اولین نکتهای که به ذهن میرسد این است که در روز ۱۲ بهمن طرح این نوع مسائل حتی اگر درست هم میبود کار کاملا خوبی نبود. انتظار همه افراد در ۱۲ بهمن آن است که مسائل وحدتبخش، متفق و متحدکننده جامعه را مطرح کنند نه مسائل تفرقهآمیز و مسائلی که ایجاد تشتت میکند. این روز مناسب بیان اختلافات اینگونه نبود. علاوه بر این نکتهای است که مدتی در تحلیلها بیان میشود به این معنا که جناب آقای هاشمیرفسنجانی میخواهد باز بهگونهای دیگران را قربانی تثبیت قدرت خود کند. این کار را در انتخابات سال ۸۸ انجام داد و برخی را قربانی زیادهخواهیهای خودش کرد. امروز بسیاری از جریانات سیاسی که احساس میکنند در آن مساله کلاهی به لحاظ سیاسی سرشان گذاشته شده حاضر نیستند دنبالهرو آقای هاشمی در مسالهای باشند که دوباره قربانی شوند اما نهایتا آقای هاشمی در چارچوب نظام تحمل خواهد شد.
تجربه نشان میدهد کسانی که ابزار، سرباز و پیادهنظام او میشوند آنها قطعا شرایط و موقعیت کار سیاسی را در کشور از دست خواهند داد. بنابراین یکی از دلایل مهمی که نیروهای معقول جریان اصلاحطلب بلافاصله موضع گرفتند این است که میخواهند در چارچوب قانون کار کنند تا آیندهشان برای فعالیتهای سیاسی درون نظام تضمین باشد. آنها نگاه به آینده دارند و در چارچوب نگاه به آینده نمیخواهند موقعیت خود را درون نظام متزلزل کنند. میخواهند درون نظام و سیستم با استفاده از امکانات نظام، فکر و اندیشه و گرایش سیاسی خود را بسط دهند، نمیخواهند تبدیل به یک عنصر منزوی بدون برخورداری از امکانات شوند، بنابراین موضع برخی نیروهای اصلاحطلب را اینگونه میشود تفسیر کرد. دلیل دوم آنکه برخی نیروهای اصلاحطلب بلافاصله موضع گرفتند این بود که تصور میکنند آقای هاشمی میخواهد از کسانی برای ارتقای خود استفاده کند تا بتواند از آنها بهعنوان یک امکان برای ارتقای موقعیت خود استفاده کند. یعنی تلقی برخی نیروهای سیاسی اصلاحطلب این است که از ابتدا آقای هاشمی، سیدحسن آقای خمینی را برای ورود به این وادی ترغیب و تشویق کرد تا بتواند بر موقعیت خود بیفزاید. این مساله قراین غیرقابل کتمانی دارد که نمیتوان آن را نادیده گرفت. بنابراین این هم موجب برانگیختن احساسات افراد شد. چون هنوز مشخص نبود که پاسخ شوراینگهبان به اعتراض سیدحسن آقای خمینی چیست و قطعا باید تا آن موقع کسانی که واقعا مایلند او وارد میدان شود صبر کنند چون قبل از اعلام نظر نهایی شورای نگهبان داغکردن فضا قطعا معقول و منطقی نیست اما آقای هاشمی خیلی مراقبتی درباره تایید یا عدم تایید صلاحیت سیدحسن آقای خمینی نداشت چون این مساله برای آقای هاشمی مهم نیست.
این هم از موضوعاتی است که طبیعتا مورد توجه نیروهای اصلاحطلب قرار گرفت، به این معنا که اصلا آقای هاشمی میخواهد بحث ردصلاحیت سیدحسن آقای خمینی همچنان ادامه پیدا کند. بحث دیگری که درباره آقای هاشمی مطرح است اینکه اصولا اصلاحطلبان دوست ندارند آقای هاشمی تبدیل به سخنگوی آنها شود.
باوجودی که حالا ائتلافها و پیوندهایی به صورت تاکتیکی میان آنها صورت گرفت اما اینکه آقای هاشمی تبدیل به سخنگوی جریان اصلاحطلب شود، این برای جریان اصلاحطلب یک خسارت جدی است چون جریان اصلاحطلب دارای تفکر و اندیشه و بینش است و طبیعتا نمیخواهند بینش خود را قربانی آقای هاشمی و خانواده و اطرافیان او کنند. این هزینهکردن مطابق با عقل و منطق سیاسی نیست. حالا در برخی شرایط در برابر اصولگرایان اینها ترجیح دادند که یک ائتلاف سیاسی را تشکیل دهند اما این ائتلاف سیاسی به معنی این نیست که آقای هاشمی تبدیل به سخنگوی جریان اصلاحات و نماد این جریان شود.
