به گزارش پایگاه 598، برون رفت از بحران سوریه از یک سو مستلزم شناخت دلایلی است که منجر
به ایجاد وضعیت کنونی شده و از سوی دیگر در پاسخ به این سؤال نهفته که غرب
به ویژه آمریکا چه پروژه ای را در صحنه مناقشات منطقه ای دنبال می کند. در
عین حال، حضور مسکو در صحنه معادلات منطقه ای این پرسش را به ذهن متبادر می
کند که سناریوی محتمل در آینده سوریه چیست و در این میان نقش ایران به
عنوان یک عنصر مؤثر و تعیین کننده تا کجا پیش خواهد رفت.
نشست
«بررسی حضور نظامی روسیه در سوریه» با حضور دکتر «شعیب بهمن» پژوهشگر
مسائل اوراسیا در موسسه مطالعات ايران و اوراسيا، «محمدعلی دستمالی»
کارشناس مسائل ترکیه و کردها و دکتر «دیاکو حسینی» پژوهشگر ارشد موسسه
ایرانی مطالعات اروپا و آمریکا، به این موضوع می پردازد که دایره همپوشانی
اهداف تهران و مسکو تا کجا پیش می رود و آیا در نهایت مصالحه بین همه طرف
های درگیر در بحران سوریه امکان پذیر خواهد بود.
*جنگنده
های روسی دو بار حریم هوایی ترکیه را آن طور که مسکو می گوید به طور غیر
تعمدی نقض کردند. اما برخی می گویند که هدف از این اقدام ایجاد رعب و وحشت
در میان معارضین سوری مستقر در مرزهای ترکیه بوده است. نظر شما چیست؟
شعیب
بهمن: در این باره دو دیدگاه مطرح است. از سویی گفته می شود که نقض حریم
هوایی ترکیه از سوی روسیه تعمدی نبوده و برای اثبات این ادعا به دلایل و
مدارکی استناد می شود که دامنه آنها از بدی شرایط جوی تا دستکاری سیستم
موقعیت یاب «جی پی اس» از سوی آمریکایی ها متغیر است.
بنابراین
می توان گفت که هدف روسیه از دست زدن به چنین اقدامی ارسال چند پیام مشخص
به دولت آنکارا بود. یکی از این پیام ها به مخالفت مسکو با پیشنهاد ترکیه
مبنی بر ایجاد منطقه حائل یا پرواز ممنوع در شمال سوریه باز می گردد. پیام
دیگر برای معارضین سوری بود چرا که به هر حال صرفا حضور روسیه به نوار علوی
نشین محدود نمی شود چرا که وقتی روس ها حضور نظامی خود را تقویت کردند این
بحث مطرح شد که آیا نیروی نظامی روسیه به سراسر سوریه اعزام خواهد شد یا
خیر صرفا به همان نوار علوی نشینی محدود می شود که تحت تسلط دولت دمشق است
و البته بخش هایی از آن مثل «حلب» از کنترل ارتش سوریه خارج شده است.
بنابراین
دو نگاه وجود دارد. عده ای به ویژه در غرب معتقد بودند که هدف روس ها حفظ
همان بخش علوی نشینی است که تحت تسلط دولت «بشار اسد» رئیس جمهوری سوریه
است. در مقابل، دیدگاه دیگری هم وجود دارد که خود مسکو بر آن تاکید می کند
مبنی بر اینکه هدف اصلی روسیه مبارزه با کل گروههای تروریستی است.
بنابراین
من تصور می کنم که نقض حریم هوایی ترکیه پیامی بود از سوی روس ها به
کشورهای غربی و همچنین معارضین سوری تا نشان دهند که عملیات هوایی شان صرفا
به نوار علوی نشین محدود نخواهد شد و قصد دارند دایره حملات خود را گسترده
تر کنند.
اما یک واقعیت وجود دارد مبنی بر اینکه
عملیات هوایی به تنهایی نمی تواند در داخل سوریه راهگشا باشد و با استناد
به این گزینه نمی توان هیچ یک از گروه های تروریستی را به طور کامل نابود
کرد. بنابراین، نتیجه بخش بودن این حملات هوایی در گرو پشتیبانی نیروی
زمینی است. حضور روس ها بیش از آنکه یک حضور نظامی قطعی تلقی شود که
سرانجام مشخصی دارد، بیشتر به این معنا است که مسکو می خواهد پیام هایی را
به طرف غربی، ترکیه و گروه های تروریستی داخل سوریه برساند مبنی بر به رخ
کشیدن قدرت روسیه و واقعیت این است که در نقض حریم هوایی ترکیه هم چیزی
غیر از این پیام وجود نداشته است. عملا غیر ممکن است که مواردی مثل نقض
حریم هوایی ترکیه به تقابل گسترده بین مسکو و آنکارا منجر شود. نه ترکیه
توان آن را دارد که به تنهایی علیه روسیه اعلام جنگ کند و نه پیمان
آتلانتیک شمالی (ناتو) تمایلی برای ورود جدی به این بحث از خود نشان می
دهد. لازم به ذکر است که خود روس ها هم در عمل مایل به ایجاد تنش نیستند.
