بسم الله الرحمن الرحیم
اشاره: این متن حاصل تجمیع و ویرایش چند سخنرانی در جمعهایی از فعالان دانشجویی و فعالان فرهنگی تهران در روز یکشنبه ۹ اسفند، اعضای بسیج دانشجویی دانشگاه صنعتی امیرکبیر در دوشنبه دهم، دانشآموزان دبیرستان شرفالدین و اعضای بسیج دانشجویی دانشگاه تهران در چهارشنبه دوازدهم و اعضای بسیج دانشجویی دانشکدهٔ فنی دانشگاه تهران در جمعه چهاردهم در اردوگاه آبعلی و اعضای بسیج دانشجویی دانشکدهی جغرافیای دانشگاه تهران و دانشکدههای علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی در دوشنبه ۱۷ اسفند است.
«وَ لَقَدْ صَدَقَکمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّی إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ وَ عَصَیتُمْ مِنْ بَعْدِ ما أَراکمْ ما تُحِبُّونَ مِنْکمْ مَنْ یریدُ الدُّنْیا وَ مِنْکمْ مَنْ یریدُ الْآخِرَهَ ثُمَّ صَرَفَکمْ عَنْهُمْ لِیبْتَلِیکمْ وَ لَقَدْ عَفا عَنْکمْ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْمُؤْمِنین» (آلعمران:۱۵۲). رهبر انقلاب در دوران ریاستجمهوری که از حماسهٔ سیاسی سخن میگفتند به این آیه اشاره میکردند که «خدا به وعدهٔ خود به شما وفا کرد، هنگامیکه بر دشمنان به اذن او، غلبه کردید تا اینکه دچار سستی اراده و ضعف تصمیم شدید و در امر (هدف و وظیفه) به منازعه برخاستید و عصیان کردید بعدازآنکه خدا آنچه را دوست داشتید به شما نمایاند. از شما کسانی هستند که دنیا را میخواهند و از شما کسانی هستند که آخرت را میخواهند. سپس شمارا از آنها منصرف کرد تا شمارا بیازماید و شمارا بخشید و خدا به مؤمنین از در فضل و بخشش میکند». این آیه بازخوانی کنندهٔ وضعیت امروز است.
ای دوست تو بهتر از خودم میدانی: از اول قصه آخرش پیدا بود!
شکست سنگین اصولگرایان در تهران و قدری کمتر در شیراز، تبریز و اصفهان و بهصورت نسبی در کل کشور امری دور از انتظار نبود. اگر کسی از چند ماه یا چند هفته قبل و با مشخص شدن سازوکار و چهرههای اصلی انتخاباتی اصولگرایان آن را پیشبینی نکرده باشد (بهصورت نمونه یادداشت چرا به لیست واحد رأی نمیدهم؟)، حداقل اگر شب آخر تبلیغات در میدانها، چهارراهها و ایستگاههای اصلی شهر عبور کرده باشد و صحنهٔ چسباندن تبلیغات اصولگرایان بهوسیلهٔ کارگران افغانی و تبلیغات اصلاحطلبان بهوسیلهٔ جوانان دانشجو و صحبت آنها با مردم را دیده باشد، به این ماجرا اعتقاد پیدا میکرد، چراکه حتی جوانان همیشه رأیساز برای اصولگرایان، نهایتاً برای رأی دادن به اصولگرایان قانع شدند نه تبلیغات.
چرا اصولگرایان شکست خوردند؟
این روزها برای این سؤال، عوامل مختلفی از غربزده شدن مردم تهران تا عدم لیستی رأی دادن همهٔ اصولگرایان، عدم تبلیغات، ضعف سازماندهی و… شمرده میشود اما با تدقیق در ماجرا میتوان به سطوح مختلفی از عوامل برخورد.
وحدت و لیست واحد، مسئله این نیست!
