به گزارش
سرویس سیاسی پایگاه 598، علی خضریان از اعضای اسبق شورای مركزی اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان مستقل و همچنین نویسنده كتاب "موج سوم" طی یادداشتی كه به صورت اختصاصی در اختیار پایگاه پژوهشی مركز اسناد انقلاب اسلامی قرار داده است به بررسی نقش احزاب و گروهها در جریان دانشجویی كشور میپردازد كه مشروح آن را در زیر میخوانید:
دانشگاه به عنوان جامعه ای كوچك از برآیند افكار اجتماع همیشه در خود سلایق و تفكرات مختلفی را نظاره می كند و در این بین منطق و استدلال های گوناگونی را بروز و ظهور می دهد كه گاهی برخی از این تفكرات با دیگر تفكرات در تضاد می باشند.
اما آنچه كه مسلم است اینكه دانشگاه به دلیل آنكه محل بروز و ظهور تفكر بوده هیچگاه در شأن و منزلت خود نمی داند كه صرفاً در تمجید و یا تعریف از هر شخص و یا گروهی حرفی به میان بیاورد و در این میان بیشتر تمایل به نقد و بررسی هر چیز را در خود می پروراند و البته این نقد، با هدف ساختن و یا تكامل هر فكر و ایده ای در مرحله عمل بوده و منافاتی با اصل آن تفكر و یا ایده ندارد و این به دلیل ذات دوران دانشجویی است كه همه چیز را آرمان گرایانه دنبال كرده و این فعالیت ها غالباً در چهارچوب عرفی جنبش دانشجویی قابل تحلیل است.
از آنجا كه جامعه ایران پس از انقلاب اسلامی درگیر اتفاقات متعددی شد، جنبش دانشجویی نیز به تبع آن وارد مراحل گوناگونی گردید، جنبش دانشجویی پس از انقلاب اسلامی را می توان رفیق جامعه مدنی و شریك جامعه سیاسی معرفی كرد كه آرمان های خود را در آرمان های انقلاب اسلامی تحقق یافته می دید.
بر همین اساس بود دانشجویان -كه غالباً عضو انجمن های اسلامی دانشجویان بودند- از همان ماه های ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی نهادهای مردمی از قبیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، جهاد ساندگی، جهاد دانشگاهی و... را تأسیس كردند؛ البته باید اذعان داشت كه در طول سه دهه گذشته نسبت جنبش دانشجویی با قدرت تغییرهای عمده ای یافته است، به طوری كه در برخی از این برهه ها بخشی از جنبش دانشجویی با ورود به بدنه قدرت، زمینه تبدیل شدن به یك پایگاه حزبی را در درون دانشگاه پدید آوردند و یا با نفی كامل قدرت از آن طرف بام سقوط كردند.
باید اذعان داشت دانشگاه به دلیل دارا بودن خاصیت جریان ساز و الگوپذیری جامعه از آن، همیشه مورد طمع و نظر جریان هایی بوده است كه با هدف قرار دادن این نهاد اجتماعی، قصد تأثیرگذاری بر جامعه را دارند.
تاریخ دانشگاه خوب به خاطر می آورد دورانی را كه جریان های سیاسی با ورود به عرصه دانشگاه و از میان برداشتن استقلال فكری و آكادمیك آن به دنبال عرضه آزادی در محیط دانشگاه بودند. در حالی كه استقلال فكری یكی از اصول اساسی آزادی به شمار می رود و نمی توان آزاد بود، اما از جریان های سیاسی سهم طلب كرد و به نوعی باید گفت در دانشگاه می بایست اولین گام را برای سیر آزادی در استقلال فكری و سیاسی آن جستجو كند.
