برجام یک، نتیجهی دوقطبیسازی جعلی جامعهی ایرانی بر سر موضوع بدیهی نهاد هستهیی بود. انسداد فضای رسانهیی حزبالله و انحصار آن در دست مجموعهی فشل جام جم، فضای یکهتازی رسانههای پارسی دشمن برای مهندسی انتخابات را فراهم ساخت؛ آن قدر که بخشی از پیروزی لرزان دولت کلید بیتردید برآیند فعالیت آزادانهی بیبیسی پارسی بود.
با پیروزی دولت کلید و با قرائت غلط رأی معیشتی مردم در خرداد ۱۳۹۲، این رأی به خواست مردم به حراج استقلال علمی، سیاسی و اقتصادی کشور تفسیر شد، و در فضای رسانهیی از لندن تا جام جم، و در فضای سیاسی از ساختمان کنگره تا ساختمان بهارستان همه به حمایت از برجام پرداختند.
جالب آن که در نهایت گناه این شکست به گردن نامزد اصلح جبههی انقلاب اسلامی انداخته شد و تا اکنون تحلیلگران نه چندان مستقل و مرتبط با محافل امنیتی، در مجامع عمومی حزبالله سعید جلیلی را مسئول روی کار آمدن حسن روحانی و از دست رفتن فنآوری هستهیی میدانند، اگر چه برخی از آنان، آن زمان و حتا اکنون به برجام نمرهی قبولی دادهاند.
این روزها اما تنها نام سعید جلیلی به عنوان نماد مقاومت هستهیی با مثلث احمد جنتی، محمد یزدی و محمدتقی مصباح، به عنوان نماد مشروعیت رهبری عوض شده است، اگر چه مثلث مقابل یعنی حسن مصطفوی و اکبر رفسنجانی و حسن روحانی با وجود همهی تلاشهای ابطالطلبان در نیمهراه شکلگیری فروپاشید.
موضوع این دوقطبی این بار نهاد بدیهی رهبری است و تلاش فتنهگران آن است که همهپرسی میان موافقان شورایی شدن رهبری و مخالفان آن را از دل این انتخابات درآوردند و پس از ناکامی حال به دوتایی موافقان نظارت بر رهبری و مخالفان آن رسیدهاند و از آن به مخالفان و موافقان نظارت استصوابی شورای نگهبان رسیدهاند.
با این مقدمه و با عبور از لشکرکشی آشنای هنرمندان و روزنامهنگاران و سیاستمداران ابطالطلب موضوع برجام دو، همآن طور که میگویند یک امر داخلی است و به گمان من همآن اصل ولایت فقیه است. چه، فرض جبههی متحد ابطالطلب آن است که با پیروزی بر مثلث آن سه فقیه، مشروعیت کافی برای به راه انداختن یک برجام تازه در حکومت اسلامی را خواهند داشت و البته برای این کار مانند برجام یک نیاز به یک مجلس همراه دارند.
اگر برجام یک، با خطای لایهی مرجع و سستی رسانهی ملی و گیجی بدنهی مردمی، نهادی هستهیی ما را به یک امر صوری و ظاهری مبدل ساخت، برجام دو متکی بر همآن تجربه در پی یک نهاد رهبری صوری و ظاهری است؛ یعنی همآن جمهوری اسلامی اسمی عرفی که ممکن است یک معمم در رأس آن باشد اما در دل خود در انقلاب اسلامی تهی است.
ولایت فقیه صوری در طهران چیزی شبیه غنیسازی صوری در فردو است، که ظاهر اسامی و عناوین و شعارها بر جا هستند اما در حقیقت حرکتی در وجود نهدارد. این همآن نقطهی جدایی جمهوری از انقلاب است ...