به گزارش پایگاه 598، روز 28 مرداد اگرچه در تاریخ ایران یادآور کودتای ننگینی است که شیرینی نهضت ملی شدن صنعت نفت را در کام ملت ایران تلخ کرد، اما در عین حال همواره خاصیت عبرتآموزی خود را حفظ کرده. طرح کودتای نظامی 28 مرداد را باید در اصل، یک طرح انگلیسی دانست که پس از کوتاه شدن دست انگلیس از صنعت نفت ایران، با قطع امید از رسیدن به توافق، وارد مرحله کودتای نظامی شد.
خسرو معتضد؛ پژوهشگر تاریخ در سالروز وقوع کودتای 28 مرداد و با هدف بررسی علل داخلی و خارجی این حادثه یادداشتی را در اختیار «نسیم» قرار داده که در مشروح قسمت دوم آن به بررسی غارت نفت ایران توسط انگلیس ها و تاثیر انگلیس در به زانو در آوردن دولت مصدق می پردازد که در ادامه میآید.اسناد CIA درباره کودتای 28 مرداد از بین نرفته است و یک نسخه اش موجود است. یک نسخه از اسناد در نیویورک تایمز توسط دونالد ویلبر منتشر شده است. بنابراین، این صحبت هایی که در ایران می شود که اسناد از بین رفته اند؛ مهمل است.
با روی کار آمدن دولت مصدق و ملی شدن صنعت نفت دولت انگلستان روی جریان نفت ایران خیلی متضرر شده بود. برای اینکه انگلستان 40 سال این نفت را مجانی برد. می شود گفت حق السهمی که به ما می داد خیلی ناچیز بود. من بیلان کار شرکت نفت انگلیس و ایران را برایتان می خوانم. باید بگویم که شرکت نفت "ایران و انگلیس" نبود؛ بلکه شرکت نفت "انگلیس و ایران" بود. منتها مردم به اشتباه می گفتند نفت ایران و انگلیس. اینها اصلا برای ایران ارزشی قائل نبودند و می گفتند همه این کارها را ماکرده اینم .
واردات کل شرکت در ظرف 50 سال 290 میلیون لیره بود به اضافه 500 میلیون لیره که می گفتند صرف نگهداری و بازسازی و بابت ذخیره کنار گذاشته می شود. واردات ایران از 1901 تا 1951 یعنی از 1280 تا 1330 در ظرف 50 سال که نفت ایران در دست شرکا استخراجات اولیه، شرکت نفت برمه و شرکت نفت بختیاری که هر سه برای دارسی بود و بعد هم دولت انگلستان شریک شد و 51 درصد سهام را گرفت و ما با دولت انگلستان طرف شدیم. در حالیکه ما با یک شرکت طرف بودیم. تمام این پولی که به ما دادند 105 میلیون لیره بود. شما می فرمایید که 290 میلیون لیره هم که داده بودند. حال من برای شما توصیف می کنم. شرکت نفت سابق در این مدت سه میلیارد و 266 میلیون و 660 هزار تن نفت ما را استخراج کرد و به ما چقدر پرداخت کرد؟
مبلغ پرداختی به صاحبان سهام در طول این مدت که بیشتر انگلیسی بودند و 10 یا 15 نفر ایرانی بودند احتمالا خاندان پهلوی هم جزو اینها بودند؛115 میلیون لیره بابت سود بود. جمع مبلغ پرداختی به دولت ایران بابت حق الامتیاز بهره مالکانه 105 میلیون لیره در ظرف 50 سال بود.
مبلغ پرداختی به انگلستان بابت مالیات 175 میلیون لیره بود. نفت در کشور
ما بود ولی چون شرکت در لندن و در گلاسکو به ثبت رسیده بود و در واقع این
غارت بود به دولت انگلیس 175 میلیون لیره مالیات می دادند.
بعد می گفتند که ما به منظور توسعه عملیات شرکت از درامد مبلغی را باید
برداریم و کنار بگذاریم و 500 میلیون لیره کنار می گذاشتند. یعنی در این
مدت 500 میلیون لیره کنار گذاشتند و به صاحبان سهام 115 میلیون لیره دادند.
در زمان رضاشاه درآمد حاصل از فروش نفت در بودجه مملکت حساب نمی شد
تا سال 1312 فکر کنم اینها 14 یا 15 میلیون بیشتر ندادند. بعد از قرارداد 1933 در طول سالهای بعد جمعا 105 میلیون لیره به ایران دادند که آن هم بیشتر به حساب ارتش می رفت. یعنی رضا شاه پول نفت را برای خرید اسلحه در یک حساب و یک پول هایی هم دست خودش بود و اصلا پول نفت در بودجه مملکت حساب نمی شد.