این برای جریان اصلاحطلب که خودش را دارای اندیشه میداند - به ویژه یک قشرشان - این را بسیار خسارت بار میپندارد و طبیعتا مایل نیست چنین اتفاقی بیفتد. البته یک قشر از جریان اصلاحطلب خیلی برایش مهم نیست که امکاناتی به دست بیاورد و به همین خاطر در برابر این امر سکوت کند اما به نظر من عدهای از آنها قطعا مایل نیستند که آقای هاشمی تبدیل به نماد و تابلوی آنها شود و بتواند با اعتبار سیاسی آنها بازی کند.
در این زمینه نظرات خوشبینانه و بدبینانه وجود دارد. برخی معتقدند آقای هاشمی در این ایام خیلی توجهی به موضعگیریهای سیاسیاش ندارد، برخی معتقدند خیر، او عامدانه چنین کاری را کرد تا فضا را مقداری تیره کند. قرائنی که وجود دارد احتمال دوم را بیشتر تقویت میکند.
آقای هاشمی با نگاه خاص خودش صحبت کرد. آقای هاشمی نگاهی دارد که میان اصلاحطلبان واقعی هم این نگاه مطرود است چون من پدرم و چون خانوادهای دارم باید امتیاز ویژه بگیرم. این نگاه میان اصلاحطلبان و اصولگرایان واقعی کاملا مطرود است، یعنی قابل دفاع نیست، یک نوع زیادهخواهی و یک نوع ویژهخواری است. آقای هاشمی متأسفانه با این نگاه از آقای سیدحسن آقای خمینی دفاع کردند.
این دفاع اصلا چیزی را به سیدحسن آقای خمینی اضافه نمیکند هیچ، بلکه لطمه هم میزند که گویا سیدحسن آقای خمینی خودش کسی نیست، بلکه او میخواهد از امتیاز پدربزرگش استفاده کند چون پدربزرگش یک شخصیتی بوده باید به او یک امتیاز ویژهای داده شود.. این نگاه از جانب آقای هاشمی یک امر کاملا قابل فهم است چون آقای هاشمی به همین دلیل از پسرش دفاع میکند، یعنی جامعه باید به پسر او امتیاز ویژهای دهد و حتی اگر او تخلفی هم کرد قانون دربارهاش حکم نراند.
از این منظر دفاعکردن از سیدحسن آقای خمینی اصلا برای جامعه پذیرفته نیست. طرح این موضوع ایجاد مقبولیت نمیکند اما چرا آقای هاشمی یک نگاهی به جای دیگری دارد و آن اینکه یک قطبیسازی کاذب کند که البته این قطبسازی کاذب نیز رایهای ارزشی را جذب نمیکند اما رایهای کسانی که خارج از چارچوب نظام هستند را جذب میکند چون آنها اگر احساس کنند یک دعوایی ایجاد شده سعی میکنند آن دعوا را بهنوعی تقویت کنند و از کنارش سودی را عاید خودشان بسازند، این مساله هم منابع خارجی را حساس میکند و هم آدمهایی که شاخصشان با منابع خارجی در داخل کشور تنظیم میشود قطعا به نوعی تحریک و تهییج میشوند تا در انتخابات بهگونهای عمل کنند که تعداد آرای آقای هاشمی افزایش پیدا کند. این مطلب با این توضیح بیشتر قابل فهم است که آقای هاشمی برای خودش درون خبرگان خیلی جایگاهی قائل نیست.
یعنی آقای هاشمی فکر میکند که ترکیب آرای او از گذشته خیلی تفاوت نخواهد کرد، حداکثر براساس ارزیابیهایی که میشود تعداد آرایش به ۳۸ رای برسد.
طبیعی است که برای آقای هاشمی این پیام را دارد که او قادر نخواهد بود در خبرگان بر کرسی ریاست تکیه بزند و باید پایین بنشیند، برای آقای هاشمی پایین نشستن خیلی سخت و دشوار است، بنابراین میخواهد این نقیصه را با یک رای ویژه در تهران جبران کند تا بهگونهای این مساله را پوشش دهد.
یعنی رأی ویژهای در تهران برای خودش رقم بزند تا اگر در مجلس خبرگان آینده نتوانست موقعیتی کسب کند، لااقل برایش یک اعتبار سیاسی بوده باشد.
حالا البته فاصله زیاد نخواهد بود، گرچه آقای هاشمی برای رقمزدن چنین اتفاقی در حال تلاش است.
