598 به نقل از رجانيوز؛ سینمای مستند ایران در ماههای گذشته شاهد نمایش فیلمی بود که باید آن را پدیدهی سینمای مستند ایران در سالهای اخیر نامید. فیلمی که در طول 2-3 ماه رکورد دریافت جوایز جشنوارههای مختلف در تاریخ سینمای مستند ایران را شکست و بحثهای زیادی را در فضای هنری ایران برانگیخت. مستندی سرشار از امید و با یک دیدگاه بسیار مثبت به زندگی. با مهدی زمانپور کیاسری کارگردان فیلم تحسینشدهی «مشتی اسماعیل» که فارغ التحصیل مقطع کارشناسی ارشد رشتهی تولید سیما گرایش کارگردانی از دانشکدهی صداوسیماست و تولید و ساخت بیش از 65 اثر را در کارنامه دارد، به بهانهی آخرین موفقیتش یعنی کسب جایزهی ویژهی جشنوارهی عمار به گفتوگو نشستیم. مستندسازی که سرشار از احساسات است و به شدت به برخی چیزها تعصب دارد؛ تا جایی که وقتی از تصویر مخدوش شدهی ایران در آثار جشنوارهای همکارانش در حوزه ی فیلم و مستند در خارج گلایه می کند، بغض کرده و اشک میریزد. گفتوگوی خواندنی ما را با یکی از خوشاخلاقترین و باصفاترین و در عین حال حرفهایترین مستندسازهای کشورمان از دست ندهید.
آقای کیاسری! شما در «مشتی اسماعیل» سراغ زندگی سادهی یک پیرمرد نابینای روستایی رفتید که با مشکلات عجیب و غریبی روبروست اما کاملاً از زندگیاش راضیست و حتی از این زندگی کیف میکند! به نظر میآید که مستند «مشتی اسماعیل» اساساً برای ایجاد امید و سرزندگی در بیننده ساخته شده است. می خواهم به عنوان اولین سوال بپرسم که چقدر قبل از شروع کار به انتقال این مفاهیم فکر کرده بودید؟ قبل از شروع فیلمبرداری نترسیدید از اینکه کار به دام شعاری شدن بیفتد و مخاطب را پس بزند؟
من نمیدانم چرا در سینمای ایران برعکس شده است و نشان دادن واقعیات زندگی ایرانیان شعاری به نظر میرسد، این مفاهیمی که شما اشاره کردید مثل امید و نشاط و سرزندگی مسائلیست که در زندگی ایرانیان فراوان وجود دارد و اصلاً شعاری نیست، اصلاً من اگر چیزی غیر از این را نشان میدادم میشد شعاری، میشد دروغ. مستند یعنی واقعیت و فیلم مستند یعنی بیان خلاقانهی واقعیت.
این چیزی هم که میگوئید که قبل از ساخت به این مفاهیم فکر کرده بودم، بله؛ اصلا من «مشتی اسماعیل» را از قدیم کامل میشناختم و همیشه این امید موجود در زندگیاش برای من نکتهی عجیبی بود که ما هیچ وقت هم درس نگرفتیم. مثلا هنگام راه رفتن وقتی به یک تیر برق میخورد خطاب به تیر میگوید که «مگر تو کوری!»، ولی اگر هرکس دیگهای باشد شروع میکند به آه و ناله و... ولی دنیای مشتی اسماعیل کاملاً با بقیه فرق میکند، خیلی راحت معلولیتاش را به شوخی میگیرد و میخندد، برخلاف بقیهی کسانی که مشکل و معلولیتی دارند، خب اینها چیزی نیست که کارگردان بگوید بگو، چون در آن صورت دروغ معلوم میشود.
من وقتی در دانشکده بودم و مستندهایی را که اتفاقا در خارج خیلی هم جایزه برده بودند میدیدم، این حس را داشتم که اینها واقعی نیست و این مستندساز اینها را دروغ گفته و خودش ساخته است. من یک روزی از دکتر ضابطی جهرمی -استاد دانشکدهی صداوسیما- پرسیدم که من هم میتوانم در مستندهایم چیزهایی را اضافه کنم؟ که ایشان به من گفتند آن وقت دیگر تو یک مستندساز نیستی، یک دروغگو هستی! واین جمله از سال 81-82 با من هست.
