پایگاه 598: در احادیث فراوانی از منبر قائم آل محمد(عج) و جایگاه آن گفتوگو شده، که به چند نمونه از آنها اشاره میکنیم:
1. امام صادق(ع) میفرماید:
کَأنّی اَنظُرُ اِلَی القائِمِ عَلی مِنبَرِ الکُوفَه`ِ وَحَولَهُ
اَصحابُهُ ثَلاثُ مِائَه`ٍ وَثَلاثَه`َ عَشَرَ رَجُلاً عِده`َ اَهلِ بَدرٍ،
وَهُم اَصحابُ الاَلوِیَه`ِ، وَهُم حُکّامُ اللّهِ فی اَرضِهِ عَلی
خَلقِهِ.74
گویی قائم(ع) را بر فراز منبر کوفه میبینم که 313 تن یارانش - به
تعداد اصحاب بدر - در اطراف او حلقه زدهاند؛ آن ها پرچمداران و
فرمانروایان خداوند در روی زمین در میان بندگان خدایند.
2. فرات بن احنف کوفی میگوید:
در محضر امام صادق(ع) عازم زیارت مولای متقیان امیرمؤمنان(ع) بودیم،
هنگامی که به <ثویه>75 رسیدیم، امام(ع) پیاده شدند و دو رکعت
نماز به جای آورد، پرسیدم این چه نمازی بود؟ فرمود:
هذا مَوضِعُ مِنبَرِ القائِمِ، اَحبَبتُ اَن اَشکُرَ اللّهَ فی هذَا المَوضِع.76
این جا محلّ منبر حضرت قائم(ع) است، دوست داشتم که در این جا نماز شکر به جای آورم.
3. ابان بن تغلب از اصحاب سرشناس امام باقر و امام صادق(ع)77
میگوید: در محضر امام صادق(ع) بودم، که از ظَهر کوفه گذر کرد، در
نقطهای پیاده شد و دو رکعت نماز خواند، کمی جلوتر رفته دو رکعت دیگر
به جای آورد، اندکی جلوتر رفته دو رکعت دیگر خواند، آن گاه فرمود:
این جا محل قبر امیرمؤمنان(ع) میباشد.
پرسیدم: جانم به فدای شما باد، آن دو مورد دیگر که نماز گزاردید کجا بود؟ فرمود:
مَوضِعُ رَاسِ الحُسَینِ(ع) وَمَوضِعُ مِنبَرِ القائِمِ(ع).
یکی محل سرِ مقدس امام حسین(ع) و دیگری محل منبر حضرت قائم(ع) میباشد.78
4. مبارک خباز گوید: هنگامی که امام صادق(ع) به حیره79 تشریف فرما شد
به من امر فرمودند که بر استر و دراز گوش زین بگذارم، چون زین
نهادم سوار شد.من نیز سوار شدم، به محلی رسیدیم که سیل آن جا را گود
کرده بود، در آنجا فرود آمده دو رکعت نماز گزارد، اندکی جلوتر رفته
دو رکعت دیگر به جای آورد، کمی جلوتر رفته دو رکعت دیگر نیز نماز
خواند. آنگاه سوار شده بازگشت.
عرض کردم: <جانم به فدای شما، این سه مورد که نماز گزاردید کجا
بود؟>فرمود: <اولی محل قبر امیرمؤمنان(ع)، دومی محل سر مقدس
امام حسین(ع)، سومی محل منبر حضرت قائم(ع)>.80
سید بن طاووس این حدیث را از طریق خواجه نصیر طوسی با سند معتبر از مبارک خباز روایت کرده است.81
5. سید بن طاووس عین این حدیث را با سلسله اسناد خود از
<ابوالفرج سندی>82 روایت کرده است، در آن جا نیز تصریح شده که
سومی محل منبر حضرت قائم(ع) است.83
در این احادیث پنجگانه، به <محلّ منبر قائم>(ع) به عنوان محلّی
در ظهر کوفه که امام صادق(ع) در آن جا فرود آمده و دو رکعت نماز
گزارده و فرموده: <اینجا محل منبر قائم(ع) میباشد> تصریح شده
است.
علامه مامقانی در شمار آداب زیارت نجف اشرف، از زیارت پیامبران
عظیمالشأن مدفون در نجف: حضرت آدم، حضرت نوح، حضرت هود و حضرت صالح
سخن گفته، سپس میفرماید:
شایسته است در نجف اشرف زیارت سرِ مقدس امام حسین و محل منبر حضرت قائم(ع).84
در مورد سرِ مقدس توضیحاتی داده، در پایان میفرماید:
مستحب است زیارت امام حسین(ع) در مسجد حنانه؛ زیرا بر اساس روایتی
ساعتها سرِ مقدس امام حسین(ع) در آن جا بر زمین نهاده شده بود.85
امّا در باره جایگاه منبر حضرت قائم(ع) میفرماید:
تا کنون محل منبر حضرت قائم(ع)(عج) به صورت مشخص معلوم نیست.
ولی به عنوان یک احتمال میفرماید:
من احتمال میدهم - بدون دلیل استوار - که محلّ منبر قائم(عج) همان
مقام مشهور به مقام حضرت مهدی(ع) در وادی السلام باشد.86
علامه سید جعفر آل بحر العلوم ، این احتمال را به صورت قطعی و به طور ارسال مسلّم نقل کرده میفرماید:
محل منبر قائم(ع) محلّی است در خارج نجف، که گنبدی با کاشی سبز دارد
و به عنوان: مقام مهدی(ع) شناخته میشود، که پدر بزرگم سید
بحرالعلوم آن را تعمیر کرد، سپس در سال 1310 ه .ق سید محمدخان پادشاه
سند آن را تعمیر و مرمّت نمود و کراماتی به آن جا نسبت داده
میشود.87
سید بحرالعلوم در فصل دیگری پس از بر شمردن روایات وادی السلام مینویسد:
<محل منبر حضرت قائم(ع) در وادی السلام است که از آن جا به
عنوان مقام حضرت مهدی(ع) یاد میشود، پس از آن قبر هود و صالح است،
چنان که در روایات به صراحت آمده است و آن ها زیارتگاه های مشهوری
است که همگان به زیارت آن ها میروند>.88
نگارنده گوید:
احتمال انطباق محل منبر حضرت قائم(عج) با مقام حضرت مهدی(ع) در وادی
السلام، احتمال بسیار معقولی است و یکی از شواهد این احتمال وجود
<مقام امام صادق(ع>) در کنار این مقام است .
