در
این بین آنچه مسئله اصلی تلویزیون در نوروز و حتی ماههای اخیر است، کپی
برداری متعدد از تلویزیونهای خارجی نیست، چه آن که گاهی تقلیدهای حرفه ای
مانند آنچه عادل فردوسی پور در
90 ( و با کپی های گاهاً نعل به نعل از یک برنامه ایتالیایی) انجام می
دهد، مخاطب پسند نیز می شود، توی ذوق نمی زند و حتی ایده ای جدید را نیز در
خود دارد، اگرچه کپی است.
حتی اینکه کپی برداری های به شدت برابر اصل، به خودی خود، می تواند نمایشی از "دست بسته بودن و تسلیم صدا و سیما" در مقابل شبکه های ماهواره ای دسته چندم، باشد هم مسئله اصلی تلویزیون جمهوری اسلامی نیست. مسئله اصلی مدیران بوروکرات سازمان صدا و سیما هستند و ساختاری که ضد ایده آلیسم انقلابی و ضد ابتکاری است.
به
نظر می رسد مسئله اصلی تلویزیون این روزها، بی حوصله گی مدیران و برنامه
سازان برای وقت گذاشتن روی ایده های جدید و ابتکارهای تازه است. این موضوع
می تواند دلایل متعددی داشته باشد.
صدا
و سیما در یکسال گذشته به خصوص با مسئله کمبود بودجه مواجه بوده است. در
روزهای پایانی سال حتی به تاثیر عدم تخصیص بودجه از سوی دولت، در تولید
برنامه های مناسبتی و حتی مسابقات فوتبال و برنامه های ورزشی نیز اشاره شد.
به
همین دلیل به نظر می رسد، صدا وسیمای بی بودجه یا کم بودجه، به دنبال
مُسَکِن هایی کوتاه مدت و ارزان قیمت است که جای خالی برنامه های فاخر و
فکر شده را پرکند. گاهی اوقات از چینش گروه برنامه ساز به راحتی مشخص می
شود که تلویزیون فقط می خواسته برای مناسبت فلان یا موضوع بهمان صرفا
برنامه ای سرهم کرده باشد.
دلیل
دیگری که جدی تر است، نوع نگاه برخی مدیران میان دستی سازمان است، که جذب
مخاطب را از هر اولویتی اولویت تر تلقی می کنند و با ایده یک خطی، در بعضی
مواقع صحیح، کلی و البته ناقص" اگر ما جذب نکنیم، ماهواره جذب می کند"، خود
به تکرار فرآیندهای برنامه های ماهواره ای می پردازند و به این سوال پاسخ
نمی دهند که مخاطب مد نظر مدیران سازمان، برنامه اورجینال و اصلی را رها
کند و ذائقه خود را به این کپی پرداری های ضعیف از شبکه های ماهواره ای
ناهمسو، تقلیل دهد. به عبارت دیگر ایده و تفکر مطرح شده از سوی برخی مدیران
پایین دستی به هیچ وجه حتی هدف مطلوب ایشان را نیز محقق نمی کند!
خالی
بودن ایده و ابتکار صرفا در برنامه های طنز، گفتگومحور یا تاک شوها و مجله
های تلویزیونی چالشی اتفاق نمی افتد، بلکه در سریال ها و نمایش های
تلویزیونی نیز این فقدان "فکر جدید" وجود دارد. نمونه اش سریال هایی که در نوروز از شبکه های سیما پخش شد.
برای مثال همه قسمت های "بیمار استاندارد" با همه ستاره هایش حتی در حد ده دقیقه از یک قسمت از یکی از شماره های "پایتخت"
سیروس مقدم هم نبود. با این که سعید آقاخانی به عنوان کارگردان، بهرام
توکلی به عنوان نویسنده و دوتن از حرفه ای ترین چهره های بازیگری این سالها
(بابک حمیدیان و جواد عزتی) آن را پیش بردند، اما به عنوان یک برنامه
مناسبتی برای نوروز نه قابلیت جذب کنندگی داشت و نه ظرفیت سرگرم کنندگی. با
آنکه می دانیم، جذابیت و سرگرمی دو مؤلفه مهم، به خصوص، در برنامه های
مناسبتی هستند و باید باشند!
تلاش
برای بسط بیخود و بی جهت یک نمایش نهایتا یک قسمتی در چند قسمت و به مدد
دیالوگ های معطوف به شخصیت های طناز، نشان می داد، چفت و بستی برای ساختن
موقعیت ها و پروراندن شخصیت ها وجود ندارد و فقط قرار است قسمتها پر شود.
باقی
سریال های پخش شده نیز گلی به گوشه جمال تلویزیون نمی زنند که هیچ، شبکه
های پخش کننده سریال ها را به شبکه های ضعیف و ضعیف تر تبدیل می کنند.
شاید
دیگر داشتن این انتظار که صدا و سیما مقابل موج تخریبی تهاجم فرهنگی شبکه
های ماهواره ای بایستد، توقع فوق ماورایی از این ساختار باشد، وقتی خود به
مقلد اصلی بر نامه های ماهواره ای تبدیل شده است؛ اما هرچه هست صدا و سیما
این روزها به "مدیریت بحران" بیشتر از باقی امور احتیاج دارد!