*تاریخ تقریب در میان عالمان شیعه به چه زمانی باز می گردد؟
منشا و تاریخ تقریب علما را می توانیم در سیره اهل بیت و اصحاب آن بزرگواران جستجو کنیم. یعنی ریشه سیره تقریبی علمای شیعه برمی گردد به سیره خود ائمه و صحابی آن حضرات، ائمه به اصحاب خودشان در زمینه تقریب بسیار تأکید می کردند. در جلد بیست جامع الاحادیث شیعه، حدود هزار حدیث درمورد تعایش و تعامل با اهل سنت و دیگر ادیان وجود دارد. همچنین در روایاتی که از صحابی بزرگی مثل زراره و محمد بن مسلم و... داریم، مباحث دال بر توهین به اهل سنت یا تحریک احساسات آنها و یا بی احترامی به عقاید آن ها نداریم. بلکه بالعکس رفتار و سیره این بزرگان و روایات منقول از آنها بسیار تعاملی و تقریبی است.
مثلا هشام ابن حکم یکی از متکلمین بزرگ امامیه است که در مناظرات جدی کلامی هم شرکت می کرده و مباحث حادی هم دارد. ایشان یک شریک تجاری داشته که اباضی مسلک بوده، یعنی جزو خوارج بوده و اباضیه در آن زمان بغض امام علی و اهل بیت را در دل داشته است. اباضیه الان محب اهل بیت شده است، اما تا قرن ۷ و ۸ اباضی ها نسبت به امام علی نگاه مثبتی نداشتند. این فرد اباضی ۳۰ سال شریک تجاری هشام بن حکم بوده است. این ها چطور با هم تعامل داشتند و رفتار می کردند؟ شراکت سی ساله نشان می دهد این ها در کارشان مسائل عقیدتی خود را ورود نمی دادند. این فضای تعامل و تعایش و تقریب در میان بقیه اصحاب ائمه هم بوده است.
*علمای قرون ۳ و ۴ هجری نزدیک به دوران ائمه بودند، اما تقریبا خط کشی های مذهبی در زمان آنها کمی پررنگتر شده بود، این علما در تعامل با اهل سنت چگونه بودند؟
سیره تقریبی علما و اصحاب هم در دوره حضور ائمه و هم در دوران غیبت کاملا مشهود است. بسیار از بزرگان حدیثی ما سیره تقریبی داشتند. مثلا شیخ صدوق بسیاری از احادیثی که نقل کرده از اهل سنت است، یعنی شاگردی اهل سنت را انجام داده است. طبیعتا در درس یک استاد اهل سنت مطالبی شنیده که مخالف عقیده اش بوده، اما این باعث نشده که در میان اهل سنت حاضر نشود. اصلا در قدیم این فضای خط کشی که امروز متاسفانه در جهان اسلام می بینیم وجود نداشته، مثلا شهید ثانی که متوفای قرن ۱۰ هجری است اساتید اهل سنت داشته است.
بسیاری از اساتید شیخ مفید و سید مرتضی جزء معتزله بوده اند و بسیاری از شاگردان این علما هم جزو معتزله بوده اند. این بزرگواران چطور مسائل را بیان می کردند که اهل سنت تحمل می کردند!؟ آیا امروز اهل سنت می توانند در درس علمای ما بیایند و استفاده کنند؟ چند درصد آن ها تحمل می کنند؟ آیا ما اگر پای درس اهل سنت رفته ایم!؟ چند درصد می توانیم تحمل کنیم!؟
*نمونه هایی از تعاملات بین فریقین را بیان کنید؟
تعاملات اجتماعی و علمی و فکری و... در قرون متمادی بین اصحاب هر دو فرقه و در میان علمای فریقین وجود داشته که مهمترین تعاملات، تعاملات فکری بین فریقین هست. وقتی یک عالم اهل سنت در کلاس یک عالم شیعی می نشسته و یا برعکس، تعاملات فکری برقرار می شده است. و همین باعث تحریک و تقریب این ها از لحاظ فکری می شده است. مثلا مکتب بغداد با حفظ اصول شیعه تاثیراتی از اهل سنت پذیرفته و یا زیدی ها هم تاثیراتی از اهل سنت پذیرفته اند. همچنان که اهل سنت از شیعه متاثر شده و تعدیل شده اند.
با تعامل فکری و علمی در دو طرف تعصب کمرنگ می شود، در عین حال که اعتقاد وجود دارد. تمام تفاسیر شیعه قبل از التبیان شیخ طوسی، تفاسیر روایی بوده اند؛ تفسیر عیاشی و تفسیر قمی و... یعنی اگر در ذیل آیه روایتی نبود آیه را تفسیر نمی کردند. اما شیخ طوسی اثر گرایی اهل سنت در تفسیر قرآن را وارد شیعه کرد. یکی دیگر از رفتارهای عمومی در آن زمان ازدواج شیعه و سنی بوده، حتی در خود اهل بیت و علما، ما این را می بینیم. اما الان فضا خیلی خراب شده است. ما هر چه می بینیم در میان علمای معروف و بزرگان شیعه تا دوره صفویه تعامل می بینیم. مثلا همه شهادت حضرت زهرا را قبول داشتند اما این را در بوق نمی کردند تا طرف مقابل را تحریک کنند و بخاطر حفظ تقریب رعایت می کردند.