توضیح این که: شهرت این مکان مقدّس به عنوان <مقام امام
صادق(ع)> طبعاً به دلیل نزول امام صادق(ع) در این مکان و به جای
آوردن دو رکعت نماز در این مکان میباشد، چنانکه در احادیث منقول
از ابان بن تغلب، ابوالفرج سندی، فرات بن احنف و مبارک خبّاز به
آن تصریح شده است.
در همهِ احادیث یاد شده، امام صادق(ع) آن جا را به عنوان <محل منبر قائم(عج)> معرفی فرموده است.
روی این بیان احتمال انطباق مقام حضرت با محل محراب آن حضرت کاملاً احتمال به جایی میباشد.
تا جایی که ما اطلاع داریم، نخستین کسی که این احتمال را ابراز
کرده، علامهِ بزرگوار، آیه`اللّه حاج شیخ عبداللّه مامقانی، متوفای
1351 ه .ق (صاحب تنقیح المقال) در کتاب ارزشمند <مرآه` الکمال>
میباشد89. سپس علامه آل بحرالعلوم مرحوم سید جعفر آن را به صورت
ارسال مسلّم بیان کرده است.90
علامهِ مامقانی مرآه`الکمال را به سال 1335 ه .ق تألیف کرده است،91 این کتاب در سال 1342 ه . به چاپ رسیده است.92
مرحوم بحرالعلوم نیز کتاب <تحفه`العالم> را به سال 1342 ه .ق
به رشتهِ تحریر در آورده93و به سال 1355 ه .ق به چاپ رسانیده است.94
با توجه به زمان تحریر مرآت و تحفه احتمال میرود که مرحوم
بحرالعلوم از آیتاللّه مامقانی استفاده کرده باشد و شاید برای هر دو
بزرگوار تداعی شده باشد.
چند نکته:
در پایان شایسته است برای تکمیل مطلب به چند نکته اشاره شود:
1. حدیث ابان بن تغلب را مرحوم کلینی با همان سند روایت کرده، جز
این که به جای <موضع منبرالقائم(ع)>، <موضع منزل
القائم(ع)> آورده است.95
ما این حدیث را از کامل الزیارات نقل کردیم و به پیروی از ابن قولویه آن را <موضع منبر القائم(ع)>، آوردیم.
علامه مجلسی در مرآت از کلینی پیروی کرده،96 ولی در بحار از ابن قولویه و سید بن طاووس تبعیت نموده است.97
2. وادی السلام بسیار وسیع و گسترده است، ولی مساحت آن را در دست
نداریم، در یکی از سفرهای زیارتی از رانندهِ تاکسی پرسیدم، گفت: 10
کیلومتر در 15 کیلومتر میباشد، ولی سند مکتوب ندارم.
3. در بسیاری از حکایات و منابع به هنگام بحث از وادی السلام تعبیر
بیرون نجف به کار برده شده؛ در حالی که وادی متصل به نجف اشرف
میباشد و از صحن مقدس تا درِ وادی بیش از چند صد قدم نیست. علت این
تعبیر این است که در طول قرون و اعصار همواره برای حفاظت شهر و
تأمین امنیت عمومی دیواری به دور شهر کشیده بودند که آن را
<سور> مینامیدند، این سور بین شهر و وادی السلام فاصله
انداخته بود و لذا بیرون از سور را بیرون نجف تعبیر میکردند.
4. در طول قرون و اعصار وادی السلام مرکز خلوت اهل دل بود. بسیاری
از فقها، علما و صلحا ساعاتی از روز را در وادی السلام به تفکر، عبادت،
اذکار و اوراد میپرداختند، چنانکه از مجلسی اول نقل کردیم که در
ایام تشرّف خود به نجف اشرف، شبها در حرم مطهر و روزها در مقام
حضرت صاحب الامر(ع) در وادی السلام به عبادت و ریاضت مشغول
میشد.98
5. در منابع فراوان از وادی اسلام گفتوگو شده و کتاب مستقل مبسوطی
به نام: <وادی السلام اوسع مقابر العالم> توسط محسن بن
عبدالصاحب بن جابر آل مظفر نجفی تألیف شده99 که در 248 صفحه با
مقدمهِ مرحوم سید جواد شبّر، در 1384 ه .ق در نجف اشرف به طبع رسیده
است.100
ره یافتهها
در میان افراد بیشماری که همه روزه از اقطار و اکناف جهان به
سرزمین مقدس نجف اشرف تشرف یافته، پس از آستان بوسی حرم مطهر
مولای متقیان امیرمؤمنان(ع) در وادی السلام حضور پیدا کرده، به سوی
مقام حضرت مهدی(عج) رهسپار میشوند، در کوی یار گام نهاده، با محبوب
دل و کعبهِ آمال و آرزوهایش به گفتوگو پرداخته، در حومهِ مغناطیسی
معشوق قرار میگیرند، نیک بختانی یافت میشوند که مشمول عنایات خاص
حضرت حق قرار میگیرند، به تماشای جمال عالم آرای یوسف زهرا مفتخر
شده، طلوع خورشید جهان افروز امامت را از افق وادی السلام و مقام
حضرت صاحب الزّمان(عج) مشاهده میکنند.
تعداد این افراد سعادتمند در طول قرون و اعصار بسیار فراوان میباشد، ما در این جا با نقل چند نمونه از آن ها تبرک میجوییم:
1. باریافتهای از دارالمؤمنین کاشان
علامه مجلسی به نقل از گروهی از اهالی نجف اشرف نقل میکند که
مردی از اهل کاشان به قصد حج وارد نجف اشرف گردید، در آن جا به
شدّت مریض شد؛ به طوری که پاهایش فلج شد و از راه رفتن باز ماند.
