كيهان:چه كسي فرياد زد؟ !
«چه كسي فرياد زد؟ !» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم حسين شريعتمداري است كه در آن ميخوانيد؛«بازخورد سريع - FAST FEEDBACK» يكي از شگردهاي عمليات رواني است كه در جنگ نرم كاربرد فراواني دارد. اين ترفند اگرچه زود جواب مي دهد ولي تاثير آن كوتاه مدت است و از اين روي در ميان كارشناسان عمليات رواني به شگرد «حباب- BLOB» نيز شهرت دارد.
از اين شگرد براي التهاب آفريني موضعي در اردوگاه حريف استفاده مي شود و كاربرد آن هنگامي است كه نظام حكومتي «جامعه حريف» از پايگاه گسترده و پذيرفته شده مردمي برخوردار است و به همين علت توهم پراكني در آن نمي تواند درازمدت باشد. حالا فرض كنيد كه جمعي در سينما نشسته و مشغول تماشاي يك فيلم جذاب هستند و از سوي ديگر، كساني به هر علت و يا هر انگيزه - كه اينجا مورد نظر نيست- قصد تخليه سينما از تماشاگران را داشته باشند. اين عده براي رسيدن به مقصود خويش دو راه در پيش دارند. اول آن كه از بلندگو اعلام كنند در شبكه برق رساني سينما خلل و آسيبي پديد آمده و بعيد نيست كه اين آسيب با آتش سوزي همراه باشد.
در اين حالت اگرچه بعيد نيست شماري از تماشاچيان با نگراني سالن سينما را ترك كنند ولي بسياري از آنان به اينگونه هشدارها كه با احتمال و اما و اگر همراه است توجهي نمي كنند و به تماشاي فيلم ادامه مي دهند و كساني كه سالن را ترك كرده اند نيز بعد از مدت كوتاهي متوجه مي شوند خطري در ميان نبوده و به سالن بازمي گردند. در حالت دوم، شخصي روي سن ظاهر مي شود و يا از طريق بلندگو با صدايي لرزان و آميخته به وحشت فرياد مي زند كه سينما آتش گرفت.
در اين حالت، همه تماشاگران با اضطراب و شتاب سالن سينما را ترك مي كنند و بعيد نيست كساني هم به هنگام خروج كه در اينگونه موارد توأم با ترس و اضطراب است، آسيب جدي ببينند. در اين حالت نيز تماشاچيان در فاصله كوتاهي پس از ترك سالن متوجه مي شوند «آتش گرفتن» سينما واقعيت نداشته است. كساني كه اين ترفند را به كار گرفته اند نيز مي دانند دروغ پردازي آنان دوام چنداني ندارد، پس چرا به ترفند مورد اشاره متوسل شده اند؟! پاسخ اين سوال دشوار نيست. نياز به التهاب آفريني موضعي، نياز به سالن خالي سينما براي مدتي هر چند كوتاه، مثلا، خرابكاري و يا...
به عنوان مثال، دو هفته قبل خبري با اين مضمون از طريق برخي رسانه ها منتشر شد كه نزديك به 30 درصد از مرغ هاي عرضه شده به بازار، قبل از ذبح شرعي، مرده و توليدكنندگان گوشت مرغ هاي مرده را به جاي مرغ هايي كه ذبح شرعي شده اند به مردم عرضه مي كنند! اين خبر دروغ اگرچه بلافاصله پس از انتشار با تكذيب مستند مقامات مسئول روبرو شد ولي خالي از التهاب نبود و يا؛ جريان مشكوكي از يكسو اين توهم را پراكند كه جبهه متحد اصولگرايان در پشت صحنه با يكي از سران فتنه مرتبط است! و از سوي ديگر جبهه پايداري را به ارتباط با حلقه انحرافي متهم كرد، ناروايي اين دو اتهام، با مراجعه به شناسنامه و كارنامه سياسي شخصيت هاي اصلي طرفين به آساني قابل درك بود ولي مي توانست و توانست براي مدتي التهاب آفرين باشد و نمونه هاي ديگري از اين دست كه كم نبوده و نخواهد بود.
و اما، اصلي ترين كاربرد ترفند ياد شده، همپوشاني تهديدهاي دشمن است. با اين توضيح كه وقتي دشمن در رويارويي مستقيم و در عرصه عمل با شكست روبرو مي شود و توان ضربه هاي موثر و كارآمد را از دست مي دهد به تهديد روي مي آورد. بديهي است اينگونه تهديدها و رجزخواني ها از سوي دشمناني كه ده ها نمونه از شكست و ناكامي را در پيشخوان خود دارند، جدي گرفته نمي شود و دقيقا در همين شرايط است كه ستون پنجم براي جدي نشان دادن تهديد دشمن دست به كار مي شود و از جمله، به شگرد «بازخورد سريع» يا «حباب» متوسل مي شود.
افزايش بي رويه ارزش دلار و برخي ديگر از «ارز»هاي اروپايي كه ديروز حباب آن با كاهش 210 توماني تركيد و البته بعيد نيست اين حباب بار ديگر شكل بگيرد، در راستاي بهره گيري ستون پنجم دشمن از شگرد مورد اشاره قابل ارزيابي است. افزايش ناگهاني ارزش دلار چند ساعت بعد از امضاي مصوبه تحريم بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران از سوي باراك اوباما، رئيس جمهور آمريكا بود. اين افزايش ناگهاني در حالي پديد آمده و شكل گرفت كه اوباما و بسياري ديگر از سران اروپايي و اقتصاددانان غرب، تحريم بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران را «ناكارآمد» و تنها در چارچوب يك تهديد ارزيابي مي كردند.
پروژه تحريم بانك مركزي ايران را نزديك به يك ماه قبل مجلس «سنا» و سپس مجلس نمايندگان آمريكا تصويب كرده و در انتظار امضاي اوباما بود تا رسميت يافته و قابل اجرا باشد. اما رئيس جمهور آمريكا به اتفاق جمع قابل توجهي از اقتصاددانان آمريكايي و اروپايي از هنگام تصويب طرح در «سنا» با آن مخالفت كرده و معتقد بودند اين طرح در صورت اجرا، قبل از آن كه تحريم بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران باشد، تحريم شركت هاي خارجي و مخصوصا آمريكايي و اروپايي خواهد بود و در حالي كه دست ايران براي انجام معاملات مشابه با شركت هاي ديگر باز است، شركت هاي آمريكايي و اروپايي از بازار 100 ميليارد دلاري ايران، مخصوصا در بحران مالي كنوني كه گريبانگير آمريكا و اروپاست محروم خواهند شد.
اوباما دلايل ديگري نيز براي مخالفت خود با اين طرح ارائه مي كرد، از جمله آن كه، تحريم بانك مركزي ايران، قيمت نفت را به شدت افزايش مي دهد و اروپا و آمريكاي بحران زده را با تنگناهاي جدي روبرو مي كند، از سوي ديگر افزايش قيمت نفت، درآمدهاي ارزي جمهوري اسلامي ايران را به صورت جهشي افزايش مي دهد و به قول وزير خزانه داري آمريكا، ثروت بادآورده(!) و كلاني را به كيسه ايران سرازير مي كند. ضمن آن كه، احتمال بستن تنگه هرمز و قطع جريان نفت از اين آبراهه به آمريكا و اروپا دور از انتظار نيست و از سوي ديگر، كشور پهناوري مانند ايران اسلامي را با برخورداري از چرخه مالي و تجارت خارجي گسترده و در حالي كه 15 كشور را در همسايگي آبي و خاكي خود دارد به آساني نمي توان تحريم كرد.