*آقای
دستمالی نظر شما در خصوص نقض حریم هوایی ترکیه از سوی جنگنده های روسی
چیست؟ در عین حال واکنش ناتو را چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا ناتو حاضر است
با روس ها در میدان سوریه درگیر شود؟
محمدعلی
دستمالی: الگوی پراکندگی داعش در خط مرزی ترکیه و سوریه یک واقعیت را به
نمایش می گذارد و آن این است که تروریست های داعش در خط شمال سوریه به گونه
ای پراکنده شده اند که حمله هوایی به آنها بدون لحاظ کردن مشکلاتی مشابه
آنچه که درباره نقض حریم هوایی ترکیه به وجود آمد، میسر نخواهد بود. من قصد
ندارم این مسئله را غیر عمدی جلوه دهم ولی هدایت هوایی این گونه حملات کار
بسیار دشواری است. مواضع داعش گاهی آنقدر به خاک ترکیه نزدیک است که حتی
در مواردی شهروندان ترک از داخل مرز خود و از پشت سیم خاردار با دوربین
تلفن همراه تصویر داعشی هایی را گرفته اند که در چند متری آنها مشغول مین
گذاری خطوط مرزی بوده اند. در این شرایط، هر حمله هوایی که علیه داعشی ها
انجام بگیرد یا هر حمله هوایی که تهدید کننده ورود مخالفین سوری از ترکیه
به سوریه باشد منجر به نقض حریم هوایی ترکیه می شود.
اما
طی چند سال اخیر اقدامات دولت آنکارا حکایت از حساسیت ترکیه به نقض حریم
هوایی این کشور در مرز سوریه داشته است. پیشتر تنش های مشابه ای بین آنکارا
و دمشق وجود داشته و دو طرف سابقه هدف قرار دادن هواپیماها و بالگردهای
یکدیگر را دارند.
در این قضایا ظرافت سیاسی و
نظامی خاصی گنجانده شده و ناتو، ترکیه، روسیه و آمریکا خیلی هوشمند تر از
این هستند که به خاطر حفظ منافع نظامی و سیاسی خود در صحنه کوچک سوریه
بخواهند رو در روی یکدیگر بایستند. واقعیت این است که همه این کشورها به
دنبال منافع و سهم خود هستند و غیر منطقی است که به خاطر گرفتن یک سهم
کشوری مانند روسیه که سالانه چندین میلیارد دلار گاز به ترکیه صادر می کند و
برنامه ساخت نیروگاه هسته ای را در این کشور دنبال می کند به فکر خصومت
ورزی با دولت آنکارا باشد. این امر درباره ترکیه هم با توجه به نیاز
متقابلی که به منابع انرژی روسیه دارد، صدق می کند حال آنکه گردشگران روسی
هم بخش قابل توجهی از نیاز صنعت توریسم ترکیه را مرتفع می کنند.
بنابراین،
بعید و غیر منطقی است که دو کشور در این شرایط حساس به خاطر مسئله ای
مانند نقض حریم هوایی با یکدیگر وارد درگیری نظامی شوند.
البته،
بعد از نقض حریم هوایی ترکیه از سوی جنگنده های روسی، سفیر روسیه به وزارت
امور خارجه ترکیه فراخوانده شد. اما، ظرافت های موجود در روابط مسکو –
آنکارا به این سمت و سو نمی رود که آنها بخواهند اقدام جدی علیه هم داشته
باشند.
نکته مهمتر در این بحث، موضوع انتقال
مخالفین سوری پرورش یافته در ترکیه به سوریه است که الان به دلیل حضور
نظامی روسیه متوقف شده است. همانطور که می دانید گروه اول از معارضینی که
در ترکیه پرورش یافتند پس از ورود به سوریه بخشی به اسارت جبهه النصره
درآمدند و بخشی هم به کردها پناه بردند و عملا از صحنه خارج شدند.
برای
گروه دوم هم تقریبا همین اتفاق افتاد و آمریکایی ها و ترک ها به این نتیجه
رسیدند که پروژه «آموزش و تجهیز معارضین سوری» در شرایط فعلی قادر به
تداوم و حفظ حیات خود نیست.