همراهانش او را در نزد مردی از صلحا که در یکی از حجرههای صحن مقدس
مسکن داشت، گذاشتند و به سوی زیارت خانهِ خدا حرکت نمودند.
این مرد هر روز درِ حُجره را به روی او میبست و خود به دنبال کسب و زندگی میرفت.
روزی مرد کاشی به صاحب حجره گفت: من در این حجره ملول و دلتنگ
گشتهام، امروز مرا بیرون ببر و در جایی بینداز و هر کجا خواهی برو.
او را به مقام حضرت مهدی(ع) در بیرون نجف (وادی السلام) برد و در
گوشهای نشاند. پیراهن خود را در حوض شست، بر بالای درختی آویخت،
آنگاه به سوی صحرا حرکت کرد.
شخص مفلوج کاشانی میگوید: هنگامی که او مرا غریب و تنها در مقام
گذاشت و رفت، غمهای عالم بر دلم فرو ریخت. در عاقبت کار خود
میاندیشیدم و راه به جایی نمیبردم. ناگهان جوانی خوب روی و
گندمگون داخل صحن شده بر من سلام کرد و وارد مقام شد، چند رکعت
نماز در مقام در نهایت خضوع و خشوع به جای آورد که هرگز چنین خضوع
و خشوعی از احدی ندیده بودم.
چون از نماز فارغ شد، از مقام بیرون آمد و از حالم جویا شد، گفتم: به
بلایی دچار شدهام که به سبب آن دلم تنگ شده، خداوند منان نه
شفایم میدهد که سالم شوم، نه جانم را میگیرد که راحت گردم.
فرمود: <اندوهگین مباش که خداوند منّان این هر دو را به تو عنایت
میکند> [یعنی هم شفا میدهد که تندرست شوی، هم قبض روحت میکند
که راحت شوی].
هنگامی که آن جوان نورانی بیرون رفت، آن پیراهن از درخت افتاد،
من بیتوجه به وضع خودم، از جای برخاستم، آن را از روی زمین
برداشتم، در حوض شستم و بر بالای درخت انداختم.
یک مرتبه به خود آمدم و گفتم: من که قدرت حرکت نداشتم، پس چگونه
برخاستم و حرکت نمودم و پیراهن را شستم. چون در وضع خویش اندیشیدم،
دیدم که از آن بیماری مُزمن و مهلک هیچ اثری در بدنم نمانده است.
پس متوجه شدم که آن جوان کسی جز یوسف زهرا نبوده است، پس بیرون
دویدم و اطراف را به دقت نگریستم و کسی را ندیدم. هنگامی که صاحب
حجره آمد، از وضع من دچار شگفت شد و از وضعم جویا شد، داستان را نقل
کردم. از این که از چنین فیضی دست من و ایشان کوتاه شده، بسیار
متأثر شد، آنگاه با یکدیگر به سوی حجره رفتیم.
سپس علامه مجلسی مینویسد:
اهالی نجف برای من نقل کردند که ایشان کاملاً بهبودی یافت،
دوستانش از سفر حج بازگشتند، چند روزی با آن ها مأنوس شد، سپس بیمار
گشت و در گذشت و در صحن مطهر امیرمؤمنان(ع) مدفون گردید.
روی این بیان هر دو خواستهِ ایشان، همان طور که حضرت ولی عصر(ارواحنافداه) اشاره فرموده بود، تحقق یافت.101
علامه مجلسی تأکید میکند که این داستان در میان اهالی نجف بسیار
مشهور بود و عدّهای از افراد صالح و مورد اعتماد برای من نقل کردند.
شیخ حرّ عاملی نیز آن را به نقل از علامه مجلسی نقل کرده است.102
محدّث نوری پس از نقل این داستان میفرماید: از امثال این قضایا
معلوم میشود که این مقام شریف در آن زمان وجود داشت و انتساب آن
به حضرت مهدی(ع) معروف و مشهور بوده است.103
میرزا عبداللّه افندی تبریزی (صاحب ریاض العلما، شاگرد ممتاز علامه
مجلسی و متوفای 1130 ه.ق) نیز به این نکته توجه نموده، در جمع بندی
خود از مجلدات مختلف بحار، در گزارشی که به خدمت علامه مجلسی
تقدیم میکند، مینویسد: شما در جلد سیزدهم بحار معجزات و کراماتی را
از حضرت حجت(ع) نقل فرمودهاید که در <وادی السلام> رخ داده
است.104
2. حاج ملاعلی محمد بهبهانی (متوفای حدود 1300 ه .ق)
عراقی، صاحب دارالسلام، از مرحوم حاج ملاعلی محمد کتاب فروش، معاصر
شیخ انصاری و داماد ملاباقر بهبهانی105 که او را به عنوان اهل تقوی و
فضیلت ستوده، نقل میکند که مبتلا به سل میشود و بدنش به طور کلی
به تحلیل میرود و پزشک معالجاش کاملاً از او مأیوس میشود، ولی
برای این که او از زندگی نومید نشود داروهایی برایش تجویز میکند.
روزی یکی از دوستانش او را با اصرار به <وادی السلام> میبرد،
در وادی السلام با شخصیّت بزرگواری در لباس عربها مواجه میشود که
با جلالت و متانت خاصی به سویش میآید و چیزی را به او میدهد و
میفرماید: <بگیر>.
او هر دو دستش را به طرف آن مرد جلیل القدر دراز میکند و میبیند که قطعه نانی به مقدار پشت ناخن میباشد.
با توجه به شخصیت آن شخص، با ادب تمام آن نان را میگیرد، ولی در همان لحظه آن شخص از دیدگانش ناپدید میشود.
حاج علی محمد آن نان را میبوسد و میبوید، سپس در دهان نهاده، میخورد.