چیز دیگری که با دیدن مستند «مشتی اسماعیل» به ذهن میرسد این خلاف جریان شنا کردن شما در فضای مستندسازی امروز است. طرح مسائلی از قبیل امید و نگاه امیدوارانه به زندگی امروز خیلی مرسوم نیست و اصلاً این رویکرد شاید فیلم شما را از اکرانهای خارجی و پخش در شبکههای خارجی محروم کند، قبل از ساخت مستند، به این مسائل فکر کرده بودید؟
اتفاقا یکسری از دوستان همین را میگفتند و توصیههایی داشتند. میگفتند این پیرمرد بالاخره غم و غصه هم دارد. اینها را هم نشان بده و من میگفتم خداگواه است که من چنین چیزی در زندگی این شخص نمیبینم. من هرچیزی ببینم نشان خواهم داد. اصلا هرکس زندگی «مشتی اسماعیل» را ببیند باور نمیکند که نابینا باشد، و من هم سعی کردم مستند را همینطوری دربیاورم و نیمهی دوم فیلم و بعد از بیست دقیقه، مخاطب تازه میفهمد که مشتی اسماعیل نابیناست! یعنی اگر از قبل نداند، امکان ندارد که از ابتدا نابینایی او را متوجه شود.
البته دوستان هم میگفتند که چون این باورپذیریاش کم است، باید قید جشنوارههای خارجی را بزنی. اتفاقاً پیشنهاد شد که ما این فیلم را به یکی از پخشکنندههای قوی فیلم در خارج از کشور- که اسماش را نمیآورم- هم نشان دهیم، این شخص کسی بود که کیارستمی را کیارستمی کرد. خلاصه فیلم را دادیم، هرچند که خودم مایل نبودم و فقط کنجکاو بودم ببینم چه میگوید. بعد از چند روز زنگ زد و گفت که فیلم شما را دیدم، خیلی خوب بود ولی باور نمیکنند، بعد فهمیدم که خودش باور نمیکند چون این کلمه را چندبار دیگر هم گفت. من به او گفتم که شما باور نمیکنید و همین باور نکردن شما باعث شد که کارهایی به خارج ارائه شود که آنها دیگر زندگی خوب ایرانیها را باور نمیکنند.
اتفاقا آن 4داور خارجی که برای قضاوت در جشنوارهی فیلم کوتاه به ایران آمده بودند، جایزهی ویژه را به این فیلم دادند و وقتی بحث میکردیم با تعجب میپرسیدند اینجا واقعا ایران است؟ این چشمانداز واقعا ایران است؟ متاسفانه نگذاشتند آنها این ایران را ببینند ]بغض میکند[ این باور نکردن آنها تقصیر ماست.
شما میگوئید زندگی خود مشتی اسماعیل واقعاً این است ولی این شما بودید که سراغ او رفتید، واقعا دغدغهی تغییر دادن تصویر ایران در ذهن مخاطب را داشتید؟
ببینید مثلا اکثر ما به افغانیها نگاه خوبی نداریم، درصورتیکه افغانی ذاتاً که بد نیست، آن هم کسی است مثل ما. یک جنگ و غارتی در کشورش شد و این بیچارهها هم پناه آوردند به کشور ما. حالا ما حتی هر آدم خوب و باخدایی هم که در بین آنها باشد با لفظ بدی میگوئیم افغانیست دیگر. در خیلی از کشورها هم ایرانیها را اینطوری شناختند، خیلی از کشورها ایرانیها را بربر میدانند. این به خاطر چیست؟ فیلمهایی که به خارج از کشور میبرند و آنجا دیده میشود چه تصویری از ایران ارائه میدهد؟ بالاخره بالاترین تاثیر و بیشترین مخاطب را رسانههای تصویری دارند و آنها هم ایران را با فیلمهایی که از ایران میبینند میشناسند.
