به گزارش پایگاه 598، صریح و رک به دولت یازدهم انتقاد میکند. معتقد است از رکود خارج نشدهایم و از دولت و کسانی که میگویند از رکود خارج شدهایم، میپرسد چطور امکان دارد با افزایش بیکاری و کاهش تولید از رکود خارج شده باشیم. گفتوگوی صریح و خواندنی این اقتصاددان را با برهان بخوانید.
در بخش اول گفتوگوی برهان با دکتر محمدقلی یوسفی، عضو هیئتعلمی دانشگاه علامه، نظرات وی در مورد عملکرد دولت یازدهم در مهار تورم و ایجاد اشتغال از نظرتان گذشت. در بخش دوم از این گفتوگوی تفصیلی، دکتر یوسفی با اشاره به تفاوت رشد اقتصادی موجود با رشد اقتصادی خوب پرداخته و میگوید: رشد فعلی در اقتصاد ما، یک رشد مخرب بوده و هیچ کمکی به شکوفایی اقتصاد ایران نمیکند. یوسفی در ادامه گفتگوی خود با پایگاه تحلیلی برهان ضمن انتقاد از آمار ارائهشده درباره رشد اقتصادی کشور معتقد است: اینکه عدهای رشد صنعت خودروسازی را باعث رشد صنعتی کشور میدانند یکی دیگر از ابداعات تیم اقتصادی دولت دانسته و میگوید: صنعت خودروسازی فقط 13 درصد ارزشافزوده کل صنعت ر آ تشکیل میدهد. چطور ممکن است بخشی که فقط 13 درصد از کل ارزشافزوده صنعت را تشکیل میدهد بتواند 6.9 درصد رشد صنعتی کشور را ایجاد کند. مسئولان اقتصادی دولت باید این موضوع را توضیح دهند. من فکر میکنم ایجاد همه این مسائل به دلیل درک نادرست دولت از مسائل اقتصادی است. بخش دوم و پایانی این گفتگو از نظرتان میگذرد:
آقای دکتر! اکثر کارشناسان اقتصادی، میزان رشد در یک اقتصاد را یکی از پارامترهای تعیین وضعیت اقتصادی هر کشوری میدانند. به نظر شما چنین رشدی باید چه ویژگیهایی داشته باشد؟
زمانی رشد اقتصادی خوب است که ناشی از توسعه بخشهای صنعتی و کشاورزی همراه با کارایی، مشارکت و سرمایهگذاری مردمی بوده و اشتغال ایجاد کند. تمام کشورهای توسعهیافته چنین رشدی داشتند اما اگر رشد اقتصادی در نتیجه دیوانسالاری اداری، هزینههای دولتی، واردات و گسترش خدمات باشد این یک رشد مخرب است. الآن وضعیت اقتصاد ما بهگونهای است که انگیزه فعالیتهای تولیدی بهشدت کاهش پیدا کرده است. طبق اطلاعات موجود بین سالهای 85 تا 91 میزان سرمایهگذاریهایی که قرار بود در بخش صنایع کارخانهای کشور صورت بگیرد با آنچه در عمل اتفاق افتاده است حدود 15 درصد است یعنی چیزی حدود 85 درصد سرمایهگذاریها صورت نگرفته است.
طبق محاسباتی که من انجام دادهام صنایع کارخانهای ما در حال حاضر با کمتر از 50 درصد ظرفیتشان کار میکنند. یعنی به دلیل نبود نقدینگی و مشکلات کالاهای واسطهای، وارداتی و نبودن قطعات نمیتوانند از ظرفیت اسمی خود بهطور کامل استفاده کنند. این باعث کاهش تولید میشود و با کاهش تولید طبیعی است هزینهها بالا رفته و قیمت آن کالا نیز افزایش مییابد. شما وقتی نسبت سرمایه به تولید را در نظر بگیرید وقتی بنگاهها از 50 درصد ظرفیت خود استفاده کنند. با توجه به اینکه هزینه متوسط ما U شکل است هرچقدر تولید کالا کمتر باشد هزینه تولید بالاتر خواهد بود. لذا طبیعتاً صنایعی که از 50 درصد ظرفیتشان استفاده میکنند مثل این است که یک اتوبوسی که میتواند 30 مسافر را جابهجا کند با 3 مسافر تردد کند. بنابراین هزینه این سفر بین این سه نفر سرشکن خواهد شد و طبیعتاً هزینه آنها بهشدت بالا رفته و باعث افزایش قیمت و کاهش فروش خواهد شد.