به مجرد این که آن قطعه نان را میبلعد احساس میکند که کاملاً
بهبودی یافته، غم و اندوهش برطرف میشود، حالت خفگی و دلمردگی از
او زایل میشود، انبساط خاطر و نشاط عجیبی به او دست میدهد.
اطمینان پیدا میکند که صاحب آن دم مسیحایی، کسی جز یوسف زهرا،
محبوب دلها، کعبهِ آرزوها، وجود اقدس امام عصر(ع) نبوده است.
حاج علی محمد بهبهانی میگوید: با سرور و شادی به منزل آمدم و هیچ
اثری از آن بیماری خانمان سوز در خود احساس نکردم. روز بعد به خدمت
پزشک معالج خود106 رفتم، تا نبض مرا در دست گرفت تبسّمی کرد و فرمود:
چه کار کردهای؟ گفتم: هیچ.
فرمود: از من پوشیده مدار، راستش را بگوی. چون اصرار زیادی کرد
داستان را گفتم، فرمود: آری نفس مسیحایی یوسف زهرا به تو رسیده، تو
دیگر به هیچ طبیبی نیاز نداری.
حاج علی محمد کتاب فروش میگوید:
آن شخص بزرگواری که آن قطعه نان را در وادی السلام به من عنایت
فرمود، دیگر او را ندیدم، جز یک بار در حرم مطهر مولای متقیان(ع) که
بیتابانه به سویش دویدم، ولی پیش از آن که پیشانی ادب بر آستانش
بسایم از دیدگانم غایب گشت.107
3. بار یافتهای از خاندان عثمانی
بانوی محترمی از خاندان سلاطین عثمانی به نام <ملکه> که از
هر دو چشم نابینا شده بود، روز سوم ربیعالمولود 1317 ه .ق در مقام
حضرت مهدی(ع) به پیشگاه آن حضرت شرفیاب شد و دیدگانش روشن گردید.
محدّث نوری که در آن ایام در نجف اشرف اقامت داشت، در این رابطه مینویسد:
در این ایام معجزهِ ظاهره و کرامت باهرهای از سوی حضرت مهدی(ع) در
مورد بانویی وابسته به یکی از افراد برجستهِ دولت عثمانی به وقوع
پیوست که همانند خورشید درخشان در آسمان نجف درخشید و لذا به نقل
آن با یک سند عالی تبرک میجوییم:
مدرّس، خطیب و فاضل گرامی، سید محمد سعید افندی به خط خود برای ما نوشت:
کرامت باهرهای از خاندان رسالت در این ایام ظاهر گشته که شایسته
است برای اطلاع برادران مسلمان خود آن را مشروحاً بیان کنیم:
زنی به نام <ملکه> دختر عبدالرحمن و همسر ملاّ امین، که همکار
ما در ادارهِ مدرسهِ حمیدی در نجف اشرف میباشد، در شب دوم ربیع
المولود امسال (1317 ه) که مصادف با شب سهشنبه بود؛ به سردرد شدیدی
مبتلا شد. چون شب به سر آمد، هر دو چشم خود را از دست داد، دیگر
چیزی را تشخیص نمیداد.
هنگامی که همسرش این خبر اسفبار را به من گفت، او را دلداری دادم و
گفتم: او را شبانه به حرم مولای متقیان(ع) ببرید و به آن حضرت
توسل بجویید و آن حضرت را شفیع خود قرار دهید، امید است خداوند به او
شفا عنایت فرماید.
آن شب که شب چهارشنبه بود ازشدت ناراحتی نتوانسته بود به حرم مشرف شود.
چون پاسی از شب گذشته بود، خواب بر وی مستولی شده، در عالم روِیا
دیده بود که به همراه شوهرش و بانوی دیگری به نام <زینب>
به زیارت امیرمؤمنان(ع) مشرف میشود، در سرِ راهش به یک مسجد بزرگی
میرسد که پر از جمعیت بوده، وارد مسجد میشود که ببیند چه خبر است،
یک مرتبه صدای آقای بزرگواری را میشنود که خطاب به او میفرماید:
<ای خانمی که دیدگانت را از دست دادهای غمگین مباش،
انشاءاللّه خداوند هر دو چشم تو را شفا عنایت میکند>.
عرض میکند: خداوند عنایاتش را بر شما مستدام بدارد، شما کی هستید؟
میفرماید: <من مهدی هستم>.
با خوشحالی و شادمانی از خواب بیدار میشود، برای فرا رسیدن وعدهِ
مولا ثانیه شماری میکند، سرانجام آفتاب روز چهارشنبه میدمد و شهر
مقدس نجف اشرف را منور میسازد، <ملکه> با گروهی از بانوان به
مقام حضرت مهدی(ع) در بیرون نجف (وادی السلام) مشرف میشود و به
تنهایی وارد مقام میشود، نالهها سر میدهد، گریهها میکند تا از هوش
میرود، در آن حال بیهوشی دو مرد جلیل القدر را میبیند که یکی با
صلابت و جلالت خاصی در پیشاپیش، و دیگری در سنین جوانی با متانت
خاصی در پشت سر تشریف فرما شدند.
آن مرد عظیمالشأنی که در جلو حرکت میکرد، خطاب به آن زن میفرماید: <هیچ ترس و واهمهای به خود راه مده>.
میپرسد: شما کی هستید؟ میفرماید: <من علی بن ابیطالب، و او فرزندم مهدی(ع) است>.
آنگاه امیرمؤمنان(ع) خطاب به بانوی بزرگواری که در محضرشان بوده میفرماید:
قُومی یا خَدیجَه`ُ وَامسَحی عَلی عَینَی هذِهِ المِسکینَه`ِ.
ای خدیجه108 برخیز و دست خود را بر دیدگان این زن بینوا بکش.
پس خدیجه برخاسته بر دیدگان او دست میکشد، در همان لحظه ملکه به
هوش میآید و میبیند که دیدگانش نه تنها شفا یافته، بلکه از اول هم
بهتر شده است.