در همین خصوص می توان به مجموعه دفتر تحكیم وحدت در سال های میانی دهه 60 اشاره كرد كه به دلیل اتصال برخی اعضای این اتحادیه دانشجویی به جریان های سیاسی خارج از دانشگاه، زمینه طمع آنها را جهت سوءاستفاده از محیط دانشگاه به نفع جریان های سیاسی خارج از دانشگاه فراهم آورد؛ كه در مقابل چنین رویكردی از سوی جریان چپ سیاسی برخی دولتمردان دوره سازندگی كه به عنوان جریان راست دولتی مطرح بودند با طرح استدلال هایی همچون اینكه مسئولین دولت از انقلابیون و مورد تأیید امام(ره) و رهبریاند، پس نمی بایست نسبت به آنها انتقاد كرد، اقدام به تخطئه جنبش دانشجویی كرده و هرگاه انتقادی از نهاد دانشگاه و دانشجو شنیده می شد جدای از درست یا نادرست بودن، به آن برچسب ضد ولایت فقیه می زدند؛ تا آنجا كه در همین برهه و در آبان ماه سال 72 رهبر معظم انقلاب با هدف تبیین دیدگاه واقعی ولایت فقیه نسبت به فعالیت سیاسی دانشجویان و از یك سو عدم تأیید سوءاستفاده سیاسیون چپگرا از محیط دانشگاه و از سویی دیگر تخطئه جریان راست دولتی در عدم بیان دیدگاه های انتقادی دانشجویان بیان می دارند:
"بنده دلم میخواهد این جوانان ما شما دانشجویان؛ چه دختر، چه پسر... روی این ریزترین پدیدههای سیاسی دنیا فكر كنید و تحلیل بدهید. گیرم كه تحلیلی هم بدهید كه خلاف واقع باشد؛ باشد! خدا لعنت كند آن دستهایی را كه تلاش كردهاند و میكنند كه قشر جوان و دانشگاه ما را غیرسیاسی كنند. كشوری كه جوانانش سیاسی نباشند، اصلاً توی باغ مسائل سیاسی نیستند، مسائل سیاسی دنیا را نمیفهمند، جریانهای سیاسی دنیا را نمیفهمند و تحلیل درست ندارند. مگر چنین كشوری میتواند بر دوش مردم، حكومت و حركت و مبارزه و جهاد كند!؟ بله؛ اگر حكومت استبدادی باشد، میشود". (دیدار جمعی از دانشآموزان و دانشجویان 12/8/72)
اما دقیقاً در همین زمان و بر خلاف این بیانات جناح حاكم با كمك دولتمردان سازندگی و با هدف با نشاط جلوه دادن محیط دانشگاه و البته ادامه تفكر تخطئه صدای واقعی نهاد دانشگاه در مقابل انجمن های اسلامی دانشجویان اقدام به راه اندازی تشكلی موسوم به «انجمن اسلامی دانشجویی» كردند.
در این رابطه افرادی همچون محسن میردامادی معتقدند سیاست های خاص دولت 8 ساله هاشمی رفسنجانی و عدم اجازه دخالت در سیاست در دوران مذكور توسط دیگر اقشار جامعه، اصلی ترین علت ركود و سكون جریان دانشجویی به شمار می رود و البته سوالی كه در مورد این اظهار نظر میردامادی پیش می آید اینكه در صورت پذیرش چنین نظری چگونه می توان گواه تاریخ در خصوص نقش اساسی دفتر تحكیم وحدت در پیروزی دوم خرداد 76 اصلاح طلبان را نادیده گرفت؟ پس علی القاعده باید پذیرفت كه جریان دانشجویی برخلاف آنچه متصور می شویم كه با تغییر دولت سازندگی به دولت اصلاح طلبان به فضای باز سیاسی دست پیدا كرد، باید آن فضای باز سیاسی را در انتهای دولت سازندگی ثبت نمائیم و به دنبال علت ها و دلایل چنین تغییر رویكردی از سوی سیاستگذاران وقت پرداخت.
