جنگ هشت ساله در ماههای آغازین انقلاب اسلامی با طراحی نظام سلطه، حمایت ارتجاع عرب و اجرای دیکتاتور عراق با هدف نابودی نظام نوپای اسلامی بر مردم و انقلاب تحمیل شد، این جنگ با وجود خسارتهای جانی و مالی، برکاتی بههمراه داشت که به تعبیر رهبر انقلاب، گنجی تمام نشدنی است.
مطالعه روند پایان دفاع مقدس و پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت از سوی ایران نیز از این قاعده کلی بیرون نیست و بیتردید بررسی شرایط سیاسی اجتماعی حاکم بر کشور، اوضاع جبهه و تلاش برخی از مسئولین عالی رتبه نظامی و دولتی برای خاتمه جنگ، گنجی بیبدیل و چراغی هدایتگر برای انقلابیون علاقهمند به پیمودن مسیر پر از چالش و حکمت انقلاب اسلامی است.
قطعنامه 598 در ۲۹ تیر ۱۳۶۶، برای پایان دادن به جنگ صادر شد، که بلافاصله از سوی دولت عراق پذیرفته شد اما اجرا نشد چرا که ایران در آن مقطع به دلیل دارا بودن دست برتر در صحنه جنگ، مایل به پذیرش آن نبود. به هر تقدیر (نامه فرمانده سپاه به امام در خصوص نیازهای جنگ، تمایل آیت الله هاشمی (جانشین فرمانده کل قوا) به خاتمه جنگ، و سیاستهای کج دار و مریز دولت مهندس موسوی و برخی عوامل دیگر ) منجر به پذیرش قطعنامه در تاریخ 27 تیر 67 شد که امام رحمت الله علیه آن را به نوشیدن جام زهر تشبیه کرد.
مذاکرات قطعنامه 598 پس از پذیرش آن توسط ایران و عراق به صورت رسمی آغاز شد. این همان مقطعی است که نسل سومیهای علاقهمند به دانستن تاریخ انقلاب اسلامی در مستند "بعد از خمینی" به آن پرداختهاند.
آتش بس، بازگشت به مرزهای بین المللی، تبادل اسرا، تعیین متجاوز، تعیین و پرداخت غرامت از جمله مفاد اصلی قطعنامه بهشمار میرفت، مذاکراتی پرچالش و ماموریتی خطیر برای دستگاه دیپلماسی دولت مهندس موسوی.
حمله همزمان رژیم بعث عراق و منافقین از جبهههای جنوبی و غربی به کشور، اوضاع آشفته سیاسی و نظامی برای ایران در روزهای پس از پذیرش قطعنامه رقم زده بود و بالطبع رسیدن به توافق نهایی بر سر موضوعات و مفاد قطعنامه 598 در هالهای از ابهام قرار گرفت. بهرحال مذاکرهکنندگان ایرانی در دولت آقای موسوی بجز کلیات قطعنامه نتوانستند گامهای موثری در جهت حل مفاد قطعنامه بردارند و به این ترتیب آینده 598 در گرو نوع نگاه دولت آینده به مسائل بین المللی و منطقهای قرار گرفت.
مرداد 68 دولت جدید با ریاست آقای هاشمی کار خود را آغاز کرد، هاشمی که از علاقهمندان خاتمه جنگ و به عبارتی از منتقدان به طول انجامیدن جنگ بود، با رحلت امام و تکیه زدن بر قوه مجریه، شرایط را برای تحقق برنامههای سیاسی و اقتصادی خود از هر زمان دیگر مناسبتر دید و لازمه آن حل و فصل فوری مذاکرات 598 با عراق و گسیل سرمایه خارجی به کشور بود، از همین روی نقد راهبری سیاست خارجی دولت قبل از برنامههای تبیینی وی به حساب میآمد. وی تنها یک روز پس از تکیه بر مصدر ریاست جمهوری به صراحت گفت: «خیلی کسانی هستند که الان امکانات به صدام میدهند، که اگر شرایط درستی در سیاست خارجی خود داشتیم، این کار را نمیکردند. یا به هر دو کشور میدادند. و این طور میتوانست بشود. جنگ را به دست خودمان نباید بکشانیم به جایی که نباید برود» و یا چند روز بعد اظهار داشت: «خود ما هم مؤثر هستیم. دشمن تراشی خود میتواند یک عامل مزاحم باشد». حال باید از آقای هاشمی پرسید، کدام دشمن تراشی؟ در مقابل متجاوز ایستادن، دشمن تراشی بود یا در مقابل ارتجاع عرب که هزینههای دفاعی صدام را پذیرفته بودند یا ایستادگی مقابل طراحان جنگ تحمیلی به سرکردگی آمریکا؟ به هر تقدیر آقای هاشمی با تغییر رویکرد سیاست خارجی به دنبال جلب نظر غرب برای به سرانجام رسیدن قطعنامه 598 بود. کمک به آزادی گروگانهای غربی در لبنان بهترین نشانه چرخش نگاه آقای هاشمی و تغییر رویکرد وی بهشمار میرفت. پس از گذشت 9 ماه از رد و بدل شدن پیامهای محرمانه دولت هاشمی و غرب برای به توافق رسیدن بر سر بندهای قطعنامه 598، سیگنال مثبتی از طرف غرب مشاهده نشد. باید گفت هاشمی منقد دیروز، مسیری را برگزید که قابل نقد بود و سیاستهای ماههای ابتدایی ریاست جمهوری او نتوانسته بود ایران را از سد چالشهای 598 به سلامت عبور دهد.