از سوی دیگر وقتی بنگاهی نتواند تولیدات خود را افزایش دهد دچار نیروی کار مازاد میشود. الآن ما در بخش صنعت حدود 47 درصد بیکاری پنهان و نیروی کار مازاد بر نیاز داریم. خب طبیعتاً وقتی حدود نیمی از نیروی کار صنایع اضافی است نمیتوانند اشتغال جدیدی ایجاد کنند. ضمن اینکه محاسبات صورت گرفته نشان میدهد هر یک درصد رشد اقتصادی در ایران 25 هزار شغل ایجاد میکند. یعنی به فرض اگر نرخ رشد 5 درصدی را در نظر بگیریم با احتساب تعداد بیکاران، دانشجویان، افراد دارای اشتغال ناقص و...چیزی حدود 8 میلیون بیکار داریم که اگر بخواهیم برای این جمعیت با توجه به نرخ رشد 5 درصدی، شغل ایجاد کنیم بدون اصلاح ساختار اقتصادی و فضای کسبوکار، به بیش از 60 سال زمان نیاز داریم! مسئولین باید پاسخ دهند که آیا هدفشان ایجاد اشتغال بوده است؟ مسلماً نه، پس اگر این رشد اقتصادی اشتغال ایجاد نکند و باعث رشد صنعت نشود به چه دردی میخورد؟ آقایان اعلام میکنند: اقتصاد رشد کرده است سؤال من این است رشدی که اشتغال ایجاد نکند، بهرهوری و کارایی نداشته باشد و باعث رشد کشاورزی و صنعت نشود چه طور ممکن است.
ادعایی که میشود این است که گفته میشود رشد صنعت خودروسازی باعث رشد صنعتی کشور شده است. این هم جز ابداعات تیم اقتصادی دولت است. صنعت خودروسازی فقط 13 درصد ارزشافزوده کل صنعت ر آ تشکیل میدهد. چطور ممکن است بخشی که فقط 13 درصد از کل ارزشافزوده صنعت را تشکیل میدهد بتواند 6.9 درصد رشد صنعتی ایجاد بکند. مسئولان اقتصادی دولت باید این موضوع را توضیح دهند. من فکر میکنم همه این مسائل درک نادرستی از مسائل اقتصادی کشور است. به نظر من اگر دولت همین سیاستها را دنبال کند کشور با یک بنبست بسیار جدی اقتصادی روبهرو خواهد شد. دولت باید سیاستهای خود را عوض کند و بپذیرد که اشتباه کرده است. دولت باید اعتراف کند که سود بانکی را بیرویه بالا برد و این باعث شده است که منابع به سمت سیستم بانکی رفته و در آنجا منجمد شوند و بنگاهها و بخشها با کمبود نقدینگی مواجه و فعالیتهای دلالی رونق پیدا کن
یعنی شما میفرمایید بین رشد اقتصادی و میزان اشتغال رابطه مستقیمی وجود ندارد؟ یعنی با افزایش رشد میزان اشتغال بیشتر نمیشود؟
نه، اصلاً چنین چیزی نیست و این رابطه هم میتواند وجود داشته باشد هم میتواند وجود نداشته باشد. رشد اقتصادی میتواند بدون ایجاد اشتغال هم افزایش یابد یا حتی اگر اشتغالی هم ایجاد بکند بسیار اندک باشد. ولی ضرورتاً شما نمیتوانید بیکاری را از طریق رشد اقتصادی از بین ببرید. چون رشد اقتصادی میتواند مخرب باشد باید دقت کرد که رشد اقتصادی ضرورتاً مناسب نیست. بلکه به این بستگی دارد که چه بخشهایی رشد کردهاند. اتفاقاً افزایش هزینههای دولت باعث افزایش رشد اقتصادی میشود بنابراین ما باید از رشد بد به سمت رشد خوب حرکت کنیم. برای رسیدن به رشد خوب کشور باید هزینههای زیادی پرداخت کند. من فکر میکنم باید جلوی بسیاری از این رشدها گرفته شود.
به نظرتان عملکرد دولت در زمینه اجرای اصل 44 قانون اساسی چگونه بوده است؟ در سالهای قبل شاهد بودیم برخی از مدیران فعلی دولت یازدهم از اجرای اصل 44 انتقاد کرده و دولت دهم را به تحریف خصوصیسازی و اجرای عمومیسازی متهم میکردند.
