به گزارش پایگاه 598، دشمن برای دستیابی به مقاصد شوم خود از هیچ کوششی دریغ نمی کند. نفوذ به سطح جامعه و نخبگان یک کشور از جمله راه های رسیدن به اهداف از پیش طراحی شده آن هاست. این موضوعی است که طی ماه های اخیر بارها و بارها مورد تاکید مقام معظم رهبری قرار گرفته است. از همین بابت و برای روشن شدن موضوع با حجت الاسلام مهدی ابوطالبی، عضو شورای علمی گروه تاریخ اندیشه معاصر مؤسسه امام خمینی(ره) به گفت و گو نشستیم و از نحوه نفوذ دشمن در سطح افکار عمومی و همین طور خواص و نخبگان جامعه سخن گفتیم.
ما در تاریخ معاصر کشورمان، تجربه ای را به نام حکومت پهلوی داشتیم که اگرچه وابستگی به غرب و توسعه ی برون زا منجر به کشف یک سری موفقیت های ظاهری درآن دوران شد، اما فرجام این وابستگی عقد قراردادهایی مثل کاپیتولاسیون و امثال این بود. درسال 2015 هم این ممکن است به سبک و سیاق خود رخ دهد. ضمن اینکه خود شاه در سال های آخر حکومتش برای حفظ استقلال و آزادی ایران و حفظ تاج و تخت خود دست گدایی خود را در مقابل آمریکا دراز کرد. لطفا این مهم را توضیح دهید که چطور نفوذ دشمن سبب می شود که استقلال و آزادی یک دولت و ملت به سمت زوال حرکت کند و کار به جایی برسد که آنچه که یک دولت و ملت در گذشته داشته از دست بدهد و بعد از گذشت سال ها همان را مجددا از غرب گدایی کند؟
استعمار در دوره های گذشته چند مرحله داشته است. مرحله ی استعمار قدیم یا کهنه و یک استعمار نیز جدید و بدیع است. در مرحله ی استعمار جدید یا نو که تقریبا در دوره ی قاجار و پهلوی کشور ما دچار این برخورد از غرب بود، دشمن سعی می کرد در دوره ی قاجار، بیشتر در صدراعظم ها یا وزرای خارجه یا سفرای ایران در کشورهای دیگر نفوذ کند. آن ها سعی می کردند به نفوذ مستقیم و بعضی وقت ها دادن رشوه و دلالی و دادن خدمات و امکانات و یا عضو کردن آن ها در انجمن های فراماسونری در شخصیت های سیاسی و رجال سیاسی نفوذ کنند.
آن ها جاسوس هایی را در داخل کشور شناسایی می کردند و از طریق اینها خواسته هایشان را در کشور پیش می بردند، چه در بعد اقتصادی و سیاسی و چه درقراردادهای بین المللی و یا قراردادهای اقتصادی که بسته می شد این اتفاق رخ می داد.
وقتی یک شخصیت سیاسی مستقیما یکسری خدمات از آن ها می گرفت، متعهد می شد خدمتی به آن ها ارائه دهد و نتیجه اش قراردادهای سیاسی مثل ترکمانچای وگلستان می شد. افرادی مثل میرزاحسن خان ایلچی که با انگلیس ارتباط داشت و یا قراردادهایی مثل تنباکو و رویتر که افرادی مثل میرزاحسین خان سپهسالار و میرزا ملکم خان که رسما رشوه گرفتند و این قراردادها را بستند از نمونه های آن است.
قراردادهایی که فقط ظاهر اقتصادی داشتند اما...
طبیعتا وقتی چنین نفوذی از سوی دشمن رقم می خورد و این چنین قراردادهایی بسته می شود، دیگر عملا دست و بال حکومت نیز بسته می شود. کمااینکه در قرارداد تنباکو فقط ظاهرش اقتصادی و انحصار توتون و تنباکو بود.
میرزای شیرازی و برخی دیگر از بزرگان آن دوره به این نکته اشاره می کنند که بحث فقط دادن توتون و تنباکو نیست و این یکی از تبعات این قرارداد است. پیامد اصلی این قرارداد آن است که سلطه ی دشمن را از لحاظ سیاسی بر ما افزایش می دهد یعنی وقتی ما نبض اقتصادی خود را در قبال یک قرارداد اقتصادی به یک کشور بیگانه می سپاریم او امتیازات سیاسی آن را در مراحل مختلف، به بهانه این امتیاز اقتصادی از ما خواهد گرفت.