نتیجهٔ این انتخابات نشان داد که برخلاف تبلیغات همیشگی اصولگرایان، مسئله وحدت و لیست واحد نیست؛ چیزی که بعد از چند سال تبلیغات متراکم بهویژه بعد از انتخابات ریاست جمهوری یازدهم، کار را به تمکین اکثریت جبهه انقلاب و حتی افرادی نظیر جبههٔ پایداری و سعید جلیلی، که قبلاً با این مسیر همراه نبودند، کشاند و تقریباً هیچ لیست قوی و مهمی که شکنندهٔ آراء اصولگرایان باشد، وجود نداشت. ترکیب آراء نشان میدهد حتی اگر معدود فهرستهای ضعیف ترمیمی هم نبود، نتایج جز در تغییر رتبهبندی ۳۱ تا ۶۰ تفاوت خاصی نمیکرد. ازقضا ترکیب آراء نشان میدهد طرفداران اصولگرایان لیستیتر از اصلاحطلبان رأی دادهاند چراکه اختلاف رأی نفرات اول تا سیام در مقایسه با نفرات سیویک تا شصتم بیشتر است. پس مسئله را باید در چیزی فراتر از وحدت جستجو کرد. مگر نه اینکه وحدت از این بزرگتر در انتخابات مجلس ششم صورت گرفت و از احمدینژاد تا هاشمی و روحانی و از حداد تا محسن رضایی و از آلاسحاق تا احمد توکلی، از الهام تا سیدرضا اکرمی و… در لیستی بودند که جز یک نفر آن، کسی نتوانست به مجلس راه پیدا کند؟
ترکیب اکثراً ناشناختهٔ لیست پیروز موسوم به امید نشان میدهد اوضاع اصولگرایان بهصورتی است که همانند تعبیر صادق زیباکلام در مورد انتخابات هفتم ریاست جمهوری که چوب خشک هم مقابل اصولگرایان میتوانست پیروز شود، میتوان تحلیل کرد. جالب اینکه تحلیلهای هپروتی و امنیتی که مثلاً در انتخابات خبرگان میگفت به لیست کامل رأی بدهید و واقعیت ضرورت رأی ندادن به لیست مشترک را با استناد به نظرسنجی و… نفی میکرد، علیرغم نتیجهٔ انتخابات که با لیستی رأی ندادن قابلتغییر بود، اینجا یاد تکلیفمحوری افتاده و درحالیکه خود همیشه از مصلحتها سخن میگفت و تکلیفمحوری را نفی کیکرد بهویژه برخی منادیان امنیتیاش کماکان بر تحلیل غلط خود که جلوی رآی آوردن آقای مصباح و یزدی را گرفت، تأکید میکنند.
مردمی که صدایی ندارند!
در این دوره حتی ضدانقلاب، بیبیسی و منوتو، فتنهگران ۸۸ و… همه به میدان آمدند و افزایش مشارکت در غرب و شمال تهران به نسبت انتخابات گذشته قابلتأمل بود. لذا اصلاحطلبان، تجدیدنظرطلبان حتی ضدانقلاب نمیتوانند بگویند که صدای خاموش مردم متعلق به آنهاست؛ اما درنهایت در تهران تنها حدود ۵۰ درصد مردم در انتخابات شرکت کردند و میزان مشارکت مردم تفاوت محسوسی نکرد. از این ۵۰ درصد محاسبهٔ رأیهای مشترک اصولگرایان و اصلاحطلبان نشان میدهد بالاتر از ۵۰ درصد رأیدهندگان به دو لیست رأی دادهاند و مابقی به لیست رأی ندادهاند. یعنی بیش از ۲۵ درصد کل واجدین شرایط به لیست رأی دادهاند و حدود ۲۵ درصد به لیست رأی ندادهاند. با حساب کردن رأیندادهها حدود ۷۵ درصد مردم تهران به دو لیست رأی ندادهاند. جالب اینکه میزان مشارکت در شهرهای اطراف تهران و جنوب و شرق تهران پایینتر آمده است، گرچه ترکیب رأی، حتی در اکثر این مناطق ، تفاوت محسوسی ندارد. طرفداران اصولگرایان و اصلاحطلبان بهصورت تشکیلاتی در انتخابات شرکت کردهاند، اما حدود ۷۵ درصد مردم تهران با نزاع دامنهدار آنان کاری نداشتهاند. خب چرا باید کار داشته باشند؟ در نزاع اصولگرا، اصلاحطلب و اعتدالی چه سودی برای مردم مستضعف هست؟ چه کسی برای مشکلات اصلی جوانان یعنی اشتغال، مسکن، وام ازدواج و… حرف دارد؟ چه کسی به دنبال مقابله با دلالان، وارداتچیها، کاسبان تسلیم، عاملان خالی کردن و کشتن مردم در بیمارستانهای خصوصی است؟ چه کسی مخالف پولی شدن آموزشوپرورش و آموزش عالی است؟ چه کسی به دنبال تأمین منابع لازم برای تولیدکنندگانِ بهویژه بنگاههای کوچک اقتصادی است و… . اکثریت مردم تهران جایی در این کارزار ندارند و حتی آنان که ۱۲ سال به شعارهای عدالتخواهانهٔ اصولگرایان رأی میدادند، حاضر به رأی دادن به آنان نیستند و در غیاب گفتمان و اعتماد بسیاری نیز به مخالفین وضع موجود رأی دادهاند. جالب اینکه اصلاحطلبانی مثل عباس عبدی مدعی هستند که تکلیسته شدن اصولگرایان عامل تکلیست شدن اصلاحطلبان و دولتیها شد، وگرنه به احتمال زیاد افرادی از اصولگرایان شانس انتخاب شدن در تهران را داشتند.
