ابراهیم سینمای ایران همچنان قصه قهرمان های نسل خود را رها نکرده است. یک حاج حیدر مو سپیده کرده اما سرحال درست مثل خود حاتمی کیا، قهرمان تمام نشدنی تمام این سالهاست. حیدر یک سرتیم حفاظت است. کسی که از اول انقلاب امنیت شخصیت های نظام را تامین کرده و حالا در معرض بازنشستگی با چالشی تازه روبرو می شود.
او خواب را بر چشمانش حرام و جانش را سپر مسئولینی کرده است که طرف مردم بوده اند. با زخمهایی بر تن و قلب تنها چفیه ای مشکی است که به او آرامش می دهد. اما حالا سیاست مدارها، مرد کارکشته حفاظت را با جایی رسانده اند که در عین اینکه دلش برای اعتقادش می تپد، دوست دارد هوای آلوده اهل سیاست را استشمام نکند. او فاصله بین محافظ و گماشته را به خوبی حفظ کرده است و آن را خوب توصیف می کند. این یعنی حاتمی کیا همچنان طرف مردم است که دلشان و وجودشان برای اصل انقلاب و نظام می تپد اما از سیاست مدارها مکدر هستند، آنقدر که به مرز شک به بعضی چیزها رسیده اند.
حاج حیدر ذبیحی امنیت مهمان های خارجی ها را با تدبیر حفظ می کند، در عین حال اهل مدارا با موتور معترض به آنها است و به همان میزان مراقب آن نیز هست. او مثل همه مردم در تمام این سالها در مقابل کسی که می گوید مبادا اروپایی ها و آمریکایی ها ناراحت شوند، یک «به درک» جانانه حواله می کند اما وظیفه اش در قبال آنها را به درستی انجام می دهد.
مطابق استانداردهایی که حاتمی کیا آنها را مدام ارتقا می دهد، همسر قهرمان به عنوان رکن خانواده در فیلم جایگاه دارد. با بازی مثل همیشه به قاعده مریلا زارعی. نسل جوان و رابطه آنها با نسل خیبر و کربلای پنج نیز جدی است. نسلی که در اکثر اثار پیشین حاتمی کیا حضور و ردپا دارند. این بار نابغه جوان هسته ای، مریم فرزند حاج حیدر و خواستگار او الیاس که از قضا او هم یکی از محافظ های تیم حاج حیدر است جوان های اصلی فیلم هستند. جوانهایی که هرچند سوال، عدم قطعیت و سرکشی وجه جدانشدنی آنهاست، در جریان اتفاقات فیلم همه آنها با خود حیدر در امتداد یک مسیر قرا می گیرند.
حیدر، تیمش و آنهایی که با عنوان بچه های حفاظت خوانده می شوند نماینده باوقار و تیزبین از کسانی هستند که در تمام این سالها حافظان امنیت ملی بوده و هستند. کسانی که نه به دنبال ستاره و درجه، نه مدال و ترفیع اند. شیرمردانی که همین الان هم در سوریه و عراق به دنبال این هستند که حتی گوشه ای ناامنی ها منطقه به خاک ایران سرایت نکند. کسانی که حاج حیدر با بازی باشکوه پرویز پرستویی در ظاهر و گریم هم به شدت شبیه به یکی از فرماندهان آنها یعنی سردار قاسم سلیمانی است. و اینجاست که عنوان «محافظ شخصیت نظام» در دیالگوهای فیلم معنا می شود.
نامه ها و قاب عکس ها در بادیگارد حرف های زیادی می زنند. قاب عکس هایی که سابقه مرد محافظ را از اول انقلاب در کنار سید علی خامنه ای نشان می دهند و تا امروز ادامه دارند. از دهه شصت تا دهه نود در فیلم بادیگارد فاصله دو قاب عکس است؛ تصویر شهید بهشتی و حسن روحانی. و فرمانده مافوقی که به حیدر می گوید دهه عوض شده. اما حاج حیدر همچنان دوست دارد بنز 280 سورمه ای شخصیتی همان سه دهه قبل را سوار شود و با خاطره شهید رجایی در صندل شاگرد صفا کند. مثل تمام خاطره هایی که هم نسلان ابراهیم از دهه های اول انقلاب و مردان شهیدش دارند.
حاتمی کیا همچنان حرف روز می زند. هرچند دیالوگها گاهی تنه به شعار زده است اما مثل تمام فیلم های قبلی حاتمی کیا، بادیگارد لحظه های ناب و جمله های ماندگار کم ندارد تا سر زبان ها بیفتد و در گذر زمان به تکیه کلامهایی در میان مردم بدل شود. او در پلان پایانی و حرکت هنرمندانه و زیبای دوربین در تونل که به روشنایی ختم می شود، اقتدار و مظلومیت ایران امروز را حاصل تلاش نسلها و مردمانی نشان می دهد که ارزش امنیت را به خوبی درک می کنند و برای حفظ آن از هیچ چیز مضایقه ای ندارند. درست مثل ابراهیم حاتمی کیا که هچنان با سربلندی برای انقلاب فیلم می سازد و می بالد و طرف مردم را رها نمی کند.