بخش داریم. ازسوی
دیگر مالکیت دولتی بویژه مبتنی بودن اقتصاد بر نفت و اقتصاد سرمایهداری
دولتی، انگیزش لازم برای پیشرفت اقتصادی را بوجود نیاورده بلکه موجب
عقبافتادگی اقتصادی، وابستگی، فساد، گسترش حوزه نفوذ دولت و بزرگ شدن و
غیر پاسخگو شدن آن و دیگر پیامدهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در
جامعه شده است. صرف نظر از برخی اشکالات و انتقادات، به نظر میرسد اقتصاد
تعاونی فواید هر دو نوع اقتصاد سرمایهداری و سوسیالیستی را در برداشته
باشد.
برای مشارکت عمومی مردم در اقتصاد مقاومتی
گسترش تعاونیها با مالکیت اجتماعی در کنار موارد یاد شده در بالا
میتواند تحول اساسی در تنظیم امور اقتصادی بوجود آورد و راه حل مناسبی
برای پیشرفت اقتصادی کشور باشد. مالکیت اجتماعی بهمعنی آن است که مالکیت
اموال عمومی از آن دولت است، اما اداره و بهرهبرداری از آن در قالب مشارکت
در تعاونیها به مردم سپرده میشود. نقش دولت نظارت بر تناسب فعالیتها و
ارتقاء بهرهوری و عدم کاهش آن است. این شیوه راهحل مناسبی برای
کوچکسازی دولت و واگذاری واحدهای اقتصادی تحت تملک دولت است. کوچکسازی
دولت یعنی حداقل دخالت دولت در اداره امور و پرداختن به نظارت و
سیاستگذاری بیشتر. مالکیت اجتماعی راهی برای مردمی نمودن بنیانهای اقتصاد
مقاومتی است. تعاونی های اقتصادی (و نه خدماتی که خود کَلّ بر دولت و
دستگاههای دولتی هستند) می توانند حداقل برای یک دوره گذار مورد توجه قرار
گیرند با خصلت اشتغال زایی خود نقش مهمی در کاهش نرخ بیکاری و رونق اقتصادی
داشته باشند.
تشکیل سازمان بسیج اقتصادی که با
هدف ارتقاء شاخصهای اقتصادی توسط اقشار مختلف مردم فعالیت نماید میتواند
بخشی از بسترهای لازم برای مردمی کردن اقتصاد و تحقق این امور را فراهم
نماید. علاوه بر این پیوند مشارکت در فعالیتهای اقتصادی با نظام اعتقادی و
انقلابی از سوی مردم که نیازمند کار فرهنگی است، امری ضروری است. اخذ
رویکردهای جمعگرایانه و عامگرایانه در سیاستگذاریهای اقتصادی و پرهیز
از سیاستها و رویههای فردگرایانه و خاصگرایانه و همچنین پرهیز از
هرگونه انحصارگرایی فردی و گروهی و طبقاتی و مرجح دانستن منفعت جامعه بر آن
از مواردی است که موجب مشارکت بیشتر و حداکثری مردم در فعالیتهای اقتصادی
می گردد. برای این منظور لازم بخش تعاون به عنوان یک بخش اقتصادی و نه یک
بخش خدماتی نگریسته و با انفکاک از وزارت تعاون و امور اجتماعی، خود یک
وزارت مستقل و یا حداقل زیر مجموعه وزارت اقتصاد و دارایی باشد.
دانش
بنیان بودن اقتصاد مقاومتی: کشورهای با توسعهی علمی ضعیف در صورتی که در
فرایند پیشرفت جامعه خود به نظم اجتماعی و تعادل در رشد تمامی اجزای نظام
اجتماعی در برنامهریزیهای خود توجه داشتهباشند از پیشرفت علمی سریعتری
هم برخوردار خواهند شد. همچنین با توجه به کارکرد تغییرآوری و نظمآفرینی
نهاد علم در صورتی که پیشرفت علمی نظم در جامعه را تقویت نماید علاوه بر
رشد مضاعف خود، موجب پیشرفت جامعه نیز خواهدشد.