اوباما و تيم اقتصادي او كه نظر تعداد قابل توجهي از اقتصاددانان اروپايي و آسيايي را نيز همراه خود داشتند با استناد به دلايل ياد شده حاضر به امضاي مصوبه تحريم بانك مركزي ايران نبودند و سرانجام، اوباما بعد از اصرار نئومحافظه كاران و تهديد آيپك- لابي صهيونيست ها- به امضاي آن تن داد و در حالي كه امضاي آن را به پايان تعطيلات سال نو مسيحي موكول كرده بود، در اقدامي ناگهاني و در آخرين ساعات سال 2011، مصوبه ياد شده را امضاء كرد.
و اما، اكنون دو پرسش با اهميت در پيش است كه پاسخ به آن مي تواند تابلوي روشني از برخي تحركات داخلي ارائه دهد.
اول: طرح تحريم بانك مركزي ايران آنگونه كه اشاره شد و روزنامه آمريكايي يو.اس.اي تودي نيز با ارائه مستندات قابل توجهي بر آن تاكيد ورزيده است، قبل از آن كه ظرفيت اجرايي داشته باشد، يك تهديد است، ضمن آن كه زمان عملياتي شدن آن را به 6 ماه بعد موكول كرده اند و اين فاصله 6 ماهه به اعتراف برخي از اقتصاددانان آمريكايي و اروپايي - به تحليل هاي نيويوركر، دي ميل، واشنگتن پست و... مراجعه شود- از آن روي است كه طرح ياد شده در عمل قابل اجرا نيست و فاصله 6 ماهه براي يافتن طرح جايگزين در نظر گرفته شده است.
بنابراين بايد پرسيد در حالي كه آمريكايي ها با تلويحي نزديك به تصريح از تهديدي بودن اين مصوبه و غيرعملياتي بودن آن سخن مي گويند، چه كساني در داخل كشور به كمك آمريكا شتافته و با افزايش غيرمنتظره و بي دليل قيمت دلار، تلاش كرده اند تهديد آمريكا را جدي و اثرگذار جلوه داده و به خيال خام خود، دل ملت را خالي كنند؟! وظيفه مبرم و ضروري مسئولان محترم اطلاعاتي و امنيتي كشور است كه براي كشف سرنخ اين ماجرا دست به كار شوند و ستون پنجم دشمن را ضمن برخورد شديد و پشيمان كننده با آنان، به ملت معرفي كنند. پي گيري اين ماجرا دشوار نيست و سرنخ ها به آساني قابل كشف است.
دوم: اما، سؤال دوم كه در اين نوشته فقط به طرح آن مي پردازيم و پاسخ را به زمان ديگري موكول مي كنيم، اين كه؛ اوباما و تيم اقتصادي او با استناد به دلايل ياد شده با امضاي مصوبه مجلس نمايندگان براي تحريم بانك مركزي ايران به شدت مخالف بودند و رئيس جمهور آمريكا بعد از فشارهاي پي درپي لابي صهيونيست ها- آيپك- نهايتا قول داد كه تصميم نهايي را درباره امضاي اين مصوبه را بعد از پايان تعطيلات سال نو مسيحي اتخاذ خواهد كرد ولي ناگهان در آخرين ساعات سال 2011 و قبل از شروع تعطيلات و در حالي كه مشغول گذران تعطيلات در جزاير هاوايي بود، طرح ياد شده را امضاء كرد.
پرسش اين است كه در اين فاصله چه اتفاقي افتاده بود كه اوباما را با عجله به امضاي مصوبه تحريم بانك مركزي ايران كشاند؟! نفرمائيد كه فشار نئومحافظه كاران، رقباي انتخاباتي و آيپك، علت عجله اوباما و امضاي ناگهاني طرح مورد اشاره بوده است! چرا كه اين فشارها پيش از آن نيز وجود داشت. پس علت عجله اوباما را كجا مي توان جستجو كرد؟! اگر كيهان را به بدبيني متهم نكنيد به نظر مي رسد كه آمريكا به اقدامي از درون ايران چشم اميد دوخته بود ولي در اين فاصله، اتفاقي افتاده است كه چشم طمع دشمن را كور كرده است. اين اتفاق كه از اقتدار و هوشياري مثال زدني ايران اسلامي حكايت مي كند چه بوده است؟! و كدام آرزوي دشمن را دود كرده و به هوا فرستاده است؟!
خراسان:کردها پاشنه آشيل دولت اردوغان
«کردها پاشنه آشيل دولت اردوغان»يادداشت روز روزنامه خراسان به قلم عليرضا رضاخواه است كه در آن ميخوانيد؛با وجود گذشت چند روز از کشتار ۳۵غيرنظامي کرد در جنوب شرقي ترکيه به وسيله هواپيماهاي ارتش اين کشور، اعتراض هاي سياسي و مردمي همچنان ادامه دارد. حزب عدالت و توسعه به رهبري رجب طيب اردوغان که سومين دوره حضور خود را در قدرت تجربه مي کند گرفتار همان مشکلاتي شده است که در سال هاي گذشته تمام تلاش خود را براي حل و يا اجتناب از آنها صرف کرده بود.
در عرصه خارجي يکي از اصول شش گانه دکترين معروف داوود اوغلو تنش زدايي از روابط آنکارا با همسايگانش بود و در عرصه داخلي رقابت با احزاب منطقه اي کرد از جمله پ ک ک و حزب صلح و دموکراسي، ربودن قلب و ذهن توده هاي کرد و تلاش براي جذب آراء ايشان در سبد حزب عدالت و توسعه از جمله اهداف استراتژيک اين حزب بود. با اين حال نگاهي به وضعيت کنوني سياست خارجي ترکيه در سومين دوره حکومت حزب عدالت و توسعه نشان مي دهد، آنکارا دوستي درميان همسايگان خود ندارد.
روابطش با ايران تحت تاثير استقرار سپر دفاع موشکي ناتو در اين کشور تيره گشته است و حضور نيروهاي ارتش اين کشور در خاک عراق به تنش در روابط آنکارا- بغداد انجاميده است. مداخلات دولت اردوغان در ناآرامي هاي سوريه و حمايت از مخالفان مسلح بشار اسد اين دو کشور را در آستانه جنگ قرار داده است. اين درحالي است که رابطه تنش آلود اين کشور با ارمنستان و قبرس نيز که به طور سنتي دچار بحران بوده است همچنان پرتنش است. از سوي ديگر تحولات اخير در روابط دولت مرکزي با کردها که با بيماري اردوغان همزمان شده است حزب عدالت و توسعه را در شرايط بدي قرار داده است.
اعتراضات گسترده در مناطق کردنشين که دامنه آن به شهر استانبول نيز کشيده شد باعث گرديد تا نخست وزير ترکيه در پيام سال نو خود به مردم کشورش نسبت به شکل گيري يک فتنه بزرگ هشدار داده و از حضور معترضان در خيابان ها گله مند شود. اردوغان که در فرآيند کنترل کردهاي اين کشور همواره از سياست چماق و هويج بهره مي گرفته است ظاهرا اين بار نتوانسته آتش زير خاکستر را کنترل کند و مسئله کردها که تا ديروز برگ برنده اين حزب در عرصه داخلي محسوب مي شد تبديل به يک تهديد جدي براي سياستمداران عدالت و توسعه شده است. کمال کليچدار اغلو رهبر حزب جمهوري خلق اصلي ترين حزب مخالف دولت روز يک شنبه در ديدار با خانواده قربانيان حمله هوايي ارتش ترکيه در منطقه «اولودره» در جنوب شرقي اين کشور با غيرقابل قبول خواندن اين اقدام دولت بر پي گيري اين حادثه توسط نمايندگان حزب متبوعش در پارلمان تاکيد کرد.
