به گزارش سرویس اندیشه دینی پایگاه 598، به دنبال دست دادن اتفاقی آقای ظریف با اوباما، و استناد برخی افراد برای توجیه این واقعه بر اساس حدیثی از حضرت علی علیه السلام، حجت الاسلام دکتر حسین سوزنچی در یادداشتی به تحلیل دینی مساله مدارا با دشمن و چگونگی استفاده فراجناحی و واقع بینانه از ادبیات دینی در خصوص مسائل اجتماعی پرداخته است که در ادامه می آید.
بسم الله الرحمن الرحیم
پس تاکید میکنم موضوع مورد نظر این یادداشت،
مذمت یا دفاع از این واقعه خاص نیست؛ بلکه آنچه انگیزه نوشتن این یادداشت شد این
بود که این واقعه نیز اگرچه طبق معمول، بهانهای برای حمله موافقان و مخالفان
مدارا با آمریکا به همدیگر قرار گرفت، اما تا پیش از این، غالبا استدلالهای
موافقان مدارا، مستند به ملاحظات دیپلماتیک بود، و استدلالهای مخالفان، مستند به
متون و معارف دینی؛ اما در این واقعه برخی از موافقان مدارا، با استناد به حدیثی
از امیرالمومنین (ع)، از استدلال مبتنی بر معارف دینی استفاده کردند؛ و ببینیم به
دور از حب و بغضهای شخصی و جناحی و با نگاهی واقعبینانه به آموزههای اسلامی و
در جایی که آگاهانه – و نه اتفاقی- میخواهیم اقدام کنیم، بالاخره باید با دشمن
مدارا کرد یا خیر؟
اما قبل از این، خوب است اشاره کنم که
اینکه طرفین ماجرا برای پیشبرد مدعای خود، از استدلال مستند به معارف دینی استفاده
میکنند، از جهتی جای خوشحالی دارد و از جهتی جای نگرانی. خوشحالی از این بابت که:
استفاده از ادبیات دینی برای پیشبرد مقاصد خود در میان جناحهای رقیب، موید و شاهد
خوبی است بر اینکه دین همچنان در جامعه ما حضور جدی دارد و ادعای «تنزل جایگاه دین
در جامعه ما» ادعای نادرست و ظاهربینانهای است. چرا؟ چون هرگاه افراد دو جناح
مخالف برای پشیبرد اهداف و مقاصد خود به ادبیات یکسانی تمسک کنند، معلوم میشود
موضع کلی جامعه نسبت به قبول آن ادبیات، مثبت است. اگر در جامعهای باورهای
سکولاریستی (دنیامدارانه) غلبه داشته باشد، طرفین نزاع برای جلب نظر مردم، از
ادبیات سکولار استفاده خواهند کرد؛ و اگر در جامعهای از ادبیات دینی برای غلبه بر
همدیگر استفاده گردد، معلوم میشود در این جامعه، دین، حضور فعالی در باورهای مردم
دارد.
اما نگرانی از این بابت است که مبادا
دین وسیلهای برای سوءاستفاده جناحهای سیاسی گردد؛ و به جای کارکرد خود در رشد و
ارتقای انسانها، ملعبه دست غوغاسالاران شود. برای پرهیز از این آفت است که لازم
است دائما سطح دینداری و تحلیل خود از معارف دینی را ارتقا دهیم تا در چنین شرایطی
دریابیم کدام تحلیل «مومنانه» [=واقعا دینی] است و کدام
تحلیل «منافقانه» [= نه واقعا دینی، بلکه مبتنی بر سوءاستفاده از دین].
همه می دانیم که مهمترین عاملی که بین
تحلیل واقعا دینی و تحلیل منافقانه تمایز ایجاد میکند این است که هدف از تحلیل
واقعا دینی، ارتقای ارزشهای متعالی دین در جامعه و به تعبیر دیگر، ارتقای معرفتی و
اخلاقی و معنوی جامعه است؛ اما کسی که رویکرد منافقانه دارد، هدفش سوءاستفاده از
ادبیات دین برای رسیدن به منظورهای شخصی و جناحی و سیاسی است. اما این مقدار
اطلاعات، مشکل تمایز فوق را حل نمیکند؛ زیرا ما دستگاه نیتسنج نداریم که بفهمیم
هدف یک تحلیلگر چه بوده؛ و در ظاهر هم هرکسی هدف خود را الهی، و هدف مخالفین خود
را شخصی و جناحی معرفی میکند.
اما آیا عملا راهی وجود ندارد که بین
دو گونه تحلیل منافقانه و مومنانه بتوان تمایز گذاشت و بتوان به نحوی واقعبینانه
و فراجناحی، تحلیلی که دین را ابزاری برای سوءاستفاده خود قرار داده، از تحلیلی که
هدفش ارتقای دینداری واقعی در جامعه است، بازشناخت؟
قرآن کریم این راه را معرفی کرده است،
بدین صورت که یکی از اوصاف خارجی و محسوس منافقان را این میداند که: «یقُولُونَ
نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَیُرِیدُونَ أَن یَتَّخِذُواْ بَیْنَ
ذَلِکَ سَبِیلاً» (نساء/۱۵۰: میگویند به برخی از [آموزههای
دین] ایمان میآوریم و برخی را قبول نمیکنیم و میخواهند بین این راهی بیابند).