اما نکته نگران کننده
این است که آمریکا و ترکیه در شرایط فعلی که مجبور شدند سلاح مخالفین سوری
را غلاف کنند، هیچ بعید نیست که سراغ این سناریو بروند که فعلا کاری با
داعش نداشته باشند و داعش دقیقا نقطه توازنی باشد در مقابل آن هدفی که
روسیه برای حفظ حاکمیت سوریه دارد. مسکو سه هدف تضعیف معارضین سوری، سرپا
نگه داشتن نظام سیاسی اسد و بستن دست آمریکا و ترکیه را به طورهمزمان دنبال
می کند.
حال،
برای مقابله با اقدامات روسیه، واشنگتن و آنکارا در حال حاضر گزینه دیگری
جز کاهش حملات خود علیه داعش ندارند. حتی چند روزی است که عملا ائتلاف
آمریکایی حملات جدی را علیه مواضع داعش انجام نمی دهد. در عمل، همه جدیت
خود را از دست داده و به این حقیقت رسیده اند که داعش را نمی توان با حملات
هوایی از بین برد. ترکیه و آمریکا به این باور رسیده اند که وقتی روس ها
با این قدرت وارد صحنه شده اند، اگر ما الان مسئله داعش را حل کنیم هم به
نفع اسد است و هم به نفع روس ها. برای همین تا حدی عملیات خود را کند کرده
اند.
لذا، من معتقد هستم که ترکیه و روسیه در این
بازی به سمت یک کار پر تنش نمی روند و بیانیه ناتو هم در دفاع از ترکیه یک
بیانیه کلاسیک است که برای اعلام حمایت خود از همه اعضا صادر می کند. از
سوی دیگر، بحران های سیاسی، اقتصادی و امنیتی روسیه خیلی پیچیده تر از آن
است که بخواهد به خاطر حفظ منافع خود در بازی سوریه هم با ناتو وارد جنگ
شود و هم با آمریکا و ترکیه درگیر شود.
نتیجه آنکه موازنه قوا قدم به قدم به همین شکلی که در جریان است ادامه خواهد یافت.
*نگاه غرب به بحران خاورمیانه چیست و اصولا آمریکا چه پروژه ای را در صحنه مناقشات منطقه ای دنبال می کند؟
دیاکو
حسینی: در درجه اول باید ببینیم که اصولا پایه و اساس این درگیری چیست و
چه تبعاتی در آینده در پی خواهد داشت. تاثیر آنچه که اتفاق می افتد بسیار
فراتر از این صحنه رفته و بر نوع صف بندی های جهانی تاثیر می گذارد.
تا
حد زیادی وقایع آتی به پاسخ این پرسش بستگی دارد که اساسا چرا بحران در
سوریه و در مقایس بزرگتر در یمن، عراق و لیبی اتفاق افتاده است. یک نگاه
رایج در غرب وجود دارد مبنی بر اینکه آنچه در خاورمیانه اسلامی - عربی در
حال رخ دادن است به نوعی تکرار درگیری هایی موسوم به «جنگ های ۳۰ ساله» است
که در اروپا اتفاق افتاد – جنگ هایی که پایه و اساس آن مذهبی است و در
نهایت منجر به ظهور یک نوع سیستم مبتنی بر کشور – ملت پایگی در اروپا شد که
تا به امروز هم دوام داشته است.
با تکیه بر این
اعتقاد، این جنگ ریشه های ایدئولوژیک و اجتناب ناپذیر دارد که در نهایت به
ماهیت و سرشت اسلام سیاسی باز می گردد. یعنی ما از یک سو به نوعی شاهد نبرد
قرائت های اسلام سیاسی هستیم و از سوی دیگر شاهد درگیری اسلام با
لیبرالیسم سکولار که طی ۲۰۰ سال گذشته غرب تغذیه کننده اصلی آن بوده است.
این
دیدگاه در خود آمریکا هم از سوی افراد بسیار مهمی مثل «ریچارد هاس» یا حتی
«هنری کسینجر» پذیرفته شده است. کسینجر به تازگی با نوشتن مقاله ای در
روزنامه «وال استریت ژورنال» این بحث را مطرح کرده و از مسائل اخیر به
عنوان شاهدی برای فروپاشی نظم جهانی و گذار به یک نظم جهانی جدید نام برده
است. به گفته وی، در این نظم جهانی که در حال فروپاشی است سیستم
«وستفالیایی» عمل نمی کند و نوعی جنگ ایدئولوژیک در جریان است. پذیرفتن این
فرض به این معنا خواهد بود که هیچ نوع گریزی از این فاجعه نیست. همانطور
که در اروپا نبود. در این جنگ اعتقادی بین اسلام سیاسی رادیکال و تفکر
لیبرال– که یکی قصد دارد شریعت را در یک قلمرو سرزمینی بنا بکند و دیگری می
کوشد تا شریعت را از کشورداری جدا بکند- باید یک طرف پیروز شود. در این
نبرد یا تفکر لیبرال غربی که به دنبال انزوای شریعت از کشورداری و سرزمین
است پیروز می شود یا اسلام رادیکال پیروز میدان خواهد بود. این به معنای
عینیت یافتن هشداری است که «هانتینگتون» بیست سال پیش داد.
