انقلاب
اسلامی در ایران به پیروزی رسیده و امواج آن تا قلب اروپا رفته بود.جمعیت
مسلمانان در قلب اروپا در حال افزایش بود و با فروپاشی یوگوسلاوی، بوسنیایی
های مسلمان در پی استقلال بودند. در آغاز قرن بیست و یکم و با تحریک پنهان
اروپایی ها صرب ها وارد بوسنی شدند و با انگیزه پاکسازی نژادی از قتل و
غارت و تجاوز و آدمخواری کم نگذاشتند. اما در این میان هیچ کدام از نهادهای
بین المللی کاری نکردند. گذاشتند تا صربها هر کاری می خواهند انجام دهند و
در مقابل سربازان سازمان ملل 8 هزار مسلمان به قتل رسیدندو بیش از 300
هزار غیرنظامی کشته و هزاران زن مسلمان مورد تجاوز قرار گرفتند. وقتی کار
از کار گذشت و صربها به اهداف مورد نظر خودشان و متمدنان قرن بیست و یکمی
غربی رسیدند آمریکایی ها و غربی ها با تاخیری سه ساله با ژست میانجی
گرایانه وارد میدان شدند و جنگ در 1995 به پایان رسید و حالا نوبت صربها
بود که به عنوان جنایتکاران جنگی محاکمه شوند. بعد از آن هالیوود دست به
کار شد و سعی کرد مثل همیشه با تحریف تاریخ نه چندان گذشته آمریکایی ها را
مخالف صربها و منجی بوسنیایی ها نشان دهد. آخرین محصول این تحریف فیلم "خون
و عسل " خانم آنجلینا جولی است. فیلمی که در آن یک زن مسلمان در میانه نسل
کشی بوسنیایی های مسلمان عاشق یک سرباز صرب می شود و البته قرار است
روایتی انسانی و صلح طلبانه! از این نسل کشی غربی های متمدن برای جهانیان
به نمایش گذاشته شود.
اما درایران مساله جور دیگری رقم خورده شد. جنگ
تحمیلی صدام علیه ایران با تحریک و کمک آمریکایی ها و با کمک میراژهای
فرانسوی و تانکهای روسی و سلاحهای شیمیایی آلمان ها و دلارهای نفتی عربها
به نتیجه نرسید و فرهنگ غنی ایثار و شجاعت و شهامت ایرانِ سرکش! را رامِ
کابوهای غربی وحشی نکرد و ایران در مسیر استثمار جهانی غرب قرار نگرفت. پس
باید صحنه جنگ عوض می شد و این فرهنگ به یغما می رفت. یکی از این مسیرها
تحقیر فرهنگ بومی با نگاههای شرق شناسانه و غربگرایانه بود. نگاههایی که در
آنها ایرانیان ملتی تک رو!، خشونت طلب، دروغگو ، تنبل، دو رو، متملق و
چاپلوس، بدبخت و بیچاره و هر صفت نا مربوط دیگری که فکر کنید، به حساب
آمدند. تنها با له کردن این فرهنگ غنی و ریشه دار بود که می شد راه را برای
تسلط دوباره غرب بر ایران باز کرد. برای همین پیاده نظام هژمونی غرب در
علوم اجتماعی در ایران به راه افتاد و پرچمداری تخریب این فرهنگ را بر دوش
گرفت. جامعه شناسی خودمانی، خلقیات ما ایرانیان ، فرهنگ سیاسی در ایران،
استبداد زدگی ما ایرانیان و... ازنویسندگانی چون کاتوزیان و بشیریه و
طباطبایی و... تنها عنوان تعدادی از این کتابها و مقالات هستند که به
اصطلاح با روانشناسی اجتماعی ایرانیان منفی گرایی نسبت به فرهنگ ایرانی را
در دستور کار خود قرار دادند تا توجیه عقلانی ! لازم برای مدرن شدن
ایرانیان از نظر فرهنگی فراهم شود.
فیلم های امثال فرهادی(از جمله ی
فیلم اخیر و نیز درباره الی و چهارشنبه سوری) ، کاهانی ، کیارستمی و البته
اکثر فیلمهای جشنواره ای سه دهه اخیر با انواع آروغ های روشنفکرانه شان
این رسالت خطیر ! را در عرصه هنر سینمایی به کار گرفته اند تا ایران و
ایرانی ها را دروغگو و... تعبیر و تفسیر کنند که دیگر جای زندگی نیست.
ملتی که حتی به پناهنده های عراقی ای که روزی روزگاری نه چندان گذشته
فرزندانش را کشته بودند ولی اکنون بی پناه شده بودند، امان داد و از آنان
مهمان نوازی کرد و چه بسیار است از این دست مولفه ها در فرهنگ ایرانی که
البته خیلی ها به عمد نمی خواهند ببینند.
و البته چه خوب هر دو این
دروغگوها( آنجلینا جولی و اصغر فرهادی ) در یک جشنواره خارجی به هم رسیده
اند! با ابن تفاوت که یکی سعی در سفیدنمایی گذشته تاریک خود دارد و دیگری
بر عکس! به نظر من هیچ مقاله علمی و هیچ سخنرانی ای بهتر از این عکس نمی
تواند عقبه و پیوندهای جریان روشنفکری ما را بهتر بنمایاند!
-------------
پ ن:
1- فیلمهای فرهادی فیلمهای خوش ساختی است ولی یک پدیده را باید در کلیت آن مشاهده کرد
2- مثل اینکه برخی دموکراتهای ما که اتفاقا با روایت فرهنگ و خلقیات ایرانی ها از منظر روشنفکرانی که در بالا ذکر خیرشون بود، شدیدا احساس همذات پنداری می کنند و از این یادداشت عصبانی شده اند! این دوستان دموکرات، آزاد اندیش، تسامح و تساهلی و... 2 کار میتوانند بکنند: اول اینکه سعی کنند نشان بدهند که فاکتهایی که آوردم و روابطی که برقرار کرده ام نادرست بوده که به اینکار می گویند نقد! و دوم اینکه این صفحه را ببندند و زیاد خون نجس خودشون رو آلوده نکنند:)