در واقع کسی که واقعا مومن است اگر به یک جمله دینی استناد میکند، این جمله را
هماهنگ با سایر آموزههای دین، و مبتنی بر ارزشهایی که دین مطرح کرده است، معنی میکند؛
اما کسی که منافق است و درصدد سوءاستفاده از ادبیات دینی برآمده، اگر به جملهای
از جملات متون دینی استناد میکند، آن جمله را به دلخواه خود گزینش کرده و بر اساس
خواستههای شخصی و جناحی و … تفسیر میکند. به تعبیر دیگر، برداشت واقعا صحیح از
گزارههای دینی، برداشتی است که در آن، ارزشهایی که دین اصل قرار داده، مبنای
تحلیل قرار میگیرد، (و از همینجاست که میتوان فهمید هدف گوینده در استفاده از
ادبیات دینی، ارتقای ارزشهای دینی در جامعه است)؛ اما برداشت انحرافی و تحلیل
منافقانه، در جایی رخ میدهد که گوینده، نظام ارزشی دیگری (یعنی خواستهها و اغراض
دیگری غیر از ارزشهایی که خود دین مطرح کرده) را مبنای برداشت خود از متون دینی
قرار میدهد و این است که نشان میدهد گوینده در حقیقت، به دنبال خواستهها
[=ارزشها]ی شخصی، جناحی، و … خود است، نه ارتقای واقعی جامعه؛ و صرفاً برای اینکه
به این خواستهها برسد، از ادبیات دینی، استفاده [یا به تعبیر بهتر: سوءاستفاده]
کرده است.
پس اگر بخواهیم درباره برداشت صحیح و
واقعا دینی (نه سوءاستفاده از دین)
درباره هر موضوعی (از جمله مدارا با
دشمن) قضاوت واقعبینانه و فراجناحی داشته باشیم، باید ابتدا نگاهی به نظام ارزشی
خود دین در قبال آن مساله بیندازیم و آنگاه ببینیم کدام برداشت، در راستای این
نظام ارزشی است و کدام در این راستا نیست. در واقع، در عین حال که این سخن درست
است که ما دستگاه نیتسنج نداریم و نمی توانیم درباره نیتهای افراد قضاوت کنیم و
حق نداریم افراد را به خاطر گمان شخصی خود، متهم به نفاق و سوءنیت و … کنیم؛ اما لازمه
این سخن این نیست که با صرف نظر از نیتهای درونی افراد، و صرفا با بررسی خود
تحلیلها، نتوانیم تحلیلهای مومنانه را از تحلیلهای منافقانه بازشناسیم.
با این مقدمه اکنون میتوان چگونگی
رسیدن به پاسخ واقعا دینیِ مساله «مدارا با دشمن» (یا هر برداشت دینی دیگری) را
دریافت: اگر مبنای ما برای مدارا یا عدم مدارا، از نظام ارزشی اسلامی تغذیه کرد،
تحلیل ما واقعا دینی (مومنانه) خواهد بود و اگر به نظام ارزشی دیگری (مثلا قدرتطلبی
جناحی یا ارزشهای سکولار [=دنیامدار]) تکیه داشت، تحلیل ما منافقانه خواهد بود.