*آیا در میان علما کسانی را داشتیم که مخالف تقریب باشند؟
در همان زمان تندروهایی وجود داشتند که غالبا متاسفانه از اهل سنت بودند! مثلا بربهاری در اوایل قرن ۴ هجری فتوا به قتل یک روضه خوان زن داده است که برای امام حسین روضه می خوانده و جالب است که تنوخی می گوید این زن روضه خوان تعرض و توهینی به سلف نداشته و فقط مثلا می گفته امام حسین تشنه شهید شد و... اما بربهاری فتوا به قتل او می دهد.
در میان شیعه هم عده ای از سخنران ها بوده اند که گاهی فضای حاد مذهبی ایجاد می کردند و به اختلافات دامن می زدند اما در میان علمای شیعه محلی از اعراب نداشتند. امروز هم علمای بزرگ ما همه شان تقریبی هستند و توهین را حرام می دانند. اما عده ای در درجه دو و سه، گاهی حرف هایی می زنند که اوضاع را بهم می زند.
*در دوران صفویه که یک حکومت شیعی با وسعت زیاد تشکیل شد و علما نیز در دربار جایگاهی داشتند، همان سیره تقریبی علمای سلف حفظ شد؟
به صورت کلی علمای دوره صفویه دو دسته بودند؛ عده ای از علمای آن دوره معتدل و تقریبی بودند و عده ای از علما اخباری بودند، خود علمای اخباری هم دو دسته می شدند، اخباری های معتدل و اخباری های تند؛ مثلا شیخ حر عاملی و علامه مجلسی جزو اخباری های معتدل هستند و اهل سنت را مسلمان می دانند و ارتباط با آن ها را لازم و جایز می دانستند یعنی احادیث ائمه را در ارتباط با اهل سنت قبول داشتند. اما عده ای از اخباری ها تند بودند که بین خود شیعه هم اختلاف ایجاد کردند، مثلا میرزا محمد اخباری، که بالای منبر به مجتهدین توهین می کرد یعنی کاری که الان الهیاری انجام می دهد، که به علما توهین می کند.
آن زمان میرزا محمد اخباری آن کار را می کرد. و در یک جلسه دعوایی رخ داد بین میرزا محمد اخباری و طرفداران اصولیون و در همین جا میرزا محمد توسط شیعیان اصولی کشته می شود. در زمان قاجار فضا بهتر می شود چون تفکر ملاصدرا کم کم ظهور و بروز پیدا می کند. ملاصدرا اهل سنت را جاهل قاصر می داند، در میان علمای قدیم با اینکه اهل تعامل بودند اما اهل سنت را جاهل مقصر می دانستند. تاثیر نگاه ملا صدرا را در آیت الله بروجردی و امام می بینیم که معتقد به تقیه مداراتی بودند. البته علمای نجف از جمله آیت الله خویی و شاگردانشان معتقد به تقیه خوفی بوده و هستند.
*فضای تقریبی بین علما چه تاثیر مثبتی بر مردم و امت خواهد داشت؟
وقتی فضا تقریب بین علما باشد خود به خود به مردم منتقل می شود. وقتی مردم می بینند که عالم آن ها با اهل سنت ارتباط دارد و حتی در کلاس های آن ها شرکت می کند و هر کس عقیده خودش را دارد، اما در زندگی آن ها تاثیر نمی گذارد و فضای محترمانه بین علما حاکم است، خود به خود تعدیل می شوند. وقتی مردم می دیدند که پای درس این عالم ۵۰ تا سنی هم می آید خود به خود باعث تلطیف فضا می شد که تعصبات را، با حفظ عقاید شخصی خودشان کنار بگذارند.
*اگر علما تقریبی نباشند چه آفاتی دامنگیر جوامع اسلامی خواهد شد؟
اگر علما تقریبی نباشند و به سمت فضاهای حاد مذهبی بروند کینه و عداوت بین شیعه و سنی زیاد می شود. در این صورت مردم در پی فرصت هستند که به همدیگر ضربه بزنند. و این منجر به ناامنی خواهد شد. کاری که یاسرالحبیب به عنوان شیعه انجام می دهد باعث می شود مثلا یک عالم سنی ناراحت شود و جلوی مردم خودش گریه کند، مردمی که این عالم را دوست دارند می گویند هر جا یاسرالحبیب را بیبنیم خواهیم کشت و چون دستشان به او نمی رسد کینه شان را به امثال یاسرالحبیب خالی می کنند.
من همیشه گفته ام علما در طول تاریخ چه شیعه و چه سنی، وظیفه شان این بوده که مردم را از افراط و تفریط و تکفیر و غلو باز دارند. لذا مردم را به زور حفظ کردند. چون مردم احساساتی هستند و با یک تحریک کوچک به جان هم می افتند. پس وظیفه علما این است که هزار قدم آن طرف تر حرف های تقریبی بزنند تا مردمی که هزار قدم از علما جلوتر هستند حداقل صد قدم عقب تر بیایند تا دعوا نشود. اگر ما تقریبی نباشیم مردم به سمت جنگ مذهبی خواهند رفت که به ضرر هر دو طرف هست و فقط باعث تقویت جبهه دشمن خواهد شد.