این کاری که آقای هاشمی کرد، موقعیت خودش را بین نخبگان تنزل بخشید. آقای هاشمی میخواهد تنزل جایگاهش را میان نخبگان با رایهای خاکستری جبران کند که این خیلی شایسته نیست. نمیدانم چه کسی به آقای هاشمی مشورت میدهد چون این کار در واقع آقای هاشمی را میشکند.
قبل از صحبتهای روز ۱۲ بهمن، آقای هاشمی نزد برخی نیروهای شورای مرکزی روحانیت مبارز جایگاهی داشت، از این رو میان اعضای این شورا اختلاف نظر بود اما بعد از این صحبت اصلا او ضربه جدی خورد، دیگر اصلا چنین پایگاهی حتی در بخشی از نیروهای شورای مرکزی روحانیت مبارز ندارد و جایگاهش را از دست داد، بنابراین این کارها به جایگاه نخبگانی آقای هاشمی را لطمه میزند و هرچه جایگاه نخبگانی آقای هاشمی لطمه بخورد آقای هاشمی مجبور میشود به این شیوهها متمسک شود و به نظر من برای او بسیار خسارتبار است اگر او در بین نیروهای نخبه جایگاه خودش را از دست بدهد.
اگر او توانست در سال ۸۸ یک فشار سیاسی به نظام وارد کند تنها به این خاطر نبود که عدهای در کف خیابان با او همراهی میکردند، بلکه در میان نیروهای نخبه هم نسبت به او تردید وجود داشت یعنی تردید در اینکه آقای هاشمی راست میگوید یا دیگران راست میگویند، این برای آقای هاشمی یک دستمایهای بود. به عبارت بهتر آن روز برخی احتمال به صحت اظهارات آقای هاشمی میدادند و نمیتوانستند یک موضع شفاف و روشنی داشته باشند اما مسائل امروز این موضوع را رقم میزند که موقعیت آقای هاشمی میان نخبگان روز به روز تنزل پیدا میکند، بنابراین این سرمایهای برای آقای هاشمی نخواهد بود.
موقعی آقای هاشمی یک پایگاه اجتماعی داشت که هم در میان نخبگان و هم در میان توده بتواند عدهای را برای حمایت خودش بسیج کند اما یک تودهای آن هم قشر خاکستری بدون پشتوانه نخبگانی فکر میکنم بسیار تلخ است که آقای هاشمی در این سن و سال در این وادی قرار گیرد.
اگر این وضعیت تقویت شود، خیر، این لیست اقبال چندانی نخواهد داشت.
همانطور که گفتم موقعی این لیست اقبال خواهد داشت که لااقل نیروهای اهل
فکر اصلاحطلب اعتقاد داشته باشند آقای هاشمی دارد به نفع آنها کار میکند
اما الان تصور آنها این است که آقای هاشمی دارد از این فضا برای خودش کلاه
میدوزد.
حتی اگر آقای روحانی داخل لیست آقای هاشمی باشد این فهرست با اقبال عمومی مواجه نخواهد شد؟
این بحث الان برای آقای روحانی هم مهم است. آقای روحانی هم مایل نیست که تحتشعاع آقای هاشمی قرار بگیرد. آقای روحانی هم مایل است که موقعیت خودش برتر از آقای هاشمی در انتخابات مجلس خبرگان رهبری باشد.
فکر نمیکنم این اظهارات عقبه قابلملاحظهای داشته باشد. این اظهارات فقط برای رفع تکلیف است ضمن آنکه به لحاظ قانونی هم جایگاهی ندارد. یعنی بعد از تغییر قانون اساسی، رئیسجمهور بر حسن اجرای قانون اساسی فقط در قوه مجریه نظارت میکند. یعنی در کل قوا این طور نیست.
براساس قانون اساسی قبل از تجدیدنظر رئیسجمهور جایگاه نظارتی بر حسن اجرای قانون اساسی را در قوای سهگانه داشت اما قانون اساسی امروز چنین جایگاهی برای رئیسجمهور قائل نیست. بنابراین صحبتهای آقای روحانی نه عقبه حقوقی و نه عقبه سیاسی دارد فقط جنبه رفع تکلیف است. این مطلب را هم نیروهای سیاسی کاملا به آن واقفند. آقای روحانی فقط یک بحثی را در این وادی مطرح میکند اما مایل نیست که برای خودش مزاحمینی در مجلس به وجود بیاورد چون قطعا آقای روحانی مایل نیست شرایط خودش را با تقویت نیروهای اصلاحطلب در مجلس آینده سخت کند. همان تعبیری که او کرد و اصلاحطلبان را در اقلیت خواند که با واکنش نیروهای جریان اصلاحات هم مواجه شد.