بطوریكه برخی از ریشه های باز شدن به یكباره دانشگاه را باید در لیست انتخاباتی مجلس پنجم جامعه روحانیت مبارز و عدم توافق با آقای هاشمی رفسنجانی به عنوان رئیس جمهور وقت و عضو شورای مركزی جامعه روحانیت مبارز در قرار دادن اسامی چند نفر از كسانی را كه ایشان مدنظر داشتند همچون «عبدالله نوری»، «عطاءالله مهاجرانی»، «محسن نوربخش» و ارائه لیست دیگری با نام «جمعی از كارگزاران سازندگی» جستجو كرد كه به همراه جناح چپ، «فراكسیون حزب الله» را در مجلس پنجم تشكیل دادند و ایجاد برخی اختلاف نظرها همچنین در ادامه منجر به عدم تمكین جامعه روحانیت مبارز به آقای علی اكبر ولایتی- كاندیدای مورد نظر هاشمی رفسنجانی- در انتخابات ریاست جمهوری سال 76 گردید و براساس همین وضعیت بود كه دولت سازندگی برای تأثیرگذاری در انتخابات هفتم ریاست جمهوری به یكباره ظرفیت دانشگاه ها را با هدف رأی آوری گزینه در ظاهر منتقد دولت خود كه با شعار اصلاح طلبی و البته مورد حمایت فراكسیون «حزب الله» یا همان جمعی از كارگزاران سازندگی -كه حامیان دولت آقای هاشمی را در خود جای داده بود!- در اختیار افرادی همچون «عطاءالله مهاجرانی»، جریان هایی مانند حلقه كیان به سركردگی «حسین حاج فرج دباغ» (عبدالكریم سروش) و برخی از چهره های مركز بررسی های استراتژیك ریاست جمهوری مانند «سعید حجاریان» (معاون سیاسی مركز)، -كه در «ماهنامه كیان» نیز با نام مستعار «جهانگیر صالح پور» مطلب می نوشت- «عباس عبدی» (معاون فرهنگی مركز)، «محسن كدیور» (معاون اندیشه اسلامی مركز) و «موسوی خوئینی ها» به عنوان مسئول این مركز كه همگی با انتصاب از سوی هاشمی رفسنجانی از سال 70 مشغول به فعالیت بودند قرار داد و آنها نیز به یكباره در درون دانشگاه ها به نقد دولت سازندگی روآوردند.
نتیجه آن شد كه دانشگاه و جریان دانشجویی در كمتر از یكسال مورد آماج گروه های سیاسی جهت بهره برداری انتخاباتی قرار گرفت و محصول آن دولتی بود كه براساس نقد سیاست های دولت سازندگی و با شعار توسعه سیاسی برسركارآمد؛ و البته با نیم نگاهی به دولتمردان برآمده از چنین حركتی و سوابق اجرایی و فكری آنها، بیش از پیش پی خواهیم برد كه نه تنها نمی توان ادعا كرد كه دانشجویان نقش اساسی را در انتخابات دوم خرداد سال 76 بازی كردند، بلكه به جرأت می توان گفت كه دوم خرداد 76 سرآغاز فصلی نوین از سوء استفاده سیاسیون جریان سیاسی حاكم از جریان دانشجویی در دهه 70 بود و حضور مصطفی معین در رأس مدیریت آموزش عالی كشور- كه در دولت سازندگی نیز سابقه مدیریت وزارت علوم را برعهده داشت- باعث شد تا ضمن ایجاد فضای باز سیاسی برای جریان وابسته به قدرت بتواند از تجربه ای كه در دولت سازندگی برای بسته نگه داشتن دانشگاه بر روی جریان های مستقل دانشجویی به دست آورده بود همچنان در جهت حفظ آن تلاش نماید.
در هرصورت جریان دوم خرداد 76 را باید مبنای تغییر و تحولاتی عمده در فرآیند جنبش دانشجویی كشور دانست چرا كه پس از این رویداد جریانی سیاسی با سوء استفاده از شعار اصلاح طلبی و القاء اینكه رأی به كاندیدای پیروز رأی مخالفت با نظام جمهوری اسلامی بود- شش ماه پس از دوم خرداد 1376 و در روز 13رجب طی سخنانی از سوی شیخ حسینعلی منتظری كلید خورد- تلاش كرد تا با نفوذ در بدنه دانشجویی و تغییر رویكردی آشكار نسبت به گذشته آن و همچنین تغییرات عمده در آرمانهای آن، فضای جدیدی را وارد گفتمان دانشجویی كشور كنند كه تا پیش از این كم سابقه بود؛ و باید از دوم خرداد 76 به عنوان نقطه عطفی تحت عنوان «تحرك در عین افول» در دانشگاه یاد كرد. تحرك به این معنا كه سخن گفتن از هر دری(!) و توهین به هر چیزی به خصوص مقدسات مذهبی تحت عنوان آزادی بیان با هدایت سیاسیون خارج از دانشگاه رایج گشت و افول نیز به این معنا كه به تدریج همان آرمانگرایی كه علت بوجود آمدن جنبش دانشجویی تلقی می گشت آرام آرام به تاریكی سیر می نمود.