کاپلان نماينده مردم «شرناخ» از نمايندگان مخالف دولت در مجلس ملي ترکيه به بشير آتالاي معاون نخست وزير ترکيه پيشنهاد داد که به اولودره، منطقه اي که حادثه اخير در آن روي داده سفر نکند. کاپلان گفت: «همه مسلح هستند و ممکن است با اتفاق ناگواري روبه رو شويم.» احمد ترک نماينده مردم ماردين و رهبر کنگره جامعه دموکراتيک نيز در نشستي در ديار بکر و با حضور ديگر نمايندگان حزب صلح و دموکراسي با انتقاد از اردوغان گفت: «واقعيت اين است که بمباران و کشتن ۳۵نوجوان بي گناه با برادري جور درنمي آيد.» روزنامه گاردين نيز نوشت: از نخستين روزهاي بهار عربي، ترکيه همواره الگويي براي دموکراسي هاي نوپاي کشورهاي خاورميانه به حساب مي آمده است.
اما خيلي از ناظران اين سوال را مطرح مي کنند که آيا رفتار اين کشور در قبال اقليت کرد، به اين کشور صلاحيت بدل شدن به چنين الگويي را مي دهد. پاشنه آشيل حزب عدالت و توسعه در عرصه داخلي آسيب جدي ديده است. رجب طيب اردوغان نخست وزير بيمار اين کشور در تلاش است تا شخصا وارد ماجرا شده و آسيب وارد شده به حزبش را جبران نمايد. آسيبي که احزاب رقيب تاکنون به خوبي از آن بهره برده اند.
جمهوري اسلامي:رژيم اردن در نوبت فروپاشي
«رژيم اردن در نوبت فروپاشي»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛
در روزهاي اخير، شهرهاي اردن نيز شاهد تظاهرات مردمي بودند. اين تظاهرات، علاوه بر گستردگي، تفاوت ديگري هم با ساير اعتراضات چند ماه اخير در اين كشور داشت كه سردادن شعارهاي ضد صهيونيستي بود. اين اقدام، در اردن در نوع خود تازگي داشت و نشان ميدهد مردم اردن در عين حال كه به نظام ديكتاتوري و فردي حاكم بر اين كشور معترض هستند، براي قطع مناسبات كشورشان با رژيم صهيونيستي وارد ميدان شدهاند.
سابقه ضديت مردم اردن با رژيم صهيونيستي، بسيار قديمي است و اردنيها عليرغم سياست سركوب رژيم حاكم، در دهه اخير نيز به شكلهاي مختلف انزجار خود را عليه صهيونيستها ابراز داشتهاند كه اوج آن، اعتراض احزاب و شهروندان اردني به جنايات رژيم صهيونيستي در جنگ 22 روزه در غزه در سال 1387 بود. اين اعتراض موجب شد سفير صهيونيستها براي مدتي از اردن بگريزد. در آن روزها مردم خشمگين بياعتنا به هشدارها و تهديدهاي حاكميت، به خيابانها ريخته و عليه همدستي سران حكومت با صهيونيستهاي جنايتكار، اعتراض و ابراز تنفر كردند.
با اينحال در شرايط كنوني و در روند قيام مردم اردن در چارچوب "بهار عربي" اعتراضات ضد صهيونيستي اخير، رخداد جديدي است كه ميتواند آثار و تبعات عظيمي را ايجاد نمايد. اين مسئله، قطعاً صهيونيستها را كه تاكنون نيز ضربات كمرشكني را از قيام ملتهاي منطقه متحمل شده اند، نگران ميسازد.
بنابه دلايل متعدد، رژيم اردن و حفظ مناسبات با اين رژيم، براي صهيونيستها اهميت حياتي دارد، به ويژه اينكه در نظر گرفته شود نزديكترين متحد رژيم صهيونيستي در ميان اعراب، يعني مصر درحال بيرون رفتن از دايره اتحاد با تلآويو ميباشد و تركيه نيز به عنوان ديگر متحد مهم خاورميانهاي رژيم صهيونيستي، مناسباتش را تا مرز قطع كامل با اين رژيم به پيش برده است.
ايتان هابر، تحليل گر با سابقه صهيونيست كه ساليان متمادي در حوزه مسائل راهبردي و امنيتي رژيم صهيونيستي قلم زده است اخيراً در روزنامه "يديعوت آحارونوت" در بيان اهميت رژيم اردن براي موجوديت رژيم صهيونيستي، به سران رژيم تل آويو تذكر داده و نسبت به از دست رفتن و سقوط احتمالي رژيم امان هشدار ميدهد. وي مينويسد: "سران تلآويو ارزش روابط با اردن و پيمان صلح موجود را به درستي درك نميكنند." اين تحليل گر صهيونيست ميافزايد: "اكنون كه آمريكا عراق را واگذار كرده است، بدون شك جمهوري اسلامي ايران اين خلاء را پر خواهد كرد و در نتيجه، تنها اردن است كه حدفاصل اين جريان قدرتمند تا اسرائيل را پر كرده است و اگر رژيم اردن نيز سقوط كند در آن حالت، شرايط بسيار براي ما خطرناك خواهد شد." اين صهيونيست هشدار ميدهد "پيروزي بهار عربي" در اردن، راه را براي تبديل شدن اردن به فلسطيني ديگر هموار ميكند و در واقع، رژيم اردن، حائلي است كه اسرائيل را از تركشهاي بهار عربي مصون نگاه ميدارد"
اين تحليل گر صهيونيست در آخر به سردمداران تل آويو توصيه ميكند از رژيم اردن بصورت كامل حمايت نمايند و پشت پادشاه اين كشور را كه در نتيجه قيامهاي اخير، سست شده است، خالي نكنند.
لغو پيمان خفت بار سازش ميان حكومت اردن و رژيم صهيونيستي از ديرباز خواسته مردم اردن بوده ولي حكومت اردن با توسل به حربههاي گوناگون تلاش كرده است زيربار اين خواسته نرود و مردم را سركوب نمايد. در شرايط جديد، وقوع خيزشهاي مردمي اخير در جهان عرب، اكنون اين فرصت را براي مردم اردن مهيا كرده است كه ضمن درخواست اصلاح ساختار حكومت و برقراري دمكراسي و آزادي، خود را از قيد اين پيمان و تبعات ذلت بار و شوم آن رها سازند. در طول اعتراضهاي ماههاي اخير، حكومت اردن تلاش زيادي كرد تا خواست معترضان را به اصلاحات جزئي و تا سقف تعويض نخستوزير و كابينه اين كشور محدود كند ولي اكنون با تغيير لحن معترضان و مطالبه صريح اصلاحات اساسي و لغو پيمان سازش، اين ترفند حكومت اردن كارايي خود را از دست داده است.
پيمان سازش اردن و رژيم صهيونيستي در سال 1373 در زماني كه انتفاضه فلسطينيها عرصه را براي صهيونيستها كاملاً تنگ كرده بود توسط ملك حسين، شاه وقت اردن امضا شد.