دقت
داشته باشید نگاهی که غرب امروز دنبال می کند جدید نیست. ادامه پروژه ای
ایست که ۲۰ سال پیش در غرب برای فروپاشی شوروی شروع شد. در این نوع نگاه،
هیچ راه گریزی از این جنگ نیست و در این نبرد یکی از طرفین حتی به قیمت مرگ
هزاران نفر پیروز می شود.
این دیدگاه در درون
جامعه آمریکا و بخشی از جامعه اروپا رایج است. با این تفاوت که اروپایی ها
خیلی واقع بینانه تر به مسئله نگاه می کنند چون به نوعی به واسطه معضل
پناهجویان با این بحران به طور مستقیم درگیر هستند. آمریکایی ها به واسطه
فاصله جغرافیایی و نوع فرهنگ سیاسی به جهان بسیار ایده آل گراتر نگاه می
کنند و از این جنبه اسلام سیاسی را هیولایی جلوه می دهند که در حال بلعیدن
خاورمیانه است و لیبرالیسم سیاسی را جریان مقابله کننده با آن معرفی می
کنند.
اگر قرار باشد جریان تصمیم گیرنده در
آمریکا به چنین تقابل و دوگانگی اعتقاد داشته باشد به این معنا است که
واشنگتن در نهایت مجبور به جانبداری از یکی از این نیروها خواهد بود.
جالب
آنکه از نگاه همین آمریکایی ها که این دوگانگی را دنبال می کنند، ایران
منبع و سرچشمه اسلام سیاسی رادیکالی است که قرار است خاورمیانه را ببلعد.
شما این مسئله را با بحث هلال شیعی تقارن بدهید و همچنین ترس آمریکایی ها
از اینکه سوریه، عراق و یمن درگیر نبردی هستند که در یک طرف آن شیعیان و
نیروهای وابسته به ایران قرار گرفته اند. اگر این وضعیت مهار نشود می تواند
به بحرین، سایر نقاط منطقه و حتی آسیای غربی هم کشیده شود و تفکر لیبرال،
سکولار یا شبه سکولار را به چالش بکشد.
اگر از
این زاویه به مسئله نگاه بکنیم، این جنگی است که بین ایران (به عنوان
انقلابی که به زعم آمریکا رادیکالیسم افراطی را ترویج می کند) و ایالات
متحده آمریکا و جهان غرب وجود دارد. این بخشی از جریان حاکم بر جامعه
نخبگان واشنگتن است.
اصلا فلسفه شروع جنگ در
سوریه این بود که با استفاده از فرصت بی ثباتی در این کشور به قلب جبهه
مقاومت یعنی ارتباط لجستیک بین ایران و جنوب لبنان آسیب زده شود. این وسوسه
ای بود که از جانب عربستان سعودی شروع شد بعد به ترکیه رسید و پس از آن
غرب با تکیه بر خواست های رژیم صهیونیستی از فرصت به دست آمده استفاده کرد
تا هم امنیت اسرائیل را تضمین کند و هم هلال شیعی را ناقص بگذارد و هم در
شرایط به وجود آمده ایده قدیمی گسترش دموکراسی را پیگیری کند.
واقعیت
این بود که اساس ماجرا برای حمله به حوزه نفوذ ایران ایجاد شد. آن هم به
این دلیل که این تصور در جهان و در منطقه رایج بود که ایران تنها برنده جنگ
عراق بوده است. بنابراین، جنگ سوریه بهترین فرصت بود تا حوزه نفوذ ایران
محدودتر شود. بنابراین فلسفه این جنگ مهار ایران بود.
شعیب
بهمن: اجازه بدهید به چند مؤلفه در تکمیل صحبت های آقای حسینی اشاره کنم.
اروپایی ها هم سه مسئله را در روابط خود با روس ها و آمریکایی ها دنبال می
کنند. اول آنکه آمریکا در مناطقی بحران آفرینی می کند که به نوعی در جوار
اروپا واقع شده اند و بخش زیادی از هزینه بحران به دوش اروپا می افتد که یک
نمونه مشخص بحران پناهجویان خاورمیانه و به طور خاص سوری است.
