به گزارش پایگاه 598، کیهان نوشت: حمله هاشمی رفسنجانی به منتقدین و تندرو خواندن آنان و این که اعتراضات منتقدین چون فریاد کلاغها در او اثری نمیگذارد و این ادعا که تندروها خواهان بازنشستگی او هستند، در حالی منتقدان دلسوز را نشانه گرفته است که نگاهی به پیشینه نشریات و رسانههای موجود کشور از دوره اصلاحات تاکنون نشان از آن دارد که این متحدین امروز هاشمی هستند که روزگاری در تلاش بودند که وی را بازنشسته کرده و به کنج عزلت بفرستند و امروز او را احاطه کردهاند.
هاشمی رفسنجانی در مصاحبه با ایلنا
که صفحات اول روزنامههای زنجیرهای دیروز را به خود اختصاص داد به سنت
دیرین منتقدان را مورد حمله و هجمه و فحاشی قرار داده و آنان را کلاغ
نامید! «افراطی» و «تندرو» نقطه محوری اتهامزنیهای هاشمی است. در این
مصاحبه ادعا شده است که جریانات ارزشی خواستار بازنشستگی او شدهاند ولی
مراجعه به پیشینه موضوع عیان میسازد که این مدعیان اصلاحات و مدافعان
امروز هاشمی بودهاند که او را روزگاری عالیجناب سرخپوش میخواندند و بر
حذف وی از ساختار سیاسی کشور پای میفشردند و امروز مزورانه و منافقانه از
وی حمایت میکنند.
خاندان هاشمی نوک پیکان حمله مدعیان اصلاحات
محمد
قوچانی یکی از خبرنگاران رسانههای زنجیرهای است که زندگی و آینده خود
را این روزها با خاندان هاشمی گره زده است ولی این کل آن چیزی نیست که
درباره قوچانی میتوان بدان استناد کرد و از آن سخن گفت.
قوچانی
که امروز با کارگزاران سازندگی حزب خانوادگی هاشمی شناخته میشود روزگاری
نه چندان دور در روزنامههای دوره اصلاحات هر آن چه میخواست در تحقیر و
تخفیف هاشمی و خانوادهاش بر زبان میراند، سخنان و نوشتههایی که یک صد
هزارم آن را نیز امروز رسانههای اصولگرا نمیگویند و نمینویسند.
قوچانی
نویسنده جوانی که به تعبیری طعم قدرت را چشید و رندانه وارد عالم سیاست شد
مجموعه مقالاتی دارد که در یک کتاب تدوین و جمعآوری شده است.
کتاب
«پدرخوانده و چپهای جوان» مقالاتی است که قوچانی در آن از دی ماه سال ۷۸
تا خرداد ماه ۱۳۷۹ به گفته خود به مبارزهای برای نقد قدرت دست زده است.
قوچانی
در مقالهای با نام «هاشمیها خانوادهای در قامت یک حزب» که در شماره روز
۱۳ دی ماه سال ۱۳۷۸ عصر آزادگان منتشر شده است در توصیف فائزه هاشمی
مینویسد: سیاستمدار جوانی که جوانان را به دلیل کمسالی از تقبیح اعمال
پدرش برحذر میدارد، در تضادی دوگانه به سر میبرد از یک سو او فرزند پدر
دیپلماسی پنهان است و از دیگرسو چنان در سخن گفتن لحن و صدای مردانه و
شفافیت بیپروایی جوانان را پیشه میسازد که همه دستاوردهای پدرش را برای
گم کردن سرنخها بر باد میدهد.
قوچانی که امروز از شاخصین
کارگزاران سازندگی است آن روزها در باره این تشکل سیاسی معتقد بود: باید
گفت فائزه هاشمی برای همیشه حزبی را که زیر قبای پدرش پنهان شده است و گاه
در ردای کارگزاران سازندگی از گوشه چپ عبا بیرون میآید و گاه در جامعه
اعتدال و توسعه پرده را از چهره راست او کنار میزند آشکار ساخته است!