بانوانی که در معیّت ملکه به مقام حضرت مهدی(عج) شرفیاب شده بودند
با یک دنیا شادی و سرور، هلهله کنان او را به حرم مطهر مولای
متقیان(ع) میآورند و با نثار صلوات و سلام توجه همگان را به این
کرامت باهره جلب میکنند.
و اینک دیدگان او خیلی بهتر از قبل میبیند.109
مرحوم نهاوندی به هنگام بروز این معجزهِ باهره در نجف اشرف حضور
داشته و هلهلهِ بانوان همراهِ ملکه را با چشم خود دیده و با گوش خود
شنیده، به هنگام تألیف کتاب <عبقری الحسان> داستان ملکه را
از روی دستنویس سید محمد سعید نقل کرده، تصریح میکند که وی از
علمای اهل سنت بوده، در مدرسهِ <حمیری> -که در طرف شرق وادی
السلام و در نزدیکی درب وادی قرار داشت - خطیب و مدرّس بوده، مکرّر
با او تماس داشته، در قرائت قرآن بینظیر بوده است.
سپس به هنگام گزارش صلوات و سلام و صدای هلهلهِ بانوان مینویسد:
صدای هلهلهِ آنها را اهالی نجف از وادی السلام میشنیدند از جمله مؤلّف این کتاب.
سپس اضافه میکند: الان که نزدیک چهارده سال از آن قضیّه میگذرد، صدای آن ها هنوز در گوشهای من طنینانداز است.110
4. شیخ محمدتقی قزوینی
یکی از فضلای نجف به نام شیخ محمدتقی قزوینی به مدت 18 سال در
مدرسهِ صدر، در جوار مولای متقیان مشغول تهذیب نفس و تحصیل علوم
دین بوده، مبتلا به مرض سل میشود، به طور مداوم سرفه میکرده و
به هنگام سرفه کردن از سینهاش خون میآمد، به همین جهت از حجره
خود به انبار مدرسه منتقل شد.
وی از شیفتگان حضرت بقیه`اللّه (ارواحنافداه) بوده، شب و روز در حرم
مولای متقیان از خداوند منان میخواست که توفیق دیدار حضرت صاحب
الزّمان(ع) را به او ارزانی دارد.
شبی از شبها حالش بسیار وخیم میشود، از زندگی خود نومید میشود، یک
مرتبه حالت مکاشفه به او دست میدهد و میبیند که سقف اطاق شکافت،
شخص مجللی از آن روزنه پایین آمد و یک صندلی همراه داشته، آن
صندلی را در مقابل او بر زمین نهاد. آنگاه شخصیّت جلیل القدری
تشریف فرما شده بر روی آن صندلی قرار گرفت.
متوجه میشود که آن بزرگوار مولای متقیان(ع) میباشد، به محضرش
ملتجی میشود، حضرت میفرماید: <اما سینهات خوب شد و خداوند شفایت
داد>.
عرض میکند: پس آن حاجت مهمتر و آرزوی دیرینهام چه میشود؟
امام(ع) میفرماید:
فردا پیش از طلوع آفتاب به وادی السلام رفته، در جای بلندی استقرار
پیدا کن، فرزندم صاحب الزّمان(عج) با دو نفر دیگر میآید، به آن ها
سلام کرده، در پشت سرشان حرکت کن.
پس از این مکاشفه سرفهاش کلاً قطع میشود و لذا اطمینان پیدا میکند
که وعدهِ حضرت قطعی میباشد. از این رهگذر پیش از طلوع آفتاب به
وادی السلام میرود، میبیند که سه نفر از سمت کربلا تشریف میآورند،
یکی از آن ها جلوتر و دو نفر دیگر پشت سرِ او حرکت میکنند.
این سه نفر از کنار او عبور کرده به مقام حضرت مهدی(ع) تشریف میبرند.
آن شخص برجسته وارد مقام شده، در آن اطاق مشغول عبادت میشود و آن دو نفر در دو طرف درِ ورودی مقام میایستند.
او نیز در کنار آن دو نفر میایستد، تاحوصلهاش تمام میشود و کاسهِ
صبرش لبریز میگردد. وارد مقام میشود و میبیند که در آن جا کسی نیست.
دنیا در نظرش تیره و تار میشود و همهِ روز را در فراق مولایش اشک
حسرت میریزد.111
5. سید هاشم شوشتری
مرحوم نهاوندی از سید کاظم شوشتری نقل میکند که در سال 1357 ه .ق
روزها در نجف اشرف به مقام حضرت مهدی(ع) در وادی السلام مشرف
میشدم، روزی در میان راه با آقای سید هاشم شوشتری مصادف شدم و به
اتفاق ایشان به مقام حضرت مهدی(ع) مشرف شدم.
به هنگام بازگشت نقطهای را در وادی السلام به من نشان داد و گفت:
روزی به هنگام مراجعت از مقام حضرت مهدی(ع) در این نقطه با سید
جلیل القدری مواجه شدم که عمامهِ سبز بر سر داشت. سلام کرد، جواب
گفتم و تشریف برد.
شب در عالم روِیا عدّهای را در همان نقطه دیدم، آن سید نیز به
همراه آن ها بود، لحظهای بعد راه خود را کج کرد و از آن نقطه تشریف
برد، از آن ها پرسیدم این سید کیست؟ گفتند: فرزند امام حسن عسکری(ع)
میباشد.112
6. تشرّف بحرالعلوم یمنی
تشرّف بحرالعلوم یمنی در مقام حضرت مهدی(ع) یکی از زیباترین، پربارترین و مهمترین تشرفات در طول غیبت کبری میباشد.