هویت شترگاوپلنگ اصولگرایی
اصولگرایی از اساس با بحران هویت روبهروست. بحران هویتی که حاصل رویکرد سلبی صرف در اصولگرایان است (البته اصلاحطلبان هم از این مسئله رنج میبرند، اما چون ذات آنها در مخالفت صِرف، سامانیافته کمتر این مسئله بروز بیرونی یافته است). این هویت حاصل همان چیزی است که رهبر انقلاب چند بار در دوران ریاست جمهوری و رهبری در مورد جناحبندی کشور طرح کرده و آن را حاصل مسائل اخلاقی، رفاقتی، حب و بغضهای شخصی دیدهاند، نه داشتن مبانی و تفکرات چارچوببندیشدهٔ مختلف و با آن همراهی نکردهاند. این مسئله در چرخشهای ۱۸۰ درجهای جناحهای کشور در مواضع اساسی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، همینطور له و علیه افراد مختلف نظیر هاشمی رفسنجانی خود را نشان داده است. هویت اصولگرایی صرفاً در برابر اصلاحطلبی شکل گرفت، آنهم با جمعکردن هویت محافظهکاران و جناح راست سنتی با سوابق نهچندان دلچسب آن (بهصورت نمونه مصاحبهٔ جواد لاریجانی از تئوربسینهای اصولگرایان در شماره ۶۶ نشریه صبح در سال ۷۴: «جناح اکثریت (مجلس چهارم یعنی جناح راست) که من هم جزء آن هستم، ازلحاظ برنامه در کار توسعه، طرفدار سرسخت نظریهٔ تعدیل آقای هاشمی است و این را بهعنوان مبنای فکری و اقتصادی پذیرفتهایم. نظر تعدیل یک نظر است. جامعهٔ روحانیت مبارز در اقتصاد به بخش خصوصی توجه عمده دارند، در امور فرهنگی یک گرایش سنتی قوی را تجویز میکنند و در سیاست خارجی هم تقریباً لیبرال باز هستند») با جریانهای سیاسیتر جوانتر موسوم به اصولگرایان تحولخواه (ایثارگران، قبلترها آبادگران و بعدترها رهپویان) با جریانهایی نظیر (آنچه بعدها نامش شد) جبههٔ پایداری، حزباللهیها و انقلابیها صورت گرفته است. چون این هویت بهصرف مقابله با تجدیدنظرطلبان اصلاحطلب صورت گرفت، هویت مستقری ندارد. طنزی در روزنامه ایران چند روز قبل از انتخابات منتشرشده بود، همین مسئله را در مصاحبه با یک اصولگرای فرضی هویدا میساخت: «در مورد دولت نهم اشتراک نظر دارید؟ خیر. دولت دهم؟ خیر. یازدهم، خیر. اصولگرایی؟ خیر».
نمونهٔ خروجی این مسئله انتخابات یازدهم ریاست جمهوری بود که مدام میگفتند وحدت، بعد در پای میز مناظره یک نفر به اسم اصولگرا تندترین حملهها را به مذاکرات هستهای کرد، اصولگرای دیگر تندترین حملهها را به ماجرای کوی دانشگاه، دیگری وسط اصلاحطلبان و اصولگرایان راه رفت و یکی هم کلاً سکوت کرد. این چه هویت مشترکی است؟ خروجی این مسئله تخریب اصل اصولگرایی نزد مردم بود و رجوع به کسی که اصل این مدل را نفی میکرد. ائتلاف بین این اصولگرایان بیمعنی بود و کف مشترک بعضی کاندیداهای اصولگرا با کاندیداهای رقبای اصلاحطلب و اعتدالیشان از کاندیداهای اصولگرای دیگر بیشتر بود. بسیاری از آنان میتوانستند با کاندیدای پیروز که ازقضا او هم اصولگرا خوانده میشد و عضو جامعه روحانیت مبارز است، ائتلاف کنند.
هویت نامشترک به عدم داشتن حرف و ایدئولوژی مشترک و نتیجتاً عدم امکان عملیات مشترک میرسد. نتیجه لیستبندی شترگاو پلنگی به شیوهٔ شرکت سهامی و پادگانی از بالا است که حتی قادر به اقناع بدنهٔ خود نیست، چه برسد به مردم. چه اینکه اگر یکی دو نفر دیگر اضافه میشدند شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی هم برای جمعکردن این هویت کافی نبود و باید شعاری مثل خدا هست انتخاب میشد. یک خروجی آن، عدم انگیزه داشتن جوانان رأیساز برای تبلیغ است، چراکه از اساس بسیاری از لیست را واجد صلاحیتهای انقلابی نمییابند.