رژيم وابسته اردن با امضاي اين پيمان ديكته شده، به دومين كشور عربي پس از مصر تبديل شد كه با رژيم صهيونيستي رابطه عادي و مناسبات همه جانبه برقرار كرد و از اين طريق خدمت بزرگي در جهت نجات اين رژيم از فروپاشي و مشروعيت بخشيدن به آن انجام داد.
شهروندان اردني كه 70 درصد آنان را افراد فلسطينيالاصل تشكيل ميدهند از همان ابتدا به اين پيمان اعتراض داشتند ولي حكومت مجال بيان آنرا نداد. در راستاي تلاش براي لغو اين پيمان شماري از فعالان، اقدام به تأسيس تشكيلاتي موسوم به "كميته مبارزه با عادي سازي روابط اردن و رژيم صيهونيستي" كردند و جناح اسلامگرا نيز به عنوان بزرگترين طيف مخالف دولت در مناسبتها و فرصتهاي مختلف خواستار قطع رابطه با صهيونيستها شدند ولي حكومت پاسخي به اين خواستهها نداد.
اكنون مردم اردن لغو پيمان "وادي عرب" را يكي از اساسيترين خواستههاي خود قرار دادهاند. پيروزي خيزش ملت اردن و سقوط رژيم وابسته حاكم بر اين كشور، ضربه مهلكي را به صهيونيستها وارد خواهد ساخت و اين رژيم را به مفهوم كامل در محاصره قرار خواهد داد و روند سقوط آنرا سرعت خواهد بخشيد.
رسالت:چرا رابطه با عراق استراتژيک است؟
«چرا رابطه با عراق استراتژيک است؟»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دکتر امير محبيان است كه در آن ميخوانيد؛آمريکا، عراق را بهظاهر پس از تجاوز و اشغالي که در سال 2003تحت عنوان «جنگ عليه ترور» انجام داد، تخليه کرد ولي بهواقع دستانآمريکا هنوز در عراق به فعاليت مشغول بوده و يکي از اهداف اين حضور،جمهوري اسلامي ايران است، بهنحوي همين رابطه در افغانستان هم وجود دارد.تنظيم رابطه رسمي و غيررسمي ايران با عراق از موضع استراتژيک اهميتبسياري دارد. دلايل اين اهميت عبارتند از:
1- عراق و افغانستان هر دو خط تماس نزديک ايران و آمريکا بهشمارميروند، خط تماسي که نيروهاي نظامي دوطرف آن قرار دارند. لذا حساسيت اينامر بر کسي پوشيده نيست. ميتوان اين خطوط تماس را از حالت بحران خارج وبه عاملي براي مديريت شرايط محيطي و منطقهاي تبديل کرد.
2- ترکيه براي احياي ميراث حکومت عثماني از مسيرهاي متفاوتي در پيتأثيرگذاري و حضور فعال در منطقه است، عراق از نقاط مهم در اين استراتژياست، در مواجهه پارهاي از کانونهاي منافع دو کشور در منطقه، عراق قادراست نقش «عنصر برتري بخش» را بازي کند، حضور و تأثير سياسي هر يک از دوکشور در عراق و ايجاد در رابطه مناسب با افکار عمومي و دولت عراق قادر است توازن را به سود طرفمقابل برهم زند.در همين راستا؛همگوني ايدئولوژيک دولت و حاکميت کنوني عراق با ايران موضع ايران را برتري بخشيده و ارتباط ايدئولوژيک ترکيه با اقشار کنار رفته ازقدرت در عراق،صرفاً کانال ارتباط با عناصر اپوزيسيون و آلترناتيو و نيز موضع بر هم زننده تعادل را به ترکيه ميبخشد. تلاش براي مديريت برداشت عمومي در عراق بايد در دستور کار ايران قرار گرفته و چون گذشته ايران در جهت صلح وآرامش در عراق فعاليت نموده و همين تصوير ذهني را به تودههاي عراقي و دولتمردان آن کشور انتقال دهد.
3- کردستان عراق براي هر سه کشور ايران، ترکيه و عراق اهميت استراتژيک دارد، رابطه مثبت و قدرتمند ايران با کردستان عراق و مديران منطقهاي (اجرايي و سياسي)کردستان عراق به دلايل زير مهم است:
الف- استقلال نسبتاً دو فاکتو کردستان بر اهميت ارتباط موازي با مسئولان محلي در کنار ارتباط با دولت عراق تأکيد ميکند.
ب- رابطه مثبت و مؤثر با کردستان عراق، فضا را براي تحرک عناصر مخل در کردستان ايران ناامن کرده و مرزهاي بيروني ايران را آرامش ميبخشد.
ج- رابطه اقتصادي با کردستان عراق، علاوهبر ارتقاي سطح درآمد منطقه کردستان ايران، باعث افزوده شدن علايق اقتصادي بر پيوندهاي سياسي شده و در راستاي امنيت ملي بهشمار مي رود.
د- رفتار کردستان عراق را در توازن ميان سه کشور ايران، عراق و ترکيه از عنصر مخل يا نامطمئن به عنصر مفيد تغيير ميدهد.
هـ- از آنجاييکه تعادل و توازن در دولت کنوني عراق براي ايران اهميت ويژهاي دارد، رابطه حسنه ميان ايران و کردستان عراق ( که پيوندهاي تاريخي و نژادي نيز آن را تقويت ميکند) قادر است در زمان مناسب به موقعيت ايران به مثابه داورکمک کرده و به رفع اختلافات ياري رساند.
4- رابطه ايران با عراق با نفوذ وهابيهاي خشونتطلب تروريست رابطه معکوس دارد. همانقدر که تقويت رابطه ايران و دولت عراق به تقويت صلح و آرامش در عراق کمک ميکند، تضعيف اين رابطه منجر به تقويت افراطيهاي تروريست وهابي ميشود، تروريستهايي که براي مردم عراق جز خشونت و مرگ و نکبت به ارمغان نخواهند آورد.
5- رابطه ايران با اهل سنت در عراق نبايد رابطهاي از دست رفته تلقي شود، ضروري است کانالهاي مناسب براي رابطه با اهل تسنن در عراق طراحي شود.
6- عراق در مقابل يک سهراهي قرار دارد، حرکت بهسمت وهابيها کشور را به آشوب و درياي خون ميکشاند، تقويت بعثيهاي پيشين و بازگشت آنها،ميليتاريسم را براي عراق زنده خواهد کرد که عراق را مجدداً به عنصر مخل منطقه تبديل کرده ونهايتا حرکت در مسير اصلاحات سياسي که منجر به تقويت سياستگرايي بهجاي خشونت و مردمسالاري بهجاي ديکتاتوري خواهد شد. بيگمان ايران مسير اخير را پيشنهاد ميکند.
منطقه خاورميانه در شرايط حساسي قرار دارد، عدم ثباتي که ايجاد شده است؛زمينه شکلگيري خاورميانهاي نوين خواهد بود. اين خاور ميانه در جهت کلي با آنچه که آمريکا ميطلبد متفاوت است. ايران، مصر، ترکيه و عربستان بازيگران مهم خاور ميانه آينده خواهند بود.
