به گزارش پایگاه 598، حضور چند روزه در پایتخت کشور لبنان و گپ و گفت با برخی شخصیت های
سیاسی و مردم این کشور، درک دو چندانی از تحولات سیاسی جاری در بیروت به
دست داد. صورت بندی آنچه در لبنان می گذرد البته سهل و ممتنع است. سهولت
این موضوع ریشه در «ثوابت سیاسی» و ممتنع و سخت بودن آن ریشه در «متغیرهای»
جاری در سیاست داخلی و خارجی بیروت دارد. در این خصوص لازم است نسبت میان
برخی بازیگران و پدیده ها در بیروت تشریح شود.
در
ترسیم برخی نسبت های مستقیم و معکوس در بیروت، با بازیگری نامشروع و
مداخله گر به نام رژیم صهیونیستی مواجه هستیم. یکی از مهم ترین گزاره هایی
که در تحلیل هر واقعه سیاسی در داخل لبنان باید مدنظر قرار داد، وجود نسبت
معکوس میان «امنیت لبنان» و «امنیت اسرائیل» است.
مقامات
رژیم اشغالگر قدس «ناامنی در بیروت» را مترادف با «امنیت در اسرائیل»
قلمداد می کنند، از این رو هر گاه سرزمین سروها به سوی وحدت و امنیت سوق
پیدا می کند، صهیونیست ها برای جلوگیری از تحقق امنیت و ثبات کامل در لبنان
دست به کار می شوند. تل آویو در این راستا از ابزارها و روش های گوناگونی
استفاده می کند، از گروه های تکفیری وابسته به آل سعود گرفته تا مزدوران
خود در داخل لبنان.
دومین نسبت معکوسی که باید در
معادلات سیاسی لبنان نسبت به آن توجه داشت، به نسبت معکوس «گفتمان مقاومت»
و «گفتمان سازش» باز می گردد. هر اندازه گفتمان مقاومت در بیروت تقویت
شود، گفتمان سازش با صهیونیست ها از ضریب آسیب پذیری بیشتری برخوردار خواهد
شد.
پس از وقوع جنگ ۲۰۰۶ میلادی و شکست سنگین
رژیم اشغالگر قدس در مقابل رزمندگان جان بر کف مقاومت اسلامی لبنان، گفتمان
سازش در بیروت به شدت تضعیف شد. افرادی مانند «سمیر جعجع»، «سعدالدین
حریری» و «فواد سنیوره» نهایت تلاش خود را جهت بازتعریف دوباره گفتمان سازش
با دشمنان امنیت لبنان به کار بستند و در برهه فعلی نیز با تنفسی مصنوعی
سعی در زنده نگاه داشتن این گفتمان رو به افول دارند.
سومین
نسبت معکوسی که در بیروت تعریف می شود، به نسبت میان «تکثر سیاسی» و «وحدت
سیاسی» در بیروت باز می گردد. اگرچه در حالت طبیعی و با در نظر گرفتن
تمامی جریان های سیاسی کلان حاضر در بیروت، به شرط عدم تاثیرپذیری جریان
های ضد مقاومت از تل آویو و بازیگران غربی امکان تحقق وحدت ملی در لبنان
امکان پذیر است اما در حالت فعلی غرب و رژیم صهیونیستی حساب ویژه ای بر روی
کثرت گروه های سیاسی در لبنان باز کرده اند.
در
حالی که دلسوزان واقعی لبنان به دنبال هدایت کثرت گروه های سیاسی این
کشور به سوی وحدت هستند، دشمنان امنیت لبنان در صددند کثرت سیاسی را در
تقابل با وحدت ملی در این کشور قرار دهند.
نسبت
سنجی بعدی که در ترسیم معادلات داخلی و منطقه ای بیروت ضروری به نظر می
رسد، به نسبت میان «ضریب نفوذ عربستان سعودی» و «ثبات سیاسی لبنان» باز
می گردد، زیرا عربستان سعودی ثبات سیاسی لبنان را مترادف با کاهش ضریب نفوذ
خود در این کشور تلقی می کند. در چنین شرایطی متوجه چرایی بحران سازی آل
سعود در معادلات داخلی بیروت می شویم.
در واقع؛
هر گاه عربستان سعودی روزنه های نفوذ سیاسی خود در لبنان را بسته ببیند،
دست به ایجاد بحران امنیت در این کشور می زند، از این رو میان دو مقوله با
ثباتی داخلی در لبنان و افزایش ضریب نفوذ ریاض در بیروت نیز نسبت معکوسی
برقرار است.
از دل همین نسبت های معکوس، رصد
تحولات سیاسی جاری در بیروت امکان پذیر خواهد بود. البته در این خصوص نسبت
های مستقیمی نیز میان پدیده های دخیل در تحولات داخلی بیروت حاکم است. به
عنوان مثال میان «نفوذ سیاسی ریاض در بیروت» و «مداخله گری صهیونیست ها در
لبنان» رابطه ای مستقیم برقرار است.
از آنجا که
بازی ریاض و تل آویو در تقابل با امنیت بیروت به صورتی هماهنگ صورت می
گیرد، از این رو میان منافع این دو در لبنان نیز ارتباط مستقیمی برقرار
است. بنابراین هر گاه ریاض در قبال تحولات داخلی لبنان احساس ضعف و ناتوانی
کند، این احساس ضعف به تل اویو نیز منتقل می شود.
عکس
این قاعده نیز صادق است یعنی هر گاه تل اویو در رویکرد مداخله گرایانه خود
در بیروت با شکست مواجه شود، بار این شکست بر دوش ریاض نیز تحمیل خواهد
شد. آمریکا و فرانسه را نیز نباید خارج از این معادله دانست. دو کشوری که
درست به مانند عربستان و رژیم صهیونیستی تحقق لبنانی امن را هیچ گاه در طول
دهه های اخیر بر نتافته اند، با این حال بعضا تاکتیک های ظاهری بازی پاریس
و واشنگتن برخی تحلیلگران و مخاطبان را در نگاه اول دچار خطای محاسباتی می
کند.
بر این اساس؛ باید توجه داشت که ریاض، تل
آویو، پاریس و واشنگتن اجزای یک شبکه و به عبارت بهتر، تکه های یک پازل
واحد را در تقابل با امنیت داخلی و منطقه ای لبنان تشکیل می دهند.