به گزارش پایگاه 598، امر به معروف و نهی از
منکر فریضه ای است که اگر در جامعه به درستی اجرا شود بسیاری از ناهنجاری
ها و فسادها را از بین می برد و اگر فراموش شود جامعه را فساد در بر می
گیرد. شهناز فیروزی همسر بسیجی شهید مسعود مددخانی (جانباز آمر به معروف)
است که پس از تحمل 20 سال درد و رنج در بیمارستان بقیه الله (عج) و در سال
93 به فیض شهادت نائل گشت. او معتقد است که شهید مددخانی برای دفاع از
عقیده اش شهید شد و هدفش این بود که اجازه ندهد خون شهدا پایمال شود. با
این حال این همسر شهید از وضعیت فرهنگی جامعه نگران است و می گوید جامعه به
حال خود رها شده است.
خودتان را معرفی بفرمایید و از ویژگی های شخصیتی شهید مسعود مددخانی برایمان بگویید؟
بنده شهناز فیروزی، همسر شهید مسعود مددخانی هستم. یک سال و نیم است که از زمان شهادت ایشان می گذرد. ایشان فردی با گذشت، آرام و منظمی بود و در همه کارها برنامه ریزی های خاصی داشت، به خصوص عبادات شان که همگی سر موقع و به وقت بود. ایشان به شدت ولایتی بودند و عشق خاصی به رهبر معظم انقلاب داشتند. با خانواده خودشان بسیار خوب بودند و با احترام رفتار می کردند و در منزل نیز همسری منحصر بفرد و بسیار خوب بودند و فکر می کنم هر چقدر از ایشان بگویم باز کم گفته ام. می توانم بگویم خوبی هایی که در حق من کرده اند در حق هیچ کس دیگری نداشته اند. فداکاری های خاصی در حق من می کردند و رابطه خاصی بین ما در جریان بود. من نزدیک 20 سال بود که با ایشان ازدواج کرده بودم و تنها 7 – 8 سال پرستاری مداوم ایشان به عهده خود من بود، اما من هر کاری که برای ایشان انجام می دادم ایشان تشکر و اظهار شرمندگی می کرد و می گفت که من خجالت می کشم که به تو بگویم حتی برایم یک لیوان آب بیاوری. همه می دانیم شخصی که بستری باشد نیاز به شستشوی مرتب و حداقل یک روز در میان دارد. اگراتفاقی می افتاد و زمان شستشوی ایشان دیر می شد، شاید باورتان نشود که ایشان حتی به زبان نمی آوردند. تمام تلاش من این بود که در خدمت ایشان باشم و اگر شده بود تا نیمه شب هم کار ایشان را انجام می دادم، اما هیچ گاه به من نمی گفتند و رویشان نمی شد.
به نظر شما مهمترین ویژگی شخصیتی ایشان چه بود؟ کدامیک از خصوصیات اخلاقی ایشان به چشم می آمد؟
مهمترین خصوصیت شخصیتی و خاص ایشان این بود که یک ولایتی به تمام معنا و واقعی بود. من 20 سال با این انسان شریف زندگی کردم و فردی معتقد به تمام معنا مانند ایشان نه در دوستان و نه در اطرافیانم ندیدم. به معنای واقعی ولایتی بود و نه در حرف بلکه در عمل عقیده داشت. ایشان می گفتند زمانی من می توانم خودم را بسیجی بدانم که خودم ساده زندگی کنم نه مانند برخی از بسیجی ها که ظاهرشان، خانه و زندگی شان و... متفاوت از آن چیزی است که ما آن را به اسم بسیجی می شناسیم. ایشان می گفتند که من باید الگوی دیگران باشم. زندگی ایشان بسیار ساده بود و هر کس بعد از شهادت ایشان وارد حریم زندگی من شد با تعجب از من می پرسیدند یعنی واقعا زندگی شما به همین سادگی بوده است؟ ایشان می گفتند من باید برای دیگران الگو باشم و ساده زندگی کنم تا دیگران درس بگیرند. ما باید مثل بچه های سال 58 باشیم. من در پاسخشان می گفتم این حرف هایی که می زنی خیلی قشنگ است، اما متاسفانه در حال حاضر در بیرون خریداری ندارد و کسی به آن توجهی نمی کند. با این حال شهید مددخانی می گفتند من به این حرفها کاری ندارم، من همین هستم و نمی توانم غیر از آنکه هستم خودم را نشان دهم.