- ترکيه داراي ظرفيتهاي بالايي است ولي شکاف ميان نيروهاي سياسي حاکم ونظاميان پر مسئله و غيرهمسوي ترک، دولت ترکيه را وادار کرده است که از بلوفهاي سياسي- نظامي بهرهگيرد، بلوفهايي که همگان ميدانند؛ امکان تحقق ندارد، نظاميان ترک اگر براي اهداف ولو سياسي سياسيون ترک از پادگانها خارج شوند، بهراحتي مجدداً به پادگان باز نخواهند گشت. هم دولت و هم نظاميان ترکيه به اين امر واقفند.
- مصر در مسير تحول قرار دارد، نقش آن بيشتر جانبي است و جهت حرکت مصر در آينده از آن جهت مهم است که بهنظر ميرسد بازيگران اصلي خاورميانه راتقويت کند و در اين ميان موقعيت ايران چشمانداز بهتري دارد.
- عربستان در وضعيت بيثباتي قرار دارد، عليرغم تلاش براي تثبيت از طريق همنوايي با قدرتهاي جهاني، عربستان سه مشکل اساسي دارد؛
نخست، حامي راديکاليسم وهابيت است و آمريکاييان عليرغم تسليم ظاهري عربستان به سياستهاي آن کشور، به آينده و نيات راديکالهاي درون حاکميت مشکوکند،دوم آنکه جنگ قدرت ميان فرزندان سعود عليرغم پنهانکاري کاملاً آشکاراست و سن بالاي رهبران، نگاه آنها را از نگرش استراتژيک به تاکتيکهاي کوتاه محدود ميسازد.
سوم آنکه حضور ميليتاريستي عربستان در منطقه و ايفاي نقش پدرخوانده در يمن يا بحرين و... موجب افول نقش سنتي، ايدئولوژيک اين کشور شده و اقتدار سنتي را به قدرت شکننده نظامي تغيير ماهيت ميدهد.
عربستان خود را درگير بحرانهايي در منطقه ميکند که خود مايه انتقال بحران به درون آن کشور خواهد شد.
چون رهبران عربستان کساني هستند که در خانه شيشهاي نشسته و به خانه همسايگان سنگ پرتاب ميکنند.ما شاهد ترکهايي بر روي اين خانه شيشهاي هستيم، با اولين سنگ اين خانه از هم خواهد پاشيد هرچند اکنون مصلحت نيست، زيرانهايتا اين سنگ از درون پرتاب خواهد شد.
حمايت:كابوس 2012 غرب
«كابوس 2012 غرب»عنوان يادداشت رز روزنامه حمايت است كه در آن ميخوانيد؛سال 2012 ميلادي در حالي آغاز گرديده كه به اذعان ناظران سياسي و اقتصادي اين سال سالي سخت تر از سال 2011 براي كشورهاي غربي خواهد بود. اين امر چنان بوده كه حتي آنجلا مركل صدر اعظم آلمان در سخنراني خود به مناسبت آغاز سال جديد ميلادي اذعان كرد كه اروپا در سال 2012دوراني سخت را سپري خواهد كرد.
هر چند كه تاثيرات بحران اقتصادي بر اروپا و آمريكا امري انكار ناپذير است اما بسياري از ناظران سياسي اصولي ديگر را دغدغه اصلي سران غرب دانستهاند كه كابوسهاي سال 2012 آنها را تشكيل ميدهد. اولا در عرصه داخلي اروپا و آمريكا مردم در ماههاي اخير با الگو گيري از بيداري اسلامي كشورهاي اسلامي، اعتراضهاي گستردهاي را آغاز كردهاند.
هر چند كه اين اعتراضها در ابتدا جنبه اقتصادي داشت اما به مرور تبديل به حركتي شد كه محور آن را مقابله با نظام سرمايهداري تشكيل ميداد. مردم با ايجاد جنبش تسخير يا همان اعتراض 99 درصد به سلطه طلبي يك درصد خواستار پايان حاكميت نظام سرمايهداري بر كشورهايشان شدهاند. نتيجه اين امر نيز سقوط دولتها در ايرلند جنوبي، پرتغال، يونان، ايتاليا و پرتغال بود.
اكنون سران غرب با اين كابوس مواجه هستند كه اين حركتها به سرنگوني آنها نيز منجر شود بويژه اينكه كشورهايي مانند فرانسه و آمريكا امسال انتخابات رياست جمهوري را در پيش دارند. ثانيا، محور ديگر چالش سران غرب در سال 2012 را چگونگي مقابله با بيداري اسلامي در كشورهاي عربي تشكيل مي دهد. بيداري اسلامي كه در سال 2011 به سرنگوني بن علي در تونس، مبارك در مصر و قذافي در ليبي منجر شد ميرود تا منافع غرب در ساير كشورهاي عربي نظير اردن، يمن، بحرين و عربستان را نيز به آتش كشد.
نكته مهم آنكه اين حركتها به سمت حمايت از مقاومت و مقابله با رژيم صهيونيستي و غرب پيش ميرود كه تهديدي بزرگ براي منافع غرب است. ثالثا، قدرت يابي اقتصادهاي نوظهور مانند چين، برزيل، هند و حتي روسيه در كنار اتحاديههاي منطقهاي مانند آسهآن، شانگهاي و آمريكاي لاتين در حالي كه اقتصاد اروپا و آمريكا در حال افول مي باشد بر اين چالشها افزوده است. غرب در حال از دست دادن جايگاه خود در اقتصاد بين الملل ميباشد.
در نهايت ميتوان گفت كه كشورهاي غربي در سال 2012 در كنار بحران اقتصادي با طغيان داخلي و خارجي عليه سلطه طلبيهاي نظام سرمايهداري مواجه هستند كه ميتواند سقوط برخي سران غرب را به همراه داشته باشد كه در اين جمع ميتوان به شرايط متزلزل ساركوزي در فرانسه و اوباما در آمريكا اشاره كرد كه از هم اكنون دركابوس شكست در انتخابات رياست جمهوري سال 2012 به سر مي برند هر چند كه براي مقابله با اين كابوس به هر ترفندي چنگ ميزنند.
مردم سالاري:تهديدهاي نفتي و بازي در ميدان غرب
«تهديدهاي نفتي و بازي در ميدان غرب»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم حميدرضا شکوهي است كه در آن ميخوانيد؛در جهان امروز، اقتصاد از سياست جداست چرا که هر يک از اين دو مبحث از شاخص هاي خاص خود پيروي مي کنند. اين در عمل اصلي پذيرفته شده است و به همين دليل در تئوري جهاني سازي، به يکپارچگي و همسويي اقتصادي بيش از هر موضوع ديگري تاکيد شده است و اين تاکيد در ميان کشورهاي غربي محسوس تر و ملموس تر است. اما آنچه در عمل شاهد هستيم، مغاير با اين امر پذيرفته شده است و در آميختن اقتصاد با سياست از سوي برخي کشورهاي غربي به عنوان ابزاري براي تحميل نظرات سياسي خود با بهره گيري از ابزار اقتصاد، مورد استفاده قرار مي گيرد.
اين مساله در تهديدات غرب برضد ايران طي ماه هاي اخير شدت بيشتري گرفته است به طوري که علا وه بر تنگ تر شدن حلقه تحريم هاي اقتصادي بر ضد ايران که با توجيهات سياسي اعمال مي شود، شاهد ورود غرب به مرحله تازه اي از تهديدها در قالب مسايلي همچون تحريم بي سابقه بانک مرکزي ايران هستيم.
