از جنایات غیر قابل بخشش معاویه، به شهادت رساندن امام حسن (ع) ریحانه
رسولالله (ص) است. از نظر منابع کهن تاریخى کوچکترین تریدى در آن وجود
ندارد.
بر اساس این نقلها معاویه با ترتیبدادن توطئهاى امام را
به دست همسرش جَعده دختر اشعث بن قیس، به شهادت رساند. زمانى که در سال 63
هجرى در واقعه حَرّه مدینه غارت شد، خانه این زن نیز به تاراج رفت. اما به
پاس خوشخدمتى او در به شهادت رساندن شویش، اموالش را به او باز گرداند.
منابع بیشمارى خبر به شهادت رساندن امام را توسط جَعْده و با توطئه معاویه
گزارش کردهاند.[1] خبر شگفت آن که هیثم بن عَدى گفته است، مسمومیت حسن
(ع) به تحریک معاویه و بدست دختر سُهَیل بن عمرو صورت گرفته است.[2] آن
حضرت چهل روز پس از مسمومیت بیمار بود تا آن که به شهادت رسید.[3] امّبکر
دختر مسور گوید: بارها به امام سم خورانده شد. هر بار از آن رهایى مىیافت
تا آن که بار اخیر، سم به قدرى شدید بود که پارههاى کبد ـ کنایه از امعاء و
احشاى ـ امام از گلویشان خارج مىشد.[4]
در منبع کهن دیگری آمده
است که تعهد شده بود تا برابر سم خوراندن به امام حسن(ع)، مبلغ یک صد هزار
درهم به جعده داده شود. پس از آن بود که چندین طشت از امام خون آمد. آن
حضرت فرمود: بارها به من سم خورانده شد اما هیچ کدام مانند این بار نبود که
پارههای جگرم از گلویم بیرون آید. در این باره ابیاتی هم برای جعده گفته
شد. بعدها مردی از قریش او را گرفت و پسری آورد. بچههای کوچه به آن پسر
میگفتند: ای فرزند سم خوراننده به شوهرها! [یا ابنمسممة الازواج]. وقتی
معاویه خبر درگذشت امام حسن(ع) را شنید در کاخ خضراء، بلند تکبیر گرفت و
شامیان هم. خواهرش فاخته علت تکبیرش را پرسید. معاویه گفت: به خاطر مرگ
حسن. فاخته گفت: آیا برای مرگ فرزند فاطمه تکبیر میگویی؟ معاویه گفت:
والله از روی شماتت به مرگ او، تکبیر نگفتم، بلکه به خاطر راحت شدن دلم و
این که خلافت تماما متعلق به من شد، بود.[5]
پس از شهادت امام، بر
اساس وصیت آن حضرت خواستند او را در کنار قبر رسول خدا (ص) دفن کنند، اما
عایشه با استناد به این که بیتى، لا آذن فیه[6] خانه از من است، اجازه
نخواهم داد، مانع از این کار شد. مروان هم که آن زمان حکومت مدینه را داشت،
اعلام کرد که اجازه چنین کارى را نخواهد داد. وى به طور مسلح همراه شمارى
دیگر از امویان حاضر شد و گفت، همان طور که با عثمان چنان کردید، امروز
اجازه نخواهیم داد چنین کنید.[7] امام حسن (ع) سفارش کرده بودند که اگر
مشکلى پیش آمد آن حضرت را در کنار مادرشان در بقیع دفن کنند.[8] بر اساس
این نقلها، عایشه، براى یکبار دیگر کینه خود را نسبت به حضرت زهرا(س) و
فرزند آن حضرت نشان داد.