داستان تشرّف این ره یافتهِ یمنی را بارها از مرحوم آیه`اللّه
میرجهانی113 با تفصیل تمام شنیده و یادداشت کردهام و اینک فشردهِ
آن را تیمّناً و تبرّکاً در این جا میآورم:
آیه`الله میرجهانی، که از ملازمان مرجع اعلای جهان تشیع مرحوم
آیه`الله سید ابوالحسن اصفهانی بود، نقل فرمود که روزی در محضر آن
مرجع والامقام بودم که نامهای از یک دانشمند زیدی مذهب یمنی به
دست ایشان رسید، که اشعار معروف به <قصیدهِ بغدادیه>114 را در
داخل آن قرار داده، خطاب به مرحوم آیه`اللّه اصفهانی نوشته بود:
اگر جواب قانع کنندهای به این اشعار داشته باشید برای من بنویسید و
اگر میخواهید به این کتاب و آن کتاب حواله دهید نمیخواهم.
آیه`الله اصفهانی به محرّر خود دستور داد که در پاسخ نامهِ
بحرالعلوم یمنی بنویسد: از شما دعوت میشود که برای زیارت مولای
متقیان(ع) به نجف اشرف مشرف شوید، تا پاسخ نامه را حضوری دریافت
کنید.
پس از مدتی به سیّد خبر آوردند که بحرالعلوم یمنی با گروهی از
علمای یمن به نجف اشرف شرفیاب شده، در فلان منزل رحل اقامت
افکنده است.
سید امر فرمود به ایشان اطلاع دهند که آیتاللّه اصفهانی امشب بعد از نماز مغرب و عشاء به دیدار شما خواهد آمد.
پس از اقامهِ نماز مغرب و عشاء، سیّد به همراه جمعی از اطرافیان - که
من نیز در میان آن ها بودم - به دیدار بحرالعلوم تشریف بردند.
پس از طرح مسایلی درباره امامت و مهدویت، خطاب به بحرالعلوم و هیئت همراه فرمود فردا شب برای صرف شام منتظر شما هستم.
شب بعد بحرالعلوم با پسرش سید ابراهیم و هیئت همراه به دیدار سید
آمدند، ساعتی درباره ضرورت شناخت امام زمان(عج) گفتوگو شد، شام در
محضر سید صرف شد، آنگاه سیّد به خادم خود <مشهدی حسین> امر
فرمود که چراغ را مهیا کند و آمادهِ حرکت باشد.
ما نیز مشتاقانه برخاستیم که در محضر سیّد باشیم، فرمود: فقط سید بحرالعلوم و فرزندش ما را همراهی خواهد کرد.
روز بعد که با سید بحرالعلوم دیدار کردم شرح ماجرا را پرسیدم، گفت:
<الحمدللّه ما به مذهب شیعه شرفیاب شدیم و به وجود مقدس حضرت
بقیه`اللّه(عج) اعتقاد راسخ پیدا کردیم>.
پرسیدم: چگونه؟ فرمود: <آیه`اللّه اصفهانی حضرت بقیه`اللّه(عج) را به ما نشان داد>.
پرسیدم: چگونه نشان داد؟ فرمود:
هنگامی که ما در محضر آیه`الله اصفهانی بیرون رفتیم نمیدانستیم
که کجا میرویم، ایشان ما را تا وادیالسلام برد، در داخل وادی ما را
به مقام حضرت مهدی(ع) رهنمون شد. آنجا چراغ را از دست مشهدی حسین
گرفت، شخصاً از چاهی که در آن جا بود آب بیرون کشید و وضو ساخت،
آنگاه به تنهایی داخل مقام شد، دو رکعت نماز خواند، صدای قرائتش
کاملاً برای من واضح بود، چون از نماز پرداخت، فضای مقام روشن
گردید، گویی صدها چراغ در آن روشن شده است. احساس کردم که با شخصی
سخن میگوید، ولی سخنانش بر من روشن نبود.
آنگاه به من امر فرمود که داخل شوم، چون پای در حریم یار نهادم
خورشید امامت را دیدم که از افق مقام طلوع کرده است، چون چشمم به
جمال عدیم النظیر یوسف زهرا افتاد، از هوش رفتم و دیگر چیزی متوجه
نشدم.
پسرش سید ابراهیم ادامه داد:
تنها پدرم وارد مقام شد، من و مشهدی حسین بیرون مقام ایستاده
بودیم، نور خیره کنندهای از مقام بیرون میزد. تا پدرم پای در اطاق
معروف به مقام حضرت مهدی نهاد، یک مرتبه فریادی کشید و افتاد.
آیتاللّه اصفهانی مرا صدا کرد و فرمود: سید ابراهیم پدرت را دریاب
من وارد مقام شدم و دیدم بیهوش افتاده و آیتاللّه اصفهانی
شانههایش را مالش میدهد.
آب بردم و بر سر و صورت پدرم ریختم، تا به هوش آمد خود را روی
پاهای آیتاللّه اصفهانی انداخت و گفت: من دیگر باور کردم، به هیچ
نشان دیگری نیاز ندارم، من به آیین تشیع در آمدم.
چون به منزل آمدیم از پدرم پرسیدم که چه حادثهای رخ داد؟ پدرم
گفت: من خورشید فروزان امامت را با چشم خود دیدم و به دست ایشان
به حقانیت شیعهِ اثنا عشری پی بردم. این را گفت و توضیح بیشتری
نداد.
آیتاللّه میرجهانی میفرمود: بحرالعلوم به یمن بازگشت و پس از
مدتی به محضر آیتاللّه اصفهانی اطلاع داده شد که تا کنون 4000 نفر
از ارادتمندان ایشان به مذهب شیعهِ اثنا عشری مشرف شدهاند.
نگارنده این داستان را یک بار در مشهد و چندین بار در اصفهان از
مرحوم آیتاللّه میرجهانی استماع نمودم و فشردهِ آن در منابع
مختلف آمده است.115
در پایان با اعتراف به قصور و تقصیر آرزومندیم که در آینده بتوانیم
درباره وادی السلام و مقام مقدس حضرت ولی عصر(عج) در آن، تحقیق
بیشتری نموده، مطالب پربارتری به محضر شیفتگان حضرتش تقدیم نماییم.
پی نوشت ها :
1. تهذیب الاحکام، ج 6، ص 34.
2. همان.
3. فرحه`الغریّ، ص 57.