شهید مددخانی به معنای واقعی کلمه به رهبر انقلاب عشق می ورزیدند و همیشه در اتاق عکس ایشان بالای سرشان بود. همه جای خانه را با عکس آقا مزین کرده بود و می گفت نباید رهبرمان را فراموش کنیم. ایشان در قلب ما جای دارند و زمانی که من چهره ایشان را می بینم به من انرژی فوق العاده ای می دهد. همیشه آرزوی دیدار رهبری را داشتند که متاسفانه این سعادت نصیبشان نشد.
ماجرایی که منجر به جانبازی ایشان شد چه بود؟
ایشان از بچه های سپاه بودند و ماموریت می گیرند که در خزانه و محله فلاح، چند نفر را که در یک ساختمان نیمه کاره کارهای خلاف انجام می دادند و مواد مخدر پخش می کردند و مصرف می نمودند را مانع شوند که متاسفانه در آنجا درگیر می شوند. آنطور که خودشان تعریف می کردند ماموریت شب انجام می شده و ساختمان چند طبقه و مرتفع بوده که الان معروف به پاساژکتابی است. در قسمت پشت بام ساختمان به ایشان حمله می کنند و با میله به ستون فقرات ایشان می زنند و ایشان را ازبالای ساختمان به پایین پرت می کنند. تقریباً بعد از 3 تا 4 ساعت بعد نیروهای کمکی و دوستانشان رسیدند و به ایشان کمک کردند. اینطور شد که همسرم جانباز شدند.
نحوه به شهادت رسیدن ایشان چگونه بود؟
ایشان یک سال و خورده ای بود که عمل ستون فقرات انجام داده بودند. این اواخر از میزان تحرکشان کاسته شده بود. در سوم فروردین 93 وضعیت شان وخیم شد و ایشان را به بیمارستان بقیه الله الاعظم منتقل کردیم. در بعد از ظهر 15 فروردین 93 بود که دکتر می خواست ایشان را از بیمارستان مرخص کند، اما مجدداً وضعیت جسمی شان وخیم شد و دکتر زمانی به بالای سرشان رسید که دیگر دیر شد بود. نمی دانم بتوان به این رخداد گفت سرنوشت یا نه، اما به هر حال شاید خواست خدا این طور بوده که به این طریق به شهادت برسند. فردای 16 فروردین ساعت 7 بود که دیگر علائم حیاتی نداشت، ولی بازهم صحبت می کرد و حرف می زد تا اینکه ساعت 11 دکترها آمدند و من را صدا زدند. من به داخل اتاق رفتم و به من گفتند: من آب می خواهم و اندکی هم سرم را جابجا کنید. آب را خوردند و به من نگاه کردند و گفتند رحمت بر حسین، لعنت بر یزید . من لیوان آب را گرفتم و از اتاق بیرون آمدم 20 دقیقه نشد که گفتند ایشان به شرف شهادت نائل شدند. من در آن زمان به بالین شان رفتم. ایشان آنقدر آرام بودند که توصیف آن برایم مشکل است.
به اعتقاد شما در حال حاضر وضعیت فرهنگی جامعه ما چطور است؟
متاسفانه افتضاح است و من نمی دانم در این باره باید چه بگویم. فریاد و انتقاد از این وضع را باید به چه دستگاه و یا شخصی منتقل کرد. متاسفانه نه می توانیم حرفی بزنیم و نه می توانیم کاری انجام دهیم. وقتی از وضعیت حاضر انتقاد می کنیم سریع سرکوب می شویم. شما خودتان شرایط فرهنگی جامعه را ملاحظه کنید آیا شباهتی به جامعه اسلامی و انقلابی دارد؟
چه اقدام مثبتی در رابطه با حجاب و عفاف صورت گرفته است؟ می شود نمود آن را در جامعه مشاهده کرد؟
متاسفانه اصلا اقدامی صورت نمی گیرد. در سال هایی که من با شهید مددخانی زندگی کردم تقریبا هیچ جا نرفتم و خودم را وقف شهید کرده بودم، اما الان که بیشتر به شهرها و نقاط مختلف کشور می روم، حتی در نقاط روستایی می بینم که وضعیت حجاب و عفاف مناسب نیست. گویی خیلی از افراد اصلا معنای این فرضیه واجب را نمی دانند. متاسفانه همه مردم بیننده ماهواره شده اند و از آن خط فکری می گیرند. چرا باید اینطور باشد؟ به نظر می رسد جامعه به حال خود رها شده است. گویی کسی اهمیتی به موضوع حجاب و عفاف نمی دهد .