دوم
آنکه آمریکایی ها با بحران سازی مشکلی ندارند اما در حل و فصل آن عملا
ناتوان هستند. آنها نه در بحران اوکراین قادر به خاتمه بحران بودند و نه در
سوریه. به همین دلیل است که اروپایی ها تصور می کنند که ضعف واشنگتن در حل
و فصل مناقشات می تواند نمایی باشد از افول هژمونی آمریکا.
سوم
آنکه اروپایی ها می بینند در نظام بین الملل تنها بازیگری که به طور مستقل
عمل می کند و به هر حال در برابر سیاست های آمریکا ایستادگی می کند، روسیه
است.
این مسائل باعث شده که اروپایی ها کمی در
روابط خود با آمریکا و روسیه تجدید نظر کنند. به نظر می آید که در آینده هم
ما به نوعی شاهد تفاوت دیدگاه در سیاست خارجی کشورهای اروپایی باشیم.
*آیا احتمال همکاری آمریکا و روسیه در خصوص مبارزه علیه تروریسم در سوریه وجود خواهد داشت؟
دیاکو
حسینی: آمریکایی ها پذیرفته اند که استراتژی آنها در قبال سوریه طی ۴ سال
گذشته اشتباه بوده است. این پذیرش چه در کاخ سفید و چه در خود جامعه آمریکا
به طور گسترده ای نمود پیدا می کند مبنی بر اینکه آنچه واشنگتن تا به
امروز در قبال سوریه انجام داده اشتباه بوده است اعم از تربیت معارضین سوری
و امید بستن به عده ای از میانه روهایی هم که تضمینی برای میانه رویی آنها
وجود ندارد.
این اعتراف به شکست باعث شده تا
امروز بسیاری از منتقدان «باراک اوباما» رئیس جمهوری آمریکا وی را متهم
کنند که استراتژی مشخصی را در منطقه دنبال نمی کند. این گلایه را نه تنها
از زبان جمهوری خواهان آمریکایی می شنویم بلکه تیم کاخ سفید از قبیل «سوزان
رایس» مشاور امنیت ملی اوباما و «اشتون کارتر» وزیر دفاع کابینه وی هم نظر
مشابهی را مطرح می کنند.
این اقرار نشانه ای از
ایجاد شکاف درونی در جامعه آمریکا است به ویژه در این مقطع زمانی خاص که به
نوعی وزن روسیه و ایران در این صف بندی بیشتر است و دلالت بر انسجام جبهه
طرفدار اسد دارد.
با قرار گرفتن در مقطعی که
آمریکایی ها به شکست خود اعتراف کرده اند، ما انتظار آن را می کشیم که دولت
واشنگتن بالاخره استراتژی مشخصی را در قبال منطقه اتخاذ کند. اما سؤال این
است که این استراتژی چه می تواند باشد؟ به گمان من نوعی رضایت در داخل
آمریکا به وجود آمده مبنی بر اینکه بهتر است فعلا بشار اسد در راس قدرت
باقی بماند (البته این به معنای تایید وی از سوی واشنگتن نیست اما اولویت
آمریکا فعلا مبارزه با اسد نیست بلکه داعش است).
اما
بعد از اینکه داعش شکست خورد امکان یک نوع تعامل و گفتگوی چند جانبه بین
روسیه، ایران و تمام کشورهای ذینفع در منطقه از جمله ترکیه، عربستان و غرب
به ویژه آمریکا وجود خواهد داشت. اگر فرض را بر این بگذاریم که اولویت نخست
مبارزه با داعش است پس می توان به نوعی انتظار تعامل بیشتر بین روسیه و
آمریکا را داشته باشیم.
*آیا منافع تهران و مسکو
در میدان کارزار سوریه با یکدیگر همپوشانی دارد یا اینکه فقط بحث همسویی
منافع مطرح است و نه لزوما همپوشانی؟ آیا ایران و روسیه یک هدف واحد را
دنبال می کنند؟
شعیب بهمن: واقعیت این است که
منافع تهران و مسکو در سوریه مشترک نیست بلکه همسویی دارد به این معنا که
هدف غایی ایران این است که نظام سیاسی حاکم بر سوریه به عنوان بخشی از محور
مقاومت حفظ شود. اما روس ها از حفظ نظام فعلی سوریه اهداف دیگری دارند که
در راستای تامین منافع ژئوپلیتیکی و سنتی مسکو در خاورمیانه و دریای
مدیترانه پیش می رود. لذا، آنچه که باعث شده امروز ایران و روسیه در یک
مسیر گام بردارند منافع مشترک نیست بلکه منافع همسو است.