ما باید بدانیم برای اجرای اصل 44 به معنای واقعی کلمه به بخش خصوصی قوی نیاز داریم که متأسفانه در کشور وجود ندارد. شاید بهترین راه این است که برای سرمایهگذاری مشترک از سرمایهگذاران خارجی استفاده کنیم. ما باید بهجای واردات کالا، واردات تکنولوژی و دانش فنی داشته باشیم یعنی باید سازنده کالا را به کشور دعوت کنیم و با ایجاد اشتغال برای جوانان خود ارزشافزوده بیشتری ایجاد کنیم. اشکالی که در این دولت وجود دارد این است که برنامه راهبردی ندارد. فقط برای حفظ وضع موجود تلاش میکند. ما باید یک استراتژی بلندمدت را تدوین و سیاستهای خود را در راستای این اهداف بلندمدت هدایت کنیم که چنین چیزی در دولت مشاهده نمیشود. من قبلاً هم در جایی گفته بودم: دولت مرتکب چهار خطای استراتژیک شده است: اول اینکه اهداف اقتصادی را اشتباه گرفته است اهداف اقتصادی صرفاً این نیست که شما بیایید و بگویید من رکود را نادیده گرفته و رشد اقتصادی را هدف قرار میدهم. باید بدانیم رشد اقتصادی هدف نیست.
چنانچه کنترل تورم نیز هدف نیست بلکه همه اینها ابزار هستند. بااینحال حتی روش رشد اقتصادی و کنترل تورم دولت نیز غلط است. هدف انسانها هستند دولتها باید کاری کنند که رفاه و آزادی عمل و شأن و منزلت مردم افزایش یابد. ما باید کاری کنیم که بخش خصوصی ما برای ورود به فعالیتهای تولیدی راغب شود اگر کشور میخواهد توسعه پیدا کند تنها از طریق توسعه صنعتی و کشاورزی این اتفاق خواهد افتاد چون نمیتوانیم اینها را کنار گذاشته و به بخش خدمات توجه کنیم. هیچ کشوری بدون صنعت و کشاورزی نتوانسته توسعه پیدا کند و توسعه بر اساس دو پایه صنعت و کشاورزی استوار است. هر سیاستی که در خدمت صنعت و کشاورزی باشد به پیشرفت کشور کمک میکند و هر سیاستی که با اینها مخالف باشد نمیتواند نقشی در توسعه کشور داشته باشد.
رشد اقتصادی یک شاخص کلی است و هیچچیز را بیان نمیکند و صرفاً یک شاخص فریبنده و سیاسی است که دولتمردان میتوانند از این طریق به مردم آدرس غلط دهند. ما باید بگوییم هدف افزایش تولید صنعتی و کشاورزی، ایجاد اشتغال، بالا بردن رفاه و آسایش مردم است. خطای دومی که دولت دنبال کرد و هنوز هم به دنبال آن است این است که همیشه به دنبال تأمین کسری بودجه خود است. شما میدانید وقتی درآمدهای نفت بالا میرود دولت با استخدامهای بیشتر و ایجاد سازمانها و نهادهای جدید، بزرگتر میشود.
اما وقتی درآمدهای نفتی کاهش مییابند نمیتواند این نیروها را اخراج کند بنابراین، هزینههای جدیدی به دولت تحمیل شده و کسری بودجه ایجاد میشود. بعد بهجای اینکه دولت چابک و کوچک شود و به وظایف اصلی خودش برگردد همیشه به دنبال این است که یا مالیاتها را افزایش داده و یا پرداخت یارانهها را متوقف کند و یا نرخ ارز را دستکاری کند تا بتواند درآمد بیشتری کسب کند. خب این یعنی چه؟ یعنی کشور را جولانگاه واردات قرار دهیم تا بتوانیم کسری بودجه دولت را تأمین کنیم. علاوه بر اینها، اشتباه مضاعف دولت عدم کاهش هزینههاست. آیا کارایی هزینهها درست است آیا تمام خریدهای دولتی قانونمند بوده و فسادی در آن رخ نداده است؟ آیا جادهها، پلها و راههای ساختهشده با کارایی لازم صورت گرفته و دهها سؤال دیگر که متأسفانه دولت در این موارد سکوت اختیار کرده و چنین تصور میکند که همه هزینههای دولتی درست و بدون ایراد است.. پس باید به دنبال کسب درآمد باشیم تا بتوانیم این هزینهها را جبران کنیم. این خطای بزرگی است که از سوی دولت در حال انجام است بلکه باید هم هزینههای دولتی کم و هم اندازه دولت کوچکتر شود و کارایی هزینهها افزایش رفته و به سمتی برویم که دولت کسری بودجه خودش را از جیب مردم تأمین نکند.