در چنين شرايطي، بهترين راهکار مقابله با جنگ رواني غرب در اين تحريم ها و تهديدها اين است که از بازي در زمين ترسيم شده توسط حريف خودداري کنيم چرا که اين امر همان موضوعي است که آمريکا و همپيمانانش آن را طلب مي کنند. وقتي غربيان از تمايل ايران براي بستن تنگه هرمز يا قطع صادرات نفت ايران - در قالب تحريم نفتي ادعايي غرب- سخن به ميان مي آورند، در اصل درصدد نظاره کردن واکنش ايران به اين مسايل طرح شده هستند.
هر يک از مسوولا ن کشورمان اگر بر آنچه غرب درصدد القاي آن از طرف ايران است پافشاري کنند و في المثل تهديد مسدود کردن تنگه هرمز را تکرار يا تهديد قطع صادرات نفت توسط ايران را مطرح کنند، صرفنظر از بررسي امکان يا عدم امکان وقوع چنين رخدادهايي- که بررسي آن مجال ديگري را مي طلبد- در همان مسيري قدم برداشته اند که اهداف مورد نظر غرب را تامين مي کند. اين تهديدات بيش از هر حوزه ديگري، صنعت نفت ايران را نشانه گرفته و چه در موضوع مسدود کردن تنگه هرمز و چه در مورد قطع صادرات نفت ايران، صنعت نفت ايران و در مجموع وزارت نفت نقش مهمي ايفا مي کند و به همين دليل مواضع وزير نفت ايران بيش از ساير مقامات، زير ذره بين رسانه هاي جهان قرار مي گيرد.
اما مواضع وزير نفت ايران حکايت از تمايل او بر حرکت صنعت نفت ايران در مسيري بي حاشيه و خارج از ميدان بازي ترسيم شده توسط غرب دارد. رستم قاسمي چندي پيش به صراحت اعلا م کرد ايران برنامه اي براي مسدود کردن تنگه هرمز ندارد و چندين بار هم بر تمايل ايران براي تداوم مبادلا ت نفتي با ساير کشورهاي جهان همچون گذشته تاکيد کرده است. روز گذشته، قاسمي باز هم مواضع پيشين خود راتکرار کرد و گفت که دنيا نفت ايران را تحريم نمي کند و سياست ايران هم در بخش انرژي داشتن روابط خوب با ساير کشورهاست.
مهمترين پيام اين سخنان و مواضع پيشين وزير نفت درباره تهديدهاي غرب اين است که صنعت نفت ايران به عنوان صنعتي که بيش از ساير بخشهاي اقتصادي کشور با مساله تحريم ها دست به گريبان است، قصد ندارد وارد حاشيه هاي سياسي ساخته غرب شود و اين امر به ويژه در کشور ما که بسياري از مسايل اقتصادي به نادرست با سياست پيوند خورده، نکته اي نيست که بتوانيم با بي تفاوتي از کنار آن عبور کنيم. چرا که در کشور ما، معمولا مرز باريک دو حوزه اقتصاد و سياست در مسايل ديپلماتيک به خوبي به رسميت شناخته نمي شود.
ضمن اينکه بازي در زمين ترسيم شده توسط غرب، همان چيزي است که غرب تمايل دارد مسوولا ن ايراني به ويژه مسوولا ن اقتصادي کشور به دام آن بيفتند تا اين دسته از اظهارات مقامات ايراني به ويژه در عرصه اقتصاد، توسط رسانه هاي غرب بازتاب گسترده اي پيدا کند و رسانه ها به عنوان بازوي سياسي و ديپلماتيک اين کشورها، زمينه براي مانورهاي بعدي روي اين اظهارات را فراهم سازند.
صنعت نفت ايران تاکنون از بازي در زمين ترسيم شده توسط غرب خودداري کرده و اين به معناي بي اثر کردن بخشي از برنامه هاي غرب براي به موضع انداختن مقامات ايراني به منظور بهره برداري سياسي از برخي مواضع غير دور انديشانه است که متاسفانه در کشور ما سابقه هم دارد. حرکت صنعت نفت ايران به عنوان مهمترين نهاد دولتي در معرض تهديد تحريم ها، تاکنون حرکتي در مسير اعتدال و به دور از افراط بوده که تداوم آن، مي تواند بخشي از بازي تحريم ها و تهديدها برضد ايران را خنثي کند.
شرق:مسوولان كجايند؟
«مسوولان كجايند؟»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم شاهين شايانآراني است كه در آن ميخوانيد؛ پس از اعلام قاطعانه بانك مركزي نسبت به كنترل نرخ ارز، كاهش قيمت، تكنرخي كردن و رساندن قيمت دلار مسافرتي به نرخ دلار دولتي، نه تنها قيمت ارز كنترل نشد و كاهش پيدا نكرد بلكه روز به روز به نرخ ارز افزوده و در نهايت افسارگسيخته شد. مديريت نرخ برابري ارز و مديريت آن از تكاليف دولت و خصوصا بانك مركزي است. در كشور ما بانك مركزي هم اختيار، هم تكليف و هم ابزار براي مديريت كردن ارز دارد و اين نكته مهمي است.
اما متاسفانه مشاهده ميكنيم كه در دو ماهه، نرخ برابري ارز 40 تا 50درصد افزايش داشته است كه اين امر شوك سنگيني را بر اقتصاد كشور وارد كرده و تبعات و اثرات منفي را به دنبال خواهد داشت. ملتهب نگه داشتن فضاي تبادلات ارزي و نداشتن قاطعيت در اتخاذ يك تصميم كارآمد خسارات فراواني را به همراه خواهد داشت. از طرفي ديگر مهم نيست كه قيمت دلار چه ميزان باشد بلكه مهم اين است كه نرخ ارز مهار و كنترل شود. به عبارت ديگر بايد دورنماي روشني براي ذهن جامعه متبلور شود.
برنامهريزي مشخصي براي آينده نرخ ارز انجام شود تا رقم آن قابل پيشبيني شود و مردم مطمئن باشند كه بازار مورد نوسانات ارزي قرار نميگيرد. مطمئنا تغييرات و فعل و انفعالات سريع و نجومي نرخ ارز بيشتر از همه فعالان اقتصادي، واردكنندگان و صادركنندگان و توليدكنندگان را تحتتاثير قرار خواهد داد و از اين رو نيز گفته ميشود كه برنامهريزي و مديريت در اين زمينه از هر امر ديگري واجبتر است.
همانطور كه تاكيد شد بانك مركزي هم مسووليت و هم امكانات مديريت اين فضا را دارد و مطمئنا توان و امكان تنظيم اين بازار نيز وجود دارد و ميتوان تصميمگيري كرد اما به دلايلي مبهم قدرت هرگونه تصميمگيري جدي از مسوولان سلب شده است و فضا به شدت ملتهب شده و ضرورت دارد كه ابهامزدايي صورت گيرد.
در شرايطي كه نهادهايي فعال هستند كه ميتوانند تصميماتي قانوني اتخاذ كنند، نكته نگرانكننده آن است كه چرا برنامهريزي و مديريت صحيح تاثيرگذار و بههنگام صورت نميگيرد و براي همين نيز فعالان بازار پولي و بانكي و سرمايه شديدا سردرگم هستند و دليل نظارهگر بودن و اكتفاي مسوولان به برخي موضعگيريهاي تبليغي و پرهيز از اتخاذ تصميمات اجرايي براي افكار عمومي روشن نيست. مسوولان بايد پاسخگوي وضعيت آشفته كنوني باشند زيرا اثرات منفي تعلل و برخي تصميمات غيركارشناسي در حوزه اقتصاد ايران، مسبوق به سابقه است.