نفوذ اقتصادی دشمن گدایی استقلال سیاسی را در آینده به دنبال دارد
این یک واقعیت است که وقتی این چنین نفوذی دشمن کرد باید استقلال سیاسی خود را هم در تصمیمات بعدی از آن ها گدایی کنید. در دوره ی پهلوی این نفوذ از یک جهت بدتر شد چون تفاوت دوره ی پهلوی و قاجار در این است که در دوره ی پهلوی رسما در شخص اول مملکت یعنی رضاخان که با قدرت و حمایت رسمی انگلیسی ها آمد این نفوذ واقع شد. البته پسرش محمدرضا نیز همینطور بود. بعداز کودتای 28مرداد نیز عملا محمدرضا پهلوی قدرت خود را مدیون آمریکا وانگلیس و به ویژه آمریکایی ها می دید و عملا شخص اول مملکت عامل نفوذ آمریکا وانگلیس در دوره ی پهلوی بود که این نفوذ، سنگین تر و شدیدتری به حساب می آمد و نتیجه اش جدایی بحرین از ایران شد. محمدرضا از ترسی که از آن ها داشت، مجبور شد بحرین را بدهد و یا قرارداد لایحه ی انقلاب سفید که در کشور مطرح شد. در مورد این قرارداد باید گفت که حاج آقا روح الله کمالوند نماینده ی علما با شاه ملاقات کرد و به او فرمود که این قرارداد باید نقد شود چون در آن موارد خلاف شرع وجود دارد. شاه نیز در پاسخ به حاج آقا کمالوند گفت که انقلاب سفید دستور آمریکایی ها است و من نمی توانم آن را لغو کنم. هرچقدر سلطه ونفوذ بیشتر باشد ودر شخصیت های بالاتر مملکت باشد به تبع آن استقلال آن شخصیت های سیاسی که می خواهند تصمیم گیرنده باشند و به تبع آن استقلال کشور وعزت ملی کشور پایین می آید.
برخی تحصیل کرده های کشورمان که در دانشگاه های غربی حضور یافته اند، درحال حاضر تمام تفکرات و مشی خود را مبتنی بر پیشرفت روی ریل وابستگی و عبور از استقلال و آزادی می بینند، دلیل این موضوع را شما چطور ارزیابی می کنید. آیا فرهنگ ایرانی و اسلامی تحت الشعاع صرفا تحصیل در غرب واقع می شود؟
مشکل امروز ما همانطور که عرض کردم مقوله استعمار دیروز است. دشمن در حالت استعمار قدیم حاکم از طرف خودشان تعیین می کردند - مثل حاکمان انگلیسی که در هند بودند - تا آن طور که می خواستند در کشور اقدام کنند. در استعمار جدید، مثلا حاکم انگلیسی دیگر به کشور مستعمره نمی آمد، بلکه در شخصیت ها و رجال سیاسی و یا در شخص اول مملکت نفوذ می کرد و با او ارتباط برقرار می کرد و از طریق او کارش را پیش می برد. اما در دوره ی ما خصوصا بعداز انقلاب که دیگر به ندرت دشمن در شخصیت های سیاسی و علمی نفوذ کرد.
این دوره، دوره ی استعمار فرانو است که دیگر نه سرزمین را اشغال می کنند و نه حتی در شخصیت ها به دنبال جاسوس می گردند، در نتیجه در فضای استعمار فرانو یا جنگ نرم، دشمن ذهنیت افراد و بزرگان و نخبگان یک ملت را از طریق نوع آموزش ها و اطلاعاتی که به آن ها می دهد، تسخیر می کند که این آدم لازم نیست رسما جاسوس خارجی باشد و به او پول یا رشوه بدهند که برایشان کاری کند، بلکه او دیگر برحسب دریافتی ها و اطلاعات و آموزش هایی که دیده عملا آنگونه فکر می کند. او دیگر مثل یک عروسک کوک شده برای آن ها کار می کند، چه بسا که تصور می کند که به کشور خود خدمت می کند. مشکل امروز ما دقیقا همین است، یعنی امروز ما در کشور به دلیل اینکه برخی از شخصیت های سیاسی و علمی ما تحصیلکرده ی غرب هستند شاهد رخدادهای خوبی نیستیم. البته نه به این عنوان که حتما آن ها در فضای غرب تحصیل کرده باشند. حتی خیلی از آن ها تحصیلکرده ی داخل هستند. وقتی یک استاد علوم سیاسی ما - چه در خارج و چه در داخل تحصیل کرده - مبانی توسعه ی غربی را خوانده و به عنوان یک علم برای توسعه و پیشرفت پذیرفته و زمانی که شاخص های توسعه را آن گونه که غربی ها می گویند و تایید کرده اند و بعضا به او آموزش دادند پذیرفته دیگر شاهد فرآیند مثبتی برای کشور نخواهیم بود. او به عنوان یک استاد دانشگاه وقتی می خواهد به عنوان یک نخبه، راه حلی برای توسعه ی کشورش بدهد، همان نسخه را می پیچد و به خیال خودش بهترین و آخرین مدل توسعه و پیشرفتی را که در نظریات علمی توسعه ی اقتصادی و سیاسی مطرح شده را برای کشورش پیاده می کند.
