به گزارش
پایگاه 598 به نقل از مشرق، پسر دوم حاج ناصر نوريان، يكي از جوانان نمونه محله رستمآباد بود كه سال 1364 در عمليات والفجر 8 در منطقه فاو به شهادت رسيد.
صبوري
و خويشتنداري حاج ناصر، هنگام شنيدن خبر شهادت فرزندش هنوز هم نقل محافل
است و اهالي محله خوب به ياد دارند كه حاج ناصر نوريان چگونه تسليم مشیت
الهي شد و حتي يك قطره اشك براي شهادت فرزندش نريخت. حاج رضا نوريان روايت
ميكند كه كسي نديد حاج ناصر براي شهادت محمود اشك بريزد اما وقتي مصيبت
امام حسين(ع) را ميخواندند اشك از گونههايش سرازير ميشد.
اهالي
محله رستمآباد يادشان نرفته كه حاج ناصر چگونه با دستان خودش، جگر
گوشهاش را غسل داد و كفن كرد تا در آن سالهاي پر تب و تاب به مردم
بهويژه خانواده شهدا روحيه بدهد. محمود نوريان، فرزند خلف حاج ناصر،
سجاياي اخلاقي بينظيري داشت كه زبانزد بود.
او نام خودش را از محمود به عبدالله تغيير داد و ميگفت محمود يعني ستوده خدا اما من هنوز محمود نشدهام و بنده خدايي بيش نيستم.
تكيه كلامش كه هنوز با گذشت 30 سال از ذهن اهالي محله پاك نشده است، اين بود: «به داد خود برسيد كه وقت تنگ است.»
او
فرمانده گردان تخريب و مهندسي رزمي بود و در كتاب روز سوم كه مجموعهاي از
دست نوشتههاي شهيد محمود نوريان است اشاره شده كه او در گفتوگو با
بسيجيان مرتب اين جمله را تكرار ميكرد. حاج رضا نوريان روايت ميكند كه
وقتي شهيد محمود نوريان براي آخرين خداحافظي به مغازه پدرش رفت عدهاي از
اهالي به او گفتند مدتهاست در جبههاي، حالا كمي استراحت كن. او در پاسخ
به اهالي گفت: «به داد خود برسيم كه وقت تنگ است...»