در دهه 70 نيز نرخ دلار به يكباره بالا رفت و اكنون نيز مجددا اين اتفاق افتاده است و به نگراني ذهني مردم دامن ميزند. هرچند برخي معتقدند تحريمها نيز در نابساماني بازار ارز بيتاثير نيست اما واقعيت آن است كه اين متغير، آنچنان هم تاثيرگذار نيست كه بتواند به يكباره چنين نوساني را در بازار ارز به وجود آورد و در واقع، بيشتر وضعیت اقتصاد ما است كه چنين التهاباتي را سبب ميشود.
تهران امروز:ايران - غرب؛ تشديد منازعه
«ايران - غرب؛ تشديد منازعه»عنوان يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم دكتر محمدمهدي مظاهري است كه در آن ميخوانيد؛برگزاري موفقيتآميز مانور نظامي ايران در تنگه هرمز و نيز واكنشهاي منفعلانه آمريكا نسبت به پيشرفتهاي ايران در حوزه سخت افزاري و نرمافزاري به رغم گسترش چتر تحريمي غرب نشان مي دهد كه ايران با افزايش توانمنديهاي نظامي خود، قدرت آمريكا و اسرائيل را در منطقه با چالشهاي جدي مواجه ساخته است اين در حالي است كه رمزگشايي احتمالي از پهپاد آمريكايي و دستيابي به تكنولوژي پيشرفته در ساخت هواپيماي فوق پيشرفته بر نگرانيهاي امنيتي آمريكا افزوده است.
در چنين وضعيتي شاهد ارسال سيگنالهاي متفاوت از طرف اتحاديه اروپا و آمريكا هستيم در حاليكه اوباما تحت تاثير فشار جناح جنگ طلب محافظه كار كاخ سفيد و برخي از سناتورهاي طرفدار اسرائيل اقدام به امضاي تحريم بانك مركزي نموده از سوي ديگر اتحاديه اروپا آمادگي خويش را براي مذاكرات مستقيم با ايران بر سر موضوع هستهاي كشورمان اعلام كرده است.
تناقض در گفتار و كردار رهبران غرب آينده مذاكرات و نحوه تعامل طرفين منازعه را با ابهامات جدي مواجه ساخته است. با توجه به افزايش تهديدات آمريكا و اسرائيل براي حمله به ايران، صرفنظر از اينكه امكان دارد اين تهديدات در قالب جنگ رواني براي بازداشتن كشورمان از اهداف راهبردي خويش در تداوم فعاليتهاي صلح آميز هستهاي و تحميل اراده حريف قلمداد گردد. پيش فرض اين نوشته را اگر بر سختتر شدن تحريمها و عدم انعطاف پذيري طرفين قرار دهيم ميتوان سناريوهاي ذيل را در اين ارتباط مطرح نمود:
1 - توانمندي نظامي و تكنيكي حمله: با توجه به اينكه ايران در حوزه غنيسازي اورانيوم و حفظ چرخه سوخت هستهاي به پيشرفتهاي قابل اطميناني رسيده است.آمريكا و اسرائيل پس از ناكاميها در جنگ سايبري براي تخريب نيروگاههاي هستهاي (استاكس نت و...) بوشهر، گزينه حمله هوايي را به عنوان مسير مناسب براي واداشتن ايران از تداوم فعاليتهاي هستهاي انتخاب نمايند. در اين مسير اسرائيل با تجربه اندوزي كه در حمله به نيروگاه اتمي تموز عراق (1981) به دست آورده درصدد تكرار اين آزمون است. چينش نيروهاي آمريكايي پس از خروج از عراق در منطقه و تداوم شرايط ناامني در افغانستان و نيز موج خيزشهاي مردمي در شمال آفريقا و خاورميانه عربي، نشاني از آمادگي جنگ و رويارويي با ايران را نميدهد. از ديگر سو، پراكندگي مراكز هستهاي ايران در گستره جغرافيايي وسيع ابتكار عمل را از اسرائيل و آمريكا سلب نموده است. همچنين نبايد از توانمنديها و پاسخ قاطع ايران در دفاع از منافع خويش و نيز وارد نمودن ضربه دوم غفلت ورزيد.
2 - گسترش تحريمهاي بينالمللي و تاكيد همزمان بر مذاكره: اصرار بر سياست هويج و چماق هنوز به شكل كامل از طرف آمريكا و اروپا براي تسليم ايران در حوزه هستهاي كنار گذاشته نشده است. با توجه به هزينههاي سنگين و غيرقابل پيشبيني بهكارگيري گزينه نظامي برخي از معتقدين به سياست قدرت در حوزه بينالمللي بر اين باورند كه به رغم جنگ تبليغاتي و عمليات رواني غرب عليه ايران، رفتار آنها از عقلانيت خاصي پيروي ميكند، دولتهاي غربي با محاسبه سود و زيان در راستاي كاهش هزينهها و به حداكثر رساندن منافع خود اقدام مينمايند. در چنين شرايطي از طريق تحريمهاي هوشمندانه و افزايش فشارهاي سياسي و اقتصادي و دور كردن روسيه و چين، ايران را ميخواهند به عنوان يك بازيگر منطقهاي تعامل با غرب قرار دهند و نيز هدف از بكارگيري و تلفيق قدرت نرم و سخت عليه ايران تحت عنوان قدرت هوشمند پاي ايران را به ميز مذاكرات بكشانند. پس هدف نهايي پذيرش پروتكل الحاقي است. لذا در شرايطي هستيم كه آمريكا و اسرائيل با كوبيدن بر طبل جنگ و تشديد فشارهاي سياسي و اقتصادي نبرد تمام عياري را عليه منافع ملت ايران در منطقه تدارك ديدهاند. اما اتحاديه اروپا بار ديگر با بازگشت به سياست هويج در مسير مذاكره گام بر مي دارد. بنابراين فشارهاي سياسي و تحريمهاي اقتصادي و تهديد حمله براي وادار نمودن ايران به آغاز مذاكره صورت ميگيرد و غرب به توانمندي دفاعي ايران اذعان دارد چرا كه ايران اسلامي، بر اساس تعاريف سنتي از قدرت منطقهاي كه هنوز اعتبار خود را حفظ كرده و بزرگترين قدرت سياسي – اقتصادي پهنهاي از جهان است كه مرزهاي آن از شرق مديترانه، شمال آفريقا، غرب آسيا، آسياي مركزي، جنوب خليجفارس و شماليترين بخشهاي آسياي مركزي و قفقاز ميگذرد. از ديگر سو فرهنگ بيگانهستيزي و تاكيد گروههاي سياسي – قومي كشور بر حفظ هويت ديني – ملي خود به رغم اختلافات در برخي از مسائل سياسي نيز اثبات شده است. اين امر در جنگ تحميلي هشت ساله نيز عيان گشت، لذا دستگاه ديپلماسي ايران و مسئولين ميتوانند با هنر ديپلماسي عمومي و با شناساندن حقوق حقه هستهاي بر اساس پادمانهاي بينالمللي به ويژه بند 4 و 6 پيمان NPT و تاكيد اصولي بر مذاكرات بدون شرط در فضاي عادلانه، هزينههاي دشمني با ايران را در سطح جهاني افزايش دهند. پس در قبال سناريو اخير اروپا مبني بر دعوت و آمادگي براي ورود به مذاكرات با ايران، از تمام تجربيات گذشته و توانمنديهاي فعلي بايد بهره گرفت.
