به گزارش پایگاه 598، عبدالله گنجی طی یادداشتی در روزنامه جوان نوشت: پس از طرح مسئله نفوذ به عنوان یکی از پیامدهای پسابرجام، رسانههای یک جناح کشور به صورت مطلق نسبت به آن سکوت کردند. برخی از افراد و رسانهها به تبیین چیستی آن پرداختند و برخی نیز با نگاه سطحیتر به دنبال مصادیق انسانی ـ امنیتی آن میگردند. برخی آن را به سخره گرفتند، برخی تلاش نمودند با جاخالی دادن خود را از اتهام برهانند و برخی دیگر آن را در حد دستگیری چند خبرنگار تقلیل دادند و سعی کردند بقیه عرصهها، افراد و خود را تبرئه کنند. برخی بدون اینکه به موضوع وارد شوند و به آن باور و اعتقاد داشته باشند، رقیب را به «بازی با نفوذ» متهم کردند و ... واقعیت چیست؟ سؤال این است که آیا امریکاییها در طول 36سال گذشته از مسئلهای به نام نفوذ در ایران غافل بودهاند و یا راهبرد آنان اینگونه نبوده است؟ بدون تردید مسئله نفود و اختلال در ایران همیشه مدنظر بوده و ابعاد امنیتی ـ اطلاعاتی و فرهنگی آن به مراتب بیشتر و مستمرتر بوده است. ترور دانشمندان، اخلال در سیستمهای هستهای با ویروس و کودتای نوژه، نمونههایی از این نفوذ است. برای درک نفوذ پسابرجام باید با انگارههای ذهنی پیشین قدری فاصله گرفت و واقعیت صحنه را طور دیگری دید و مختصات جدید آن را شناخت. سطح، حیطه، عمق، ابعاد، جهتگیری و اولویتهای نفوذ اگر به درستی تبیین نشود، ممکن است توسط عوامل نفوذ به ضد خودش تبدیل شود یا توسط مفسران کمدرک به انحراف و فراموشی سپرده شود یا به مسئلهای سیاسی ـ جناحی تقلیل و به ابزاری برای متهمسازی تبدیل شود.
اما تفاوت در نحوه مواجهه امریکا با ایران پس از برجام موضوع نفوذ است. اکنون راهبرد «تقابل» به «تعامل» تبدیل شده است. امریکاییها اصرار بر تعاملات رسمی، علنی و حکومتی با ایران دارند و براین باورند که در دوران پسابرجام میتوانند با حفظ اهداف پیش، با روشی کمهزینهتر به اهداف خود دست یابند. زمینههایی که مسئولان امریکایی را به این باور رساند، میتوان به شرح ذیل بر شمرد:
1 ـ احساس آنان مبتنی بر تعمیمپذیری مدل برجام و تأسی به مدل کوبا و قرابت و اشتراک درک این موضوع بین مسئولان امریکایی و بخشی از حاکمیت در ایران.
2 ـ امریکاییها بر این باورند که با تعامل میتوانند سریعتر به اهداف خود برسند و هزینه کمتری پرداخت نمایند. به طور مثال اگر در سوریه نتوانستند با جنگ نظامی به اهداف خود برسند از طریق تعامل و نفوذ در اراده و تصمیمات مسئولان ایران میتوانند این مطالبه را محقق نمایند.
3 ـ احساس امریکا این است که بعد از برجام حالت دوپارگی بین مسئولان ایرانی ایجاد شده است و با فشار بر این منفذ میتواند این دوپارگی را برجسته و با یک طرف احساس هارمونی برقرار نماید.
4- نفوذ سیاسی در اراده، تصمیمات و معادلات درون نظام با دو هدف اساسی صورت میگیرد. اول اطمینان و اطلاع از میزان خطر نظام برابر صهیونیستها و اطلاع از راهبردها و تدابیر ایران در منطقه و دوم تأثیرگذاری بر ماهیت حقیقی نظام در یک پروسه 10 ساله که به «راز محدودیتهای 10 ساله» ایران در برجام برمیگردد. امریکاییها به جای براندازی بر این باورند که ابتدا باید نظام را از شعارهای انقلابی و استکبارستیزانه تهی نمود و برای رسیدن به این هدف علاقهمند به استمرار جریاناتی در قدرت هستند که اصرار بر مرگ بر امریکا و استکبارستیزی نداشته باشند. بنابراین نفوذ امری پیچیده زیرزمینی و مخوف نیست بلکه تمایل امریکا به حاکمیت جریانی است که عامدانه به شعارهای انقلاب اصرار ندارد و در خیراندیشانهترین حالت به دنبال اشتغال، توسعه و ... میباشد. به همین دلیل رئیسجمهور امریکا در مجمع عمومی سازمان ملل اعلام میدارد: «ایرانیها باید بدانند که شعار مرگ بر امریکا برای آنان اشتغال ایجاد نمیکند.» او فهمیده است که بخشی در داخل ایران شرط تحقق اشتغال و گشایش را ارتباط با امریکا دانستهاند و همین مجرا را برای نفوذ تقویت میکنند. رئیسجمهور امریکا در جای دیگری میگوید: «بعد از توافق وین طرفداران ما در ایران حاکمیت را تحت فشار قرار خواهند داد» و چندی بعد نامهای منسوب به تعدادی استاد خطاب به رئیسجمهور صادر میشود که از شعار مرگ در مراکز مذهبی(بخوانید مرگ بر امریکا بعد از نمازهای جماعت در مساجد) جلوگیری نمایید. اصرار امریکاییها بر ادامه مذاکرات با تماسهای مکرر با مسئولان ایرانی برای اطلاع از تصمیمات ایران در منطقه است و میدانند تا وارد ارتباطات رسمی نشوند، نمیتوانند از کنه تصمیمات نظام مطلع شوند. رئیسجمهور امریکا در نامه به مقام معظم رهبری تأکید میکند که به دنبال براندازی نظام جمهوری اسلامی نیست و در عین حال از سطح و نوع دشمنیها هم کاسته نمیشود.