از
سوی دیگر نهاد اقتصاد، حساسترین نهادها نسبت به تغییرات است و تغییرات
علمی و فناوری حاصل از آن خود را در نهاد اقتصاد نشان میدهند. بر این اساس
لازم است نهاد علم کشور که بخشی از سازمان اجتماعی آن شامل دانشگاهها و
پژوهشگاههاست، فعالیتهای خود را به گونه تنظیم نامید که پاسخگوی
نیازهای کشور در بستر اقتصاد مقاومتی باشد. برای این منظور لازم است در
فرآیند پیشرفت علمی رویکرد نهادگرایی در دو سطح خرد و کلان مورد توجه باشد.
نهادگرایی علمی در سطح خرد به معنی نقشمحور شدن نهاد علم است. نهاد علم
در تربیت نیروی انسانی خود اعم از ارتقای دانش فنی و جامعهپذیری و انتقال
فرهنگ، افزایش توانایی برای ایفای نقشهای اجتماعی که افراد در جریان
زندگی خود اختیار میکنند را محور قرار داده و دانش لازم برای ایفای
نقشهای اجتماعی عام را علاوه بر دانش و مهارتهای لازم برای نقشهای خاص
(شغلی) به افراد انتقال و از تک بعدی نمودن آنها برای ایفای نقش شغلی
پرهیز شود.
نهادگرایی علمی در سطح کلان در دو بعد
قابل طرح است: 1- نهاد محوری نهاد علم، نهاد علم در تولید و انتقال علم
متناسب با کارکردهای نهادهای دیگر به گونهای عمل کند که کارکرد آنها و
روابطشان با هم و با نهاد علم تسهیل شود و موانع آن رفع گردد. نظام اجتماعی
و اجزای آن برای دستیابی به اهدافشان که پاسخگویی به نیازهای افراد و
فراهم نمودن شرایط رشدو پیشرفت فردی و اجتماعی آنها و حداقل تولید
سرمایههای چهارگانه(فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی) است به تعادل برسد.
همچنین
مهارتها به گونهای ارائه شود که ایفای نقشهای شغلی افراد در نهادهای
مختلف، و دستیابی به هدف آن نهادها را تسهیل نماید. 2- علم محوری نهادهای
دیگر، نهادهای مختلف برای تنظیم روابط نقشهای درونی خود و روابط خود با
سایر نهادها، به منظور به تعادل رسیدن نظام اجتماعی و دستیابی به اهداف آن
مبتنی بر یافته های علمی(کارکردهای نهاد علم) عمل نمایند. نهاد علم باید از
توانایی شناخت موانع نهادگرایی علمی و ارائه راه حل برای آنها در سطوح
مختلف نیز برخوردار باشد. این رویکرد موجب ایجاد، حفظ و ارتقاء نظم اجتماعی
در جامعه نیز خواهد شد. برای این منظور اقدامات ذیل لازم است:
تدوین
نظام جامع اشتغال، آموزش و تامین اجتماعی: در حال حاضر نهاد آموزش ما
نیروی متخصص تربیت میکند و روی دست بخش اشتغال میگذارد در صورتیکه نهاد
اشتغال ظرفیت هضم این همه متخصص را ندارد. لازم است، متناسب با شرایط فعلی و
برنامههای آینده کشور نیاز به تخصص در بخشهای مختلف احصاء شود و نهاد
آموزش ما بویژه آموزش عالی به تربیت آنها با رویکرد نقشمحور بپردازد.
یکی از مطالعات نگارنده گویای آن است که در حال حاضر سالانه با حدود 22
هزار میلیارد تومان در آموزشعالی اتلاف سرمایه ناشی از ناتوانی و عدم
تناسب نیروی متخصص دانشآموخته دانشگاهها مواجهایم. در حالی که نرخ
اشتغال تحصیل کردگان ما از کمترین نرخهاست، بالاترین نسبت جمعیت دانشجو به
کل جمعیت را با فاصله بسیار زیاد به خود اختصاص داده ایم. این امر علاوه بر
مغایرت با شرایط لازم برای تحقق اقتصاد مقاومتی، یکی از مهمترین چالشهای
پیشروی کشور است که در زمینه های مختلف پیامدها بسیار ناگواری را در پی
دارد.