همین هویت شترگاوپلنگی در اصلاحطلبان، باعث اختلاف درونی اصلاحطلبان تجدیدنظرطلب و نیروهای خط امام و درنهایت فروپاشی و شکستهای ۱۲ سالهٔ اصلاحطلبان شد. اصرار بر یک جبهه بودن هم موجب شد تا چپهای ارزشی خط امامی دهه ۶۰ همراه با چپهای مدرن استحاله شده در یک جبهه قرار بگیرند و اقداماتشان بهپای هم نوشته شود و موجبات رویگردانی مردم از آنها فراهم شود. درسی که اصولگرایان از آن عبرت نگرفتند.
شرکت سهامی جبههٔ متحد!
خروجی این هویت شترگاوپلنگی این میشود که بهجای پایبندی به اصول و انتخاب بهترین گزینهها، اصل جمعکردن همه شده و نتیجتاً ائتلافها شرکت سهامی میشوند و به هریک از این هویتهای بعضاً کاملاً متضاد، سهمی داده شود و افرادی انقلابی و متخصص از کار کنار گذاشته میشوند. نتیجهٔ عدم انتخاب افراد صلاحیتدار، عدم اعتماد و رویگردانی بسیاری از مردم از لیستها میشود. چراکه گذشته از عدم صلاحیت، بوی قدرتطلبی و تقسیم منافع از آن به مشام میرسد. جالب اینکه این شرکت سهامی مثل مجلس اول مشروطه بود که به هر صنف و طیفی سهمی در مجلس داده شد.
تناقضات درونی
نتیجهٔ شرکت سهامی، تناقضات درونی اصولگرایان است، مثلاً گفته میشود بیایید به لیست ما رأی بدهید که دولت و اصلاحطلبان نیایند، در همان هنگام پدران اعتدالیون و اصلاحطلبان و بعضی چهرههای متمایل به آنها در لیست خبرگان جامعتین حضور مییابند. نتیجهٔ این تناقضات، کنار هم گذاشتن منتقد برجام بارأی دهنده به آن، رییس اتاق بازرگانی و دیدگاههای راست و لیبرال اقتصادی در کنار مدعیان عدالتخواهی، افرادی که شایعاتی در مورد نقششان در فتنه ۸۸ هست با عمارهای فتنه، ساکتین مجلس با نمایندگان فعال، مخالفین دولت تا افراد همراه با دولت در مواردی نظیر برجام و… است.
محافظهکاری قتلگاه انقلاب
خروجی شرکت سهامی، محافظهکاری برای حفظ وحدت است. لذا بهجای پیشبرد انقلاب، حفظ وضع موجود اصل میشود و حرکتهای انقلابی بهعنوان برهم زنندگان زمینبازی مورد اعتراض واقع میشوند. در این چارچوب هر حرکت انقلابی تهدید بهحساب میآید و انقلابیون بهعنوان نیروهای تندرو مورد نفی قرار میگیرند. چنانکه شرط شکلگیری ائتلاف حذف دونفری که بیش از همه در مجلس نقشآفرینی میکنند، یعنی رسایی و کوچکزاده شد. فارغ از نقد عملکرد این دو نفر، اصل این مدل محل سؤال است. در این چارچوب بازهم از انقلاب، گفتمان انقلاب و… سخن گفته میشود، اما هویت جدی و ایدئولوژی که بتواند حرکت ایجاد کند ندارد. محافظهکاری هم جز برای عافیتطلبان جذابیت ندارد، آنها هم حال و توان توجیه عمومی مردم را ندارند.
دفع اصلح به افسد، نتیجهٔ اولویت دادن صالح مقبول به اصلح
تنها لولوهای رقیب محور تصمیمگیری میشوند و از ترس آنها باید به هلوهای فهرستهای بفرموده از بالا رأی داد؛ نتیجه این میشود که بهواسطهٔ ترس و ضرورت ائتلاف، نیروهای صلاحیتدار کنار گذاشته میشوند و هرچه خطر بزرگتر نمایش داده میشود، دایرهٔ تسامح بزرگتر میشود. این اتفاق به بهانهٔ برههٔ حساس کنونی در هر انتخابات تکرار شده و دور باطلی را شکل میدهد که نتیجهٔ آن حفظ وضع بد موجود است. درنتیجه بهواسطهٔ وجود افسد باید به کمتر فاسدها یا صلاحیتهای کمتر رجوع کرد و بهوسیلهٔ آنها و به بهانهٔ افسدها، اصلحها دفع میشوند! بگذریم از اینکه اساس این تفکر با تفکر اسلام شیعی مخالف است و شیعه در برابر گروههایی از برادران اهل سنت مثل معتزله که خلیفهٔ اول را صالح مقبول میدانستند که به اصلح نامقبول (امیرالمؤمنین در شرایط بعد از پیامبر) اولویت دارد، به اولویت اصلح ولو مورد اقبال واقع نشود، تمسک کردهاند.