این آدم طبیعتا وقتی این بحث را مطرح می کند نسخه ها وتوصیه هایش توصیه هایی است که در دنیای غرب امروز به نام جهانی شدن مطرح می شود. این جهانی شدن هم در فرهنگ است هم در اقتصاد هم در سیاست.
امروز خیلی از اساتید ما تنها راه توسعه ی کشور را طبق نسخه ای که غربی ها می دهند، عرضه شدن در فضای جهانی شدن می دانند. شما وقتی در فضای جهانی شدن هضم می شوید یعنی باید از یک سری نگاه ها و اصول خودتان بگذرید و باید خودتان را با شاخص های جهانی که تعریف می شود تطبیق دهید که این هم می تواند در اقتصاد باشد و هم در فرهنگ.
بعضی از اساتید علوم سیاسی در بحث های توسعه و جهانی شدن می گویند که تنها راه توسعه ی اقتصادی برای ما این است که در در فضای اقتصاد جهانی حل شویم، فضای اقتصاد جهانی نیز اقتصاد لیبرالی است و اقتصاد لیبرالی هم مبتنی بر آزادی و سرمایه داری است. این عده بیان می کنند حالا که اقتصاد جهانی مبتنی بر سرمایه داری است و از این طرف چون ما مسلمان و شیعه هستیم و مهمترین رکن تشیع عدالت می باشد و بحث ما در اقتصاد عدالت است، پس ما با این ارزش عدالت در اقتصاد نمی توانیم وارد اقتصادی با ارزش سرمایه داری شویم، یعنی اگر بخواهیم وارد این اقتصاد سرمایه داری شویم باید از این ارزش دینی و شیعی خود بگذریم تا بتوانیم به آن اقتصاد جهانی ملحق شویم. آن وقت که ملحق شدیم، می توانیم پیشرفت کنیم.
این اعتقاد در حقیقت مفهومش این است تا زمانی که بر ارزش های دینی و شیعی خود پایبند هستیم برای ما امکان اتصال به اقتصاد جهانی وجود ندارد؟
بله. دقیقا همین طور است. آن ها می گویند با پایبندی بر ارزش های دینی و شیعی، عملا امکان پیشرفت اقتصادی ممکن نیست. یعنی این سنت های بومی و دینی ما مانع توسعه ی ماست.
در نمونه دیگر، یکی از شاخص های توسعه ی سیاسی دموکراسی این است که هرچه مردم می خواهند باید اجرا شود. حالا مثلا مردم می گویند یکی از راه های رشد اقتصادی توریست است و یکی از راه های جذب توریست سرو شراب در هتل ها است. یکی از مسئولین گردشگری اوایل این دولت گفت، ما باید این کار را انجام دهیم!
و یا می گویند یکی از شاخص های هتل شش ستاره استخر مختلط است و درجات هتل ها را با این شرایط می توانیم بالا ببریم و اگر بالا نبریم توریست نمی آید و اگر بخواهیم بالا ببریم باید شراب سرو شود و استخر مختلط داشته باشیم و غیره و به خیال خود از لحاظ اقتصادی به کشور خود خدمت می کنند.
این اظهارات به دلیل این است که آن اطلاعات وآموزش هایی که عرض شد به آن ها داده شده و چون نوع آموزش ها بر اساس شاخص ها و ملاک های غربی است و برخی از این ها با شئونات اسلامی نمی سازد خود به خود هنگام نسخه پیچی یا عمل عملا یک سری از ارزش های بومی، ملی و دینی را زیر سوال می برد و متاسفانه این موضوع مهمترین مشکل امروز ماست.
