سرویس فرهنگی نقد رسانه پایگاه 598/ دکتر محمد رجبی، شاگرد برجسته مرحوم فردید و رئیس سابق بنیاد سینمایی فارابی در این قسمت از مصاحبه، با انتقاد از سطحی نگری در ارزیابی دینی فیلم های سینمایی، تعریفی از سینمای دینی ارائه دادند که بسیاری از فیلم های به ظاهر بی ارتباط با دین، از جمله «مهمانی مامان» و «باران» را جزو این فیلم ها قرار می دهد. همچنین به اثر مخرب پخش سریال های سانسور شده اشاره کردند و از فعالیتهای سطحی جهت دینی سازی فیلم ها نام بردند.
خب آن وجه خاص از انقلاب و دین که به نظر حضرتعالی در آن معدود آثار سینمایی جاری شده، ولی در این سریالها نیست، چه چیزی است؟
ما وقتی میگوییم دین، این را در سه وجه باید بگوییم؛ وقتی از نسبت دین و سینما صحبت می کنیم، یک وجه آن شریعت است؛ حداقل آن این است که فیلم خلاف شرع نداشته باشد و حداکثرش این است که به نوعی ترویج شریعت در آن باشد. مثل آن صحنه فیلم آقای فرهادی که آن خانم خدمتکار زنگ می زند می پرسد آیا این کار جایز است یا نیست؟ ببینید یک عده از مردم اصلاً نمی دانند همچین شماره هایی هست! و می شود سوالات دینی را از جایی پرسید! یعنی به نوعی ترویج شریعت. یا همان فیلم آقای مجیدی که عرض کردم که می گوید این کار حرام است.
لایه دوم، بحث طریقت است؛ یعنی یک دسته فضائلی که انسان را متعالی می کند و بیش از حد واجبات و محرمات است. این می تواند در محتوای فیلم، عناصر متشکل محتوا باشد و در صورت هم به خوبی آن را بتوانند نشان بدهند. مثل کسی علاوه بر اینکه مال مردم نمی خورد و حلال می خورد، آنچه را که دارد هم ایثار می کند. این دیگر بیش از آن حداقل است. کسی که مثلاً فرض کنید حاضر است کلیه خودش را بدهد تا جان انسانی را نجات دهد، یعنی که آنچه که ما ه آن «مکارم اخلاق» می گوییم. چون در طریقت ما سعی می کنیم از حد یک مسلمان مؤمن برسیم به یک مسلمان مُحسِن؛ یعنی تعالی پیدا کنیم و بالا برویم.
خوب اگر این فضایلی که ذکر کردم ما بتوانیم در شخصی نشان دهیم که بیش از یک مسلمان معمولی است، بیش از یک آدمی است که بگوییم ایمان دارد، بلکه سطحش بالاتر است و بخواد برسد به مقام مُحسنین. این می شود مقام طریقت.
اما اگر فیلم بخواد ما را وارد مباحث نظری و عرفانی و حکمی بکند، این می شودلایه سوم، یعنی «حقیقت دین». یعنی به نوعی جلوه گر بکند که «هو اول والاخر و ظاهر و الباطن».
آیا تاکنون اثری در این لایه داشتیم؟
راستش من ندیدم چنین چیزی را تاکنون. من فقط آن دو سطح اول (یعنی شریعت و طریقت) فیلم هایی دیدم. مثلاً شما تصور کنید در فیلم باران که مجیدی ساخته، (البته باران تاحدودی نزدیک شده به لایه سوم) اما در لایه طریقت بسیار نیرومند است. من این مطلب را قبلاً گفتم و نمی خواهم اینجا تکرار کنم. باران فیلم بسیار عجیبی است که فرد حتی به مرحله ی فنا می رسد که اوج عرفان است که درآنجا سمبلش شده فروش شناسنامه اش. شناسنامه اش را می فروشد تا پولش را بدهد به آن فرد مریض. «شناسنامه فروختن» یعنی هویت خود را زائل کردن.