4. مزارات اهل البیت، ص 49.
5. ماضی النّجف، ج 1، ص 246.
6. همان، ص 97.
7. تهذیب الاحکام، ج 6، ص 34.
8. مصباح الزّائر، ص 117.
9. المزار الکبیر، ص 192.
10. مصباح المتهجّد، ص 745.
11. سفرنامهِ ابن بطوطه، ج 1، ص 185.
12. بحارالانوار، ج 52، ص 273.
13. بشاره` الاسلام، ص 66.
14. کافی، ج 3، ص 243.
15. بحارالانوار، ج 27، ص 307.
16. قاموس الرّجال، ج 4، ص 156.
17. سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 323.
18. ماضی النّجف، ج 1، ص 247.
19. تفسیر العیّاشی، ج 2، ص 307؛ بحارالانوار، ج 11، ص 333؛ ج 100، ص 387؛ مستدرک الوسائل، ج 3، ص 401.
20. بحارالانوار، ج 18، ص 384.
21. کافی، ج 4، ص 197؛ تفسیر العیاشی، ج 1، ص 126؛ علل الشرایع، ج 2،
ص 422؛ مرآه`العقول، ج 17، ص 21؛ بحارالانوار، ج 11، ص 185؛ وسائل
الشیعه، ج 13، ص 209.
22. المزار الکبیر، ص 206؛ اقبال الاعمال، ص 608؛ بحارالانوار، ج 100، ص 374.
23. محجّل: اسبی که قسمتی از پاهای آن سفید و درخشان باشد. [لسان العرب، ج 3، ص 65].
24. شمراخ: سپیدی باریک و هلالگونهای که از پیشانی اسب سوی لبهایش کشیده شود. [فقهاللّغه، ثعالبی، ص 67].
25. دلائل الامامه، ص 458؛ العدد القویّه، ص 75؛ بحارالانوار، ج 52، ص 391؛ ج 94، ص 365؛ منتخب الاثر، ج 3، ص 250.
26. مجمعالبیان، ج 7، ص 235.
27. در کتاب <رجعت یا دولت کریمهِ خاندان وحی>صص 23 تا 95
تفسیر 70 آیه از آیات قرآن کریم را به رجعت، از پیشوایان معصوم
آوردیم.
28. شیخ حرّ عاملی بیش از 520 حدیث در این رابطه، در کتاب
<الایقاظ من الهجعه` بالبرهان علی الرجعه`> گرد آورده است.
29. بحارالانوار، ج 53، ص 123.
30. الایقاظ، ص 82.
31. تفسیرالبرهان، ج 10، ص 172؛ تأویل الایات، ج 2، ص 762.
32. تفسیر العیاشی، ج 3، ص 37.
33. الایقاظ، صص 330 - 333.
34. بحارالانوار، ج 53، ص 43؛ مختصر البصائر، ص 115.
35. الایقاظ، ص 336.
36. مختصر البصائر، ص 120.
37. بحارالانوار، ج 53، ص 104.
38. تفسیر البرهان، ج 10، ص 55.
39. الایقاظ، ص 331؛ مختصر البصائر، ص 112؛ بحارالانوار، ج 53، ص 41.
40. تفسیر البرهان، ج 2، ص 437.
41. الایقاظ، ص 335؛ تفسیر البرهان، ج 7، ص 337؛ تأویل الایات، ج 1، ص 424.
42. کافی، ج 3، ص 131؛ الزّهد، ص 81؛ مرآه`العقول، ج 13، ص 292؛ بحارالانوار، ج 6، ص 198؛ ج 53، ص 97.
43. مدینه`المعاجز، ج 3، ص 98؛ بحارالانوار، ج 53، ص 66.
44. ارشاد مفید، ج 2، ص 386؛ تفسیر العیاشی، ج 2، ص 165.
45. کافی، ج 3، ص 131؛ مرآه`العقول، ج 13، ص 292.
46. ابوقدامه، حبّه`بن جوین، از قبیلهِ عُرَینه، از اصحاب
امیرمؤمنان(ع) بود، به سال 76 یا 77 ه.ق در گذشت. [قاموس الرجال، ج 3،
ص 74].
47. کافی، ج 3، ص 243؛ بحارالانوار، ج 6، ص 268؛ ج 22، ص 37؛ مرآه`العقول، ج 14، ص 218.
48. بحارالانوار، ج 50، ص 135.
49. قصص الانبیاء، جزایری، ص 258.
50. علامه سید عبدالعزیز طباطبائی، اسوهِ تحقیق و پژوهش، نوادهِ صاحب عروه و متوفای شب 7 رمضان 1416 ه.ق .
51. المحتضر، ص 4؛ بحارالانوار، ج 27، ص 307.
52. تهذیب الاحکام، ج 1، ص 466؛ کافی، ج 3، ص 243؛ مرآه`العقول، ج 14، ص 220؛ بحارالانوار، ج 6، ص 268؛ ج 100، ص 234.
53. ارشاد القلوب، ج 2، ص 441؛ بحارالانوار، ج 100، ص 234.
54. الاصول السّته` عشر، اصل زید النّرسی، ص 43؛ بحارالانوار، ج 6، ص 292؛ ج 89، ص 284.
55. اجساد جاویدان، ص 334.
56. لئالی الاخبار، ج 4، ص 277.
57. الذریعه، ج 1، ص 100؛ ج 22، ص 218.
58. دارالسلام عراقی، ص 429 - 432.
59. اجساد جاویدان، ص 332 - 338.
60. ارشادالقلوب، ج 2، ص 439؛ بحارالانوار، ج 100، ص 233.
61. موسوعه` العتبات المقدسه. ج 6، ص 245.
62. ارشاد القلوب، ج 2، ص 439.
63. بحارالانوار، ج 100، ص 233.
64. تحفه`العالم، ج 1، ص 319.
65. ماضی النجف، ج 1، ص 96.
66. کشف الاستار، ص 206؛ رخسار پنهان، ص 368.