تعریف غلط از مصلحت
مصلحت در فقه و تفکر شیعی مانند مصالح مرسلهٔ برادران اهل سنت نیست و باید منطق عینی و شاخص متعین و غیرقابل خدشهٔ اسلامی داشته باشد. این کدام مصلحت است که همواره اصول و افراد صلاحیتدارتر را نفی میکند و دعوای سر اصول انقلاب را به عنصر حاضر در قدرت تقلیل میدهد. این مصلحتسنجی غلط رایج در حقیقت توجیهتراشی برای عدم انجاموظیفه و محافظهکاری برای حفظ وضع موجود است.
اصلی کردن موارد فرعی و فرعی کردن موارد اصلی
در کنار این مسائل اصولگرایان جای مسائل اصلی و فرعی را عوض کردند. درزمانی که رهبری به جنگ اقتصادی و جنگ نرم دشمن برای تغییر محاسبات مردم و مسئولین تکیه کردند، اولویت خود را مقابله با آنچه جریان انحرافی نامیده میشد، قراردادند. در موردی مثل برجام، مسائل اصلی اقتصاد مقاومتی، مسائل اصلی زندگی مردم، دفاع از جناح فرهنگی مؤمن و… سکوت کردند و مواردی فرعی و بازیهای سیاسی را اصل کردند.
پاسخ تفکر اسلامی-شیعی نیز به کنار گذاشتن اصول و افراد اصلح فروپاشی دولتهاست که امیرالمؤمنین (ع) میفرمایند: «یسْتَدَلُ عَلَی إِدْبَارِ الدُّوَلِ بِأَرْبَعٍ تَضْییعُ الْأُصُولِ وَ التَّمَسُّک بِالْفُرُوعِ وَ تَقْدِیمُ الْأَرَاذِلِ وَ تَأْخِیرُ الْأَفَاضِل. ۴ چیز موجب فروپاشی حکومتهاست: ضایع کردن مسائل اصلی، چنگ زدن به موارد فرعی، پیش انداختن افراد چست و عقب انداخت افراد برتر» (غررالحکم و درر الکلم: ۸۰۰، ح ۱۲).
مردمگرایی موسمی، عدالتخواهی تاکتیکی
مردم در این چارچوب، برای اصولگرایان، تنها در موقع انتخابات مهم میشوند و برای جذب آنها بعضی حرفهای مردمپسند، زده میشود؛ مثلاً در چند هفتهٔ منتهی به انتخابات، اصولگرایان کنفرانسهای خبری و مصاحبه با موضوع مسائل معیشتی، نقد دولت با این رویکرد، مقابله با فساد و… برگزار کردند، اما این حناها برای مردم رنگی ندارد. این شعار نیست که مردم را جذب میکند، گرچه شعار هم بسیار مهم است، این عمل است که دلها را جذب میکند؛ رأی به احمدینژاد در دولت نهم و دهم باوجود تخریبهای بسیار و رأی بالای امیرآبادی در قم که مبتنی بر خدمت و ارتباط با مردم جنوب شهری نیروگاه قم است، آنهم درجایی که همیشه رأی جامعهٔ مدرسین تمامکننده بوده نمونهٔ همین مسئله است. در این مورد بسیاری اوقات تفاوتی بین اصولگرایان با رقبای اصلاحطلب و اعتدالیشان نیست و رویکرد اشرافی به مردم در روش و منش جناحهای اصلی کشور نهادینه شده است. نمونهٔ تکرار اشرافیت و استفاده از امکانات حکومتی در مجلس ششم اصلاحطلب که در مزایای نمایندگان وجود داشت در مجلس هفتم اصولگرا نیز موجود بود.
تجربهٔ عدالت و توسعهٔ ترکیه
شکست نسبی حزب عدالت و توسعه در انتخابات اولیهٔ پارلمانی و عدم دستیابی به اکثریت لازم برای تشکیل کابینه و عدم امکان تشکیل دولت ائتلافی که موجب انتخابات مجدد در ترکیه شد، حزب عدالت و توسعه را به چارهاندیشی واداشت، نتیجهای که کمیتههای حزب و داوود اوغلو دبیر کل و تئوریسین اصلی حزب به آن اشاره کرد پرداختن به مسائل کلان نظیر مسائل منطقه و تغییر ساختار سازمان ملل و فراموش کردن مسائل خرد و مسائل واقعی مردم بود. رویکردی که از دوران حزب رفاه و بعد فضیلت اربکان با خدمترسانی به مردم کلید خورد و جریان انشعابی گل-اردوغان-داوود اوغلو از آن برای رسیدن به قدرت استفاده کرد و تاکنون ۱۳ سال است با محوریت آن در قدرت مانده است. البته عدالتخواهی آنها هم تاکتیکی است و در درازمدت با رویگردانی مردم مواجه میشود. ولی قرآن به ما میگوید جریان حق با این رویکرد ابزاری نمیتواند پیروز شود.