ببینید بیان سینمایی یعنی این؛ این می توانست شروع کند به حرف زدن و شعار دادن و... دیدید در بعضی فیلمها وقتی می خواهند عرفانی بسازند، شروع می کنند به دیالوگ خواندن! نه، در سینما باید با تصویر نشان داد. شناسنامه را می فروشد، فروختن شناسنامه یعنی زائل کردن خود؛ چون این دیگر وجود ندارد، رفت... برای چی...؟ برای اینکه پول برسد به پدر آن معشوق مجازی اش. ولی همان معشوق مجازی در سیری که این می کند تبدیل می شود به معشوق حقیقی؛ چرا؟ چون وقتی می رود، این ناراحت نیست؛ این باز با لبخند است و دلخوشیش به جای پای این است که در باران مانده (اسم آن دختر هم باران بود). یعنی ما هیچ وقت به حق نمی رسیم، با آثار حق همیشه طرفیم. اثرش پای معشوق است که بر زمین مانده؛ نگاه می کند به این اثر، این باران است، آن هم باران است که دارد می بارد و جای پای معشوقش را پر کرده. چقدر زیبا؛ اینها اوج است...
من ندیدم کسی به این چیزها توجه کند؛ همه چسبیدیم به مسائل خشکِ قالبی و روی اینها هم قضاوت می کنیم و این هم هیچ اثری ندارد؛ فقط باعث می شود ماها را به عنوان یک عده آدم نق زنِ عقده ایِ هنرنشناسِ ظاهربین و خشک تلقی می کنند. ممکن است یک عده ای از این نقدها خوششان بیاید، ولی تأثیر گذار نیست.
تا زمانی که ما این دقایق و لطایف و زبان هنر را نفهمیم، نفهمیم هنر با چه زبانی حرفش را می زند، نمی توانیم نقد کنیم. لذا حضرت امام در تفسیر سوره حمد میفرماید که مشکل بزرگ ما این است که زبان معارف را نمی فهمیم؛ یعنی فقیه تصور می کند که عارف باید با همان زبان فقه صحبت بکند. درحالیکه عرفان زبانش زبان استعاره است. این را امام می فرماید.
این بحثِ نظری در مورد سینمای دینی بود. حالا اگر امکان دارد، کمی مصداقی تر آن را بر آثار مختلف سینمایی تطبیق فرمایید.
یک فیلم دینی، اولاً باید فیلم خوبی باشد، یعنی اصلاً فیلم باشد تا بعداً بگوییم حالا دینی هست یا نیست. بعضی از آثار متأسفانه آنقدر ضعیف است که اصلاً سینما نیست. ولو موضوعش هم پیغمبر و امام باشد، اصلاً کار کارِ ضعیفی است. مثل اینکه کسی شعر سُستی بگوید و حالا بشینیم راجع به آن بحث کنیم! این اصلاً شعر نیست که حالا بنشینیم ببینم مذهبی هست یا نیست. پس ما باید اول کار فاخری داشته باشیم، حالا بعد بیاییم بحث کنیم که این دینی هست یا نیست. الان مُد شده هر کاری یک سوژه دینی داشته باشد و ضعیف هم تهیه شده باشد، می شود یک کار ارزشمند و بشینیم بحث کنیم درباره اش! بحث ندارد خیلی از اینها، چون اصلا ارزش هنری ندارند.
