با توجه به نتایج به دست آمده می توان گفت در کل کشور، اصولگرایان توانسته اند کرسی های بیشتری کسب کنند ولی نتیجه آرا در پایتخت و شهر بزرگ تهران، کاملا برعکس است. اصولگرایان حتی نتوانستند یک کرسی از سهمیه تهران را بدست آورند و شخصتی مانند حدادعادل، از زعمای اصولگرایی، از ورود به مجلس بازماند. چنین رویدادی در تهران در دورهای قبل به صورت برعکس اتفاق می افتاد و اکثریت غالب افراد راه یافته به مجلس از تهران، اصولگرا بودند.
شکست اصولگرایان در تهران، یک وجه دیگری نیز دارد. در انتخابات مجلس خبرگان، لیست مورد حمایت جامعتین و لیست مورد حمایت هاشمی رفسنجانی، به نام لیست خبرگان مردم، به غیر از افراد مشترک دو لیست، تنها آیت الله جنتی توانست به خبرگان راه پیدا کند، که این را نیز باید شکست دیگری به نام اصولگرایان در تهران دانست. هر چند در کل کشور در رقابت دوقطبی شده که توسط اصلاح طلبان و حامیان هاشمی ایجاد شده بود، جامعتین یا اصولگرایان پیروز بودند.
به طور حتم نمی توان وزنه سیاسی پایتخت کشور را نادیده گرفت. در حدود 11 درصد مجلس را 30 نفر تهران تشکیل می دهند. بیشتر لیدرهای فراکسیون ها و کمیسیون ها در مجلس نمایندگان تهران هستند. در لیست اصولگرایان افرادی با سوابق بالای وزارت و ریاست مجلس حضور داشتند و از مدیران باسابقه بودند، هریک از این افراد در مجلس آینده می توانستند نقش لیدری اکثریت مجلس را بازی کنند. شکست اصولگرایان در تهران، حتی برای رقیب نیز غیرقابل پیشبینی بود و در خوشبینانه ترین حالت، تنها برای 50 درصد از کرسی های تهران، شانس قائل بودند.
در شرایط اولیه و تنها ساعاتی پس از اعلام نتایج نمی توان به طور مبسوط و دقیق به آسیب شناسی شکست اصولگرایان در تهران پرداخت اما به طور مشخصی برخی از دلایل این عدم پیروزی از ماه ها قبل در قالب هشدارهایی ابراز شده بودند که می توانست به کار گیری آنها شانس موفقیت را بالا ببرد. هرچند اصولگرایان پیروز نهایی انتخابات شدند اما می بایست برای جلوگیری از ریزش مجدد آراء در شهرهای بزرگ و به ویژه در تهران، به برنامه ریزی و چاره اندیشی بپردازند. باید اذعان کرد در صورت راکد ماندن جریان اصولگرایی در نقطه کنونی، امکان جلب آراء در مناطق و شهرهای کوچکتر توسط رقبا وجود خواهد داشت. اما در واکاوی دلایل اصلی عدم موفقیت در تهران می توان به نکات زیر اشاره کرد:
- عدم جامعه شناسی و بافت شناسی اجتماع غالب مردم در تهران، منجر به این شد که اصولگرایان با امیدواری به آراء قشر مذهبی و انقلابی و بخش های جنوبی شهر، از سرمایه گذاری در بخش های خاکستری یا مردد پرهیز یا کم توجهی کنند. مردم در تهران، پایتخت سیاسی کشور به دلیل وجود امکانات بیشتر، وجود بیش از 60 درصد سرمایه ایران چه دولتی و چه خصوصی، بیشترین آمار سفرهای خارجی و تبادلات شهروندی با کشورهای دیگر، وجود بیشترین دانشگاه ها و دانشجویان در کنار نشریات و راحتی بیشتر در دسترسی به جریان آزاد اطلاعات، تمرکز زدو بندهای سیاسی جریان ها و درگیر بودن با معظلات اصلی اقتصادی، از جمله طبقاتی هستند که خواهان تغییر در شرایط حاکم سیاسی اند. این احساس به تغییر، در صورتیکه توسط جریان های سیاسی، به نحو احسن برآورده شود، می تواند آرای بیشتری از شهروندان تهرانی را به دنبال خود داشته باشد. متاسفانه اصولگرایان در نسخه های تجویزی خود در تهران، بر حفظ وضع موجود پافشاری می کنند و این اصرار، آراء را فراری و به سبد جریان رقیب هدایت می کند. تداوم و حفظ وضع موجود در اداره قوای مقننه یا مجریه، تنها تا مدت محدودی جوابگو است و در نهایت به رکود سیاسی می انجامد و بازنده کسانی خواهند بود که بر آن تاکید دارند. هر چند اصولگرایان پایگاه های ثابتی در تهران دارند اما برای رقابت می بایست از ظرفیت های دیگری نیز استفاده کرد.