آیا انتقاد شما به وضعیت حاضر است یا دولت های قبلی هم بی توجه بود اند؟
بی توجهی وجود داشته، اما الان بیشتر شده است. یک زمان در مورد حجاب سخنرانی می شد، گشت ارشاد وجود داشت و بچه های امر به معروف در خیابان ها مردم را ارشاد می کردند، اما حالا چی دیگر چنین چیزهایی وجود ندارد. همسرم یک زمان می گفت شهدایی را که به کشور می آورند به خصوص شهدای گمنام و مردم مومن و حزب اللهی به تشییع آن ها می روند انتظار بیشتری از دولت دارند. انتظار آن ها فقط این نیست که گرامی داشت برایشان برگزار شود یا به خانواده هایشان رسیدگی شود، بلکه مردم باید به یاد داشته باشند که این شهدا برای چه به نبرد رفته اند و شهید شدند.
حداقل انتظار این است که خون این شهدا پایمال نشود. همه ما می توانیم آمر به معروف و ناهی از منکر باشیم و جلوی بی حجابی و بی عفتی را بگیریم .متاسفانه گویا دیگر غیرتی در مردان، زنان و جوانان ما وجود ندارد.
بنابراین با توجه به فرمایش شما در حال حاضر اقداماتی که دولت انجام می دهد نتوانسته است انتظار خانواده شهدا را برآورده سازد؟
اصلا نتوانسته است. باور کنید من که از خانه بیرون می روم، زجر می کشم وقتی وضعیت فرهنگی جامعه را می بینم. بی حجابی خانم ها در ماشین ها دردآور است. حتی پوشش آن ها نیز مطابقی با جامعه اسلامی و ایرانی ما ندارد. رواج مانتوهای جلو باز، شلوارهای ساپورت و ... باعث خجالت است. متاسفانه زمانی هم که می رویم تا تذکری دهیم و به آرامی و نرمی آن ها را به رعایت شئون اسلامی دعوت کنیم، کار به درگیری می انجامد. متاسفانه از آمرین به معروف پشتیبانی لازم انجام نمی شود.
همسر من 20 سال بود که جانباز امر به معروف بود و الان یکسال و اندی است که پرونده اش در بنیاد شهید در جریان است، اما هیچ کاری انجام نشده است.
شما به عنوان همسر شهید، وظیفه مسئولان را در گسترش فرهنگ اسلامی به چه شکل ارزیابی می کنید و اساسا دولت و مجلس باید در این راستا چه اقداماتی انجام دهند؟
باید نمایندگان ما در مجلس قانونی را وضع کنند تا کسی که ناهی از منکر و تذکر دهنده است مورد حمایت قرار بگیرد و از آن حمایت قضایی شود که الان متاسفانه این کار انجام نمی گیرد و هیچ کس جرات نمی کند که تذکر دهد.
یعنی هزینه مقابله با نهی از منکر باید افزایش یابد؟
بله. همسرم خودش ضابط قضایی بود وبدون واهمه به افراد توصیه و امر به معروف و نهی از منکر می کرد، اما همواره به من می گفت در زمانی که کنار شما نیستم این کار را نکن، چون خدای نکرده ممکن است اتفاق و یا درگیری رخ دهد و کسی از تو حمایت نمی کند.
جالب اینجاست که در حال حاضر وقتی به کسی تذکر می دهیم همه اقدام به حمایت از فرد بی حجاب می کنند و ما بدون حامی مانده ایم. باید حمایت هایی شود و قوانینی در این باره تصویب شود که به شکل قانونمند این اقدام صورت گیرد. می شود کارهایی کرد، اما نمی دانم که چرا دولت در این باره ساکت مانده است. نمی دانم، یا خودشان نمی خواهند و یا اینکه نمی توانند اقدام لازم را انجام دهند.