ولی از کارهای با ارزشی که شده، شهید آوینی «قصه های مجید» را مثال می زدند. ببینید شاخصه ی کار عالی سینمایی یا تئاتری یا تلوزیونی این است که هنگام تماشای آن، شما فراموش کنید که دارید فیلم یا تئاتر می بینید. انگار دارید بی واسطه موضوعی را می بینید و اصلاً در آن موضوع دخیلید. منتقدان تئاتری بزرگ در اروپا، نمونۀ خوب تئاتری که دنیا دنبال آن است را می گویند تعزیه است در ایران، برای آنهایی که اعتقاد دارند. چرا؟ چون چنان برای تماشاچی مجسم می شود روز عاشورا که یادش می رود اینها دارند بازی می کنند. بعضی ها که بیهوش می شوند! ببینید چقدر اثر می گذارد و چقدر این صحنه برایش زنده می شود، کأنه دارد می بینید امام حسین کشته شد، علی اکبر کشته شد و اصلاً غش می کند. ببینید چقدر تاثیر دارد که روح را از بدنش خارج می کند و بیهوشی می گیرد.
شهید آوینی اشاره دارد که قصه های مجید را انسان باور می کند، هیچ عُنصری تصنعی در آن نمی بینید. چون واقعی نشان می دهد، پس به حقیقت نزدیک می شود؛ چون واقعیت جلوۀ حقیقت است. در حالی که همان زمان به ایشان اعتراض می کردند که آقای کیومرث پور احمد مگر از بچه مذهبی هاست؟! مگر آقای کیومرث پور احمد در فلان هیئت می آید؟! خیلی به ایشان تاختند و در این 5 الی 6 ماه آخر، دائماً مورد اصابت نقدهای تند کسانی بود که قبلاً خودش آنها را با سینما آشنا کرده بود! اما شهید آوینی متوجه حقیقت عمیق تری بود.
پس کار باید اولاً فاخر باشد تا بعد ما روی آن قضاوت کنیم. شاید خنده دار باشد، ولی من فیلم سینمایی «مهمانی مامان» که مهرجویی ساخته بود را مثال می زنم. با آن معیار سه گانه شریعت و طریقت و حقیقت؛ یک خانوادۀ زحمت کشی هستند که مردش علاقه مند به سینماست و با خیالاتش زندگی می کند. اینها در محلی زندگی می کنند که یک عده خانواده فقیر آنجا هستند که تیپ همه، تیپ های سنتی مذهبی است. یک مهمانی ناخواسته ای برای اینها پیش می آید که شوهر خیلی روی آن اصرار می کند و مجبور می شوند یک مهمانی بزرگ بگیرند، در حالی که نان شب نداشتند بخورند. بعد همیاری و ایثارگری این خانواده ها با هم، یک مهمانی و ضیافت مفصلی را از «هیچ» ایجاد می کنند! که این عُلقه ها و این روحیۀ اُخوت، جز در سایۀ تربیت مذهبی و ایمانی اتفاق نمی افتد چون «انما المؤمنون اخوه» هر کسی هر چی دارد می آورد تا این امشب شرمنده نشود و یک دفعه تبدیل می شود به یک ضیافت بسیار با شکوه، با ایثارگری مردمانی که هیچ کدام از طبقه های متجدد بالا شهری نیستند.
یک زمانی آقای قرائتی جایزه می داد به هر کسی که ترویج نماز می کرد. هر کسی هر فیلمی می ساخت، ولو ضعیف بود، یک اذان در آن می گذاشت و یک کسی هم نماز می خواند و یک جایزه ای می گرفت! جایزه هم نقدی بود و یک پوئنی هم بدست می آورد برای فیلمسازی اش. این چه فایده ای دارد؟ کسی که مهمانی مامان را می بیند، می بیند که این اتفاق در هیچ کجای بالاشهر تهران و بین متجددین اتفاق نمی افتد. چه کسی آنجا می آید از خانه اش دار و ندارش را بگذارد در سفره کسی که آبرویش نرود؟
حالا باز شاید یک عده تعجب بکنند که داریوش مهرجویی از کجا آمد در سینمای دینی جا گرفت؟! من نگفتم، امام خمینی گفت؛ وقتی به امام عرض کردند که کدام فیلم را می پسندید، فرمودند فیلم گاو فیلم خوبی است؛ فیلم مهرجویی را تایید کردند!