زمانى که امام را براى دفن نزدیک قبر
پیامبر (ص) آوردند، عایشه گفت: هذا الأمر لایکون أبداً، چنین چیزى هرگز
انجام نخواهد شد.[9] ابوسعید خُدرى و ابوهریره به مروان گفتند: آیا از دفن
حسن در کنار جدش ممانعت مىکنى در حالى که رسول خدا (ص) او را سید جوانان
بهشت نامید؟ مروان به تمسخر به آنها گفت: اگر امثال شما حدیث پیامبر(ص) را
روایت نمىکردند، تاکنون ضایع شده بود.[10]
محمد بن حنفیه مىگوید:
زمانى که امام حسن(ع) وفات کرد، مدینه یکپارچه عزادار شده، همه گریه
مىکردند. مروان خبر وفات حضرت را به معاویه داد وگفت: آنها مىخواهند حسن
را در کنار پیامبر(ص) دفن کنند، اما تا من زنده هستم به این مقصود خود
نخواهند رسید. امام حسین (ع) به کنار قبر پیامبر(ص) رسید، و فرمود: اینجا
را حفر کنید، سعید بن عاص که حاکم مدینه بود خود را کنار کشید، اما مروان،
امویان را آماده و مسلح کرد.
مروان گفت: چنین چیزى هرگز نخواهد شد.
امام حسین(ع) فرمودند: به تو چه ارتباطى دارد، مگر تو والى شهر هستى؟ مروان
گفت: نه، اما تا من زنده هستم اجازه این کار را نخواهم داد. امام حسین (ع)
از کسانى که در حلف الفضول همراه بنىهاشم بودند کمک خواست. این اشاره به
ستمی بود که در حق او روا شده و به دنبال متحدانش برای مقابله بود. در این
وقت شماری از بنىتیم، بنىزهره، بنىاسد و بنىجعوبه مسلح شدند. امام
حسین(ع) پرچمى داشت و مروان نیز. سپس میان آنها تیراندازى نیز شد. در این
وقت شمارى از مردم از امام خواستند تا به خاطر وصیت خود امام حسن(ع) که
فرموده بود اگر قرار است خونى ریخته شود، در همان بقیع کنار مادرش دفن شود،
امام حسین(ع) را راضى کردند تا از اصرار خود دست بردارد.[11]
در
نقلى آمده است: مروان که این زمان معزول شده بود، با این اقدام خود قصد
داشت تا معاویه را از خود راضى کند.[12] مروان پس از آن که از دفن امام
کنار مرقد پیامبر(ص) جلوگیرى کرد، این خبر را با آب و تاب براى معاویه
نوشت.[13] او مىگفت: چگونه فرزند قاتل عثمان، در کنار پیغمبر (ص) دفن شود،
اما عثمان در بقیع؟[14] بىشبهه، مروان یکى از کثیفترین چهرههاى
بنىامیه است که در تمام مدتى که حاکم مدینه بود، با زبان تند خود، امام
على(ع) و بنىهاشم را
دشنام مىداد.
زمانى که امام به شهادت
رسید، بنىهاشم کسانى را به نقاط مختلف مدینه و اطراف فرستادند تا این خبر
را به گوش انصار برسانند. گفته شده که هیچ کس در خانه خود نماند.[15]
زنان
بنىهاشم، یک ماه براى امام مجلس عزا برپا داشتند.[16] طبرى به نقل از
امام باقر(ع) آورده است که مردم مدینه هفت روز به مناسبت درگذشت فرزند
پیامبر(ص) در ماتم نشسته و بازار را بستند.[17] او مىگوید: که در مراسم
دفن امام در بقیع، به قدرى جمعیت اجتماع کرده بودند که جاى انداختن سوزن
نبود.[18] خبر شهادت امام در بصره نیز شیعیان آن شهر را به عزا نشاند.[19]
پس از وفات امام مجتبى(ع) شیعیان کوفه، نامه تسلیتى به امام حسین(ع)
نوشتند. در آن نامه آمده بود که در گذشت امام از یک سوى براى تمامى امت و
از سوى دیگر براى تو و هذه الشیعة خاصة مصیبت است.