متاسفانه خانواده برخی از مسئولان بدتر از دیگران شده اند و مسلم است که این افراد دیگر نمی توانند در این رابطه قانونی وضع کنند، چون به نفع خودشان نیست . به نظر می رسد برخی از مسئولان تنها جایی که به نفع خودشان است قدم بر می دارند . الان بعد از شهادت شهید خلیلی و شهید مددخانی قانونی درباره امر به معروف و نهی از منکر تصویب کرده اند، اما هنوز ابلاغ و اجرایی نشده است. مجلس تصویب کرده، ولی جالب است که دولت آن را ابلاغ نمی کند. شاید دولت نگران است که اگر این قوانین اجرا شود نتواند دور بعد رای بیاورد.
شما خاطره ویژه ای از این شهید بزرگوار دارید؟ آیا ایشان وصیت خاصی کرده بودند؟
سراسر زندگی من با این شهید بزرگوار خاطره است. اما یک خاطره ای که فکر می کنم برای مخاطبین شما هم جالب باشد را تعریف می کنم . همسرم روزنامه کیهان را مطالعه می کرد. یک روز در این روزنامه، فروش کتاب های دفاع مقدس را آگهی کرده بودند که ما با شماره تماس گرفتیم و خواستیم که این کتاب ها را برایمان بیاورند. قرار شد کتاب ها را پیک کنند. زمانی که پیک رسید به درب منزل ما باران شدیدی می آمد و آن آقا به شدت خیس شده بود. وقتی من کتاب ها را از پیک گرفتم، به همسرم گفتم که پیک موتورسوار آمده و حسابی خیس شده است، اجازه می دهید تا وی را به خانه دعوت کنم. ایشان گفتند: اشکالی ندارد، بگویید داخل بیایند. من به پیک گفتم که همسرم از شما دعوت کرده که به داخل منزل تشریف بیاورید و اندکی استراحت کنید. او وارد خانه شد و کنار بخاری ایستاد تا کمی خشک شود، اما ده دقیقه هم طول نکشید که او آمد کنار همسرم وهمین طور که گریه می کرد، همسرم را بوسه باران کرد. من تعجب کردم. پرسیدم که چه اتفاقی افتاده است؟ اما او هیچی نگفت و همین طور که دست همسرم را گرفته بود، گریه می کرد و صورتش را می بوسید.
بعد از این ماجرا و زمانی که آن مرد می خواست خداحافظی کند و از منزل ما برود در حیاط به من گفت: می دانید شما به چه کسی زندگی می کنید؟ من پرسش گرانه پرسیدم: چطور؟ و او گفت : من زمانی که وارد منزل شما شدم هاله ای از نور در چهره همسر شما بود. من چیزی در چهره همسرشما دیده ام که شاید شما ندیده باشید. قدر همسرتان را بدانید و بدانید که همسر شما یک فرشته است. من همسر شما را نمی شناختم و فقط می دانستم که او یک جانباز است که کتاب سفارش داده، اما او نزد خدا عزیز است. از شما می خواهم که از همسرتان بخواهید مرا دعا کند. من مشکلاتی دارم و بگویید برای من حتما دعا کند. بعد از رفتن این پیک صاحب انتشاراتی با من تماس گرفت و گفت که پیک ما، ماجرا را برای من تعریف کرده است. ما همه مشتاق دیدار آقای مددخانی هستیم و ما دوست داریم که ایشان را ببینیم. آن ها به منزل ما آمدند، نماز خوانند و از شهید مددخانی خواستند که برایشان دعا کند. منظور از این خاطره این است که ایشان خیلی پاک و با ایمان بود. فکر می کنم آن قدر درد کشیده بود که خداوند به او این ایمان قوی را عنایت کرده بود. ایشان بصیرت خیلی بالایی داشت و من آدمی را مثل ایشان ندیده ام. خداوند بزرگ چیزهایی را از او گرفته بود، اما عنایات خاصی به او کرده بود و این قابل درک بود. ایشان آگاه، روشن و یک مومن واقعی بود.