کاهش جمعیت دانشجویان کشور: با توجه به
نیاز سنجی بهعمل آمده در نظام جامع اشتغال، آموزش و تامین اجتماعی، تغییر
روش گزینش دانشجو به نخبه گزینی متناسب با آن از ضرورتهای مهم دانشبنیان
بودنِ تحقق اقتصاد مقاومتی است. در حالی که جمعیت کشور در سالیان پس از
انقلاب کمی بیش از دو برابر شده است، جمعیت دانشجوی ما تقریبا25 برابر
شدهاست، این امر بویژه با شرایطی که در ایجاد اشتغال برای تحصیلکردگان
داریم از مهمترین مشکلات جامعه است. بویژه اینکه سیطره فرهنگی استکبار علمی
همانند دیگر کشورهای جهان بر دانشگاههای ما هم نیز حاکم است. جمعیت
دانشجویی با این کمیت و کیفیت از عوامل تغییرات اجتماعی و سیاسی آینده کشور
خواهد بود.
با اتخاذ روش نخبه گزینی برای تحصیل
در دانشگاه متناسب با نیاز های تخصصی براورد شده در کل کشور و متناسب با
نیاز استانها و تخصصهای مختلف، با تجدید نظر در انواع رشته های دوره
متوسطه، در حد دیپلم مهارتهای لازم جهت اشتغال در یک موقعیت شغلی ارائه
شود. برای مثال در شهرهای بزرگ دیپلم فروشندگی، رانندگی و تاکسی داری،
نانوایی و ساختمان سازی و ... و در مناطق شمالی کشور دیپلم برنج کاری،
پرورش کرم ابریشم، تعمیر ماشین آلات کشاورزی، و یا در مناطق دیگر دیپلم
زراعت، باغداری، پرورش دام و طیور، فراوری لبنیات و ... ارائه شود.
هر
چند که در این امر تاخیر شده است اما با توجه به پنجره جمعیتی باز شده پیش
روی کشور می توان از فرصت نیروی جوان کشور برای تحقق توسعه در قالب اقتصاد
مقاومتی بهره جست، در غیر این صورت پنجره جمعیتی همانطور که در حال حاضر
برخی وجوه خود را نشان داده است تهدید و چالش بزرگی پیش روی نظام وجامعه
خواهد بود.
تغییر نظام بودجه و اعتبار
دانشگاهها: به مرور زمان باید تامین بودجه دانشگاهها به خودشان سپرده
شود. بطور مثال 30 درصد دولت کمک کند و 70 درصد بودجه توسط خود دانشگاهها
از طریق عقد قرارداد با سایر سازمانها بدست آید(نه از آموزشهای آزاد که
خود برای کشور معضل آفرین است) بلکه از طریق قراردادهای پژوهشی برای حل
مشکلات و معضلاتی که جامعه اعم از بخش دولتی و بویژه بخش خصوصی و تعاونی و
در حوزه های مختلف اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی با آن روبرو هستند.
تغییر
در نظام ارتقاء اساتید دانشگاهها: حداقل کاری که میتوان کرد این است
که اگر مقالهای بر گرفته از یک طرح پژوهشی مورد نیاز یک سازمان اعم از
دولتی و یا خصوصی است، که مشکلی از آن سازمان و جامعه را رفع کرده باشد با
تایید مسئولین همان سازمان، و یا دارای نوآوری بوده مخصوصاً در مورد علوم
انسانی (حداقل) بالاترین نمره امتیاز برای ارتقاء را کسب کند و یا برای آن
ضریب ترجیحی قائل شوند. در مراحل پیشرفتهتر میتوان این ویژگی را شرط لازم
برای پذیرش مقالات و یا فعالیتهای علمی اساتید در ارتقاء آنان قرارداد.