اما،
در اهداف کوچکتر ما می توانیم شاهد همپوشانی منافع هم باشیم. به عنوان
مثال هم ایران و هم روسیه خواهان آن هستند که توان بازی ترکیه را در منطقه
خاورمیانه به ویژه در سوریه محدود بکنند. هم ایران و هم روسیه به نوعی گروه
های تروریستی سلفی را که در منطقه به وجود آمده اند، دشمن خود فرض می
کنند. ایران و روسیه مخالف آن هستند که آمریکا جای پایی در منطقه پیدا کند.
ولی
به رغم اینکه این اهداف مشترک نسبتا کوچک در روابط تهران – مسکو در قبال
سوریه وجود دارد، هدف نهایی دو طرف تا حد زیادی متفاوت است. همین مسئله هم
آینده حضور نظامی روسیه در سوریه را کمی سؤال برانگیز می کند به این معنا
که شاید در کوتاه مدت و میان مدت حضور روس ها باعث شود که پیروزی هایی در
جبهه اسد به دست بیاید، اما در درازمدت این مسئله می تواند چالش برانگیز
باشد.
درست است که ایران روس ها را مجاب به حضور
در میدان کارزار سوریه کرد، اما واقعیت این است که مسکو با حساب کتاب وارد
این صحنه شد و قاعدتا منافع، سود و هزینه خود را پیش از اتخاذ هر تصمیی
برآورد کرده است. هدف مسکو آن است که با قدرت نمایی در سوریه در مذاکره بر
سر مسائل خاورمیانه و حتی اوکراین از غرب امتیاز سیاسی بگیرد.
محمدعلی
دستمالی: روس ها اهل تبلیغات هستند حال آنکه ایران نه در سوریه و نه در
عراق هیچگاه به فکر بزرگنمایی نبوده است. برای مثال ما هرگز به عمق کارهای
عمرانی و خدماتی در عراق نپرداختیم. درست است که از بعد ایدئولوژیکی حفظ
نظام سوریه وظیفه ما تلقی می شود اما حتی مباحث ایدئولوژیکی هم باید یک
دستاورد ملموس داشته باشند.
آنچه که ایران را در
حوزه سوریه از روس ها متمایز می کند این است که مسکو در این حوزه با رژیم
صهیونیستی و حتی ناتو هماهنگی هایی انجام می دهد، با ترکیه در حوزه انرژی
به تفاهم خواهد رسید، حتی این امکان وجود دارد که با خود آمریکا هم به
توافق برسد.
واقعیت این است که ۶۰ درصد از خاک سوریه از دست رفته و آخر بازی نامعلوم و نگران کننده است.
اگر
در تحلیل های خود واقع بین نباشیم، در جهت نفی نقش خود پیش خواهیم رفت
البته ایران بسیار واقع بین تر و بزرگتر از آن است که خود را به مجاب کردن
روسیه برای حضور در بازی دلخوش کند. اما ایران باید خود را در قد و قامت یک
عنصر تعیین کننده ببیند و نه یک عنصر اثرگذار.
ایران
باید به عنوان یک کشور تعیین کننده در کنار هدف اصلی خود سناریوهای
جایگزین را هم مد نظر داشته باشد تا اگر زمانی یک توافق ضمنی بین همه
بازیگران به وجود بیاید که مثلا بشار اسد در یک روند میان مدت از راس قدرت
کنار برود، گزینه ما چه خواهد بود.
بنابراین من
نگرانی های خود را بر روی این دو مسئله متمرکز می کنم. اول آنکه نباید خیلی
هم درباره حضور روسیه در سوریه بزرگنمایی کرده و اهمیت نقش خود را کمرنگ
کنیم. دوم آنکه ما باید درباره آینده سوریه سناریوهای مختلفی را در نظر
داشته باشیم.
دیاکو حسینی: پیروزی نظامی در شرایط
موجود با وضعیتی که مسکو وارد عمل شده ممکن نیست. اگر منظور از پیروزی این
باشد که تمامی معارضین سوری به طور کامل شکست بخورند، در عالم واقع این
اتفاق نخواهد افتاد. حضور روسیه تا زمانی که بدون دخالت نیروی زمینی باشد،
معادلات بازی سوریه را تغییر نخواهد داد. مصالحه آمریکا و روسیه به عقیده
من صورت خواهد گرفت اما نه در سوریه. احتمال این مذاکره با اروپا و آمریکا
در اوکراین خیلی بیشتر است.