تصور کنید که من در خانوادهی خودم یک مشکلی دارم. حالا بیایم گرفتاریهای خودم را، بدبختیهای خودم را، درست لحظههایی که دارم همهچیز را بهم میریزم را، ضبط کنم و بفرستم که غریبهها ببینند، بفرستم آمریکا و بگویم ببینید و جایزه را به من بدهید. یعنی حیثیت و ناموس خودم را زیرسوال ببرم که مثلا جایزه بگیرم.
بعد افتخار هم میکنند به این کارشان...
بله، بعد افتخار هم میکنند به قول شما به کارشان، این افتخار برای چیست؟ من باید کاری کنم که وقتی فیلمم در خارج نمایش داده شد غرورم حفظ شده باشد، غیرتم حفظ شده باشد. آقای دکتر جهرمی تعریف میکردند که میخواستند برای یک جشنوارهی خارجی فیلمی را انتخاب کنند که در آن فیلم، غیرت و امید و زندگی ایرانی و علی الخصوص چشمانداز ایران به نمایش درآمده باشد، ایشان بعد از دیدن «مشتی اسماعیل» در دفتر سریال مختارنامه، که ما مستند را آنجا تدوین میکردیم، به من گفتند که کاش این را زودتر میساختی! چون ما هرچه در بین آثار گشتیم واقعا چیزی را پیدا نکردیم که شأن ایرانی در آن حفظ شده باشد. واقعا شما ببینید ایران با این مردم و این زندگی و این چشمانداز، آن وقت فیلمهای ایرانی که در خارج نمایش داده میشود چیست؟ حالا آن آقا میگوید که این فیلم را باور نمیکنند. خب معلوم است، وقتی شما که در این مملکتید این چیزها را میبینید و خودتان را به نفهمی زدهاید دیگر معلوم است در خارج سخت باور میکنند. بگوئید ما نمیتوانیم ببینیم، نگوئید باور نمیکنند. من خوشحالم. بگذارید یک عده بسوزند و نتوانند اینها را ببینند، اما آنهایی که این کار را میبینند و خوشحال میشوند خستگی آدم را از بین میبرد.
اینطور که به نظر میرسد این ظلمی که رسانهها به کشورمان کردند، خصوصا در جشنوارههای خارجی، خیلی اذیتتان میکند. میخواستیم بپرسیم که به نظرتان چرا بقیه را انقدر اذیت نمیکند، مثلا برخی از مدیران فرهنگی را؟ به نظر شما جریانی پشت این ماجرا هست؟
خب ببینید در این ماجرا دارد هزینه میشود. آن بودجهای که صهیونیستها برای از بین بردن ایران هزینه میکنند به راحتی میتواند هر کشوری را از پا درآورد. این فقط ایران بود که نتوانستند کاری بکنند. ببینید برای این کار دارد هزینه میشود، این را که دیگر کسی نمیتواند منکر شود. میلیاردها دلار دارد هزینه میشود و در مملکت ما کسانی هستند که خواسته و ناخواسته دارند آسیب میزنند به کشور.
یعنی میگوئید حتی آنها که در داخل هستند دارند با برنامه کار میکنند.
بله صددرصد. اگر من حافظ خانوادهی خودم باشم دیگر چه کسی میتواند به خانوادهی من نفوذ کند. من اگر مدافع کشورم باشم دیگر چه کسی میتواند آسیب بزند. ما خودمان حواسمان به اینها نبود و یکخورده بند را آب دادیم. شیطان وقتی در من نفوذ میکند و با من رفیق میشود که من امیدم را از دست بدهم. وقتی امیدمان را از دست دادیم آمریکا میآید نزدیک و میگوید بیایید اینجا من دوست شمایم.