همچنین است اتخاذ رویکرد شاگردپروری با جهتگیری نقش محور توسط اساتید
میتواند از شرایط ترجیحی ارتقاء اساتید قلمداد گردد.
کاهش
نابرابری اقتصادی و اجتماعی و رشد طبقه متوسط اقتصادی: رشد نابرابری و
کاهش رفاه دهکهای پایین جامعه در مراحل اولیه توسعه اقتصادی اجتنابناپذیر
است زیرا نابرابری ایجاد انگیزه فعالیت اقتصادی میکند. مطالعه تطبیقی
روند توسعه کشورها نشان میدهد نابرابری پس از توسعه اقتصادی نیز مسیر
افزایشی خود را ادامه میدهد، اما رفاه در جامعه بطور کلی و برای اقشار
ضعیف نیز تاحدودی افزایش مییابد. هر چند حفظ استقلال اقتصادی نسبت به رشد و
عدالت از اولویت برخوردار است، اما نابرابری اجتماعی میتواند موجب کاهش
مشروعیت نظام و در نتیجه عدم رعایت قواعد تنظیمی آن در عرصههای مختلف از
جمله در اقتصاد مقاومتی گردد.
بنابراین تلاش در
جهت تحقق عدالت اقتصادی و کاهش نابرابری به عنوان یک اصل برای کشور و نظام
انقلابی و اسلامی ضرورت دارد، اما در شرایط سخت در حداقل نگه داشتن آن واجب
است. احساس، مشاهده و اطلاع از نابرابری، پیامدهای ناگواری برای نظام
اجتماعی خواهد داشت. در صورتی که تفاوت رفاه و ثروت بین نخبگان و سایر
اعضای جامعه خیلی زیاد باشد، جامعه به عنوان اجتماع اجتماعات نمیتواند
دوام بیاورد. هر چه نابرابریها افزایش پیدا کند استانداردهای آموزشی،
میانگین امید به زندگی، تحرکاجتماعی کاهش مییابد و میزان جرم و جنایت،
مرگ و میر نوزادان بیشتر میشود و افراد محروم روابطشان را با سایرین از
دست میدهند و ایزوله میشوند. نابرابری باعث بی اعتمادی اجتماعی و کاهش
انسجام اجتماعی میگردد و این دو رشد انحرافات اجتماعی را سبب خواهند شد.
کاهش نابرابری، مردم و بویژه جوانان را امیدوارتر نموده و موجب صبر و تحمل
بیشتر و انگیزه بیشتر برای مشارکت می گردد. متاسفانه وجود ساختارهای
نابرابر در کشور که با توجیه کاهش هزینه دولت صورت میگیرد آثار تخریب
نابرابری را بیشتر و آن را در جامعه نهادینهتر مینماید. مدارس غیردولتی،
بیمارستانهای خصوصی، واگذاری واحدهای اقتصادی تحتتملک دولت به افراد تحت
عنوان خصوصیسازی از جمله این ساختارها میباشند. در شرایط نابرابر طبقه
بالایی بودن ارزش و موجب رشد چشم و هم چشمی و نمایش ثروت و افزایش مصرف
مخصوصا کالای خارجی میشود.
رشد جمعیتی طبقه
متوسط از نظر اقتصادی از عوامل بعید تحقق رونق اقتصادی و به تبع رونق
اقتصاد مقاومتی است. طبقه متوسط بدلیل امید بیشتر به موفقیت و تغییر سر
نوشت خود خصلت ریسک پذیر دارد، بنابراین با کاهش نابرابریهای اجتماعی و
فاصله طبقاتی، طبقه متوسط بزرگ تر شده در نتیجه امید به موفقیت و تلاش برای
کسب موفقیت بیشتر و ارتقاء طبقاتی، مشارکت و تاش اقتصادی آنان بیشتر خواهد
شد.