بنابراین اصرار بر مذاکره و رابطه با این هدف است که مقدمه و پیشنیاز هرگونه براندازی، تهی کردن نظام از شعارهای انقلابی است و بر این باورند که توانستهاند بین «توسعه» و «رفاه» با استمرار روح اسلام انقلابی یک مناظره برپا نمایند که ادارهکنندگان و برگزارکنندگان این مناظره در درون ایران یافت میشوند. لذا این فرصت را برای نفوذ و تقویت این مناظره مدنظر دارند، به همین دلیل نباید دستگیری چهار خبرنگار که از امریکا پول میگرفتهاند را در قامت نفوذ طرح کرد و بقیه را معاف نمود. از ارتباط با دگراندیشان یا اپوزیسیون در درون ایران نمیتوان تلقی نفوذ داشت بلکه نفوذ به معنی تأثیر بر نیروهای درون حاکمیت است و شرطیسازی بخشی از مردم به امید گشایش پسابرجام از بزنگاههای این نفوذ است. بنابراین استمرار حاکمیت جریانی که صرفاً به «پسوند اسلامی» در عنوان نظام معتقد باشد، در حال حاضر (تا 10 سال) برای امریکاییها مطلوب است و تلاش دارند طرفداران «جمهوری اسلامی اسمی» را با طرفداران انقلاب اسلامی به هماوردی بکشانند و احساس میکنند زمینه آن در حاکمیت وجود دارد. بنابراین نفوذ سیاسی معبری برای ورود به ابعاد اقتصادی و فرهنگی کشور از طریق بخشی از حاکمیت است اما حوزه اجتماعی را خود نیز مستقیماً به وسیله شبکههای ارتباطی فرامرزی و فراملی و گوشیهای هوشمند دنبال میکنند. بنابراین نفوذ را اگر با فضای پسابرجام همسو بدانیم نمیتوانیم آن را خارج از حاکمیت تعریف کنیم. در عین حال معنی سخن این نیست که بخشی در حاکمیت خائناند، بلکه امریکاییها به دنبال هارمونی با کسانی هستند که در مسیر انقلاب اسلامی به یک دو راهی رسیدهاند که در سر این دو راهی توسعه و رفاه از ارزشها و آرمانها مجزا میشود و هر کس در راه توسعه و رفاه باشد مورد تأیید و هر کس در مسیر دیگری باشد نه به عنوان انقلابی که به عنوان مخل رفاه و توسعه مردم معرفی خواهد شد و متأسفانه در تلقی دوم بین بخشی از حاکمیت و مسئولین امریکایی هارمونی نانوشته وجود دارد. مسئولین امریکایی برای قانع کردن کنگره برای رأی مثبت به برجام ابایی نداشتند که کوتاه آمدن احتمالی خود را به سرنوشت بخشی از جریانات یا افراد داخلی گره بزنند که «اگر توافق نمیکردیم معلوم نبود در انتخابات آینده بر سر... چه میآمد». بنابراین نفوذ در انتخابات نیز بدین معنی نیست که عدهای خائن، وابسته، حقوق بگیر و ضد انقلاب وارد مجلس میشوند، مطلوب امریکایی ورود افرادی است که علاقه به مرگ بر امریکا و اسرائیل و برگزاری 13 آبان نداشته باشند و ارتباط با امریکا را تنها راه نجات اقتصاد کشور بدانند. فهم نفوذ به همین سادگی است، نباید آن را انتزاعی، تخیلی، صرفاً امنیتی و اطلاعاتی به حساب آورد. درک متقابل بخشی از حاکمیت و امریکاییها پله و شروع نفوذ در تصمیمات کشور از یک سو و شروع تردیدها نسبت به گذشته انقلاب اسلامی از سوی دیگر است.