حالا دولت انگلستان یک چنین در آمد گزافی را از دست داده است به اضافه اینکه نفت ایران را با یک تخفیف بسیار زیاد برای کشتیهای خودش بر میداشت. یعنی جنگ جهانی دوم در قسمت نیم کره شرقی تمام با نفت ایران بود حتی بنزین هواپیما در آبادان آماده شده بود که هواپیمای جنگی متفقین در قسمت اسیا برای جنگ با ژاپن و در شمال افریقا برای جنگ با المان و ایتالیا از این بنزین ایرانی استفاده میکردند.
کشتی های نیروی دریای و زیر دریایی همه می آمدند آبادان و تعمیر می شدند و آبادان برای اینها گنج بود. مرحوم دکتر مدرس برایم این را تعریف کرد. ایشان روزنامه نگار بود و گفت به انگلستان رفتیم و از ما پرسیدند ایران کجاست؟ اصلا نمی دانستند که ایران کجا هست. گفتیم ایران در آسیاست. باز هم نشناختند. بعد گفتیم آبادان و اینها گفتند که ابادان که برای ما هست. در واقع به نوعی مستعمره آنها بود.
بنابر این این غارتگری که اینها کردند مردم ایران را خیلی تحریک کرده بود و مردم نسبت به اینها تنفر داشتند. مردم می گفتند که انگلیسی ها در شرایط شاهانه زندگی می کردند. برای خودشان دو تا محله عالی مثل شهرهای اسکاتلند و انگلستان به نام بوارده و بریم در آبادان احداث کرده بودند و 50 تا باشگاه احداث کرده بودند که اجازه ورود سگ و حیوانات در آن قدغن بود.ی ک تابلو هم گذاشته بودند که نوشته بودند که ایرانی ها وارد نشوند. نوشته بودند این باشگاه برای انگلیسی هاست و ورود ایرانی ها و بومی ها قدغن است. این خیلی به ایرانی ها بر می خورد.
انگلیسی ها در آبادان نیروی پلیس داشتند که با اعتراض دولت به نیروی آتش نشانی تغییر ظاهر داد
شرکت نفت انگلیس در نهایت تحقیر و خشونت با ایرانی ها برخورد می کرد. خودش دارای نیروی پلیس و نگهبان بود که دولت اعتراض کرد و از سال 1310 یا 1312 اینها نیروی پلیس را برداشتند و تبدیل به آتش نشانی کردند.آتش نشانی ها هم مثل اینها نظامی بودند.
بیشتر بازنشسته هایی که از ارتش انگلستان و نیروی دریایی انگلستان بازنشسته می شدند اینجا استخدام می شدند. در واقع انگلیسی ها یک نیروی شبه نظامی در آبادان داشتند. انگلیسی ها از محل نفت ایران 48 شرکت فرعی ایجاد کرده بودند. منتها در قرارداد 1933 زمان رضا شاه یک کلمه به شرکت سهامی نفت انگلیس و ایران به نام limited اضافه کردند و این به معنای محدود بود. یعنی آن شرکت ها به شما ربطی ندارد. در حالیکه انگلیس که نفت نداشت؛ بله نفت ایران را گرفت و در جاهای دیگر پمپ و کارخانه زد و در جاهای دیگر استخراج کرد.
یعنی تمام این سرمایه اصلی برای شرکت نفت انگلیس و ایران بود. چون خیلی حقوقدان های برجسته ای داشتند با دولت ایران کاری کردند که قرارداد محدود شد. روزنامه های ایران هم نارضایتی خودشان را اعلام کردند.
انگلیسی ها نگذاشتند که ما حتی یک تانکر نفتکش داشته باشیم
یک سالنامه ای به نام پارس بود که مدیرش خیلی باسواد بود و گفت که این کلمه محدود چست؟ یعنی این محدود به ایران است. به شما مربوط نیست که شرکت نفت انگلیس و ایران چند تا شرکت فرعی دارد. این شرکت دارای یک شرکت بریتیش تانکرز بود. یعنی شرکت نفتکش های بریتانیا که 130 تا کشتی داشتند و به ایرانی ها اجازه ندادند که تانکر داشته باشند؛ حتی به ایرانی ها کشتیرانی را یاد ندادند و این بود که در زمان دکتر مصدق ما فلج شدیم و وقتی کشتی های انگلیسی رفتند نفت روی دست ما ماند.کشتی ای نداشتیم که به دنیا نفت صادر کنیم. به همین دلایل بود که مردم ایران از انگلیس بدشان میآمد.