در این رابطه دو نکته مهم قابل توجه وجود
دارد: 1- رشد طبقه متوسط در ایران بدلیل ناکارآمدی سیاستگذاریها و
برنامهریزی های فرهنگی همراه با ارزشهای طبقه متوسط بین المللی است. که در
این رابطه لازم تدابیر لازم اندیشیده شود که مجال آن در این نوشته نیست.
2- در حال حاضر ما با شکاف طبقاتی روبرو نیستیم، اما گرایش مردم نسبت به
سبک زندگی تجمل گرایانه و تفاخر جویانه مسئولین بسیار منفی است که موجب
نارضایتی آنان و پیامدهای منفی آن می شود. تخریب نابرابری در مسیر تحقق
اقتصاد مقاومتی زمانی بیشتر می شود که مردم چنین احساسی را نسبت به مسئولین
داشته باشند تحت چنین شرایطی پذیرش و رعایت قواعد تنظیمی بسیار دشوارتر
خواهد بود.
کارآمدسازی نظام تامین اجتماعی: برای
کاهش آثار تخریبی نابرابری در تحقق اقتصاد مقاومتی ایجاد یک نظام کارآمد
تامین اجتماعی ضروری است. لازم است مردم حداقل در تغذیه، سلامت و آموزش تحت
پوشش و حمایت یک نظام کارآمد تامین اجتماعی قرار بگیرند زیرا در جنگ
اقتصادی به اقشار ضعیف ضربه بیشتری میخورد. در این رابطه لازم است نظام
پرداخت یارانه از نقدی به کالا و خدمات در تغذیه، سلامت، آموزش، و حمل و
نقل با استفاده از کارت قابل شارژ با زمان استفاده یکسال تغییر یابد.
تقویت
پای بندی اخلاق اقتصادی: بین تقوی و بندگی خداوند و وسعت روزی و معیشت و
بین معصیت و نادیده انگاشتن دستورات الهی و تنگی و مشقت در زندگی و معیشت
رابطه وجود دارد. بر این اساس پایبندی دینی مردم موجب بهبود وضع اقتصادی
خواهدشد. ترویج روحیه جهادی، نوع عملکرد مسئولین و توجه به اخلاق در اقتصاد
و اخلاق حرفهای موارد مهمی هستند که معنویت و پایبندی دینی مردم موجب
تحقق آنها میشود. بعلاوه از آنجا که جمهوریاسلامی یک نظام مبتنی بر شریعت
اسلامی است تقویت پایبندی دینی مردم موجب رعایت هنجارهای وضع شده از سوی
این نظام میگردد.
موفقیت نظام اسلامی در حل
مشکلات زندگی مردم و رعایت قواعد دینی بخصوص از سوی متولیان امور و
وابستگان آنها از عوامل مهم تقویت دینداری مردم خواهد بود. تعمیق شناخت
اعتقادی و تاکید بر دستورات اخلاقی دینی بویژه اخلاق اجتماعی و تاکید بر
اهمیت و رعایت حقالناس بویژه در تعاملات اقتصادی میتواند بر افزایش
پایبندی دینی مردم و در نتیجه رعایت قواعد اخلاقی لازم در اقتصاد مقاومتی
موثر باشد. کسب مالحلال نه فقط در سطح خرد و توسط افراد بلکه در سطح میانه
وکلان یعنی توسط سازمانها و دولت نیز باید مورد توجه باشد. آلودگی
بیتالمال به حرام که متاسفانه در برخی سازمانها با توجیه کسب درآمد انجام
میشود موجب از بین رفتن خیر و برکت میگردد. برکت در امور اقتصادی که با
رعایت دستورات دینی حاصل میشود یک اصل اقتصادی است که لازم است از ارکان
اقتصاد مقاومتی به حساب آید.
ارزشمندی کار و
تعهد به کار با افزایش سرمایه شغلی: اقتصاد مقاومتی دو بعد دارد، تولید
بهینه و مصرف بهینه. بعد تولید بهینه خود کفایی اقتصادی و تامین بهینه
نیازهای داخلی و جایگزینی واردات بویژه در کالاهای استراتژیک غذایی، دارویی
و دفاعی، و تولید در مزیتهای نسبی اقتصادی صادراتی را شامل می شود.