پلت فرم روس ها در
سوریه این است که با افزایش پرستیژ در منطقه، غرب را مجاب به در نظر گرفتن
ملاحظات مسکو کنند. به این ترتیب بابی برای حل مسئله اوکراین باز خواهد شد و
در عمل این اتفاق افتاده است. حتی پیش بینی من آن است که طی ۴ الی ۵ ماه
آینده یک نوع مصالحه در اوکراین شکل بگیرد.
همانطور
که جبهه موافق اسد شامل ایران و روسیه منافع متفاوتی را دنبال می کنند، در
آن طرف هم اوضاع به همان ترتیب است، یعنی ترکیه، قطر، عربستان و آمریکایی
ها درباره اینکه چطور باید با مسئله سوریه برخورد شود اختلاف نظرهای عمیقی
دارند. آمریکایی ها بیشتر تمایل دارند که با اسد وارد گفتگو شوند در حالیکه
این مسئله برای ترکیه و عربستان قابل قبول نیست. مذاکره با اسد مسئله ای
است که امروز جامعه آمریکا به طور گسترده ای به آن فکر می کند.
صحنه
سوریه چند لایه است با تنوع عجیبی از منافع که هیچ یک با دیگری سازگار
نیست. ترکیه، عربستان و آمریکا هر چقدر هم که خواهان رفتن اسد باشند درباره
استراتژی رسیدن به این هدف با هم اختلاف نظر عمیق دارند چون تاثیرپذیری
ناهمگون از بحران سوریه و همچنین ابقای دولت اسد دارند.
به
همین دلیل هم هست که اختلاف منافع روسیه و ایران باعث نگرانی نمی شود. نمی
توانیم انتظار داشته باشیم که روسیه با یکی از طرفین جبهه مقابل وارد
معامله شود. دقت داشته باشید که با توجه به اختلاف منافع در جبهه مقابل،
برای ترکیه و عربستان سعودی قابل قبول نیست که فرضا مسکو و واشنگتن با هم
وارد معامله شوند.
در جهان امروز امکان معامله به
طور یک جانبه وجود ندارد و ما شاهد این نخواهیم بود که مثلا دو کشور از
جمع کشورهای ذینفع در یک مسئله با هم معامله کنند بدون اینکه از قبل مصالحه
ای چند جانبه صورت گرفته باشد. مذاکرات یک جانبه در صحنه عمل شکست خواهد
خورد.
هیچ مصالحه مؤثری در صحنه عمل بین قدرت ها
شکل نخواهد گرفت مگر آنکه یک مذاکرات جدی چند جانبه با حضور تک تک کشورهای
دخیل در بحران سوریه به وجود بیاید.
باید ببینیم
اصل این بحران چرا ایجاد شد و ما در آن چه چیزی می خواهیم که هم انسانی
باشد و هم منافع ملی ما را تامین بکند. به نظر من نقطه و خط قرمز ما این
است که مقاومت که خود یک جریان انسان گرا است، حفظ شود. این هدفی است که
ایران دنبال می کند و نه بیشتر. ما قصدی برای ایجاد مستعمره در سوریه و
عراق نداریم. قاعدتا روس ها هم چنین نگاهی به قضیه ندارند چون عصر استعمار
گذشته است.
ما به دنبال آن هستیم که یک صلح
پایدار در منطقه ایجاد شود ضمن آنکه منافع مشروع کشورهایی که آسیب دیده اند
یا در معرض آسیب قرار دارند، حفظ شود.
*آقای
دکتر بهمن با توجه به تعارض منافعی که وجود دارد، سناریوی محتمل در آینده
سوریه چیست؟ آیا ارتش آزاد و شورای مخالفین هم در آینده این کشور نقش
خواهند داشت؟ در این صورت سناریوی جایگزین ایران به چه نحو خواهد بود؟
شعیب
بهمن: موضع روس ها در قبال سوریه در واقع از چند پایه و اساس نشأت می
گیرد. اول آنکه مسکو به قانونی و مشروع بودن دولت بشار اسد معتقد است. دوم
آنکه به عقیده روس ها، صلح و ثبات روسیه در گرو نابودی تروریسم است
بنابراین اگر قرار باشد درباره آینده سوریه تصمیم گیری شود، در وهله نخست
گروه های تروریستی باید خلع سلاح شوند. سوم آنکه روس ها آماده هستند تا به
رغم مشروعیت دولت اسد، با تمامی طرف های درگیر در این ماجرا ارتباط بگیرند
تا در صورت لزوم به عنوان میانجی با آنها وارد بحث شوند. چهارم آنکه روس ها
در شرایط فعلی در داخل سوریه با برخی از کشورها مثل لبنان و ایران همگرایی
دارند. بنابراین، آنها می خواهند ضمن حفظ این همگرایی به سمت مذاکره با
برخی کشورهایی پیش بروند که مواضعشان با مسکو ناهمسو است مثل عربستان، قطر
یا ترکیه. اگر این چهار عنصر را در نظر بگیریم سیاست روسیه در قبال آینده
سوریه مشخص می شود.