حمایت از آزادیهای اجتماعی برای جلب رضایت رایدهندگان
او
در ادامه بار دیگر پلی به اخلاق فائزه هاشمی میزند و از بیبند و
باریهای او میگوید و میگوید: فائزه از جمله سیاستمداران خوشبختی است که
به سبب پسوند هاشمی در نام خود میتواند آزادانه شلوار جین بپوشد و از
آزادیهای اجتماعی در روابط دختر و پسر تا سرحد عصبانیت محافظهکاران و
رضایت رایدهندگان دفاع کند و حتی از خواستگاری پسران توسط دختران دفاع کند
و البته صدمهای نبیند. تنها هزینهای که او میپردازد تعطیل روزنامهای
است که شاید پدر نیز مصلحتی در ادامه انتشار آن نمیدید.
اعتدالگرایی هاشمی برای دوری از اصلاحطلبان!
اگر
امروز اعتدال نشانه نزدیکی هاشمی با اصلاحطلبان تلقی میشود آن روزها
اینگونه نبود و سخن گفتن از اعتدال هزینهها داشت چنان که قوچانی به
اعتدالگرایان حمله کرده و مینویسد: حضور فاطمه هاشمی در جمع موسسان حزب
اعتدال و توسعه در دورهای که هاشمی پرچم اعتدال را به نشانه فاصله گرفتن
اردوی خود از اصلاحطلبان برافراشته است یادآور روزهایی است که فائزه
هاشمی شاخص کاندیداهای حزب کارگزاران سازندگی در عصری بود که پدر با علم
کردن بیرق سازندگی میکوشید خود را متمایز از محافظهکاران نشان دهد.
هاشمیها نماد روابط قدرت در جامعهای با دیپلماسی پنهان
قوچانی
در این مقاله افشاگرانه از مهدی و یاسر به عنوان برگهای رو نشده پدر که
در جیب او جا خوش کردهاند نام میبرد، برگههایی که روزی رو خواهند شد
آنگاه که پدر نیاز به آنان را احساس کند و گویا در فتنه ۸۸ این برگهها از
جیب آیتالله برون آمد و چون مدیریت نشد از دستان او بر زمین افتاد و آن شد
که دیدیم!
قوچانی بعد از ذکر مصادیق به اصل ماجرا میرسد و
مینویسد: خانواده هاشمی رفسنجانی نمادی از روابط قدرت در جامعهای است که
هنوز دیپلماسی پنهان روش دیرین سیاستمداران آن است و مشروعیت حکومت به جای
رقم خوردن در صندوقهای انتخابات در اتاقهای پشتی خانوادههای مقتدر شکل
میگیرد. در پناه این اقتدار فرمانفرمایی است که هنوز سلول تشکیلاتی حکومت
نه احزاب سیاسی که خانوادههای قدرت است و طبیعتا در این میان نقش احزابی
چون کارگزاران سازندگی و اعتدال و توسعه تا زمانی که مانند فرزندان وفادار
خانواده گوش به فرمان پدر هستند جز رنگ و لعابی بر چهره چروکیده مناسبات
کهنه قدرت نیست. رک هاشمیها خانوادهای در قامت یک حزب، عصر آزادگان، ۱۳
دی ۱۳۷۸
البته سالها بعد قوچانی نوشتههای آن روز خود علیه
هاشمی و خانوادهاش را برای ورود به حلقه قدرت و بهرهگیری از لذتهای
دنیوی این قدرت به گونهای خندهدار توجیه کرد «نوشتههای تبیینی و توصیفی
بنده در عصر نقد هاشمی جز به معنای مخالفت با او فهمیده نشد» رک قوچانی،
محمد، دیدار در سرسرای مرمر، روزنامه شرق، شماره ۸۳
هاشمی؛ علی دایی دنیای سیاست!