محاسبهٔ سیاسی و مادی و نیمساز بین حق و باطل و آرمانگرایی و محافظهکاری شکست دارد
قرآن به ما میگوید نتیجهٔ بندبازی بین حق و باطل، محاسبهگری غیرالهی، سوءاستفاده از آرمانها و… شکست است.: «أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکتابِ وَ تَکفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ یفْعَلُ ذلِک مِنْکمْ إِلاَّ خِزْی فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا. آیا به بعضی از (دستورات) کتاب ایمان میآورید و به بعضی از آنها کفر میورزید (آنها را میپوشانید) پس پاداش (نتیجهٔ عمل) کسی از شما که چنین کند بهجز خواری در زندگی دنیا نیست» (البقره: ۸۵). نمیتوان با الگوهای عمل جریان باطل، از حق دفاع کرد، تبلیغات و سیاسیبازی صرف، شاید برای جبههٔ باطل مؤثر باشد، اما سنت خداست که برای جبههٔ حق اثر معکوس دارد. اینکه قرآن میفرماید «کانَ حَقًّا عَلَینا نَصْرُ الْمُؤْمِنینَ. یاری مؤمنین برای ما محقق و قطعی است» (الروم: ۴۷) یا «أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنین. شما برترید اگر مؤمن باشید» (آلعمران: ۱۳۹)، یعنی به تعبیر رهبری اگر گروهی ایمان درست داشته باشد و به چیز درستی ایمان داشته باشد و بهمقتضای ایمانش عمل کند، نصرت خدا و پیروزی حتمی است. «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ. اگر مردم روستاها ایمان میآوردند و خودنگهداری میکردند (تقویپیشه میکردند) حتماً برکات را از آسمان و زمین بر آنها گشودیم» (الأعراف: ۹۶). «إِنْ ینْصُرْکمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَکمْ وَ إِنْ یخْذُلْکمْ فَمَنْ ذَا الَّذی ینْصُرُکمْ مِنْ بَعْدِهِ. اگر خدا شمارا یاری کرد هیچکس به شما غلبه نمیکند و اگر شمارا خوار گرداند، چه کسی است که شمارا بعد از او یاری کند » (آلعمران: ۱۶۰). اگر پیروزی نیست باید آن را در نبود این عوامل جستجو کرد. به تعبیر امام خمینی (سلاماللهعلیه) اگر درراه خدا قدم برداشته شود، خدا قلبها را متوجه انسان میکند. مردم از انقلابیگری خسته نمیشوند، از ریا، نقص، رویکرد کاریکاتوری و… خسته میشوند. بهصورت نمونه، دو سال در موردتوافق هستهای سکوت میشود با تحلیل اینکه مردم به ما بدبین نشوند در انتخابات رأی بیاوریم، بعد هم درنهایت با هماهنگی دو فراکسیون در مجلس و محوریت سرلیست اصولگرایان، طرح اجرای برجام آماده و بعد تصویب میشود، زحماتی نیز در کمیسیون برجام کشیده میشود، ولی چون در جای اصلی نقشآفرینی عمل به تکلیف نشده، اثر ندارد. بعد انتظار داریم، مردم در مسیر مدعیان پایبندی به اصول شک نکنند. در مورد وزرای مسئلهدار یا موارد فساد بین مثل کرسنت، وارداتمحوری، تعطیل کردن کشاورزی به اسم بحران آب و… سکوت کنیم بعد انتظار داشته باشیم مردم به ما پشت نکنند، اینها نقض غرض است.