او تعبیر داشت نیروهای اصلاحطلب در حد اقلیت در جامعه هستند. این تعریف را نه تنها نیروهای اصلاحطلب قبول ندارند بلکه تلاش دارند این مطلب را اثبات کنند که در جامعه اکثریت هستند.
بحثی که آقای روحانی مطرح کرد که آنها اقلیت هستند این در واقع همان نگاهی است که او میخواهد در مجلس هم دنبال کند و مایل نیست غیر از این صورت بگیرد.
بنابراین تصور من و برخی نیروهای سیاسی جریان اصلاحطلب این است که او میخواهد رفعتکلیفی کار کند و حرفی زده باشد که بعد بتواند این مطلب را به رخ بکشد که من اقداماتی در این زمینه صورت دادم.
تعبیر شایستهای طبعا نبود. قطعا شورای نگهبان در این زمینه نیروهای متعددی را از جریانات مختلف احراز صلاحیت نکرد یا صلاحیتشان را رد کرد. اینکه بیان شود شوراینگهبان براساس چارچوبی دارد عمل میکند این ادعای بزرگی است که نمیشود اثبات کرد. ضمن آنکه از نظر حقوقی هم علیالقاعده این دارای یک ابعادی است که من فکر میکنم آقای روحانی به هیچ وجه قادر به اثباتش نخواهد بود.
خیر، اصلاحطلبان معتقدند آقای روحانی دارد با آنها بازی میکند.
چون بهطور مشخص این مساله به مصادیق برمیگردد نمیتوانم نظر خاصی بدهم که آقای روحانی میخواهد از چه مصادیقی دفاع کند و پیگیری میکند تا شورای نگهبان بررسی بیشتری انجام دهد تا حق کسی ضایع نشود.
فکر میکنم بیشتر رفع تکلیفی است و این پیام را به جریان اصلاحات میدهد که من در این زمینه پیگیریهایی را انجام دادم که البته آنها هم خیلی چنین حرفهایی را نپذیرفتند.
شورای نگهبان هیچ گاه جایگاهی نبوده که دولت بخواهد بر آن تاثیر بگذارد، مگر آنکه واقعا ادلهای را در این مساله ارائه دهند. بنابراین به نظر من این بیشتر برخورد اداری گونه است که تاثیری بر شورای نگهبان نخواهد داشت.
یعنی این طور نیست که آقای روحانی مأموریتی به معاون اولش بدهد. همه هم میفهمند این یک کار اداری نیست که با دستور آقای روحانی معاون اولش بتواند این مساله را حلوفصل کند.
قطعا نیست، شورای نگهبان بررسی مجدد میکند طبیعی است که در فرصت کوتاه بررسی در هیأتهای نظارت خطاهایی صورت گرفته باشد. هیأت نظارت فرصت کوتاهی برای بررسی صلاحیت نامزدهای انتخابات داشت بنابراین احتمال خطای انسانی یا خطای جهتگیری وجود دارد و اصلاح این خطا ممکن است.
آنطور که شنیدم خیلی از افراد درباره شان تجدید نظر صورت گرفته و برگشتند. البته به لحاظ قانونی در این زمینه مشکل داریم چون وضعیت حجم قابل توجهی از نامزدها باید بررسی شود.
بعد هم دولتها به زعم خود زیرکی میکند و برخی افرادی که مراجع چهارگانه درباره آنها نظر میدهند را اعمال نمیکند کما اینکه در همین دولت هم متأسفانه هیأتهای اجرایی ۱۹۰۰ نفر را در آخرین لحظات مجددا تایید کردند که مسئولیت ردصلاحیتها متوجه هیأتهای نظارت شد که شایسته نیست؛ این رفتار یک اقدام سیاسی است.
همه مراجع باید سعی کنند که مسئولیت خود را از گردن خودشان به گردن دیگری نیندازند، در این شرایط طبیعی است که خطاها صورت میگیرد بهطور معمول اگر مساله پیگیری شود خیلی از خطاها در تمدید فرصتها و استفاده از فرصت اعتراض اصلاح میشود کمااینکه در گذشته اصلاح شده است.
خیر، آقای روحانی اصلا وارد چنین وادیهایی نمیشود چون این وادیها به معنای تقابل با قانون است. آقای روحانی هرگز در مقام تقابل با قانون قرار نخواهد گرفت.
آقای ابراهیم یزدی در خارج از نظام نشسته و دوست دارد به تعداد
آدمهایی که خارج از نظام هستند افزوده شود و آقای روحانی هم به جمع آنها
بپیوندد. منتها آقای روحانی عاقلتر از این حرفهاست که خودش را به انزوا
بکشاند. او الان قدرت و امکانات دارد، طبیعتا هرگز این قدرت و امکانات خودش
را از دست نمیدهد.