اگر اطلاعی از فضای سینمایی خارج کشور داشته باشیم، خواهیم دانست که برهنه شدن یک هنرپیشه و حتی همخوابی او آنچنان پدیده ی عجیبی برای آنها نیست. لذا می توان گفت که این حرکت را به مثابه توهین و تحقیر به کشوری نمی دانند. انواع بازیگران با ملیت های گوناگون بارها این عمل را انجام دادند و اصلاً این حرکت، به نوعی شرط ورود به هالیوود است. دقیقاً مانند فراماسونری که نقل شده هنگام ورود به آن، ناچاراً افراد را وادار به اعمال شنیع می کنند و عکس برداری می کنند تا هیچ گاه جرأت افشای اسرار لُژ را نداشته باشند. هالیوود هم برای ورود زنان، شرط جلوه دادن و همخوابی را دارد که مطمئن شود بازیگرانش تا پایان او را ترک نخواهند کرد و نخواهند توانست به فرهنگ یا مذهب خود بازگردند.
لذا بعید است بتوان گفت که این کار، موجب ریختن آبروی جمهوری اسلامی می شود. اصلاً برهنگی زن، برای تمدنی که به تعبیر دکتر عباسی "تمدن زنازاده" است، چیز عجیب و حتی قابل توجهی نیست. هر روز صدها و و هزاران تصویر و فیلم اینگونه در فضای رسانه ای غربی منتشر می شود و چنین چیزهایی اصلاً دیده نمی شود. پس نباید از این ناراحت باشیم که آبروی جمهوری اسلامی رفته است. تنها گلشیفته است که با توهم جلب توجه، تنها خود را بی هویت و بی حیا اعلام کرده است. فردی که می توانست در کشورش ستاره باشد، شد تنها یک لاقید در کنار صدها هزار روسپی هالیوودی که فکر می کند مرکز توجهات است. ما نیز نباید به این توهم او دامن بزنیم.
اما در این بین، آن کسانی که این روزها واقعاً غمگین و سرافکنده اند، والدین گلشیفته هستند. قطعاً صحیح نیست در این ایام که این افراد هرکجا باید سرافکنده بروند و از شدت نگاه های ملامت گر دیگران، سر خود را به زیر اندازند، ما هرقدر هم با آنها اختلاف داشته باشیم، نمک روی زخمشان بپاشیم. اما ما می بایست از هر اتفاقی نکته پندآموزی برداشت کنیم تا در زندگی دچار تجربه های تلخ دیگران نشویم.
روزگاری بود که والدین گلشیفته، از اینکه دختر نازنین شان در سینمای جهانی و در کنار سوپراستار هالیوود، لئوناردو دکپریو ایفای نقش می کند، به خود می بالیدند و شاید پوسخندی تمسخرآمیز به حزب اللهی هایی که از این اتفاق عصبانی شده بودند می زدند. زمانی بود که شاید آنها سینمای بسته ی ایران و قوانین بازدارنده ی آن را بین خود مورد تمسخر قرار می دادند و تصور می کردند توجهاتِ (به نظر خودشان) جهانی به دخترشان، این خشکه مقدس ها را سر عقل خواهد آورد و روزی آنها را مجبور خواهد کرد برای استفاده از انبوه سوپراستارهای ایرانی مهاجر، این قوانین را لغو کنند. آقای فراهانی آن زمانی که همه انتظار داشتند این بازیگر پیشکسوت ایران، با اعلام انزجار از کار دخترش وجانت سینمای ایران را نشان دهد، با سکوتش و پزهای آزاداندیشانه اش به نوعی به همه دهن کجی می کرد. شاید هر فیلم از گلشیفته که به بازار می آمد، در نظر والدینش صحت افاده های لیبرال تربیتی نظیر "بچه را باید آزاد گذاشت که خودش هرجور می خواهد زندگی کند. تربیت دینی معنایی ندارد؛ چرا باید بی جهت جلوی تفریح بچه را گرفت؟ دین داری کودک به چه درد می خورد؟ خودش وقتی بزرگ شد، اگر احساس کرد دین به دردش می خورد، به آن می گراید" بیشتر اثبات می شد؛ زیرا تصور می کردند دخترشان دارد قله های موفقیت را فتح می کند. شاید روزگاری هرکجا که می رفتند، با افتخار می گفتند که ما گلشیفته را آزاد گذاشتیم که خودش انتخاب کند و البته به این انتخابش هم می بالیدند.
اما از آنجایی که این پروردگار حکیم است که دست تقدیرش در پس حوادث روزگار است و هیچگاه نخواهد گذاشت کسی از تمرد از راهنمایی ها و قوانینش به خیری دست یابد، سیر طبیعی اضمحلال گلشیفته کار را به جایی رساند که دیگر والدینش نه تنها نتوانند به او افتخار کنند، بلکه حتی در غیرمذهبی ترین مهمانی هایی که حضور می یابند هم شرمسار باشند که دخترشان بی عفتی کرده است. افتخار کردن اینها به فرهنگ غربی و بی اهمیت دانستن اوج ابتذال جنسی در آن، قطعاً روزی دامن گیرشان می شد که شد. ایشان هرقدر هم فرهنگ عفیف خود را انکار می کردند، بالاخره نمی توانستند شاهد بی عفت شدن دخترشان شوند. جمع های غیرمذهبی هرقدر هم از خود ازاله هویت کنند، باز هم ایرانی اند و نمی توانند مثل حیوانات دوپای غربی بی غیرت باشند. برهنگی او و سپس تکذیب خبر انکار والدینش، آن هم در سنین پیری که انسان آرزوی شکفته شدن فرزندانش را دارد، برای والدینی که تصور می کردند با بی اعتنایی به دستورات تربیتی اسلام، دارند به فرزندشان لطف می کنند، مانند آب دهانی است از طرف او که به فرموده قرآن، خود را از حیوانات هم پست تر کرده. امیدواریم چنین تجربه هایی تلخی باعث تنبه شود و از تکرار آنها بکاهد.