این تعبیر نشان
شکلگیرى شیعه و حتى کاربرد کلمه شیعه به عنوان یک اصطلاح در حوالى پنجاه
هجرى است. آنان در این نامه با این القاب از امام مجتبى(ع) یاد کردند علم
الهدى و نور البلاد کسى که به او امید اقامه دین و اعاده سیره صالحان
مىبود. آنان اظهار امیدوارى که خداوند حق امام حسین(ع) را به او
بازگرداند.[20] این نامه باید یکى از اسناد تاریخی مهم جهت اثبات شکلگیری
شیعه اعتقادى و امامتى در کوفه میانه قرن اول هجری دانست. عمرو بن بعجه
مىگوید: نخستین ذلّتى که بر عرب وارد شد، وفات امام مجتبى (ع) بود.[21]
مشرق
*رسول جعفریان
منابع :
[1]
. ترجمة الامام الحسن(ع)، ابنسعد، صص 175 ـ 176؛ انساب الاشراف، ج3، صص
88 ـ 55، استاد محمودى، در پاورقى صفحات مزبور، خبر مزبور را از منابع
متعددى نقل کرده است. در این میان، ابنخلدون که متهم به اموی گری افراطی
است، برخلاف این همه شواهد تاریخى مىگوید: و حاشا لمعاویة ذلک. تاریخ
ابنخلدون، ج2، ق2، ص 18
[2] . انساب الاشراف، ج3، ص 59
[3] . ترجمة الامام الحسن، ابنسعد، ص 176
[4] . المنتخب من ذیل المذیل، ص 514
[5] . التذکرة الحمدونیه، ج 9، ص 293 ـ 294
[6]
. تاریخ الیعقوبى، ج 2، ص 225 . عایشه در حالى که سوار بر قاطر بود، جلو
آمد و این سخن را گفت. بنا به نقل یعقوبى (همانجا) قاسم بن محمد بن ابىبکر
نزد وى آمد و گفت: یا عمّة! ما غسلنا رؤوسنا من یوم الجمل الاحمر، أتریدین
أن یقال یوم البغلة الشهباء». ما هنوز سرهاى خود را از (سرافکندگى) روز
جمل سرخ نشستهایم. آیا برآنى تا روزى هم به نام یوم البغله مشهور شود.
دراین وقت عایشه برگشت.
[7] . انساب الاشراف، ج 3، ص 67 روایت از کتاب الفتن نعیم بن حماد.
[8]
. انساب الاشراف، ج3، ص 61، 64، نیز نکـ : پاورقى ص 62 ـ 61. تصور عمومی
مردم بر این بود که فاطمه زهرا (س) در بقیع دفن شده است. البته این
میتوانست کنایه از جده او فاطمه بنت اسد هم باشد که برخی قبر موجود کنار
مزار ائمه اربعه را متعلق به آن بزرگوار میدانند.
[9] . ترجمة الامام الحسن(ع)، ابنسعد، ص 184
[10] . انساب الاشراف، ج3، ص 65؛ و مشابه آن در : ترجمة الامام الحسن(علیه السلام)، ابن سعد، صص 185 ـ 184
[11] . ترجمة الامام الحسن(ع)، ابنسعد، صص 179 ـ 177
[12] . همان، ص 180، و نکـ : ص 187
[13] . همان، ص 188
[14] . همان، ص 183عثمان حتى در بقیع نیز دفن نشد چون مردم اجازه ندادند.
[15] . ترجمة الامام الحسن(ع)، ابنسعد، ص 181؛ ترجمة الامام الحسن(غ)، ابنعساکر، ش 371
[16] . ترجمة الامام الحسن(ع)، ابنسعد، ص 182؛ ترجمة الامام الحسن(ع)، ابنعساکر، ش 338
[17] . ترجمة الامام الحسن(ع)، ابنسعد، ص 182
[18]
. المنتخب من ذیل المذیل، ص 514؛ المستدرک على الصحیحین، ج3، ص 173؛ ترجمة
الامام الحسن(ع)، ابنسعد، ص 182؛ ترجمة الامام الحسن(ع)، ابنعساکر، ش
372
[19] . مختصر تاریخ دمشق، ج5، ص 224
[20]. تاریخ الیعقوبى ج 2 ص 228
[21] . ترجمة الامام الحسن (ع)، ابنسعد، ص 183