انتقادات
قوچانی به هاشمی به دوره اصلاحات محدود نیست، وی بعد از شکست هاشمی در
نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری نیز در مقالهای در روزنامه هم میهن با
مقایسه هاشمی با علی دایی نوشت: قهرمان شدن علي دايي در ليگ فوتبال ايران
به همان اندازه شگفتانگيز است كه اول شدن هاشمي رفسنجاني در انتخابات
مجلس خبرگان رهبري و علي دايي در ميان اهل ورزش همان اندازه نامحبوب است كه
هاشمي رفسنجاني در ميان اهالي سياست.
وی ادامه داد: هاشمي كه
دوباره به فاصله هفت سال از پيروزي در انتخابات بازماند آنقدر «حرفهاي»
بود كه دست به ريسك بزند و يكسال پس از شكست در انتخابات رياستجمهوري سال
۱۳۸۴ و شش سال پس از شكست در انتخابات پارلماني سال ۱۳۷۸ باز هم وارد
انتخابات شود و اين بار بيش از همه نامزدهاي اصلاحطلب و اصولگرا (كه هر
يك در دورهاي او را از خود رانده بودند) راي آورد. اين احتمالا آخرين باري
بود كه هاشمي خود را در معرض راي مردم قرار ميدهد چه سن و سال او نسبتي
با طبعآزمايي در انتخابات ندارد اما همين انتخاب آخر، هاشمي را در شرايطي
قرار داد كه احساس كند با رضايت از صحنه انتخابات كنار ميرود.
اکنون زمان خداحافظی هاشمی است
وی
در ادامه مینویسد: «هاشمي رفسنجاني اگر پس از شكست در انتخابات
رياستجمهوري از سياست خداحافظي ميكرد نيز زندگي سياسي خود را با
شكستخوردگي پيوند ميزد. از اين رو هم شركت هاشمي در انتخابات مجلس
خبرگان ضروري بود و هم حضور دايي در رقابتهاي ليگ فوتبال ايران. اكنون
اما زمان خداحافظي است و بهترين زمان خداحافظي.»
قوچانی ادامه میدهد:
«دايي و هاشمي هر دو بايد از بازيگري استعفا دهند. چه بازي ورزش و چه بازي
سياست و اين به معناي پايان دايي و هاشمي نيست، آنها ميتوانند مربيگري
پيشه كنند و به جاي بازيگري، بازيسازي كنند. به جاي رئيسجمهور شدن،
رئيسجمهور تعيين كنند، به جاي قهرمان شدن قهرمان معرفي كنند و اين كاري
است كه اگر امروز نكنند هرگز فرصتي براي ديدن يك «پايان خوش» در زندگي
حرفهاي خويش نخواهند يافت. نيمكتنشيني هميشه به معناي حذفشدن نيست، گاه
به معناي پيروز شدن است.»
هاشمی به گلیم خود قناعت کند
و
صد البته این تنها محمد قوچانی نبود که هاشمی را به شدت مینواخت که او
ادامهدهنده راهی بود که اکبر گنجیها از مدتها پیش آغاز کرده بودند و
روزنامهنگار جوان اصلاحطلب آینده سیاسی خود را در آن میدید که همانند
دیگر هممسلکانش هاشمی را بکوبد چنان که امروز نیز آینده را با جهت وزش باد
به گونهای دیگر و در حمایت بیحد و حصر از خاندان هاشمی تفسیر میکند.
اکبر
گنجی یکی از اصلاحطلبان پناهگرفته به دشمن است که در دوره اصلاحات
مجموعه مقالات او علیه هاشمی و خانوادهاش در کتابی تحت عنوان «عالیجناب
سرخپوش و عالیجنابان خاکستری» جمع و منتشر شد.
در برههای که
هاشمی رفسنجانی تلاش داشت نماینده مجلس شده و ریاست بهارستان را از آن خود
سازد، اکبر گنجی در مقالهای به وی خاطرنشان ساخت که به همان «مجمع تشخیص
مصلحت» قناعت کند و پای از گلیم خود بیرون دراز نکند.