رویکرد پادگانی و از بالا به پایین و دوپینگ سیاسی
رویکرد پادگانی که چند حزب و چند چهرهٔ سیاسی بنشینند و بدون صلاحیت فردی یا حتی بدون نمایندگی دیدگاههای درون جبههٔ انقلاب برای بقیه تکلیف تعیین کنند، آنهم با شاخص سهمیهبندی و هر صدای مخالف را با تمسک به برههٔ حساس کنونی، خطر لولوی اصلاحطلبان و اعتدالیون و… سرکوب کنند و با دوپینگ سیاسی با سوءاستفادههایی نظیر طرح گرفته شدن استمزاجی از رهبری یا حضور وابستگان سببی رهبری در جمع خود تمسک کرده و امکانات مجموعههای مختلفی که حق دخالت در انتخابات را ندارند، بسیج کنند باعث میشود نه بدنه با این افراد همراهی کند و از سویی مردم احساس آقابالاسری کنند و لذا نتیجهای حاصل نشود. هرکس هم نظری دیگر داشته باشد با برخورد امنیتی و مارپیچ سکوت رسانهای و… مواجه شود. طرفه اینکه هر بار در هر انتخاباتی چنین شائبههایی ایجادشده است، نظیر انتخابات هفتم، نهم و یازدهم ریاستجمهوری مردم به این گزینههای بفرموده نه گفتهاند. خروجی این مسئله، بهصورت نمونه عدم مشارکت جوانان انقلابی در تبلیغات (که همواره برگ برندهٔ اصولگرایان بودهاند) در حالی است که در طرف مقابل، جوانان اصلاحطلب در فضای مجازی و فضای حقیقی، کاملاً تشکیلاتی حتی در روز انتخابات در حال تبلیغات بودند. این دوپینگ اصولگرایان به انتخابات محدود نیست و بعد از انتخابات مدعی پیروزی در کل کشور و… هستند، در صورتی که چهرههایی وسط را هم دارند اصولگرا به حساب میآورند و از ۲۷ خرداد به بعد مردم واقعیت مجلس جدید را خواهند دید.
انفعال جبههٔ انقلاب
نهتنها اصولگرایان که جبههٔ انقلاب و حزباللهیها هم از سال ۸۹ به بعد دچار انفعال شدهاند. این جریان که از ۸۰ تا ۸۴ و از ۸۷ تا ۸۹ فعالانه درصحنه بود، حالا در میان جنگ قدرت سیاسیون، پازل امنیتیها و بازیهای رسانهای سرگردان است. از یکسو نه انگیزهٔ گفتمانسازی دارد، نه به سودمندی این کار معتقد است. فتنهٔ ۸۸ و فضای تقابلی ایجادشده بهوسیلهٔ فتنهگران هم به نحوی به انزوای این افراد کمک کرده است. از همه مهمتر تبلیغات اصولگرایان و امنیتیها و نفی اقدامات مردمی و خودجوش انقلابیها و حزباللهیها همصدا با تجدیدنظرطلبان و اعتدالیها به این فضا کمک کرده است. نهفقط اصولگرایان که جبههٔ انقلاب نیز از ارتباط با مردم، بازماندهاست و حرفی برای آنها ندارد. گذشته از این سرگرم شدن به درگیریهای با تجدیدنظرطلبان، منحرفین خودی و… موجب شده تا مردم تصویری تکبعدی از جبههٔ انقلاب پیدا کنند. چنانکه امام خمینی (سلاماللهعلیه) ذکر میکردند متدینی دزدی را که به مغازهٔ مسلمانی تعرض کرده بود، گرفته و مشغول درگیری با او بود، صاحب مغازه آمد دید مشاجرهٔ اینها تمام نمیشود، هر دو را کنار زد! جبههٔ انقلاب با گره خوردن ناخواستهٔ هویتش با اصولگرایان که حاصل خروج از خط قرمزهای اصلاحطلبان در دورهٔ خاتمی بود، در موارد زیادی بازی خورد و با دور ماندن از اصالتهای انقلابی جذابیتهایش فروکاسته شد. نمونهای از آن ده سال فحش خوردن به خاطر حمایت از ناطق نوری بود، درحالیکه بعدها مشخص شد ناطق و خاتمی هردو در نزدیکی با رییس دولت سازندگی کنش میکنند. یا دل بستن به اصولگرایانی بود که عملکرد آنها تفاوت زیادی با اصلاحطلبان نداشت و حتی بعضی از آنها که با منطق وحدت وارد لیست اصولگرایان شده بودند، سر از اردوگاه جناح مقابل درآوردند. یا در انتخابات مجلس هفتم در مشهد لیست اصولگرایان حاضر به گذاشتن گزینههایی مثل عباس سلیمی نمین و سعید جلیلی در لیست نشد و بهجای آنها افرادی نظیر تیمور علی عسگری از ارادتمندان آقای هاشمی و مشاور فعلی رییسجمهور و آرینمنش عضو موتلفه که در نشریاتی نظیر شرق علیه برخی چهرههای انقلابی مثل وحید جلیلی مطلب میدهد، بهعنوان اصولگرا به مجلس راه یافتند. البته شرایط کنونی بسیار از شرایط جبههٔ انقلاب در دو دهه پیش بهتر است، اما باید توجه کرد که اگر این انفعال ادامه پیدا کند میتواند انقلاب را تا مرز فروپاشی یا استحاله و تبدیلشدن نظام به یک موجود بیخاصیت یا حتی تأمینکنندهٔ خواست دشمن مثل مالزی و ترکیه با لعابی از دین یا روحانیت پیش ببرد.