ارزشمندی کار و تعهدبهکار رکن اساسی تولید بهینه است.
ارزشمندی
کار علاوه بر کار فرهنگی بویژه در دوران جامعهپذیری افراد در مراحل
تحصیل و ورود به محیط کار، تابع موثرسازی نتیجه آن در وضعیت زندگی افراد و
ارتقاء پایگاه اجتماعی و امید به ارتقاء طبقهاجتماعی آنان است. طبقه
اجتماعی افراد با مجموع سرمایههای مختلف آنان مانند سرمایه اقتصادی یا
ثروت، سرمایه فرهنگی یا معرفت، سرمایه اجتماعی یا منزلت و سرمایه سیاسی
یا قدرت تعیین میشود و کار و آنچه از قبل آن بدست میآید تاثیر مهمی در
میزان دستاوردهای افراد از این سرمایهها دارد.
سرمایه
شغلی مجموع داراییهایی است که افراد از قبل ایفای نقش در یک موقعیت شغلی
بدست میآورند و میتواند تعیین کننده مهم پایگاه اجتماعی و طبقه افراد
بوده و موجب افزایش تعهد به کار آنان گردد. در شرایط فعلی تمرکز پاداش شغلی
بر سرمایه اقتصادی است. وجود نابرابری اجتماعی و تصور از آن و وجود مشکلات
و نابسامانیهای اقتصادی توجه به این نوع سرمایه را در ازای کار از سوی
کارکنان و کارفرمایان بیشتر نموده است. این در شرایطی است که محدودیت منابع
امکان پاسخگویی نامحدود و یا حداقل در حد انتظار کارکنان را نمیدهد و اگر
به فرض چنین امکانی هم وجود داشته باشد، توان ارضای نیاز و ایجاد انگیزه
این نوع سرمایه محدود و اشباعپذیر است. به نظر میرسد توجه به افزایش
سرمایه شغلی که انواع سرمایههای دیگر را در خود دارد میتواند این نقیصه
را رفع نماید. افزایش سرمایه شغلی تعهد بکار و در نتیجه ارتقاء کمی و کیفی
تولید و خودکفایی اقتصادی را درپیخواهد داشت.
تغییر
سبک زندگی: سبک زندگی الگوی نسبتاً پایداری از اندیشه، شناخت، احساس، کنش
و رفتار، بر اساس جهانبینی، نظام ارزشی، نگرشها، گرایشات، موقعیتها و
منابع که مشخص کننده طبقهاجتماعی بوده، و به طور روزمره در عرصه های مختلف
زندگی مشاهده شده و نشانگر هویت اجتماعی افراد و الگوهای دستیابی به اهداف
آنان می باشد.
آنچه در زندگی روزمره ما مشاهده
میشود تناسبی با نظام انقلابی اسلامی ندارد. این مشکلی است که با گذشت 35
سال از پیروزی انقلاب نه تنها از بین نرفته بلکه تشدید شده است. امروز سبک
زندگی به مثابه راهبردی برای ایجاد تغییر و تحول در اصول و نظام جمهوری
اسلامی مورد توجه دشمنان انقلاب اسلامی و پیروان داخلی آنان است و یکی از
مهمترین دریچه های نفوذ نرم محسوب می شود. سبکزندگی اسرافگرایانه و
تفاخرجویانه فعلی ما نه تناسبی با اسلام دارد و نه تناسبی با انقلاب.
آمارهای مصرف کالا و خدمات نسبت به جمعیت در کشور و مقایسه آن با متوسط
جهانی و کشورهای دارای شرایط تقریبا یکسان با ما موید این ادعاست.