- نکته دیگری که باید آن را در نظر داشت، وجود صداهای مختلف در جریان اصولگرایی است. اصولگرایان به خصوص از مجلس هشتم به بعد، به وادی دسته بندی ها و مرزبندی میان خود وارد شدند و ایجاد ائتلاف و اتحاد میان آنها به کاری سخت می مانست. جبهه ها و گروه های اصولگرایی، هر یک منادی برداشت خود از گفتمان اصولگرایی بودند و با ورود برخی از گفتمان ها و غالب شدن آن در فضای اصولگرایی، بسیاری از شخصیت های سیاسی برجسته اصولگرا، از دایره اصولگرایی خارج شدند. عدم شکل گیری اتحاد منسجم در آستانه انتخابات مجلس دهم، و ارائه لیست های مختلف و پافشاری برخی از افراد اصولگرا برای ماندن در میدان رقابت ها نتیجه این امر بود. شخصیتی مانند علی لاریجانی با وجود انتقادات بسیاری که به عملکرد وی وجود دارد، دارای ظرفیت خوبی در تعامل و تلطیف فضای اصولگرایی بود.
- سه دوره مجلس شورای اسلامی با اکثریت اصولگرا و موفقیت لیست اصولگرایان در تهران، این ذهنیت را در برخی از افراد اصولگرا ایجاد کرده بود که می توانند به صورت انفرادی یا در قالب لیست های جدا از ائتلاف اصولگرایان، رای مردم را به سوی خود جلب کنند. اعتماد به نفس کاذبی که در تعدادی از نمایندگان کنونی مجلس و یا شخصیت های اصولگرای خارج از لیست ایجادشده بود، باعث ریزش مقداری از آرا و یا پخش شدن آن در میان نامزدهای مختلف شد. آیا امکان نداشت که با اجماع حول یک لیست واحد و تبلیغ آن، میزان آراء را بالاتر برد؟ متاسفانه تجربه سال 92 درس عبرتی برای نامزدهای اصولگرا در تهران نشد. فداکاری و ایثار زمانی معنا واقعی پیدا می کنند که بتوان از قدرت یا میل رسیدن به آن دل کند. جریان اصولگرایی، دارای اصول و آرمان هایست که با قدرت طلبی همخوانی ندارد ولی برخی از افراد حاضر در این جبهه این موضوع را فراموش کرده اند و حاضر به فداکاری برای خیر بالاتر نشدند.
- جریان اصلاحات با تمام قوا در انتخابات حاضر شد و با پشتیبانی تمامی شخصیت ها و زعمای اصلاحات، توانست منجربه پیروزی لیستی در تهران شود که بیشتر افراد آن ناشناخته و با کم ترین سابقه مدیریتی و یا سیاسی بودند. مشخص است حتی کسانی که به این لیست رای دادن، شناخت چندانی نسبت به اکثریت افراد حاضر در لیست نداشتند اما انسجام اصلاح طلبان حول این لیست و تبلیغ آن به شیوه های مختلف و مظلوم نمایانه، توانست آراء را به سمت آن بکشاند. ولی در این سوی ماجرا، شخصیت های برجسته اصولگرایی کمترین همتی در حمایت از لیست ائتلاف اصولگرایان انجام ندادند و تنها برای خالی نبود عریضه به موضع گیری های سربسته و خنثی دست زدند. جبهه اصولگرایی از تمامی پتانسیل های خود برای جذب آراء مردم بهره نبرد. افرادی چون قالیباف، محسن رضایی، ولایتی، قرائتی و ... عملا تلاشی برای موفقیت اصولگرایان انجام ندادند. در حالیکه در جبهه اصلاح طلبان، بازیگران و خوانندگان موسیقی نیز به تبلیغ لیست امید پرداختند و توانستند از ظرفیت آنها نیز بهره ببرند. اینکه چرا شخصیت های اصولگرای مورد وثوق، از آبرو و اعتبار خود برای لیست اصولگرایان هزینه نکردند، سوالیست که باید پاسخگویی آن باشند و این نقص در انتخابات بعدی جبران شود. اگر در لیست اصولگرایان تهران نقد و انتقادی نسبت به بعضی از افراد آن وجود داشت، در رقابت با جریان مقابل، شانه خالی کردن از حمایت و پشتیبانی جای هیچ توجیهی ندارد.
