به گزارش پایگاه 598، آیتالله ابوالحسن رفیعی سال ۱۲۶۸ شمسی در قزوین متولد شد، نسب او به یک واسطه به سید میرزا رفیعی از سیدهای عالم میرسد به همین مناسبت به این خاندان آل رفیعی هم میگفتند و نسب مادریش نیز به واسطهای به آیتالله حاج سید علی مجتهد قزوینی میرسد.
به بهانه فرا رسیدن سالروز این عالم ربانی در بیست و چهارم دیماه ۱۳۵۳، مروری بر زندگی و فعالیتهای او خواهیم داشت.
*ورود به حوزه علمیه قزوین و تهران
حوزه علمیه قزوین یکی از حوزههای مهم تشیع از قرن سوم هجری است و افراد زیادی را به دنیای اسلام معرفی کرده است، علامه قزوینی نیز در همان ابتدا برای فراگیری علوم عقلی و نقلی به این حوزه پا گذاشت. وی نزد حاج ملا علی طارمی و علی اکبر تاکستانی تلمذ و سپس به حوزه تهران ورود کرد و در محضر آیتالله سیدمحمد تنکابنی، محمدرضا نوری، مسیح طالقانی درس آموخت.
وی سپس به مکتب حکیم متأله میرزا حسن کرمانشاهی، تهرانی شمیرانی، هیدجی زنجانی و ... فلسفه و عرفان آموخت. وی در زمان تدریس خود چندان شهرت یافت که شاگردان مدراس دیگر نیز در درسش شرکت میکردند. علامه پس از تدریس در قم با اجازه مراجع تقلید نظیر آیتالله حائزی یزدی در قم، آقا سید ابوالحسن اصفهانی در نجف و آیتالله شیخ محمدرضا مسجدشاهی اصفهانی به اجتهاد میرسد.
*شاگردان
امام خمینی، علامه حسن زاده آملی، آیات سید رضی شیرازی، مهدوی کنی، سیدجلالالدین آشتیانی، سید مصطفی خوانساری، میرزا حسین نوری، مهدی باقری کنی و غلامحسین ابراهیمی دینانی و سید حسین نصر از جمله شاگردان وی به شمار میروند.
*خصوصیات اخلاقی
شاگردان مرحوم رفیعی این عالم ربانی را با فضیلت، فروتنی و بزرگ منشی و اهل علم میدانستند. علامه حسن زاده آملی درباره ایشان میگویند: «در جلسه درس آن جناب شرکت کردم، دو درس میفرمود یکی معقول که کتاب اسفار بود و دیگری درس خارج فقه. چون شروع به تقریر درس فرمود، گویی دریای متلاطم و بحر زخّاری به حرف آمد. در اثنای تقریر چه کلیدها و مفاتیح علمی که امّهات معارف اصیل انسانی و قرآنیاند از بیانات و ارشادات او استفاده میکردیم، و همچنین از دقّت و باریک بینی و نازک بینی ایشان در مسائل فقهی.
در این اندیشه افتادم که این بزرگمرد چرا قبلاً در قزوین بسر میبرده - نهنگ آن به که با دریا ستیزد - باید در آنجا چه شاگردانی داشته باشد و چه کسانی را تربیت کرده باشد که از این شخصیت جهانی بهرهها بردهاند.
جلسه درس آن روز به پایان رسید و به مدرسه مروی برگشتیم و درسها را نوشتیم و یادداشت کردیم. روز بعد که به محضر استاد علاّمه شعرانی رسیدیم، پرسیدند: به درس آقای قزوینی شرکت کردید؟ عرض کردم در کنار دریای دیگری نشستهام. فرمودند: آن محضر را مغتنم بدار!
(آیتالله رفیعی) هفتهای به سر نیامد که بعد از درس به من اشاره فرمود: شما باشید، آقایان هم درس رفتند و بنده برخاستم به نزدیکش آمدم و خم شدم و زانویش را بوسیدم و گفتم آقاجان امری دارید؟
فرمود: خواستم از شما حال بپرسم و از درسها و اساتید شما با خبر باشم... هفته دوم آمد و یکی دو روزی بگذشت و باز بعد از درس به من اشاره کرد که شما باشید، من نشستم و رفقا رفتند. فرمود: شما اظهار داشتید که شرح قیصری بر فصوص الحکم را محضر آقای فاضل تونی درس خواندهاید؟ گفتم آری، فرمود: «مِصباحُ الاُنس» را درس خواندهاید؟ گفتم: خیر. فرمود: حاضر هستید که مصباح الاُنس را با هم - مشروط به اینکه دو به دو من و شما باشیم - مباحثه کنیم؟ دو زانویش را بوسیدم و اشک شوق در چشمم حلقه زد و عرض کردم: من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم/ لطفها میکنی ای خاک درت، تاج سرم»
علاّمه حسن زاده آملی در ادامه خاطرات خویش میگوید: حضرت آیتالله رفیعی کسی بوده است که پیش از ما مرحوم امام خمینی(ره) در محضر انورش زانو زده است و معارف اندوخته است. یک روز در درس مصباح الانس به مناسبتی سخن از آن جناب به میان آورد و فرمود: آقای خمینی خیلی با هوش بود.
علامه حسن زاده معتقد بود که عرفان و قرآن و حدیث از هم جدا نیستند و اگر این کتب به دست انسان زبان نفهمی بیافتد آن را تفسیر انفسی قرآن میبیند. ایشان شاگردانشان را تشویق میکردند که به رشتههای مختلف نفوذ کنند و همه کمالات را مورد توجه قرار دهند.
*کتب علامه ابوالحسن رفیعی قزوینی
شرح دعای سحر، رساله معراج، رساله اسفار اربعه، رساله در بیان قوّه مولّده، رجعت، تخلیه و تجلیه و تحلیه، حرکت جوهریّه، اتحاد عاقل و معقول (فارسی و عربی)، رساله در وحدت وجود، - رساله در حقیقت عقل، رساله در شب قدر، حاشیه بر شرح منظومه حکیم سبزواری، حواشی بر اسرارالحکم سبزواری، کتاب صلوه، خمس، حج، میراث، نکاح، طلاق، مکاسب و بیع و تجارت و ...
علامه ابوالحسن رفیعی قزوینی در آستان کریمه اهل بیت (س) به خاک سپرده شد. ایشان پس از ارتحال به خواب شاگردانشان آمده و اهتمام به قرآن و نماز اول وقت را سفارش کردند.