بی
تردید بخش مهمی از حرکت به سمت اقتصاد مقاومتی منوط به تغییر در شرایط
ساختاری است که سبک زندگی را شکل میدهد، البته جامعه پذیری نقش مهمی در
دگرگونی تفکر و شناخت خواهد داشت. برای تغییر سبک زندگی یا تغییر دگرگونی
اندیشه، شناخت، احساس و رفتار، تغییر جهان بینی، نظام ارزشی و نگرشها لازم
است. برای این منظور جامعه پذیر کردن اعضای جامعه توسط مدارس،
دانشگاهها و رسانهها برای تحول و دگرگونی سبک زندگی، ارزشمندی کار و
مسئولیتپذیری و تعهد به کار امری ضروری و لازم است. متاسفانه شورای عالی
انقلاب فرهنگی در سیاست گذاریهای خود به این موضوع مهم توجه لازم را
ندارد، در سیاستگذاری های فرهنگی، کار فرهنگی به کار تبلیغی و آن هم محدود
به چند مقوله که افراط در آنها نوعی صورت گرایی دینی را القا میکند،
تقلیلداده شده است.
تغییر سبک زندگی مسئولین و
مقامات دولتی مهمتر از مردم عادی است، زیرا آنها هم الگوی جامعههستند و
هم مشروعیت هنجارها را تعیین میکنند. در نظام جمهوری اسلامی مسئولین و
خانوادههایشان نباید از حد متوسط جامعه مرفهتر زندگی کنند و به
ثروتاندوزی دست بزنند. نادیده گرفتن این شیوه زندگی نباید از دید
دستگاههای نظارتی مخفی مانده و به مردم اطلاعرسانی نشود. برای این منظور
رفع موانع قانونی و تصویب قوانین متناسب لازماست. ارائه علنی فهرست
داراییهای مسئولین قبل و بعد از مسئولیت آنها گام مهمی در شفاف سازی برای
مبارزه با فساد مالی و اداری ضروری است. تغییر سبک زندگی مسئولین در سطح
میانه و کلان نیز مقوله مهمی است که لازم است به آن پرداخته شود. اداره
امور با روشهایی که هزینه جاری را افزایش میدهد و اجرای برنامهها و
فعالیتهایی که واجب نیست تناسبی با اقتصاد مقاومتی نخواهد داشت.
بطور
خلاصه میتوان گفت سبک زندگی اقتصادمقاومتی سبک زندگی اقتصادی است که در
تولید تکاثرگرا و کثرتخواه است و در مصرف قناعتپیشه. سبکزندگی که
تقویالهی افراد موجب برکت در مال آنها شده و وسعتروزی و فراخی معیشت
آنان میگردد.
اهمیت اقتصاد خانگی و مهارتهای
زندگی: اقتصاد خانگی و مصرف به عنوان یک موضوع علمی و قابل مطالعه، لازم
است در مدارس متوسطه، دانشگاهها، مراکز فنی و حرفهای، و از طریق
رسانهها بویژه صدا و سیما آموزش داده شود. این آموزشها، مهارتهای
زندگی لازم برای دختران و پسران در نقشهای مختلف اجتماعیشان را در بر
میگیرد که مورد تاکید آموزش نقش محور بود.
بخش
مرتبط با اقتصاد مقاومتی این آموزشها شامل دانش و اطلاعاتی درباره شناخت
مواد غذایی و تهیه و نگهداری غذا و تغذیه، منسوجات و طراحی پوشاک و خیاطی،
طراحی داخلی و چیدمان و دکوراسیون منزل، پیشگیری از خطرات و استفاده صحیح
از وسایل و لوازم خانگی، آشنایی با مواد شیمیایی (بویژه شویندهها) کاربرد
آنها، آموزشهای زیست محیطی استفاده از آب، انرژی، سوخت، آشنایی با
اقتصاد و مدیریت منابع خانواده و برنامهریزی مالی، پسانداز، وام و بدهی،
قدرت خرید و تورم، چگونگی صرفهجویی و کاهش هزینهها و کسب درآمد و تولید
خانگی برای مصرف و فروش و موضوعاتی از این قبیل است، آشنایی افراد با این
موضوعات و حمایت از کاربرد این شیوهها میتوانند نقش موثری در موفقیت
اقتصاد مقاومتی داشته باشد.»