اما آنچه که در حال حاضر
درباره آینده سوریه بین روس ها و غرب شکاف ایجاد کرده را می توان در سه
نقطه به بحث گذاشت. اول موضوع آینده اسد است که البته توافق نسبتا ضمنی
درباره آن صورت گرفته. دومین موضوع این است که حاکمان آینده سوریه چه کسانی
خواهند بود؟ ادامه حاکمیت فعلی با شیوه حزب بعث، حاکمیت مخالفین لیبرال یا
به اصطلاح غرب گرا، حاکمیت افراط گراهای سلفی که قطعا مطلوب هیچکس نیستند.
تصور
من بر این است که در حال حاضر آمریکایی ها با توجه به اینکه از یک طرف
نتوانسته اند عنصر خیلی برجسته ای را در بین لیبرال ها پیدا کنند و از طرف
دیگر تجربه عراق را دارند (نابودی کامل ساختار حاکمیت و عدم توان بازسازی
آن)، به سمت گزینه اول پیش می روند و در آینده فردی را از همین حاکمیت فعلی
سوریه جایگزین اسد خواهند کرد. روسیه و آمریکا بر روی گزینه سوریه سکولار
متحد اتفاق نظر دارند. البته در این میان، تعریف متفاوتی که روسیه و آمریکا
از تروریست دارند، چالش برانگیز شده است.
البته
من گمان می کنم که روسیه و آمریکا درباره آینده اسد و سوریه به راهکار
مشترکی برسند و اینجا است که شاید قضیه برای ایران تا حدودی چالش برانگیز
شود.
*آقای دکتر حسینی اگر به نظر شما مذاکره دو
جانبه بین روسیه و آمریکا امکان پذیر نیست پس راه حل برون رفت از بحران
سوریه را در چه چیزی می بینید؟
دیاکو حسینی: به
عقیده من باید برای پاسخ به این سؤال به ریشه بحران بازگردیم. ریشه بحران
آن طور که غربی ها می گویند ایدئولوژیکی (بر مبنای قرائت های متفاوت اسلام
سیاسی) نیست، بلکه ژئوپلیتیکی است. بحران منازعه ای است ژئوپلیتیکی بین
عربستان سعودی و ایران و این منازعه به طور ناخواسته بر ما تحمیل شد زیرا
آنها از گسترش نفوذ ایران هراس داشتند.
به نظر من
تنها راه حل پایان دادن به این قضیه مذاکرات مستقیم ایران و عربستان سعودی
است و از سوی دیگر گفتگویی که می تواند به موازات آن بین ایران، ترکیه و
دیگر کشورها صورت بگیرد تا به این ترتیب نوعی موازنه قدرت به وجود بیاید.
اگر
می خواهیم به صلح برسیم راه حل توازن قدرت است – مکانیسم ساده، کلاسیک و
قدیمی که هزاران سال وجود داشته است. در غیر این صورت نبرد باید تا جایی
ادامه پیدا کند که یک نفر پیروز شود و این یعنی بازی با حاصل جمع صفر.
الان
تصور در جهان عرب و همینطور غرب این است که موازنه قدرت به دلیل نفوذ
ایران در عراق و همچنین پیروزی دیپلماتیک در مذاکرات هسته ای به هم خورده
است و برای بازگرداندن موازنه نیاز است که یکی از حلقه های نفوذ ایران یعنی
سوریه مهار شود. آنها هراس دارند که ادامه سلسله تحولاتی که در منطقه به
سود ایران پیش می رود، در نهایت دامن عربستان را در داخل این کشور بگیرد.
بنابراین،
اگر ما این تضمین را به عربستان بدهیم که قرار نیست منطقه را تصرف کنیم و
آماده ایم تا در توازن قدرت وارد مذاکره شویم، امکان رسیدن به یک مصالحه در
میدان عمل وجود خواهد داشت. تا زمانی که این هراس نسبت به نقش ایران در
منطقه وجود دارد، خیلی طبیعی است که انگیزه های فراوان و جدی برای مهار
ایران وجود داشته باشد و اتفاقا کمک به گروه های تروریستی علیه یکی از
متحدان کلیدی ما یعنی بشار اسد از همین جا ناشی می شود.