به گزارش پایگاه 598، «کیهان» در سرمقاله شماره امروز خود به قلم «سعدالله زارعی» نوشت:
«جنگ تبدیل به یک ماجراجویی بزرگ برای عربستان شده است و نتیجهای جز ویرانی برای یمن و شکست برای عربستان نخواهد داشت.» این جمعبندی چند روز پیش پایگاه تحلیلی خبری «المانیتور» از وضع جاری جنگ در یمن است کما اینکه رادیو سازمان سیا- فردا- دو روز پیش به نقل از فعالان حقوق بشری یمن گفت تاکنون 23 هزار شهروند یمنی - طی 8 ماه گذشته - بر اثر حملات ائتلاف غربی، کشته و مجروح شدهاند در عین حال مجله «اشپیگل» هفته پیش طی تحلیلی نوشت در حالی که عربستان به دو هدف اعلام شده شامل بازپسگیری صنعا از انصارالله و بازگرداندن دولت منصور هادی به یمن نرسیده است ناگزیر به استفاده از نیروهای سودانی شده که پیش از این به دلیل ارتکاب جنایت جنگی در «دارفور» متهم بودهاند.
تصویر جنگ یمن در رسانههای غربی و طبعا در میان مقامات غرب از ناامیدی آنان از پیروزی عربستان در جنگ حکایت میکند. اعمال فشار آمریکا و اروپا بر رژیم عربستان برای خروج از وضع فعلی و رسیدن به چارچوبی که در آن ضمن رفع نگرانیهای غرب از قدرت گرفتن نیروهای انصارالله در یمن، به جنگ نظامی خاتمه دهد، نشان میدهد روند کنونی جنگ یمن به هیچوجه مطلوب غربیها و به خصوص آمریکاییها نیست.
در این بین غرب و عربستان در تاکتیک دچار اختلافنظر اساسی میباشند. عربستان معتقد است مذاکره با جنبش انصارالله در شرایطی که به اندازه کافی اقتدار دارد منجر به پذیرفتن فهرستی از خواستههای این گروه میشود که در رأس آن پایان یافتن جنگ و رفع محاصره خواهد بود و این در حالی است که اگر فشار جنگ و محاصره از روی مردم یمن و جنبش انصارالله برداشته شود و در عین حال سلاح در دست انصار باقی بماند به معنای بینتیجه بودن کامل جنگ است عربستان به شدت از پذیرش آتشبس پیش از آنکه به یک نتیجه تا حدی قابل قبول برسد، اجتناب میکند. اما غرب و به خصوص آمریکا معتقد است اگر قرار بود از طریق تهاجم نظامی، اتفاق قابل قبولی در یمن بیفتد باید در این 8 ماه که انواعی از تهاجمات هوایی، دریایی و زمینی علیه یمن بکار گرفته شده است، میافتاد. آمریکاییها با نگاه به صحنه عملیاتی معتقدند وقتی عربستان نتوانسته از پیروزیهای خود در جنوب برای تضعیف انصارالله استفاده کند و عملا مدیریت جنوب به دست القاعده و حراک جنوبی افتاده است، چه شانسی برای تغییر صحنه طی یک تا دو ماه آینده دارد. از نظر آمریکا وقت آن فرا رسیده است تا سرنوشت بحران عربستان به گفتوگوهای سیاسی سپرده شود و با استفاده از ساز و کارهای حقوقی و سیاسی، حرکت انصارالله مهار گردد. هیلاری کلینتون که به نوعی مواضع آمریکا را در بحران یمن بازگو کرده است، میگوید: «عربستان همه منابع خود را علیه حوثیها در یمن و ایران به عنوان حامی حوثیها متمرکز کرده است. حرف من به آنها این است که اگر ایران را رها کنیم، نفوذ آن در حوزه عربی گستردهتر میشود اما چگونه میتوانیم ایران را تضعیف کنیم؟»