پیام شما به عنوان همسر شهید به مسئولان کشور در این زمان چیست؟
خون شهدا پایمال نشود، همین. شهید مددخانی همیشه توصیه می کرد که مراقب باشید خون شهدا پایمال نشود. آن ها جان و خون خود را برای اسلام و ایران دادند. این رابدانید که ما به عنوان خانواده شهدا انتظاری نداریم و اگرچه مشکلاتمان زیاد است، اما مهمترین چیز برای ما این است که خون شهدای ما پایمال نشود . همسرم 20 سال جانباز بود، اما گمنام بود و کسی او را نمی شناخت. حتی در محل، همسایگان مان نمی دانستند که علت جانبازی ایشان چه بوده است، چرا که او معتقد بود همه این کارها را فقط و فقط برای خدا انجام داده است و لاغیر.
می توانم خواهش کنم شما به گوشه ای از مشکلات خانواده شهدا هم اشاره کنید؟
شما می دانید که زندگی بدون چنین همسر بزرگواری چقدر برایم مشکل است. به نظر من باید خانواده شهدا مورد حمایت قرار گیرند چه حمایت های مالی و چه حمایت های روحی و معنوی. متاسفانه چنین حمایت هایی وجود ندارد. الان یکسال و اندی از شهادت ایشان می گذرد. برخی می آمدند و با یک تقدیر نامه از ما تشکر کردند رفتند و پشت سرشان را هم نگاه نکردند. اما نباید حمایت ها تنها با این گونه چیزها تمام شود. ما نیاز به تقدیر و تشکر نداریم و هر کاری که کردیم برای خدا و همین طور همسر شهیدم بود که دوستش داشتم. اما مسئولان نیز نباید فراموش کنند که وظیفه ای دارند. خانواده شهدا باید مورد حمایت های معنوی و مالی قرار بگیرند.
پرونده این شهید یکسال و اندی است که در بنیاد شهید دست به دست می چرخد، اما هیچ اتفاق مثبتی در این زمینه نیفتاده است. زمانی که ایشان به خاطر امر به معروف و نهی از منکر مجروح شدند، کسی حتی توجهی هم به این موضوع نکرد.
زندگی ای که در آن امر به معروف و نهی از منکر وجود نداشته باشد به معنای واقعی زندگی نیست. ایشان اعتقاد داشتند نه اینکه تنها باید امر به معروف زبانی انجام دهیم، بلکه باید در عمل هم به آن معتقد باشیم و خود را سرلوحه زندگی دیگران قرار دهیم و باعمل امر به معروف کنیم.
متاسفانه مسئولین ما نه به خانواده شهدا و نه به هیچ چیز دیگری رسیدگی نمی کنند و من فکر می کنم که آن ها خانواده شهدا را به حال خود رها کرده اند. مزار همسر من 7 تا 8 ماه سنگ نداشت و ما به خاطر مشکلات مالی قادر نبودیم که این کار را انجام دهیم بعد از 8 ماه خودمان به کمک دوستان ایشان، مزارشان را سنگ کردیم. حتی قاتل ایشان هم شناسایی نشد و این امر به فراموشی سپرده شد.
در آخر اگر شما فرمایشی دارید ما منتظر شنیدن آن هستیم.
من از اینکه شما حرف ما را به مسئولین منعکس می کنید متشکرم و امیدوارم امام زمان (عج) حامی همه ما و مملکت اسلامی ما باشد. ما ناشکری نمی کنیم. آرامش و امنیتی که امروز در کشورمان داریم، مدیون خون شهدا هستیم و تنها چیزی که برای ما از همه مهمتر است، حمایت از مقام معظم رهبری است. اگر خدای نکرده روزی حمایت از رهبری را از دست دهیم هیچ چیز دیگری نخواهیم داشت. امیدوارم خدا مسئولینی که برای مردم کار می کنند اجر دهد و کسانی هم که در غفلت به سر می برند را به راه راست هدایت فرماید. ما همه چیز را برای خودمان نمی خواهیم و این انتظار را داریم که مسئولین در فکر تمام مردم کشور باشند و برای آن ها کار کنند.
منبع: هفته نامه مندیل استان سیستان و بلوچستان/مونا اسلامی