- با عبور از فضای رقابت انتخاباتی، شرایط برای نقد لیست اصولگرایان مهیا است. اما در زمان رقابت ها تنها حمایت از آن لازم و ضروری بود. ولی با این حال نقدی که باید به این لیست داشت، شامل همان انتقاداتی است که در زمان بسته شدن لیست به آن وارد بود. لیست ائتلاف در تهران به گونه ای تنظیم شد که اجماع کل اصولگرایان را به خود اختصاص نداد و گروه های اصولگرا از سهم بالای جریان پایداری در آن گلایه مند بودند. می شد با بررسی تمامی جوانب و درایت بیشتر، لیست را نهایی کرد و سهم افراد برجسته خارج از لیست را در نظر گرفت.
- رسانه های نوین و ابزارهای جدید دنیای ارتباطات در انتخابات 7 اسفند، نقش خود را به خوبی به همگان نشان داد. اصولگرایان در بهره گیری از این فضا از اصلاح طلبان عقب افتادند. شبکه های اجتماعی اینستاگرام و تلگرام، شبکه میلیونی از مخاطبان ایجاد کرده بودند که با کمترین هزینه و اندکی نوآوری می شد بهترین تبلیغات را ارائه کرد. اصولگرایان در این حوزه، به نحو احسن وارد نشدند. قدرت شبکه های اجتماعی را در موج سازی و همراه کردن افکار عمومی می بایست جدی گرفت. این فضا با محدودیت های کمتری نسبت به رسانه هایی مانند صدا و سیما و روزنامه ها، قابلیت انعطاف بیشتر برای عرضه شدن دارند. حضور در شبکه های اجتماعی نیز باید با سنجش نیازهای افکار عمومی و نه شعارها و کلی گویی ها همراه باشد.
- آنچه در تهران روی داد نه یک اتفاق ساده و زودگذر نبود بلکه حامل پیام های مهم برای اصولگرایان بود. اصولگرایان و اصلاح طلبان در انتخابات مختلف بارها با استقبال و عدم استقبال مردم روبه رو شده اند و این وجهه یکسویه نیست اما در انتخابات بعدی جریانی موفق بوده که با پوست اندازی به موقع توانسته با قالب جدید ولی با همان اصول اولیه، آراء را به سمت خود جذب کند. موجی که تهران در انتخابات 7 اسفند ایجاد شده می توانند در انتخابات بعدی نیز در شهرهای کوچک نیز تکرار شود و این امر لزوم بازنگری و خانه تکانی اساسی در جبهه اصولگرایی را ضروری می کند. به هر حال نگاه ها بر کسانی که در قدرت حضور دارند متمرکزتر است و هر اشتباهی از سوی جریان رقیب با بزرگنمایی، در زمان انتخابات، اثرات غیرقابل پیشبینی می تواند به همراه داشته باشد. اشتباهات و خطاهای دولت کنونی و اصلاح طلبان در مجلس دهم در کنار، عبرت گرفتن از شکست ها در انتخابات گذشته و بازسازی ساختاری در جریان اصولگرایی، می تواند در آینده نوید ایجاد یک آلترناتیو قوی برای قوه مجریه و قوه مقننه با اکثریت مطلق اصولگرایی را با خود داشته باشد.
منبع: فرهنگ نیوز