سرعت و پیوستگی تنش های اجتماعی و سیاسی پیدرپی در اولین سال های پس از این رخداد، دقیقاً از همین امر تبعیت می كرد؛ بطوریكه نفوذ و استحاله بزرگترین اتحادیه دانشجویی كشور (دفتر تحكیم وحدت) دقیقاً در همین راستا قابل تحلیل است و مرور تاریخ حاكی از آن است كه پس از این رویداد انجمن های اسلامی دانشجویان وابسته به دفتر تحكیم وحدت در دانشگاه ها، با تغییر رویكردی آشكار نسبت به گذشته و همچنین تغییرات عمده در آرمان های خویش فضای جدیدی را وارد گفتمان دانشجویی كشور نمودند كه تا پیش از این كم سابقه بود؛ البته تغییر گفتمان در دفتر تحكیم وحدت از سوی اصلاح طلبان رادیكال بسیار آرام صورت می گرفت و به نوعی نمی توان مرز مشخصی را برای آن تعیین نمود به طوری كه شاهدیم در خردادماه 79 دفتر تحكیم وحدت همچنان در موضعی اصولی پیروزی ملت لبنان بر رژیم اشغالگر قدس را تبریك و تهیّت می گوید. حتی در محتوای مطالب و بیانیه هایی كه نسبت به مسائل داخلی نوشته می شد نیز شاهد ادبیاتی درون دینی و انقلابی از سوی این دفتر در انتهای دهه 70 شاهدیم كه كم كم جای خود را به گفتمان برون دینی می داد به طور مثال در نامه سرگشاده دفتر تحكیم وحدت به سپاه پاسداران در تیتر نوشته شده بود: «نامه سرگشاده به برادران ایثارگر و دلاور سپاه» و در متن نامه نیز تماماً با چنین ادبیاتی به رشته تحریر درآمده بود. (روزنامه حیات نو 13/6/79)
نكته ای كه می توان از آن به عنوان مهمترین دلیل تغییر رویكردها و به مرور زمان تغییر بنیان های فكری در دفتر تحكیم وحدت به آن اشاره كرد، همراه شدن با جریان های سیاسی خارج از دانشگاه و حتی حضور در عرصه قدرت و به نوعی دنبال نمودن منافع فردی و حزبی، تا جایی كه حتی آشكارا در محدود نمودن اندیشه های حضرت امام خمینی(ره) نیز در یك قالب مشخص گام برداشته شد، حرفی كه «رضا حجتی» عضو وقت شورای مركزی دفتر تحكیم وحدت در روز 21 اردیبهشت ماه سال 79 بر زبان جاری ساخت حقیقتی تلخ از روزگار دفتر تحكیم وحدت بود. در جایی كه می گفت:
"(دفتر تحكیم وحدت) اندیشه های امام(ره) را در قالب تفكرات خاتمی دنبال می كند..".
(برای مطالعه متن كامل جلسه پرسش و پاسخ كه با حضور نمایندگان دفتر تحكیم وحدت و جامعه اسلامی دانشجویان برگزار شده بود می توانید به خبرگزاری ایسنا در تاریخ 21 اردیبهشت 1379مراجعه نمائید.)
از آنجایی كه تفكر بر جریان دفتر تحكیم وحدت دچار چنین خطای تحلیلی و محصول آن تفكر، دچار رفتاری متناقض با آرمان های دفتر تحكیم وحدت شده بود، زمینه رشد برخی خرده جریان ها همچون قومیت گرایان، چپ ها، بهایی ها، لیبرال ها و حتی در ادامه شیطان پرست ها را فراهم كرد.