ایرانی ها در آبادان سه دسته بودند: یکی سینیورها بودند که طبقه بالا و مهندسین و مدیران برجسته بودند. طبقه بعدی جونیورها که طبقه متوسط بودند و طبقه سوم پرولیتر ها بودند یعنی کارگرها که وضعشان خیلی بد بود.
ایرانیها میرفتند و از آنجا گزارش تهیه می کردند که محل زندگی ایرانیان حلبی آباد و حصیر آباد بود و در کنارش یخچال، استخر، آب یخ منحصر به کارمندان انگلیسی بود. اینها را دقیقا نویسندگان ایرانی نوشته اند. حتی یک آقایی که بعد ها سناتور شد و حقوقدان بود. آبادان 75 شیره کش خانه و تریاک خانه داشت. در حالیکه کارمندان انگلیسی از حداکثر مزایا ویلاهای شیک، کولر، آب یخ ، یخچال و استخر استفاده می کردند و ایرانی ها در پست ترین شرایط زندگی می کردند.
یک سازمانی وابسته به سازمان ملل متحد به نام سازمان کارگری هست که در
1322 نماینده به ایران فرستاد که این نماینده جمالزاده بود که در ژنو زندگی
می کرد و نویسنده ایرانی بود. به ایران آمد و گزارشی تهیه کرد که وضع
ایرانی ها چندان خوب نیست. یعنی کارگران ایرانی در پست ترین شرایط زندگی می
کنند. آبی هم که می خورند آبی آلوده و کثیفی است. در حالیکه انگلیسی ها در
همان شهر آب لوله کشی داشتند.
بعد تحت شرایط بعد از جنگ انگلیسی ها ناچار شدند برای کارگران و کارمندان
ایرانی خانه سازی کنند. این طرح خانه سازی را طول می دادند و می گفتند که
ما اگر بخواهیم خانه بسازیم خیلی طول می کشد و تعداد خانه ها کم بود و آجر
هم از عراق و بیروت وارد می کردند. ایرانی ها اعتراض می کردند که ایران
خودش کارخانه آجر دارد.
انگلیسی ها یک اخلاق خاصی دارند؛ مخصوصا در مستعمرات. در حالیکه در خود انگلیس مردم خیلی مودب و صمیمی و مهربان هستند. اما در آبادان یک نوع تحقیر روا می داشتند. مثلا اتوبوس برای ایرانی ها نبود. یک اتاقک هایی بود که این را به کامیون می بستند و شبیه کانتینر می شد. کارگران را سوار اینها می کردند و اتوبوس های کولر دار برای خودشان بود .گاوهای خیلی عالی به نام چرسی از انگلیس می اوردند و شیرش برای انگلیسی ها بود و به ایرانی ها نمی داند و هر چه ایرانی ها می گفتند بگذارید این گاوها آمیزش کنند و اینجا نژادشان گسترش یابد و نژاد اینها خوب است؛ انگلیسی ها اجازه نمی دادند.60 تا گاو داشتند که برای خودشان بود یعنی کلا تحریم بود.
آقای قباد فخیمی یک مهندسی است در امریکا که کتابی نوشته و اینجا هم اخیرا چاپ شده است، نوشته است که زن های باردار انگلیسی که در آبادان می خواستند بزایند با اینکه شرکت نفت بیمارستان داشت؛ برای زایمان به بیمارستان شرکت نفت نمی رفتند و خبر می دادند که ما پا به ماه هستیم و کشتی انگلیسی مارگارت یا جورج ششم می آمد و اینها را سوار می کرد و کشتی به خلیج فارس می رفت و بچه ها آنجا به دنیا می آمدند.
انگلیسی ها، تولد فرزندانشان در ایران را ننگ می دانستند
کشتی هایی بود که کلینیک زایمان داشت و آن بچه ننگ به دنیا آمدن در ایران یا آبادان را نداشت. می گفتند در ناو سلطنتی فورستر یا شورهام به دنیا آمده است. بنابراین این مسائل باعث شد که اگر دکتر مصدق می آمد و با اینها توافق می کرد؛ مردم ایران او را رها نمی کردند. مردم از انگلیسی ها خیلی نفرت داشتند و این نفرت را دولت شوروی هم دامن می زد. چون دولت شوروی یک عاملی به نام حزب توده داشتند که حاضر بودند انگلیسی ها در ایران باشند و امریکایی ها نیایند؛ چون امریکا یی ها جلوی اینها را گرفته بودند.