67. بحارالانوار، ج 52، ص 176.
68. کشف الاستار، ص 206.
69. لوامع صاحب قرانی، ج 8، ص 817.
70. یعنی به سال 1038 ه.ق (1038=28-1066).
71. لوامع صاحب قرانی، ج 8، ص 664.
72. الذریعه`، ج 18، ص 383.
73. ماضی النجف، ج 1، ص 96.
74. بحارالانوار، ج 52، ص 326؛ تاریخ الکوفه`، ص 100.
75. یاقوت مینویسد: ثَوِیه نام محلی در نزدیکی کوفه میباشد [معجم البلدان، ج 2، ص 87؛ تاریخ الکوفه، ص 162].
76. دلائل الامامه، ص 459؛ حلیه`الابرار، ج 5، ص 343.
77. در جلالت قدر او همین بس که امام باقر(ع) به او فرمود: در مسجد
مدینه بنشین و برای مردمان فتوا بده، من دوست دارم که همانند تو را
در میان شیعیانم ببینم [معجم الادباء، ج 1، ص 108] و چون خبر
ارتحالش به امام صادق(ع) رسید، فرمود: به خدا سوگند، مرگ ابان دلم
را به درد آورد [تنقیحالمقال، ج 3، ص 89].
78. کامل الزیارات، ص 34؛ بحارالانوار، ج 100، ص 241.
79. حیره نام شهری بود در سه میلی کوفه در سرزمین نجف [معجمالبلدان، ج 2، ص 328].
80. تهذیب الاحکام، ج 6، ص 35؛ وسائل الشیعه، ج 14، ص 399.
81. فرحه`الغری، ص 56؛ ترجمهِ فرحه`الغری، ص 80.
82. شیخ طوسی در شمار اصحاب امام صادق(ع) از او به عنوان: <عیسی
ابوالفرج السندی> نام برده [رجال شیخ طوسی، ص 259] و نام او در
سلسلهِ روات کلینی در کافی آمده، از جمله: ج 4، ص 409، 428 و 520.
83. فرحه`الغری، ص 56؛ ترجمهِ فرحه`الغری، ص 79؛ بحارالانوار، ج 100، ص 246؛ مستدرک الوسائل، ج 10، ص 225.
84. مرآه`الکمال، ج 3، ص 159.
85. همان، ص 161.
86. مرآه`الکمال، ج 3، ص 160 - 161.
87. تحفه`العالم، ج 1، ص 319.
88. همان، ص 256.
89. مرآه`الکمال، ج 3، ص 161.
90. تحفه`العالم، ج 1، ص 256 و 319.
91. مخزن المعانی، ص 181.
92. الذریعه`، ج 20، ص 283.
93. تحفه`العالم، ج 2، ص 252.
94. الذریعه`، ج 3، ص 451.
95. کافی، ج 4، ص 572.
96. مرآه`العقول، ج 18، ص 291.
97. بحارالانوار، ج 100، ص 241، 246 و 247.
98. لوامع صاحب قرانی، ج 8، ص 664.
99. الذریعه`، ج 25، ص 9.
100. معجمالمطبوعات النجفیّه`، ص 376.
101. بحارالانوار، ج 52، ص 176؛ دارالسّلام عراقی، ص 301.
102. اثبات الهداه`، ج 3، ص 708؛ منتخب الاثر، ج 2، ص 548.
103. کشف الاستار، ص 206.
104. بحارالانوار، ج 110، ص 174.
105. ملا باقر بهبهانی نیز داستان مفصلی دارد که در دارالسلام عراقی، ص 313 - 316 آمده است.
106. پزشک معالج او فقیه گرانمایه سید علی شوشتری بود که سرآمد اطبا
بود، ولی به شغل طبابت اشتغال نداشت، فقط شیخ مرتضی انصاری(ره) را
معالجه میکرد، و چون حاج علی محمد از فضلای پارسا بود، او را نیز
تداوی مینمود.
107. دارالسلام عراقی، ص 329؛ العبقری الحسان، ج 2، ص 89.
108. ظاهراً این خدیجه دختر مولای متقیان میباشد که در همین منابع
در شمار فرزندان امیرمؤمنان از دختری به نام <خدیجه> نام
بردهاند که از آن جمله است: ارشاد مفید، ذخائر العقبی، تاریخ یعقوبی،
اعلام الوری، روضه`الواعظین، مروج الذهب، مناقب آل ابی طالب، مقاتل
الطالبییّن، کامل ابن اثیر و غیر آنها، و اینک حرم با صفایی در
مقابل مسجد اعظم کوفه، به عنوان حرم خدیجه دخت امیرمؤمنان(ع) همه
روزه پذیرای هزاران زائر میباشد.
109. کشف الاستار، ص 205؛ منتخب الاثر، ج 2،
ص 540؛ رخسار پنهان، ص 366.
110. العبقری الحسان، ج 2، ص 164.
111. العبقری الحسان، ج 1، ص 115.
112. همان، ج 1، ص 122.
113. آیه`الله سید حسن میرجهانی، متولّد 1319 ه.ق؛ متوفّای 21 جمادی
الثانی 1413 ه.ق از ملازمان مرحوم آیه`الله اصفهانی، صاحب نوائب
الدّهور و دهها اثر ارزشمند دیگر و مدفون در بقعهِ علامه مجلسی در
اصفهان.
114. قصیدهِ بغدادیه، در 22 بیت، در انتقاد از اعتقاد به منجی و مهدی
موعود سروده شده، پاسخهای فراوانی به نظم و نثر در ردّ آن منتشر
شده که از آن جمله است: ردّ بر قصیدهِ بغدادیه؛ الردّ علی القصیده`
البغدادیه`؛ کشف الاستار؛ نظم کشف الاستار و جز آنها. [کتابنامهِ
حضرت مهدی(ع)، عناوین فوق].
115. کرامات الصالحین، ص 88؛ جنه`المأوی، ص 364؛ ملاقات با امام زمان، ج 1، ص 264.
علی اکبر مهدی پور