اما از سویی دیگر متعاقب برخی حركت ها و انحرافات پدید آمده در دفتر تحكیم وحدت و راهیابی برخی اشخاص به آن پای طرح برخی مباحث پیش پا افتاده، بی ارزش و غیراصولی در جلسات این دفتر به میان آمد كه سرآغاز نوعی ادبیات مبتذل دانشجویی در این دفتر بود. به تدریج این ادبیات رایج شد و مخصوصاً با ورود طیفی كه كاملاً دارای افكار و عقاید سطحی بود و بعداً به پیاده نظام شاخه به اصطلاح مدرن این دفتر تبدیل شد؛ این ادبیات به طرف نوعی فحاشی و توهین آشكار به اشخاص و ارزش ها تغییر چهره داد كه همه اینها محصول جولانگاه شدن دانشگاه از سوی سیاسیونی بود -كه با چراغ سبز مسئولین وقت وزارت علوم دولت اصلاحات و یا به صورت خوشبینانه نادیده گرفتن چنین سوء استفاده هایی- رغم خورد.
در همین زمان یكی از تضادهای رفتاری افراطیون دفتر تحكیم وحدت این بود كه در عین حمله به كلیت نظام و اهانت به بسیاری از اعتقادات اسلامی، كوچكترین نقدی را به سمت مصطفی معین (وزیر علوم وقت جمهوری اسلامی) انجام نمی دادند و به نظر می رسد هنوز بسیاری از ریشه های این تضاد مشخص نگشته است كه چرا كسانی كه هیچ ساختاری را در قالب نظام جمهوری اسلامی به رسمیت نمی شناسند، اما وزیرعلوم چنین نظامی را در برهه های مختلف و حتی در انتخابات نهم ریاست جمهوری حمایت می كنند؟ كه خود حاكی از نحوه مواجه حزبی در بخشی از جریان دانشجویی دارد.
البته عدم جولانگاه شدن دانشگاه از سوی سیاسیون به معنای سیاسی نبودن دانشگاه نیست، همانطور كه رهبری فرزانه انقلاب نیز چنین انتظاری را دنبال می كنند و با تكرار اعتقاد دیرینة خود مبنی بر ضرورت وجود روح و نشاط سیاسی در دانشگاهها می فرمایند:
"می دانید من از سابق عقیدهام بر این بوده است كه در دانشگاه باید روح سیاسى زنده باشد؛ این یك نشاطى به جوان می دهد. ما جوان با نشاط لازم داریم. دانشگاهى كه از سیاست دور باشد و بكلى از سیاست بركنار باشد، این دانشگاه خالى از شور و نشاط خواهد بود؛ بعلاوه كه محلى خواهد شد براى رشد میكروبهاى خطرناك فكرى و رفتارى. بنابراین خوب است و باید در دانشگاه سیاست باشد؛ منتها معناى سیاسى شدن دانشگاه یا حضور سیاست در دانشگاه را نباید اشتباه كرد. معنایش این نیست كه دانشگاه بشود یك جائى براى اینكه جریانهاى سیاسى، گروههاى سیاسى، عناصر سیاسى براى اغراض سیاسى بیایند از این استفاده كنند؛ این نباید باشد؛ این را باید مانع شد... مثالها و تشبیههاى زیادى می شود براى این موضوع كرد؛ دیگر آدم نمی خواهد آن را بیشتر توضیح دهد".
دیدار با وزیر علوم و استادان دانشگاه تهران 13/11/1388)
باید بپذیریم كه مشاركت سیاسی و حساسیت نسبت به امور سیاسی نیازمند داشتن بینش و آگاهی های سیاسی دقیق، تحلیل صحیح و منطقی قضایا و تفسیر رفتار شخصیتها، دولت ها و جریانات، شرایط داخلی و بین المللی و بالآخره آزاد اندیشی و پرهیز از تعصبات حزبی است.