و امریکایی ها در اروپا و جاهای دیگر کاری کرده بودند که قدرت کمونیسم کاهش پیدا کند. بعد از جنگ جهانی دوم لهستان که مردمش کاتولیک هستند و رومانی، مجارستان، بلغارستان، چک اسلواکی، یوگوسلاوی و آلبانی و قسمتی از آلمان همه کمونیست شدند. از طریق ارعاب و ترساندن انتخابات دروغین یا کودتا همه کمونیست شدند.
چین هم زیر سلطه کمونیست قرار گرفت که بعدا کمونیست های چین راه خودشان را عوض کردند و به شوروی social amperyalism می گفتند. ولی این همه کشور ها کمونیست شده بودند و حتی قرار بود مالایا و یونان هم شود؛ کما اینکه ویتنام هم کمونیستی شد و بعدها لائوس و کامبوج هم بعد ها زیر سلطه کمونیست ها قرار گرفت و بعد ها آزاد شد. الان هم ویتنام کمونیست است و سه کشور تقریبا معتدل شده است و آن حالات را ندارد.
امریکایی ها خیلی وحشت داشتند؛ مخصوصا که چین با یک جمعیت 700 میلیونی از دست رفت ترسیدند. این بود که سعی می کردند که به مصدق و جبهه ملی کمک کنند. باور کنید که مایکل تورنبرگ و مشاور عالی سازمان برنامه شرکت اورسیس بود؛ ایرانی ها را تحریک می کرد و انقدر ایرانی ها را تحریک کرد که انگلیسی ها از رزم ارا خواستند تا این فرد را اخراج کند.
شخص دیگری به نام جرالد دوئل که ایرلندی بود وی وابسته مطبوعاتی سفارت امریکا بود و با جبهه ملی ملاقات می کرد. یعنی با کسانی مثل بقایی و مکی و .... امریکا در آن زمان در ایران خیلی جلوه داشت به قول فرمان فرمائیان که می گفت هر چیز خوبی از امریکا می آید. مردم خیلی حسرت امریکا را می خوردند که اینها اتوموبیل های شیک می سازند و یخچال اواخر دوران رضا شاه وارد ایران شد. وسائل زندگی، پنکه، اجاق گاز همه اینها از امریکا می آمد. اول ثروتمندان می خریدند. انگلیس اصلا ایرانی ها را داخل آدم نمی دانست. انگلیس می گفت من فقط یک شرکتم.
الان شرکت جنرال نسبت به ما چه تعهدی دارد. مثلا می گفت من دارم در ایران تلویزیون می فروشم؛ به من چه مربوط که ایرانی ها مریض هستند یا فقیر و بیچاره هستند. می گفت من یک شرکتم در حالیکه این شرکت داشت تمام ثروت این مملکت را می برد.
شرکت نفت انگلیس، سرمایه ایران را به تاراج می برد
الان شرکت تویوتا مثلا ماشین وارد می کند و کاری به ما ندارد؛ درست است که خیلی گران می فروشد ولی نقشی در کشور ما ندارد. حتی می توانیم جلویش را بگیریم و بگوییم ماشین را وارد کشور ما نکند. ولی شرکت نفت سرمایه کشور را می برد. حتی به خزانه داری انگلستان مالیات می داد. وقتی مالیات می دهید یعنی ایران دارد به خزانه انگلستان مالیات می دهد. هیچ جای دنیا رسم نیست که یک دولتی به دولت دیگر مالیات دهد.نفت ثروت ایران بود و می گفتند مردم ایران بیمار و بی سوادند. اینها می گفتند به ما ربطی ندارد.
وقتی وارد آبادان می شدید خجالت می کشیدید. یک طرف زندگی عالی کاخ و استخر و بهترین غذاها و بهترین امکانات بود. حتی ایرانی ها می خواستند یک کارخانه آبجو سازی باز کنند اینها اجازه نمی دادند. می گفتند که باید از اروپا بیاید و ما آشغال های ایرانی را نمی خوریم. گوشت ما باید از اروپا بیاید و بابت اینها هیچ مالیاتی هم نمی دادند. من همه اینها را در کتاب تاریخ نفت آوردهام. در آن کتاب نوشتم که اینها بابت خوراکی هایی که وارد می کردند؛ مالیات نمی دادند.
کم کم ناچار شدند آموزشگاه درست کنند و تعدادی جوان به انگلستان بفرستند و اینها همان سابقه کینه ایرانیها با انگلستان بود. دلایل اینکه مصدق نمی توانست با انگلیسی ها توافق کند. اینها هر روز یک پیشنهادی میکردند و دولت رد می کرد. ولی از زمانی که اتلی این نخست وزیر کارگری بود و خودش در انگلیس فولاد و ذغال و راه آهن را ملی کرده بود و آدم ملایم و با انصافی بود.