با تمام این احوالات من مطئمن هستم که در خارج از کشور بازهم جاهائی هستند که این فیلم را نمایش دهند. در جشنوارهی فیلم کوتاه «سوره» داور فرانسوی آمد و اصرار شدید میکرد که این فیلم را بدهم تا در ورکشاپهای آنجا نمایش دهد. من احساس کردم همین اشخاص نگاهشان به ایران عوض شد و تاثیر گرفتند و حتی همین شخص که تا به حال به ایران نیامده بود قرار شد بهار بازهم به ایران بیاید که لوکیشن «مشتی اسماعیل» را از نزدیک ببیند.
کمی هم درباره قابلیتهای فنی اثر صحبت کنیم. چیزی که در «مشتی اسماعیل» خیلی به چشم میآید این است که وقتی در کنار مستندهای دیگر قرار میگیرد، کیفیت فیلمبرداری و قابلیتهای فنی اثر خیلی با باقی کارها تفاوت دارد. چه شد که به سراغ چنین کیفیتی از تصویر رفتید؟
خیلی از مستندسازها شاید خیلی هم دست خودشان نباشد، به قول معرف پولنیازند. ولی من در طول این 15-16 سالی که در صداوسیما هستم و 65 کاری که برای صداوسیما ساختم، میتوانستم با سرمایهای که داشتم خانهام را به یک خانهی بزرگتر تبدیل کنم ولی میخواستم این کار را به بهترین شکل انجام دهم. من اگر پولم کم باشد مجبورم به جای تصویربردار روزی 200 هزار تومان از تصویربردار روزی 50هزار تومان استفاده کنم. دوربین با کیفیت پائینتر انتخاب کنم. ولی ما آگاهانه برای این کار سرمایهی بیشتری هزینه کردیم چون میخواستیم حتما آن چشمانداز دربیاید. من میخواستم حتما زیبایی آن چشمانداز تاثیرگذار دربیاید. به همینخاطر هم هزینه کردیم. مثلا تدوین را آقای حسینیوند انجام دادند که تدوینگر سریالهای «مختار» و «در چشم باد» و...... هستند. البته ایشان سرشان خیلی شلوغ بود و اگر آقای دکتر جهرمی به ایشان سفارش نمیکردند، آقای حسینیوند اصلاً قبول نمیکرد. چون بیست سی ساعت تصویر گرفته بودم، به آقای حسینیوند قول دادم که از تصاویر رافکات بزنم تا تصاویر را تا حد ممکن کم کنم. ایشان هم گفت اگر این کار را انجام بدهی، کمک خیلی بزرگی به من کردی. من هم خیلی وقت گذاشتم تا کار به حدود هشتاد و چند دقیقه رسید. بعداً یک نسخهی هفتاد دقیقهای هم از آن زدم که اگر شما الان ببینید، تصاویر زیاد و بخشهای جذاب دیگری هم دارد که حالا در نسخهی اصلی نیست.
فکر کنم نسخهی اصلی 39 دقیقه است. درسته؟
بله. البته این نسخهی هفتاد دقیقهای هم خیلی کار خوبی شده، اما
این حذف را برای این انجام دادم تا فیلم کوتاه شود و در کوتاهترین زمان
ممکن حرفش را بزند. به هر حال به نظرم آمد مخاطب مستند کوتاه را حتماً
میبیند. مستند بلند مخاطب کمتری دارد، چون مخاطب احساس میکند که کار الکی
کش داده شده است. مثلاً در همین اختتامیهی جشنوارهی عمار فیلم را نمایش
دادند. خب اگر هفتاد دقیقه بود، شاید هر مخاطبی نمیتوانست ببیند.
همین تدوین خوب باعث شده تا این موضوع که کار سه تصویربردار مختلف داشته است، اصلاً به چشم نیاید و تصاویر یکدست باشد. حالا چرا این قدر تصویربردار در طول کار عوض کردید؟ تقریباً هر فصل را یک نفر تصویربرداری کرده؟ درسته؟
خب یکی از تصویربردارهای ما –آقای سیدی پریشان- در اواسط کار صاحب فرزند شد و مجبور شد برگردد تهران. ما هم نمیتوانستیم صبر کنیم و باید برخی تصاویر را میگرفتیم و گرنه این تصاویر را از دست میدادیم. بنابراین کار در پاییز را با مهدی منیری ادامه دادیم و این تصاویر را گرفتیم. زمستان را هم با آقای رحمانی که با دوربین Z7 کار کرده بود، گرفتیم.