نمی خواهم بگویم هر فیلمی که هر کسی ساخته، به استناد یکی همه اش خوب است، ولی ببینید ما باید دیدمان را عمیق تر کنیم و وسیع تر کنیم و وقتی هم صحبت از دین می کنیم، بگوییم در چه مرتبه ای از دین است؟ به اعتقاد من بسیاری از فیلم هایی که در کشور ساخته، اگر خلاف شرع در آن نباشد، نمی توانیم بگوییم دینی نیست؛ چون همۀ فیلمهای دنیا اساسشان بر خلاف شرع است. اصلاً مزۀ فیلم و جاذبۀ فیلم یک امر خلاف اخلاق، خلاف عرف و خلاف فطرت باشد. اصلاً این جاذبۀ فیلمهای سینمایی است. آنوقت ما ممکن است یک فیلم سینمایی مان را ببینیم و بگوییم این چه ربطی به دین دارد؟ درحالیکه همین را به یک خارجی نشان بدهید، حیرت می کند! برای شما عادیست، چون هر فیلمی در آنجا باید سوژه اش یک امری باشد جرم آمیز و خلاف که این مرتکب می شود و به مصداق «الانسانُ حریصٌ الا ما منع»، اصلاً این می شود جاذبۀ فیلم.
حداقلش یک رابطه جنسی در همۀ فیلم های شان هست
نه حتی رابطۀ جنسی عادی؛ باید یک جوری حرام باشد، یعنی مثلاً نامشروع باشد، حتی با شرع و قانون خودشان هم مخالف باشد. این هیجان ایجاد می کند. اصلاً موتور جذابیت اینها این است که باید یک امر غیر معمول و خلاف اتفاق بیفتد. حالا شما می آیید فیلمی می سازید و هیچ کدام از اینها را در آن قرار نمی دهید! این بری یک خارجی یک فیلم خالص خالص دینی است؛ ولو این اصلاً از نظر ما سوژه اش ربطی به دین ندارد و مجبورش کردند سانسور کند. این فیلم را ما حق نداریم بگوییم دینی نیست. ولو در ادنا مرتبه که گفتیم خلاف شرع نباشد. ببینید آن تقسیم بندی اینجا به درد می خورد.
تا چه رسد به فیلمهای عالی مثل «زیر نور ماه» یا مثلاً «طلا و مس» که عالیست. اینها دیگر چیزهایی است که صراحت دارد و موضوعش اصلاً یک روحانی است. حتی «لیلی با من است»؛ این میخواست تظاهرِ به آمدن به جبهه بکند که وام بگیرد، ولی به هر حال قصد سوء استفاده نداشت و مضطر بود؛ به مصداق آیه «امَّن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف سوء» خداوند این مضطر را در یک مسیری می اندازد که حتی خودش حاضر نیست از خط مقدم برگردد و به جای فرار، می ایستد آنجا شروع می کند به جنگیدن.
اینها فیلمهایی است که شاید برای ما اینها عادی شده، ولی در دنیایی که که این فیلمها نشان می دهند، چون ما همیشه عادت کردیم فیلمهای سانسور شده ی خارجی را از تلوزیون خودمان ببینیم یا سریالهای سانسور شده را، متأسفانه فکر می کنیم آنها هم خلاف شرع ندارند! نه، ما همه را سانسور می کنیم، حتی داستان را عوض می کنیم، نسبت آدم ها را عوض می کنیم. اصلاً قسمت اعظمی از داستانهای آنان راجع به روابط نامشروع است. بسیاری از آدم ها که ما تبدیل به خواهر و برادر یا زن و شوهر می کنیم، دوست دختر و دوست پسرند. آنوقت می آییم ناجوانمردانه می گوییم «پس فرق فیلم های ما با فیلم های خارجی چیست؟» فقط این است که آنها بی حجابند و ما با حجابیم؟! نه!