تحلیلهای هپروتی در باب مردم تهران
مثل صبح ۲۵ خرداد ۹۲ که مدام پیامکهای سقوط شهر و مالک برگرد این مردم منحرفشدهاند میآمد و تحلیلهای شکمی و زیرشکمی از رأی مردم به کاندید اعتدالیون و اصلاحطلبان میشد، بعدازاین انتخابات نیز تحلیلهایی از جنس غربزده شدن مردم تهران داده شد. درصورتیکه شناخت درستی از مردم تهران و ایران به همراه نداشت. نگاه اشرافی از بالا که خروجیاش نتیجهٔ انتخابات است و انتظار دارد مردم پشت هر تصمیم او حتی بدون رعایت حداقلها بایستد، در این تحلیلها نمود یافته است. درحالیکه این مردم تهران، همانها هستند که نه دی، ۲۲ بهمن و محرم به صحنه میآیند، همانها که اکثریتشان حرمت شعائری مثل ماه مبارک رمضان را نگه میدارند، همان مردمی که به خاتمی، احمدینژاد و روحانی رأی دادهاند. این مردم سؤالها، دغدغهها، نیازها و ارتباطاتی را طلب میکنند که از جانب اصولگرایان و حتی انقلابیها مورد بیتوجهی واقعشده است. البته باید توجه کنیم که همین تهران، تهران آسیبدیده از فتنهٔ ۸۸ هم هست که اقناع کافی برای آن صورت نگرفته است.
عوامل خاص پیروزی اصلاحطلبان و اعتدالیون
بهغیراز عواملی که دربارهٔ اصولگرایان شمرده شد، عوامل خاصی نیز پیروزی اصلاحطلبان را تسهیل کرد. یکی از آنها نقش شبکههای اجتماعی و مشخصاً تلگرام بود. دولت با مقاومت مقابل نظر دادستانی و مقاومت در کمیتهٔ فیلترینگ جلوی فیلتر کردن این شبکهها را گرفت و با تأکید بر امر ناممکن فیلترینگ هوشمند شبکههای اجتماعی رمزشده مثل تلگرام و اینستاگرام (و خرج ۲۰۰ میلیاردی که مصارفش آشکار نیست) عملاً فرصت مهمی برای ماهها تبلیغات منسجم همفکران خود فراهم آورد. در شبکههای اجتماعی ضمن ماهها تبلیغ لیست و کاندیداهای خود به تخریب گستردهٔ اصولگرایان نیز پرداخته شد که تا پایان انتخابات ادامه داشت. از سوی دیگر شبکهٔ میدانی اصلاحطلبان در سال ۸۸ بهصورت منسجم تداوم داشت و در مواردی نظیر سال ۹۲، فوت پاشایی و… منسجم و عمل کرد. این انسجام و بسیجگری به حدی است که حتی حاضرند به کاندیدایی نظیر کاظم جلالی که در سال ۸۸ خواهان اعدام سران فتنه شده بوده، رأی دهند. این تبلیغات منسجم خیابانی و مجازی حتی تا ساعات پایانی رأیگیری و حتی در شعب رأیگیری بهصورت سازمانیافته ادامه داشت. نقش کسی مثل خاتمی نیز چون همواره تنها یک نقش نمادین است و اگر جملهٔ تکرار میکنم به هر دو لیست رأی بدهید هم از او صادر نمیشد، این اتفاق رخ میداد. چهاینکه خاتمی در انتخابات سال ۸۸ نشان داد که بدنهٔ اجتماعی با او بسیج نمیشوند که حتی موجب کنارهگیری او و جایگزینی میرحسین موسوی و نوستالژی عدالت دههٔ ۶۰ در انتخابات شد.
برکات شکست اصولگرایان و پیروزی اصلاحطلبان و اعتدالیون
از سوی دیگر این شکست و پیروزی برکات زیادی نیز داشته است. اولاً که ممکن است (گرچه امیدی نیست) موجب بیداری برخی اصولگرایان و تغییر روش آنها شود. ثانیاً موجب تلنگر برای تغییر مشی جبههٔ انقلاب است، ثالثاً موجب شد بدنهٔ جریان معترضی که تلاش میکرد خود را خارج از نظام تعریف کند و در اتفاقاتی مثل شورشهای ۸۸ نیز به دعوت سران لبیک نسبی گفته بود، به داخل انقلاب برگرد. رابعاً چرخش نخبگانی صورت گرفت و نیروهای کمتر شناختهشده و جدید جایگزین نیروهای قدیمی شدند. خامساً ناکارآمدی لیست واحد، مفهوم اصولگرایی و رویکردهای پادگانی و اشرافی اصولگرایان مشخص شد.
چه باید کرد؟