پس باید نظام ارزشی اسلامی را که
پشتوانه سخن امیرالمومنین (ع) و مبنای تحلیل واقعا اسلامی است شناسایی کنیم که با
معلوم شدن آن، ناروا بودن سایر تحلیلها معلوم شود. حدیث امیرالمومنین علیهالسلام
که این روزها، عبارات پایانیِ آن مورد استفاده قرار گرفته، این است که: ٌ إِذَا
لَقِیتُمْ إِخْوَانَکُمْ فَتَصَافَحُوا وَ أَظْهِرُوا لَهُمُ الْبَشَاشَهَ وَ
الْبِشْرَ، تَتَفَرَّقُوا وَ مَا عَلَیْکُمْ مِنَ الْأَوْزَارِ قَدْ ذَهَبَ، إِذَا
عَطَسَ أَحَدُکُمْ فَسَمِّتُوهُ قُولُوا یَرْحَمُکَ اللَّهُ وَ هُوَ یَقُولُ
لَکُمْ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَ یَرْحَمُکُمْ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ
تَعَالَى وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّهٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ
رُدُّوها، صَافِحْ عَدُوَّکَ وَ إِنْ کَرِهَ فَإِنَّهُ مِمَّا أَمَرَ اللَّهُ
عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ عِبَادَهُ یَقُولُ "ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا
الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَهٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیم”» (خصال صدوق ج۲
ص۶۳۳) «وقتی برادرانتان را دیدید با همدیگر مصافحه کنید و به هم روی خوش نشان
دهید، که در این صورت وقتی از هم جدا میشوید، گناهانتان از بین رفته است، … و با
دشمنت هم مصافحه کن اگر چه از آن خوشش نیاید؛ زیرا خداوند بندگانش را بدان امر
کرده، میفرماید: "[بدى را] با نیکى دفع کن، ناگاه خواهى دید همان کس که میان تو و
او دشمنى است، همانند دوستى صمیمى خواهد بود.”(سوره فصلت، آیه ۳۴)»
جمله محل بحث، «توصیه به دست دادن با دشمن»
است که با قرینه عبارات قبل و بعد، معلوم میشود این جمله درباره کدورتها و دشمنیهای
شخصی و جناحی و سلیقهای است که در درون جامعه ایمانی پیش میآید: در عبارات قبل،
تعبیر «برادرانتان» آمده، که اشارهای دارد است به آیه «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ
إِخْوَه» (حجرات/۱۰: فقط مومنان با همدیگر برادرند)؛ و در عبارات بعد، این اقدام
مصداق عمل به آیهای که ناظر به روابط شخصی مومنین است، معرفی شده است. پس این
توصیه، در مورد دشمنیهایی است که در فضای روابط شخصی و گروهی میان خود مومنان
پدید آمده است.
اکنون، بر اساس نظام ارزشی اسلام، آیا
این توصیه را میتوان در مورد دشمنان اسلام و جامعه اسلامی (یعنی در جایی که دیگر
مساله، ربطی به کدورت شخصی ندارد؛ بلکه این دشمنی ناشی از اختلافات بنیادین دو طرز
تفکر و اصطلاحا دو ایدئولوژی است) جاری دانست؟
موضع قرآن کریم در قبال دشمنان جامعه
اسلامی این است که نهتنها افراد جامعه، بلکه خود پیامبر اکرم (ص)
را هم بشدت از هرگونه مدارا و تسامح در قبال آنها برحذر میدارد و تاکید میکند که
آنها ظاهر مدارامآب به خود میگیرند تا تو را به عدول از مواضعت بکشانند: «وَدُّوا
لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُون» (قلم/۹: آرزو دارند که تو سازشکاری کنی تا آنها همه
چیز را ماست مالی کنند!) و پیشبینی میکند که آنها تا زمانی که از اهداف و
ارزشهای اسلامی دست برنداری، از تو راضی نخواهند شد: «وَ لَنْ تَرْضى عَنْکَ
الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصارى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم» (بقره/۱۲۰: یهود و
نصاری هیچگاه از تو راضی نمیشوند مگر اینکه کاملا از روش و آیین آنها تبعیت کنی)؛
و نهایتا مهمترین علامت منافق بودن انسانها در جامعه دینی را این امر معرفی میکند
که اینان عزتمندی را در برقراری روابط با قدرتمندان مادی بشر میدانند: «بَشِّرِ الْمُنافِقینَ
بِأَنَّ لَهُمْ عَذاباً أَلیما؛ الَّذینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ
مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ أَیَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّهَ فَإِنَّ الْعِزَّهَ
لِلَّهِ جَمیعا» (نساء/۱۳۸-۱۳۹: به منافقان بشارت بده که عذابی دردناک برایشان
است، همان کسانی که به جای مومنان، پیمان دوستی با کافران میبندند؛ آیا عزت را
نزد آنان جستجو میکنند؟! در حالی که همانا عزت سراسر نزد خداست.)
شاید پاسخ مختصر این مساله را که
بالاخره اسلام مدارا با دشمن را قبول دارد یا خیر، در این دو آیه شریفه بتوان یافت
که یکی در وصف جامعه نبوی است که میفرماید: «مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ
وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ» (فتح/۲۹:
محمد (ص) پیامبر خداست و کسانی که با اویند در برابر کافران سخت و محکم، د ر میان خودشان
نرم و مهربان هستند) و دومی در وصف جامعه مهدوی است که میفرماید: ««فَسَوْفَ
یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَى
الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَى الْکَافِرِینَ» (مائده/۵۴: بزودی خداوند مردمی را
خواهد آورد که آنها را دوست دارد و آنها نیز خدا را دوست دارند؛ در مقابل مومنان
نرم و رام و اهل مدارا، و در مقابل کافران با عزت و قدرت و صلابت هستند). یعنی اگر
دشمن فرد یا جناحی از مومنان باشد که دشمنیِ پیش آمده، دشمنی شخصی و جناحی و … است،
اسلام بشدت به مدارا با چنین دشمنی توصیه میکند؛ و اگر دشمن، دشمنیاش بر سر دین
و آیین است و در واقع با اسلام و جامعه اسلامی دشمنی دارد، به هیچ عنوان کمترین
مدارایی با وی شایسته نیست.
والسلام علیکم و علی من اتبع الهدی