گزینه نظامی علیه ایران به ضرر آمریکاست
امروز آمریکا دایم با گزینه نظامی ما را تهدید می کند. در حالیکه گزینه نظامی هم به ضررشان است. 7 هزار جنازه روی دستشان در عراق مانده است. اگر من بودم مقاله نشنال جغرافی را روی سایت می گذاشتم تا ببینید قیافه سربازهای امریکایی چطور شده است. مغزشان چشمشان همه مشکل پیدا کرده است. به دلیل استفاده از بمب های نوترونی در عراق نمی توانند بچه دار شوند. خودکشی می کنند.
در آمریکا بچه های دبستان اسلحه دارند برای اینکه کارخانه های اسلحه سازی بچرخند
چرا گزینه نظامی را مطرح می کنند؟ برای اینکه اسلحه سازی امریکا به کار بیفتد. الان آن اسلحه هایی که ساخته می شود روی زمین مانده اند.چرا در امریکا اسلحه می خرند و می کشند؟ دانشجو اسلحه دارد بچه های دبستان اسلحه دارند برای اینکه کارخانه ها باید بچرخند.
خانواده بوش در کارخانه های اسلحه سازی سهام دارند
خانواده بوش در این کارخانه اسلحه سازی سهام دارند.هر چی اسلحه مصرف شود به نفع میلیاردرهای امریکا و اقتصاد امریکا است.گزینه نظامی یعنی جوان امریکایی بیاد و در افغانستان کشته شود.در آن زمان هم اینطور بود و یک عده تندرو بودند و این آقای اتلی جزو کندروها بود.
اینکه در انتخابت می رود به خاطر اینکه مردم انگلستان از از دست رفتن هند و
مالایا و نفت ایران و صحبت کانال سوئز هم بود که مصری ها می خواستند پس
بگیرند؛ ناراضی بودند و رای ندادند و چرچیل روی کار آمد.
در اواخر 1330 در انتخابات کابینه محافظه کار می آید که دشمن ایران است.
وزیر خارجه اش ایدن همان کسی بود که در زمان جنگ جهانی دوم دستور حمله به
ایران را داد. یعنی رفت با مطبوعات صحبت کرد و گفت که ما به زودی به ایران
حمله خواهیم کرد. چرچیل همان کسی بود که به ایران حمله کرد؛ نخست وزیر زمان
جنگ بود.
و اینها روی کار می آیند و از رفتار اتلی ناراضی بودند و می گفتند که کارگران را پررو می کند. بنابراین از دسامبر 1951 یعنی اواخر 1330 برنامه ریزی ها شروع می شود. منتها امریکا کابینه اش هنوز دست دموکرات ها بود. ترومن معتقد بود که با مصدق می شود کنار آمد؛ ولی حاضر نبودند به ایران وام دهند.
یکی از بدبختی های ایران بی پولی است. این پول نفت 16 میلیون لیره که قطع شد به بیچارگی افتادیم و اقتصادش متضرر شد. حالا می گویند که ما مقداری صادرات داشتیم و دیدم که مقداری آمارسازی می کنند. ولی اینها منطبق با واقعیت نیست؛ برای اینکه ایران به خارج نیاز داشت نه مثل امروز.
وقتی زنان ایرانی کالای انگلیسی را تحریم کردند
امروز ما متاسفانه صددرصد به خارج نیاز داریم. آن موقع مردم آب لوله کشی نداشتند. برق نداشتند وسائل برقی نبود. الان همینطور دارند از خارج وارد می کنند .علیرغم این مردم در فشار بودند خیلی جالب بود که خانم های ایرانی جوراب نایلون یا وسائل آرایشی که از انگلیس وارد می شد را استفاده نمی کردند.
یک خانمی به نام فروغ شهاب اعلام کرد که ما دیگر نه وسائل آرایش و نه جوراب نایلون نمی خریم و در واقع تحریم کردند.دولت دستور صرفه جویی می دهد. وزرا ماشینشان را می گیرند و با تاکسی به محل کاخ مرمر می روند.یک بار شاه با اینها جلسه داشت و تعجب می کند. وزرا یکی یکی با تاکسی پیاده شدند و بعد دستور می دهد که فرش ادارات فروخته شود. دستور می دهد که اضافه کارها قطع شود و اینها باعث نارضایتی مردم می شود.