مقام معظم رهبری در این زمینه می فرماید:
"یك نكته اساسی ... كه من همیشه در مواجهه با دانشجویان، روی آن تكیه می كنم؛ و آن، پیدا كردن قدرت تحلیل مسائل و جریانهای مهم كشور است... ما دو كار سیاسی داریم: سیاست زدگی و سیاست بازی؛ این یك جور كار است. این را من به هیچ وجه تأیید نمی كنم؛ نه در دانشگاه و نه در بیرون دانشگاه؛ بخصوص در دانشگاه. یكی هم سیاستگری است؛ یعنی حقیقتاً فهم و قدرت تحلیل سیاسی پیدا كردن؛ كه یكی از وظایف تشكلهای دانشجویی این است. من تأكید می كنم، تشكلهای دانشجویی ...نوع برنامه ریزی و كار را به كیفیتی قرار دهید كه دانشجو قدرت تحلیل سیاسی پیدا كند؛ هر حرفی را به آسانی نپذیرد و هر احتمالی را به آسانی در ذهن خودش راه ندهد یا رد نكند؛ این قدرتِ تحلیل سیاسی، خیلی مهم است.»(دیدار با دانشجویان 25/7/85)
باید اذعان داشت كه در حال حاضر خرده جریان های دگراندیش در سطح دانشگاه ها اعم از قومیت گرا، چپ گرا، لیبرال، فمینیسم و... با تبیین استراتژی «دشمن دشمن ما دوست ماست» و دشمن انگاشتن نظام اسلامی، ضمن فراموش كردن اختلافات ریشه ای و عمیق میان آنچه ادعای طرفداری از آن را می كردند- كه خود نشان دهنده اتصال همه این خرده جریان ها به یك مدیریت واحد می باشد- قصد فعالیت دارند و در برخی دانشگاه ها نیز فعالیت هایی را با بی تدبیری های مسئولین فعلی وزارت علوم و دانشگاه ها و همچنین ارائه تحلیلی نادرست از پیام انتخابات 24 خرداد 92 همچون 2 خرداد 76 صورت داده تا جریان رادیكال خارج از محیط دانشگاه با سوء استفاده از پتانسیل دانشگاه ها بهترین مجال و ”تنها راه" برای امتیازگیری سیاسی از نظام را دنبال كند و برای چندمین بار تئوری به بن بست رفته ”فشار از پائین" را از كانال دانشگاه تعریف و دنبال می كند و ماحصل اتاق فكر این جریان استراتژی ”سوار شدن دوباره بر دوش دانشگاه" را به مرحله اجرا گذاشته است.
دقیقاً با چنین تحلیلی می توان تلاش های اخیر احزاب و گروه های سیاسی را در نشریات و رسانه های خبری متعدد پیرامون ارائه طرح هایی جهت راهبری تشكل های دانشجویی و حتی ایجاد و تأسیس تشكل هایی جدید با عناوین متعدد درك كرد.
اقداماتی كه از سوی جریان سیاسی حاكم تحت عنوان خروج دانشگاه از تك قطبی و تك صدایی مطرح می گردد؛ ادعایی كه هرگز شاخصه های دقیقی برای آن مطرح نگردیده و صرفاً اینطور به ذهن می رسد كه برخی دولتمردان به دلیل عدم فهم صحیح از فلسفه وجود جنبش دانشجویی معتقدند كه دانشگاه به دلیل آنكه همه تشكل ها و جریان های دانشجویی موجود منتقدین قدرت و دولت هستند؛ پس به دنبال تشكل هایی جهت مجیزگویی دولت رفته اند دقیقاً همان نسخه ای كه در دوران دولت هاشمی رفسنجانی با تأسیس «انجمن اسلامی دانشجویی» صورت گرفت. البته پیشنهاد نگارنده به دانشجویان و فعالان دانشجویی كه به دلیل دغدغه فعالیت و عطش حضور؛ گاهاً فریب گروه های سیاسی را در ایجاد و راهبری فعالیت های دانشجویی می خورند مطالعه سرنوشت این تشكل دولت ساخته در ابتدای دهه 70 می باشد تا بدانند جریانی كه آن روز با عنوان راست دولتی به دنبال پایگاه دانشجویی در محیط دانشگاه ها بود و بعدها با تابلوی كارگزارن سازندگی به جریان چپ سیاسی میل كرد چگونه همچون دستمال كاغذی كثیف با این تشكل رفتار نمود و البته سران اصلی این تشكل كه با نقاب نفاق به دنبال كسب حداكثر منافع شخصی بودند چطور بدنه دانشجویی خود را به بازی گرفتند.