خطای سومی که وجود دارد نادیده گرفتن مسئله رکود است. بیشترین تأکید دولت بر این است که میخواهیم تورم را کنترل کنیم یعنی اگر شما اصطلاح تورم را از دولتمردان بگیرید هیچ حرف دیگری برای گفتن ندارند. در تمام دو سال گذشته تمام حرف دولت رشد یا تورم بوده است. اولاً همانطور که گفتم رشد بهتنهایی معنا ندارد. تورم نیز تنها از طریق رفع رکود امکانپذیر است ازآنجاکه بخشها انگیزه تولید نداشته و منابع بانکی ما منجمد شدهاند تولید نیز کاهش پیدا کرده است. بنابراین دولت باید کاری کند که با رونق تولید، عرضه کالاها افزایش یافته و از قبل آن قیمتها کاهش یابد. بنابراین مشکل کلیدی و اساسی جامعه ما که رکود است توسط دولت نادیده گرفته شده است. در چنین شرایطی شما نمیتوانید مدعی باشید که میخواهید با تورم مبارزه کنید چراکه در چنین شرایطی اصلاً امکان مبارزه با تورم وجود ندارد. با عنایت به بیتوجهی دولت به مسئله رکود این موضوع روزبهروز عمیقتر شده و متأسفانه دولت موضوع حاد و مهمی مانند رکود تورمی را در کنترل تورم خلاصه کرده است.
خطای چهارم این است که دولتمردان، بهجای اصلاح سیاستهای اقتصادی برای نشان دادن عملکرد مثبت خودشان در جهت شاخص سازی حرکت کرده و فکر میکنند از طریق رشد اقتصادی میتوانند بیکاری را از بین ببرند. بنابراین نیاز است که دولت با تجدیدنظر در روشهای خود، آنها را اصلاح کند. اگرچه من چنین بینش و توانی را در تیم اقتصادی دولت نمیبینم و معتقدم اگر دولت با همین تفکر اقتصادی پیش برود کشور با یک بحران بسیار جدی اقتصادی مواجه خواهد شد.
البته آقای رئیسجمهور و تیم اقتصادی دولت چند ماهی است که مدعی خروج کشور از رکود هستند؟
اقتصاد ما در حال حاضر و با این شرایط اصلاً نمیتواند از رکود خارج شود. شما زمانی میتوانید از رکود خارج شوید که با رونق کشاورزی و صنعت اشتغال ایجاد شود. چطور ممکن است با افزایش بیکاری و کاهش تولید از رکود خارج شده باشیم.
البته موضوع دیگری هم که نشانگر عدم خروج کشور از رکود است بحث افزایش مطالبات معوق میباشد.
ببینید مطالبات معوق دلایل زیادی دارد ولی افزایش این رقم نشان میدهد نگهداری پول از بازگرداندن آن برای مردم سود بیشتری دارد که آنهم ناشی از شرایط خاص اقتصاد کشور است. اگر اقتصاد عملکرد درستی داشته باشد مردم نیازی به نگه داشتن این پولها نمیبینند. ضمن اینکه متأسفانه سیستم بانکی ما بهقدری عملکرد بدی داشته است که سیاستهایش شفاف نیست به همین خاطر است که شما میبینید بخش عمده این معوقات در اختیار تعداد محدودی از افراد است که عموماً هم افراد قدرتمند و بانفوذی هستند و بانک مرکزی نیز نمیتواند در قبال آنها کاری کند.
بهعنوان آخرین سؤال میخواستم بدانم به نظرتان در حال حاضر، چه تفکری بر تیم اقتصادی دولت حاکم است. یعنی طرفداران نهادگرایی مانند آقای نوبخت یا طرفداران بازار آزاد مانند مسعود نیلی کدامیک تأثیر بیشتری در تصمیمگیریهای دولت دارند؟
هیچکدام از این افرادی که شما نام بردید تفکرات خاصی ندارند تیم اقتصادی دولت تفکر مشخصی ندارد. ما نمیتوانیم مدل تفکرات اقتصادی افراد را روی هوا و بدون دلیل طبقهبندی کنیم. من اطلاعات و شواهدی از آقای نوبخت ندیدهام که راجع به نهادها کاری کرده باشند. این افراد مثل دولتهای قبلی یک سری نظریات نئوکلاسیک دارند. و بههیچوجه نظر منسجم و مشخصی ندارند تا ما بتوانیم بگوییم این افراد چه تفکر و اهدافی دارند. تنها چیزی که میتوانم بگویم این است که بههرحال این افراد توجیهکننده سیاستهای دولتمردان هستند. یعنی دولتمردان افرادی را استخدام کردهاند که بتوانند سیاستهای آنها را در قالب توجیهات علمی بیان کنند و این بههیچعنوان دلیل بر صحت و استقلال نظرات این افراد نیست. بههرحال شما وقتی که عضو یک جمع میشوید باید مثل آنها فکر کنید و اگر بخواهید خلاف آنها فکر کرده و عمل کنید در عرض دو روز از کار برکنار خواهید شد. اصولاً سیاستمداران کارشناسان را برای توجیه سیاستهایخودشان به کار میگیرند.