در واقع اختلافنظر عربستان و غرب بر سر اصل موضوع مهار انصارالله نیست بلکه مهار انصارالله یک امر مشترک مفروض است. اختلاف آنان در این است که 8 ماه جنگ برای اثبات اینکه میتوان با بمباران به نتیجه رسید، کافی است یا نه؟ عربستان میگوید کافی نیست و آمریکا میگوید کافی است. آمریکاییها معتقدند اگر انصارالله به مذاکرهای تن دهد که مبنای آن قطعنامه 2216 باشد میتوان در یک دوره یک تا دو ساله آن را خلع سلاح کرد و زمین را از دست آنان گرفت. غرب این را شدنی و عربستان این را ناشدنی میداند. از منظر غرب، ادامه حیات انصارالله در یمن به حمایت ایران وابسته است و ما میتوانیم با اعتراف به نقش موثر ایران در پرونده یمن، آن را در مذاکراتی شریک کنیم که انتهای آن خلعسلاح و خلعالارض انصارالله باشد. از منظر آمریکاییها و اروپاییها، ایران روند مذاکره پیرامون مسائل منطقهای را پذیرفته و این اولین گام در حل پرونده یمن مطابق با الگوی غرب است و در این مسیر انصارالله ناچار است پای میز مذاکره بیاید و اندک اندک به خلع سلاح و تسلیم شهرها تن دهد در این صورت، انصار به شدت ضعیف شده و قادر به مزاحمت برای عربستان و دیگران نیست. در منظر رژیم سعودی، خطر انصارالله برای عربستان تا زمانی که خلع سلاح نشود ولو آنکه شهرها را تحویل دهد، برطرف نمیشود. از این رو یکی از مقامات انگلیسی حدود یک ماه پیش به یک مقام وزارتخارجه ایران گفته بود: «عربستان نگران موشکهای انصارالله است و برای پایان دادن به جنگ یک تضمین قابل قبول میخواهد» اشاره این مقام انگلیسی به این نکته است که مهمترین نگرانی عربستان تسلط انصارالله بر پایتخت و یا چند مرکز استان نیست بلکه آنچه نگرانی اصلی سعودی را تشکیل میدهد، سلاحهای انصارالله است.
اختلاف نظر کنونی آمریکا و عربستان که چندی است به عرصههای رسانهها کشیده شده و به کنایهزنی مقامات غرب علیه عربستان انجامیده، نباید ما را به اشتباه اندازد و گمان کنیم که موضع ما و غرب در این جنگ یکی است و هر دو روی پایان دادن به تجاوز عربستان به یمن توافق داریم. واقعیت این است که همین حالا که غربیها در اشپیگل مینویسند «عربستان جنگ را با دسته چک اداره میکند»، از جنگندههای سعودی در هوا پشتیبانی میکنند هنوز هم مثل روزها و هفتههای اول جنگ هواپیماهای لجستیکی آمریکایی در آسمان صنعا به جنگندههای سعودی سوخت و بمب میرسانند. هنوز هم هواپیماهای عربستانی از ناوهای غولپیکر آمریکایی در خلیج عدن برای حمله پرواز علیه مردم یمن استفاده مینمایند پس غرب علیرغم آنکه به نتیجه رسیدن این جنگ امید ندارد اما اندکی هم در حمایت از سعودی فروگذاری نمیکند. نکته دیگر این است که براساس نقشه غرب جنگ بینتیجه هوایی باید متوقف شود ولی محاصره دریایی و هوایی - براساس قطعنامه 2216- باید استمرار یابد و از سوی دیگر جنگ علیه انصارالله در روی زمین و از طریق «مزدوران» باید استمرار داشته باشد. پس طرح غرب این نیست که جنگ متوقف شود و یا مردم مظلوم یمن مجالی برای تنفس پیدا نمایند. در واقع نتیجه این طرح این است که متجاوز که از تجاوز نظامی و حمله مستقیم طرفی نبسته، از جنگ مستقیم رها میشود ولی حریف آن که مردم مظلوم یمن هستند کماکان در شرایط جنگی بسر خواهند برد. در این میان میز مذاکره بعنوان یک جزء مکمل محاصره و درگیری داخلی به ضرر انصارالله عمل میکند و حضور انصارالله در این مذاکرات یا حضور فرضی ایران در این مذاکرات تعهداتی را برای انصار و ایران در پی میآورد و به نوعی کامل کننده نقشه آمریکا خواهد بود.