در بخشی
از این مقاله آمده بود: «شهروندان نمایندگان مجلس را برمیگزینند تا
مطالبات و انتظارات آنان را دنبال کنند. مجلس منتخب مردم، به سادگی از کنار
طرد و رد مطالبات مردم نمیگذرد لذا اگر شرایطی ایجاد شود که شورای نگهبان
مصوبات مهم و اساسی مجلس را رد نماید و مجمع تشخیص مصلحت نظام هم رویه
شورای نگهبان صحه بگذارد مجلس به سمت اجرای اصل ۵۹ قانون اساسی گام
برمیدارد یعنی کلیه مسائل مهم سیاسی - اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی و ... را
با تصویب دو سوم مجلس به آرای عمومی ارجاع خواهد داد ... آنچه آقای هاشمی
رفسنجانی اگر نگران امنیت ملی است باید در مجمع تشخیص مصلحت باقی بماند و
سطح خود را تا مرضیالطرفین گروههای سیاسی ارتفاع دهد تا سخنش برای همگان
مقبول باشد» رک صبح امروز، ۲۴ آذر ۷۸
هاشمی نماد عصر سپری شده تاریکخانهای
گنجی در مقالهای دیگر دوره هاشمی را سپری شده خواند و نوشت «هاشمی با دوپینگ به مجلس راه یابد یا نیابد، رئیس مجلس شود یا نشود، مردم به او و سیاستهایش رای منفی دادهاند و او را نماد عصر سپری شده تاریکخانهای میدانند.» رک آفتاب امروز، ۴ اسفند ۱۳۷۸
و یا در مقالهای دیگر
نوشت: «آقای هاشمی در دهه اول انقلاب پس از حضرت امام و در دهه دوم انقلاب
پس از مقام رهبری نیرومندترین مرد نظام جمهوری اسلامی ایران بود.
عالیجناب سرخپوش میخواهد تا در دهه سوم انقلاب همچنان قدرتمند باقی بماند
و برای بسط قدرت در صدد تصاحب همزمان کرسی ریاست مجلس و ریاست مجمع تشخیص
مصلحت نظام است تا از این طریق به عضویت بسیاری از دیگر نهادها و ارگانهای
تصمیمگیر اصلی نظام درآید. ولی متاسفانه ایشان حاضر به پاسخگویی به
پرسشهای شهروندان و روزنامهنگاران نیست. قدرت غیر پاسخگو برای هر ملتی
مضر و خطرناک است.»
گنجی همچنین نوشت: «آقای هاشمی و کارگزاران
اینک که به پایگاه اجتماعی و مشروعیت دوم خردادیان نیاز دارند هیچگونه
انتقادی را از ایشان برنمیتابند اگر ایشان بر کرسی ریاست مجلس تکیه زند با
چنین شخصیتی چه نوع رابطهای میتوان برقرار کرد؟»
بر اساس
استدلال اصلاحطلبان در نشریات زنجیرهای «آیا هاشمی رفسنجانی غیر از تبعیت
محض نوع دیگری از رابطه را به رسمیت میشناسد؟» رک عالیجناب سرخپوش و
عالیجنابان خاکستری، صفحه ۱۴۳
بر اساس آنچه ذکرش رفت به خوبی
میتوان فهمید که هاشمی برای اصلاحطلبان از گذشته چون پل بوده که باید از
روی آن برای رسیدن به مقاصد سیاسی عبور کنند، روزگاری خواستار بازنشستگی
هاشمی بودند و اینکه حد و حدودش را بشناسد و به مجمع تشخیص مصلحت قناعت کند
و امروز خواستار حضور پررنگ هاشمی در انتخاباتهای پیشرو هستند و حال با
چنین اوصافی هاشمی چگونه با چشم بستن به این خواستهها و تقاضاهای دیروز
اصلاحطلبان به تغییر رنگ امروز آنان دلبسته است سوالی است که ظاهرا هاشمی
تمایلی به پرداختن به آن ندارد.