حال بیاییم پدیده ی نفوذ را درسطح جامعه و افکار عمومی مورد بررسی قرار دهیم. به اعتقاد شما افکار عمومی چطور از نفوذ فرهنگی و اجتماعی دشمن دچار تغییر می شود و سیرت بسیاری از مسائل تحت الشعاع مسئله ی نفوذ قرار می گیرد؟
افکار عمومی از چند جهت تحت نفوذ قرار می گیرد. یکی از مهمترین مقوله ها آموزش است. اگر نخبگان علمی را کنار بگذاریم، از دانش آموزان ابتدایی، راهنمایی، دبیرستان و تا دانشجویان دانشگاه این موضوع خودنمایی می کند. به ویژه در سطح دبیرستان و دانشگاه وقتی دانش آموزان و دانشجویان دروسی را می خوانند که عملا آن درس ها یک سری تفکرات غلط را به آن ها القا می کند. دشمن همین جا در حال نفوذ کردن است، لذا یک بخش راه نفوذ دشمن در افکار عمومی در سیستم آموزشی ما است که باید خیلی دقت شود و جای بررسی و تامل بیشتری دارد.
این نفوذ در سیستم آموزشی مدارس خیلی کمرنگ است و طبیعتا تشخیص آن هم سخت تر است، اما در دانشگاه ها خیلی پررنگ و مشهود است. مثلا یک دانشجوی علوم سیاسی یکی از اولین درس هایی که می خواند مبانی علم سیاست است. در این درس یکی از شاخص های حکومت مطلوب این است که دین در سیاست دخالت نکند. وقتی او این مهم را به عنوان یک مولفه می خواند و به او می گویند در کشورهای اروپایی دین در سیاست دخالت نمی کند و در تکنولوژی پیشرفت کردند و این مسئله را آموزش می دهند که کشوری که دین در سیاست دخالت کند، مشکل پیدا می کند دچار تردید می شود. از آن طرف هم نقص های کشور خودمان را پررنگ می کنند و می گویند این حکومت دینی است و آن حکومت غیردینی و این را درهمان ترم اول به دانشجو آموزش می دهند.
نمونه دیگر این است که در سیستم حقوقی خیلی بدیهی می گویند زن و مرد هر دو یک انسان هستند و باید حقوق شان مساوی باشد، اما قرآن حق زنان را کمتر از مردها قرار داده و این واقعا یک تبعیض جنسیتی به حساب نمی آید و دلایل خاص خودش را دارد که در جای خود می توان به طور مفصل در این باره بحث کرد و به کج اندیشان ثابت کرد که قرآن درست می گوید.
راه های دیگر برای نفوذ دشمن در بدنه جامعه و افکار عمومی چیست؟
راه دوم نفوذ در افکار عمومی رسانه ها هستند. از شبکه های اجتماعی گرفته تا ماهواره و یا حتی روزنامه های خودمان. این ها در شکل های مختلف و در قالب مقاله های علمی راجع به توسعه و حقوق در روزنامه های ما مطرح می شود که بعضا خیلی از احکام دینی را به عنوان تبعیض جنسیتی و خلاف توسعه و پیشرفت می دانند. همچنین، القاء ناامیدی با پررنگ کردن این دروغ که ناامیدی حتی در قشر متدین ما هم پدید آمده است بعضا مشاهده می شود. همانطور که مقام معظم رهبری گفتند کسانی که جوانان کشور را چه نسبت به وضعیت کنونی و چه وضعیت آینده ناامید می کنند اینها خائن هستند و لذا همین رسانه ها و شبکه های مجازی است که نقص های مختلفی که وجود دارد و یا ندارد را کنار هم می گذارد تا سیاه نمایی وحشتناکی ایجاد شود. یک راه دیگر نفوذ فرهنگی است.
اخیرا یک سری از دوستان در مشهد به عنوان مردم عادی در بازار رصد کردند و دیدند که درکتاب های داستان کودکان و یا رمان ها برای بزرگسالان وعروسک ها و اسباب بازی ها و لباس و چیزهایی از این قبیل که مردم می خرند سکس به شیوه خزنده ترویج می شود، و این هم یک بحث نفوذ است که آن بچه از بچگی ناخودآگاه آموزش می بیند و بزرگ می شود. حتی خیلی مواقع پدر و مادر و یا خود فروشنده هم متوجه نمی شوند.
همچنین ماهواره ها و پخش فیلم هایی، حیا را از بین می برد و سنت های دینی را می شکند و قبح شکنی می کند. اینها ابزارهای مختلف نفوذ دشمن در جامعه امروز است.
منبع: حزب الله سایبر