شما فرمودید که تا به حال 65 مستند ساختهاید. چرا آثار قبلی شما تا این حد و مثل «مش اسماعیل» دیده نشده است؟
خب کارهای قبلی من تلویزیونی بود. مثلاً وقتی حج تمتع رفتم، مستند «پای پیاده تا بهشت» را با موضوع سفر مازندرانیها به مکه ساختم که هفت هشت باری از تلویزیون پخش شده است. این مستند باعث شد تا هر سال یکی از کارگردانها از نقاط و استانهای مختلف کشور را بفرستند حج تا چنین مستندی بسازد. البته به قول آقای گروسی هیچ یک از این مستندها «پای پیاده تا بهشت» نشد. گرچه این مستند هم میتوانست خیلی قویتر باشد. چون تصویربردار قوی نداشتیم، کار هم سفارشی بود و بدتر از همه مشکلات مربوط به فیلمبرداری در مکه و آزار و اذیت شرطهها بود که اگر دوربین را میگرفتند، هم خودت را میشکستند و هم دوربین را! تازه من تک و تنها بودم و باید اعمال سنگین تمتع را هم به جا میآوردم. من آنجا هفت هشت کیلو کم کردم. اما به هر حال ریاضت شیرینی بود و توانستم تصاویری را بگیرم که در آرشیو چنین تصاویری وجود نبود.
کارهای دیگری هم داشتهام. مثلاً برای قم «نقیب علوی» را ساختم. راجع به امامزادگان تهران یک کار پنجاه قسمتی تولید کردیم. «عاشورا در بهشت» را با موضوع محرم ساختم. و کارهای دیگری که تعداشان زیاد است.
وضعیت مستندسازی در صداوسیما را چطور میبینید؟ فکر میکنید بقیهی مستندسازها هم مثل شما قائل به کشیدن این ریاضتها و مرارتها برای ساخت یک مستند هستند؟
خب نه! ببینید در صداوسیما هزینهی مستند را دقیقهای حساب میکنند. اما ما که دقیقهای کار نمیکنیم! این مستند «مش اسماعیل» شد چهل دقیقه. اما واقعاً من به اندازهی چهل دقیقه زحمت کشیدم؟ من زندگیم را پای این کار گذاشتم.
اصلاً اگر دقیقهای باشد، همه سعی میکنند مستند را کش بدهند که پول بیشتری بگیرند!
بله من همین «مش اسماعیل» را میتوانستم سریال کنم و کلی سود ببرم! اما من میخواستم فقط و فقط این کار ساخته شود و زندگی این مرد قبل از اینکه از دنیا برود، ثبت شود. اصلاً به فکر پول نبودم.
پس معتقدید که ساختارها اشتباه است؟
اشتباه که خوب است! نگاههای ما باید کامل تغییر کند. از مستند هیچ حمایتی نشده است؛ چون آدمهای متخصص سرکار نبودهاند. اصلاً اگر همان اندازهای که از تله فیلم حمایت میشود، همین قدر به مستند بها داده میشد، مخاطب به محض پخش مستند از یکی از شبکهها، مثل الان دیگر کانال را عوض نمیکرد. الان ما از بس که مستند سطحی تولید کرده و به خورد مخاطب دادهایم، سلیقهی مخاطب و تصور او را از مستند خراب کردهایم. در حالی که مستند تاثیرگذاری بالاتری از فیلم دارد؛ چون برگرفته از واقعیت است نه رویا و داستان. شما ببینید در کشورهای خارجی چه حمایتی از مستند میشود؟ برای یک مستند حیات وحش چنان پولی پرداخت میشود که ما صفرهایش را نمیتوانیم بشماریم. اما بودجهی مستندهای ما چطور؟
جالب اینکه بی.بی.سی فارسی همین الان مستندهای داخلی را با قیمت بسیار بالایی میخرد و پخش میکند ...