این نحو نگاه عمیق که می فرمایید را چگونه می توان بدست آورد؟
نظر من این است که تنها آثار جدی در مورد مسئلۀ سینما و تلوزیون و جایگاهش در فضای فرهنگ انقلاب اسلامی، آثار شهید آوینی و مرحوم مدد پور و دیدگاهی است که این دو برخوردار بودند و از آن منظر به این موضوع مینگریستند. زیرا اینها به ماهیت تاریخی و فرهنگی و تمدنی سینما و تلوزیون توجه داشتند و بحثشان فراتر از مباحث ژورنالیستی و روزمره ای است که در مورد سینما ما شنیده ایم و بارها تکرار هم می کنیم. شهید آوینی هم در این موارد بحث کرده و هم حتی نمونه داده. در مقاله «تکنیک و سینما»، ایشان اشاره می کند هم به ماهیت تکنیک سینما، هم به نحوۀ گذشت از این تکنیک و در تصرف در آوردن و منقلب کردنش در جهت منظر و دیدگاه اسلامی.
مرحوم مددپور از شهید آوینی مقداری سختگیرتر اند؛ ایشان معتقد است که به این سادگی ها نمی شود. سینما و تلوزیون ذاتاً پدیده هایی غربی است که در راستای خاصی ساخته شده و آن هدف، اقتضائات خاصی را برای ذاتش ایجاد کرده که به این راحتی ها نمی توان آن را تغییر داد. من اعتقادم این است که این یک تبصره می خواهد؛ اگر اینها در همان جایگاهی قرار بگیرند که در غرب هستند و تلویزیون و سینما به همان اهداف، یعنی سرگرمی و تلذذ مادی و ... کار کنند، طبعاً فرم شان هم همان می شود. مگر اینکه نوع دیگری از آنها استفاده کنیم.
مثلاً ایشان به بنده درباره همین سریال امیر المؤمنین می گفتند آن چیزهایی دراین سریال که جنبه های غیر دینی دارند، اتفاقا! بهتر می توانند نقش ایفا کنند و جلوه شان قوی تر است؛ مثلاً «ولید» خیلی خوب نقشش را ایفا می کند و جذاب تر است تا مثلاً «عمار یاسر». عمار یاسر را هرچه هم شما فکر می کنید، یادتان نمی آید چه کار می کرد؟ اما «عمرو عاص» و «قُطام» را همه به یاد داریم. عمار نقش مهمی داشت، اما اصلاً یادمان نمی آید که بود و چه می کرد؟ چون اصلاً جلوه نداشت. می پرسیم چرا؟ می گویند چون این اقتضای سینماست؛ سینما باید روی عناصری برود که منفی باشد (همان که عرض کردم) منفی یعنی در واقع هرچه خلاف فطرت و خلاف عُرف و خلاف حق باشد، بیشتر جاذبه دارد.
آیا آثار ایشان برای امروز ما حرفی دارند؟
قطعاً؛ کتابهای مرحوم مددپور تاکنون بارها تجدید چاپ شده و بسیاری ازکسانی که در حوزۀ نقد حرفهای جدی دارند، بی تردید از ایشان متأثرند. خود شهید آوینی شاگرد ایشان بوده. مرحوم مدد پور چون خودش حکیم بود، مباحثش عمیق تر از شهید آوینی است. منتها شهید آوینی از این جهت که در عمل هم دستی در کار داشت، از این جهت بیشتر با عینیت سینما درگیر است. سخن کسی که عملاً دست اندر کار است، یک اثر دیگری دارد تا کسی که صرفاً نظری است، منتها کسی هم که از کارهای عملی فارغ است، بیشتر فرصت تفکر دارد و به مسائل عمیق تری می پردازد. لذا خواندن هر دو لازم است و البته آثار دکتر داوری که به نظر من، جمع این دوتاست.