آمریکاییها معتقدند، بحران یمن با پایان حمله هوایی عربستان علیه این کشور به پایان نمیرسد و در چند وجه استمرار پیدا میکند یک وجه آن این است که القاعده که تا پیش از جنگ عربستان علیه یمن، بشدت ضعیف بود و بارها از انصارالله شکست خورده بود، هماینک دو استان حساس عدن و حضرموت را در اختیار دارد و یک هماورد قوی برای انصارالله به حساب میآید. یک وجه دیگر، آن است که «حراک جنوبی» که تا پیش از جنگ از یک سو قدرت مهمی به حساب نمیآمد و از سوی دیگر به انصارالله تا حد زیادی نزدیک بود، هماینک به یک بازیگر فعال امنیتی تبدیل شده و با انصارالله هم در مقطع تصرف عدن درگیر شده و به یک محور مزاحم انصار تبدیل گردیده است. یک وجه دیگر قوت گرفتن نیروهای منصور هادی است که پیش از جنگ وجود خارجی نداشتند. از نظر آمریکا بعد از پایان جنگ انصارالله ناگزیر به درگیری در سه جبهه داخلی است و بشدت ضعیف خواهد شد. وقتی تجاوز عربستان قطع شود و انصار در صحنه داخلی درگیر بحران باشد، ناگزیر به دنبال محملهای حقوقی خواهد رفت که مهمترین آنها، سازمان ملل و کشورهای عرب متحد آمریکا- مثلا عمان- خواهد بود. از نظر آمریکاییها، توسل روز افزون انصارالله به نماینده دبیرکل سازمان ملل و ابتکار آن پس از جنگ و مراجعه به عمان و یا هر کشور دیگر عرب، آرام آرام به آنکادره و کانالیزه شدن انصارالله منجر شده و آن را از شکل و فرم یک «جنبش انقلابی» خارج مینماید. خروج از چنین هویتی (position) خواهناخواه آن را از یک گروه معارض به یک گروه قانونی تبدیل میکند که از نظر آمریکاییها، این مساوی است با پذیرش خلع سلاح و تبدیل شدن به یک گروه مدنی. از سوی دیگر آمریکاییها معتقدند دمکراتیزه شدن انصارالله به پایگاه مردمی آن بشدت آسیب وارد کرده و به مرور آن را از تاثیر میاندازد.
اما واقعیت این است که ورای اختلافات عربستان و آمریکا درباره نحوه مهار انصارالله، این جنبش انقلابی یک جنبش پخته و با تجربه است ضمن آنکه ایران بعنوان مهمترین متحد منطقهای انصارالله بیتجربه نیست. شرکت در گفتوگویی سیاسی هم الزاما به معنای پذیرش دستور کار طرف مقابل نیست. انصارالله میگوید اولین نتایج گفتوگوها باید آتشبس و رفع محاصره باشد و دومین نتایج باید رسیدن به یک توافق یمنی یمنی برای شکلدهی به دولت و حل و فصل اختلافات باشد.
برخلاف تصور آمریکاییها، انصارالله روی طرح 7 مادهای خود که در مسقط به ولدشیخ نماینده دبیرکل سازمان ملل داده، تاکید دارد و تنها بحث درباره قطعنامه 2216 را پذیرفته نه اینکه آن را به رسمیت شناخته است. انصارالله معتقد است بحث درباره سلاح انصارالله باید به زمانی سپرده شود که قانون اساسی یمن با اکثریت آراء مردم تصویب شده و بر اساس آن دولتی شکل گرفته باشد کما اینکه تحویل ادارات دولتی در صنعا و سایر مراکز استانها نیز مستلزم شکلگیری دولت قانونی است. بنابراین کاملا واضح است که انصار حاضر نیست در چارچوب یک طرح آمریکایی به مذاکره بپردازد. اما در عین حال واقعیت این است که میز مذاکره بسیار لغزنده است بخصوص زمانی که یک طرف آن سازمان ملل و نماینده آن بر قطعنامهای تاکید دارند که دربردارنده منافع و اغراض دشمنان انصارالله است.