بله! کافی بود تا من همین مستند «مش اسماعیل» را کمی ببرم به آن سمتی که بی.بی.سی بپسندد. خب دیگر بعد از دیدن کلی مستند از این شبکه میدانم که چطور باید مستند بسازم که آنها بخرند. کافی بود این کار را بکنم تا این مستند را سیصد چهارصد میلیون تومان از من بخرند.
بعضی از مستندسازانی که به بی.بی.سی مستند فروختهاند، گفتهاند که به این پول برای گذران زندگی احتیاج مبرم داشتهاند. به نظر شما این استدلال قانع کنندهایست؟
اینکه میگویند زندگیمان بدن این پول نمی گذرد، جالب است. همین «مشتی اسماعیل» را ببینید. او دارد از زندگی لذت میبرد. در حالی که غذایش معمولاً نان و پنیر و گوجه است. چند وقت پیش به خاطر اینکه مستند «مشتی اسماعیل» رکورد گرفتن جایزه در جشنوارههای داخلی را شکسته و در دو ماه و نیم 15 جایزه برده است، از بخش خبر مرکزی تلویزیون آمدند تا با مش اسماعیل مصاحبه کنند. او در این مصاحبه میگفت که من دارم از این زندگی کیف میکنم و از شر دنیا راحتم! خب من بیایم از بی.بی.سی چهارصد میلیون تومان بگیرم؟ همین الان میتوانم چهار تا پلان را تغییر دهم و این پول را بگیرم. اما آیا من با این پول میتوانم زندگی کنم؟ شما فکر میکنید این پول چه لذتی دارد؟
وقتی روی سن جشنوارهی عمار برای دریافت جایزه رفتید، گفتید که این جایزه چیز دیگری است. چرا؟
این جمله از تمام وجود بود. یعنی در حالی که از بعضی جشنوارههای دیگر جایزههایی با رقمهای بالای ده میلیون تومان گرفتم، اما جایزهی کوچک جشنوارهی عمار برایم ارزش بیشتری داشت. اصلاً من در حالی در اختتامیه شرکت کردم که فکر نمیکردم این جشنواره جایزهی نقدی داشته باشد و حتی از آنجا که به من خبر نداده بودند، مطابق معمول دیگر جشنوارهها حتی فکر میکردم که جایزه هم نبردهام که خبرم نکردهاند! اما با این وجود در اختتامیه شرکت کردم چون حس خوبی نسبت به جشنواره داشتم. اصلاً همان فانوسی که گرفتم، برایم لذت داشت، نه جایزه ی مالی.
چرا این حس خوب را نسبت به جشنوارهی «عمار» داشتید؟
چون آدمهایش متفاوت بودند. البته همهی جشنوارههای ما اسلامی هستند، اما نیت بچههایی که اینجا بودند، انگار فرق میکرد. همه جوانهای حزب اللهی و خوب. خوش به حال اینها که در جوانی در این مسیر خوب افتادهاند. خدا گواه است که من عشق را در وجود اینها دیدم. اینها عاشق بودند. و بدانید که آینده دست همینهاست. من در تمام این جشنوارههایی که شرکت کردم، هیچگاه وقت نکردم در نشستهای نقد و بررسی جشنواره شرکت کنم. اما در جشنوارهی «عمار» هرگاه که به من خبر دادند که برنامهای هست، سعی کردم در آن شرکت کنم. چون حس و حال و فضای جشنواره را دوست داشتم.
فکر میکنید که چرا بعضی نهادها مثل صداوسیما هیچ حمایتی از این جشنواره نکردند و حتی دستور مستقیم مبنی بر بایکوت این جشنواره را صادر کردند؟
نمیدانم. واقعاً برای خود من هم سوال است. اگر من جای مسئولان بودم، حتماً از این جشنوارهی مردمی حمایت میکردم.