آنچه آقای هاشمی را به اهداف مدنظرش در رسیدن به تفاهمی بر سر قطعنامه 598 نزدیک کرد و منتهی به توافق بین طرفین شد، اتخاذ تصمیم مهمی در بغداد بود نه در تهران. صدام حسین که جنگ هشت ساله با ایران، کشورش را به یکی از مقروضترین دولتها تبدیل کرده بود و از طرفی متحدان دیروز عربش با فاصله گرفتن از وی به دنبال اتحاد نفتی با غرب بودند، تصمیم به اشغال کویت گرفت تا چاههای نفتش را ضمیمه خاک خود کند. در این شرایط صدام به دو دلیل عمده علاقهمند به حل مناقشه با ایران بود؛ ابتدا؛ آزادی اسرای عراقی و گسیل آنها به جنگ با کویت، دوم؛ اطمینان خاطر از عدم حمله نیروهای ایرانی به خاک کشورش. مجموعه این اتفاقات باعث شد دولت عراق پیش قدم مذاکرات دو طرفه شود و در نهایت با رد و بدل شدن نامههایی بین صدام و هاشمی رفسنجانی و همچنین برگزاری نشستهای متعدد محرمانه، توافقاتی هر چند ناقص حاصل گردد.
همانگونه که جناب هاشمی به صراحت سیاست خارجی دولت جنگ را نقد کرد، اجازه دهد دیگرانی هم به گواهی تاریخ، عملکرد و از همه مهمتر منظومه فکری او را در روزهای منتهی به پذیرش قطعنامه و شاید از آن مهمتر اشتباه استراتژیک و خطای محاسباتی وی در اعتماد به دول غربی جهت به سرانجام رساندن مذاکرات میان ایران و عراق را نقادانه مورد سئوال قرار داده و به قضاوت تاریخ بگذارند.
سخن پایانی؛
آنچه باید در این بررسی تاریخی مورد توجه قرار گیرد شناخت جریان سازش و رهبران فکری آن در کشور است، جریانی که با عملکرد خود در موضوع قطعنامه 598 بذر سازش در سیاست خارجی را کاشتند و ثمره آن خط فکری، توافق عقیم هستهای است. جالب است بدانیم رهبر فکری و معنوی جریان سازش در پیام تبریک خود به مناسبت توافق برجام به رییس جمهور گفتند: "از جهات فراوانی توافق هستهای شبیه تصویب قطعنامه 598 است".
شباهتهایی از قبیل؛
- قطعنامه 598 در زمان ریاست جمهوری آقای هاشمی با اعتماد به غربیها همراه بود و اساس توافق هستهای نیز بر پایه اعتماد به دول غربی است.
- سیگنالهای آقای هاشمی به غربیها در جریان قطعنامه 598 بی ثمر ماند و اکنون هم عهد شکنی و اعمال تحریمهای جدید رهآورد توافق هستهای بوده است.
- پس از قریب به سه دهه از پایان جنگ تحمیلی یک ریال غرامت جنگی به ایران پرداخت نشده و اکنون نیز با گذشت هفت ماه از توافق هستهای اتفاقی مثبتی در اقتصاد ایران رخ نداده است.
- و چه بسیار از این تشابهات ...
در پایان بیان این نکته ضروری است که؛ نسل سومیها علاقهمند به دانستن حقایق انقلاب اسلامی باید بدانند و البته نیک میدانند که برای رسیدن به آرمانهای انقلابی و ضد استکباری، منطقا و جبرا راهی جز مبارزه توام با درایت ندارند و در غیر اینصورت مسیر سازش و در نهایت تسلیم پیش روی آنها خواهد ماند.
والسلام