به گزارش پایگاه 598، پسر جوانی که به خاطر رویای بازیگر شدن، در تله مرد میانسال قرار گرفت و
او را به قتل رساند، در جلسه محاکمهاش ادعا کرد به دلیل قاتل بودن پدرش،
از اعدام می ترسد. او که از طریق کارت سوخت مقتول شناسایی شده بود، همین
ترسش از اعدام را انگیزه خود از فرار اعلام کرد.
روز دوازدهم شهریور سال ٩٠، مرد میانسال زمانی که از خارج از کشور به
خانهاش در ستارخان برگشت، با صحنه عجیب و وحشتناکی روبهرو شد. او در
خانهاش جسد دوست صمیمیاش را دید که غرق به خون شده بود. پیرمرد که به شدت
شوکه شده بود، بلافاصله با پلیس تماس گرفت و موضوع را اطلاع داد.
چند دقیقه بعد کارآگاهان جنایی راهی محل حادثه شدند و به تحقیق در این
رابطه پرداختند. مرد صاحبخانه در تجسسها به ماموران گفت: «من ١٠ روزی می
شود که برای مسافرت به خارج از کشور رفتهام. روزی که داشتم به سفر
میرفتم، دوستم کلید خانهام را گرفت و گفت در این مدت به خانهام سر
میزند و هر از گاهی به اینجا میآید. من هم قبول کردم و کلید را به او
دادم. ولی امروز وقتی از مسافرت برگشتم، با جسدش روبهرو شدم. اصلا
نمیدانم او چرا و چگونه به قتل رسیده است.»
با این اظهارات، تحقیقات در رابطه با قتل این پیرمرد، آغاز شد و جسدش نیز
به پزشکی قانونی منتقل شد تا علت اصلی مرگش مشخص شود. در حالی که تیم تحقیق
به تجسسهای خود در این باره ادامه می داد، از پزشکی قانونی خبر رسید، این
پیرمرد ٧ روز پیش از کشف جسد، با ضربه چاقو به قتل رسیده است.
تحقیقات پلیس نیز نشان داد، خودروی مقتول به سرقت رفته است ولی چند روز
بعد، این خودرو زیر پل حافظ بدون هیچ سرنشینی پیدا شد اما هنوز مشخص نبود
که این مرد میانسال از سوی چه کسی یا چه کسانی به قتل رسیده است و قربانی
چه توطئهای شده است. در ادامه کارآگاهان پلیس اولین سرنخ این پرونده را
به دست آوردند و متوجه شدند که کارت سوخت خودروی مقتول سرقت شده است. همین
کارت سوخت نخستین سرنخ را به دست ماموران پلیس داد و کارآگاهان در نهایت
توانستند، سارق این کارت سوخت را شناسایی کنند. متهم که پسر جوانی بود، پس
از شناسایی یعنی ٢ ماه بعد از قتل، در یک عملیات دستگیر شد.
وی که از دستگیری خود به شدت شوکه شده بود، در بازجوییها راز این جنایت را
فاش کرد. وی به قتل پیرمرد اعتراف کرد ولی دفاع از خودش را انگیزه خود از
قتل اعلام کرد.
وی درباره تشریح جزئیات ماجرای قتل به ماموران گفت: «من عاشق بازیگری بودم و
بهشدت به این شغل علاقه داشتم. برای همین به دنبال راهی برای بازیگر شدن
میگشتم. در حال جست وجو بودم که از طریق یکی از دوستانم با مقتول آشنا
شدم. مقتول آن زمان به من میگفت که با کارگردانان و تهیهکنندگان زیادی
آشنا است و میتواند به راحتی مرا وارد سینما و تلویزیون کند. من که با
چربزبانی او به حرفهایش اعتماد کردم، تصمیم گرفتم حرفهایش را گوش کنم تا
بتوانم وارد سینما شوم. برای همین وقتی روز حادثه از من خواست به خانهاش
در ستارخان بروم، قبول کردم. او گفت به آنجا بیا تا با هم سر مسائل کاری
صحبت کنیم.
من هم به آنجا رفتم، ولی بعد از واردشدن به خانه و صحبتهای اولیه، ناگهان
مقتول رفتارش تغییر کرد. او جوری با من برخورد کرد که متوجه نیت شومش شدم و
فهمیدم که قصد دارد مرا مورد آزار و اذیت قرار دهد. من به شدت مقاومت کردم
و میخواستم از آن خانه بیرون بیایم که ناگهان مقتول رویم چاقو کشید. او
گفت اگر به خواستهاش تن ندهم، مرا میکشد. من که به شدت ترسیده بودم، در
درگیری چاقویش را از او گرفتم و چند ضربه به وی زدم. بعد هم فرار کردم و
خودرویش را دزدیدم تا بتوانم سریعتر پا به فرار بگذارم. در راه هم خودرو
را زیر پل حافظ رها کردم و تنها ٣ عدد کارت سوخت مقتول را از داخل خودرواش
دزدیدم.»
با اعترافات این پسر جوان، وی صحنه قتل را بازسازی کرد و پس از صدور
کیفرخواست پروندهاش در مقابل هیات قضایی شعبه ١١٣ دادگاه کیفری استان
تهران ایستاد و از خود دفاع کرد. وی در این شعبه صحبتهای قبلی خود را
تکرار کرد و به هیات قضایی گفت که تنها به خاطر دفاع از خودش دست به این
قتل زده است.
در این جلسه خانواده اولیای دم از دادگاه قصاص متهم را خواستار شدند. هیات
قضایی نیز پس از شور و مشورت، متهم را به قصاص محکوم کردند.
اما این به تایید قضات دیوانعالی کشور نرسید و هیات قضایی دیوانعالی کشور
به دلیل اظهارات متهم، بحث دفاع مشروع وی را مطرح کردند و خواستار رسیدگی
بیشتر در این باره شدند.
بنابراین پرونده بار دیگر به شعبه ١١٣ دادگاه کیفری فرستاده شد و متهم صبح
دیروز برای بار دوم پای میز محاکمه رفت. در این جلسه پس از قرائت
کیفرخواست از سوی نماینده دادستان، متهم در جایگاه قرار گرفت و این بار
اظهارات تازهتری را مطرح کرد. وی که فرارش پس از قتل مورد توجه قضات قرار
گرفته بود، در مورد انگیزهاش از فرار گفت: «پدرم چند سال پیش داییام را
به قتل رسانده بود.
او به اعدام محکوم شد و ما هر چه سعی کردیم، نتوانستیم رضایت مادربزرگم را
جلب کنیم. پدرم تا پای چوبه دار رفت تا اینکه در نهایت پای چوبه دار رضایت
گرفت. روزهای سختی بود و وقتی حرفهای پدرم را میشنیدم از اعدام و زندان
بهشدت ترسیده بودم. برای همین وقتی این پیرمرد را کشتم، ترسیدم و فرار
کردم. اگر میدانستم فرارم موضوع را بدتر خواهد کرد، خودم میماندم و با
پلیس تماس میگرفتم.»
در پایان پس از دفاعیات وکیل متهم، هیات قضایی وارد شور شدند تا راهی نهایی در مورد این پرونده را صادر کنند.