بگذریم. ممکن است همین جواب شما برای آیندهی شغلیتان مشکل ایجاد کند. حتماً میدانید که فیلمتان به واسطهی جشنوارهی عمار در شهرهای کوچک و بعضی روستاها نمایش داده شد. فکر میکنید که بازخورد کار چطور بوده است؟
نمیدانم. اما حدس میزنم که بازخورد خوبی داشته باشد. اینکه این فیلم را در همه جای ایران میبینند برای من خیلی لذت بخش است. دوستی بعد از تماشای این فیلم سراغ من آمد و گفت یک نسخه از این فیلم میخواهم تا به مادرم نشان بدهم. میگفت من با دیدن این فیلم حالم خوب شد. میخواهم آن را به مادرم نشان دهم تا حس و حال او هم خوب شود. من هم البته به هیچ کس حتی به خود «مشتی اسماعیل» هم فیلم را ندادم، چون حقوق اثر و حق رایت آن را فروختهام. اما از آنجا که پای مادرش در میان بود، نتوانستم نه بیاورم. آرزوی من این است که هر کسی این کار را میبیند، حالش بهتر شود و امید بگیرد. به هر حال هر کسی باید همان قدری که از دستش بر میآید، به مملکتش کمک کند تا ایران گلستان شود.
قصد رفتن به سمت ساختن فیلم بلند و مدیوم سینما را ندارید؟
مشکلی با این قضیه ندارم.
یعنی در برنامهی کاریتان هست؟
بله! من چند وقت پیش که داشتم با آقای هاشمزاده -فیلمنامه نویس-
صحبت میکردم. به ایشان گفتم که من راجع به دنیای سینما و تله فیلم دغدغه
خاطردارم و اگر در یک سری موضوعات فیلمنامهای با پرداخت خوب نوشتی، من
مایلم کار کنم.
میتوانم بپرسم این موضوعات چه چیزهایی هستند؟
دروغ! یکی از دغدغههای من دروغ است. همین دروغهای جزئی که زندگی
آدم را نابود میکند و به کجاها ختم میشود. مثلاً از شما بپرسند کجا
هستید و شما به دروغ بگویید فلان خیابان در حالی که هنوز به آن خیابان
نرسیدهاید! یعنی همین دروغهای کوچک! و از آن طرف النجات فی الصدق! یعنی
در بدترین شرایط راستگویی چارهی کار است. من چیزهایی از این دروغ دیدم که
دنیا را نابود میکند. البته من خودم هم همین مشکلات را دارم.
الان در سینمای ایران هم روی همین تم دروغ کار زیادی میشود. اینها را میپسندید؟
هر کسی میتواند راجع به هر سوژهای کار کند. اما نگاه به سوژه
خیلی مهم است. از هر سوژه هزاران فیلم میتوان ساخت. مهم دغدغه و نوع نگاه
است. باید بدانیم کجا زندگی میکنیم و با توجه به شرایط کشورمان کار کنیم.
اگر کار در مخاطب تأثیر مثبت بگذارد، یعنی موفق شده است. مثل فیلم «رنگ
خدا» که وجود خدا را میتوان در آن حس کرد.
و حرف آخر؟
من اول بگویم که من در حدی نبودم و نیستم که با من مصاحبه شود.
اما احساس میکنم در مورد این مستند «مش اسماعیل» دعای همسر و پدر و مادر
خیلی تأثیر گذاشت تا کار موفق شود. وقتی برای فیلمبرداری سر شالیزار
میرفتم، پدر و مادرم در کیاسر میآمدند و خیلی زحمت میکشیدند. من از دور
میدیدم که مادرم برای من دعا میکند و از خدا میخواهد موفق شوم. همانجا
میدانستم که خدا این دعا را مستجاب میکند. خلاصه کنم. همه چیز از اثر لطف
خداوند است و از خداوند همچنان میخواهم که دست ما را بگیرد.