3 - با تحريم بانك مركزي ايران از سوي آمريكا آخرين سناريو تحريم نفتي است. البته تداوم بحران اقتصادي فرسايشي در آمريكا و اروپا و ترس از افزايش غيرقابل كنترل قيمت از موانع اصلي اجراي اين سنار يو در وضعيت فعلي است. با اين وجود آمريكاييها درتلاشند با همكاري عربستان و برخي از كشورهاي حوزه خليجفارس و نيز ورود مجدد نفت ليبي به بازارهاي نفتي از تبعات نقصان نفت ايران بكاهند، با اين وجود ريسك اين گزينه كمتر از گزينه نظامي نيست، تملك و تسلط ايران بر بخش بزرگي از منابع جهان به ويژه انرژي از يك سو و تسلط كامل بر تنگه هرمز مسدود شدن آن در صورت اقدام آمريكا ميتواند هزينههاي غيرقابل محاسبهاي براي جهان غرب در پي داشته باشد. اين در حالي است كه ژئوپلتيك منطقه خاورميانه پس از قيامهاي اخير تغيير كرده و حلقه ارتباطي ايران با جنبشهاي مردمي و انقلابي منطقه اهرم قدرت بازدارنده محسوب ميگردد. اخيراً تحت تاثير همين مولفههاي قدرت ايران اعلام ميكند، شعاع پاسخ گويي ايران به هر گونه تجاوز احتمالي وسيعتر از منطقه خواهد بود.
ابتكار: خاصت زهرآگن ان مارها را کم کنم!
«خاصت زهرآگن ان مارها را کم کنم!»عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم غلامرضا كمالي پناه است كه در ان ميخوانيد؛از نشانهها مدرنته و مظاهر ملموس آن در صنعت امروز خل ساده و به زبان خودمان، متوان به خودرو، هواپما، تلفن همراه، راانه، انترنت، ماهواره و ... اشاره کرد؛ بگمان هرک از انها مزاا و معاب را با خود به همراه دارند، همانگونه که گرچه اندشه امثال انشتن در شکافتن و شکوفا دانش و ذرات هستها و اتم، موجد گرمابخش و رونق به زندگ بشر بودهاست؛ بداندشان و قدرتطلبان از آن بمبها ورانگر هستها را برونآوردند و در هروشما و ناکازاک، آن فجاع فراموشناشدن را رقم زدند و اسرال نز همواره به پشتوانه دوست کلاهک هستها خود، به هر جنات دست مزند، در استفاده از مظاهر مزبور نز کژروها و کاربردها نادرست صورت مگرد.
برا مثال، خودرو فواد بشمار دارد. سفرها و رفتوآمدها کوتاه و بلند ما را آسان کردهاست. برشمردن مزاا آن از حوصله ان گفتار برون است؛ اما همن وسله هرساله جان بسار از انسانها را مگرد. آمار تلفات انسان و مال ناش از تصادفات در اران از هر کشور بشتر است. برا کاستن از خسارات جان و مال، مسئولان تدابر گوناگون اندشدهاند که البته تااندازها مؤثر بودهاست.
آزادسازي قيمت سوخت، جرمهها بسارسنگن و ... سبب شدهاست که تااندازها رانندگان باتأمل بشتر از ان وسله استفاده کنند؛ اما ان راهکارها به نظرمرسد که با توجه به درآمد ناچز مردم، رفتهرفته به جا بانجامد که درصد زاد از مردم، قد استفاده از ان وسله را بزنند و پاده، راهها را گز کنند! گاه مزان جرمهها چنان زاد است که صاحب خودرو ترجح مدهد، بهجا پرداخت خلاف، اصل خودرو را در خابان رها کند و برود.
درخصوص هواپما هم مشکلات دارم: اگرچه هواپما وسلها خوب است و ما را زودتر به مقصد مرساند، اما قمت بلط آن سرسامآور است و از همه بدتر در سالها اخر مزان تلفات و سقوط هواپماها در کشورمان آنچنان بالارفته است که خلها عطا آن را به لقاش بخشده و جان خود را برداشته و از دست هواپما پا به فرار نهادهاند.
راانه و انترنت را در نظر بگرم؛ چقدر کارها را آسان نمودهاست. جهان را بهمعن واقع کلمه به دهکدها تبدل کردهاست که بدون گامزدن و خستگ در کمترن زمان، متوانم همه کوچه و پسکوچهها ان دهکده را از پشت مانتور خوش مشاهده نمام و هر نوع اطلاعات را که ناز داشتهباشم، در هر جا دنا و اران که باشم، به آن دسترس پداکنم.
البته پذرفتناست که بسار از مردم و دولتها از ان دانش مفد استفادها نادرست مکنند، مثلا کرم «استاکسنت» درست مکنند و به جان صنعت دگر کشورها ماندازد؛ ا در فسبوک، توتر و ... تندروها و داورها نادرست صورت مگرد و حت اخلاقات را در پارها موارد سست منماد؛ با همه انها، آا رواست خوش را از فواد بشمار درا به خاطر لاشه سگ ا قطره خون محروم کنم؟
مسئله تاسفبرانگز در انباره در اران، کندشدن سرعت انترنت است؛ آن هم در روزگار شتاب و بحوصلگ که اگر ساعت را از دست بده، کلاهت پس معرکه است؛ دگر چه کس آن وقت و شکبا را دارد که ساعتها پشت کامپوتر بنشند و منتظر بماند تا هرچند دققه بار نفس برمق از گلو فشرده انترنت برون باد؟
تلفن همراه را در نظر بگرم. فواد آن بشمار است؛ اما برخ مردم از آن استفاده نادرست مکنند: اجاد مزاحمت و تخرب روابط خانوادگ، گناه بفرهنگ ماست؛ لکن «مشترک مورد نظر در دسترس نمباشد»، «مشترک گرام به علت بده از ان لحظه تلفن شما طرفه و پس از هفته قطع مگردد» و خلاصه خدماترسان نامطلوب و هزنهها بالا مکالمه در اران، گناه است که به گردن دستگاهها مسئول است.
ا اگر به ماهواره توجه کنم، ابزار مفد است؛ انکه برخ از آن استفاده نادرست مکنند و بهجا کسب لذت معنو و افزاش دانش خود به جنبه مخرب آن رومآورند، به گردن خود مردم است؛ با اجاد پارازت و جمعآور دشها، سرماهها و اعتماد مردم را کاهش مدهم.
بهتر است برا زهر هر از مظاهر صنعت و تمدن نون بشر، پادزهر قوتر بسازم. نابود کردن مارها سم که از صندوقچه مظاهر تمدن سربرآوردهاند، مسر نست و کار هزنهبر و غر مفد نز هست؛ بهتر آنست که خاصت زهراگن آنها را کماثر کنم.
آفرينش:فشارهاي سياسي و ايران هراسي
«فشارهاي سياسي و ايران هراسي»عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن ميخوانيد؛شايد به جرات بتوان گفت که هيچ زماني به اين اندازه ايران تحت فشارهاي سياسي و اقتصادي نبوده است. افزايش فشارهايي که هزينه هاي فراوان جهاني براي ما به همراه داشته است. با نگاهي کلي به تنش هايي که در چند ماه گذشته براي کشوررخ داده است به نظرمي رسد که آمريکا و غرب يک سناريوي بلند و خطرناک براي ايران نوشته اند که مرحله به مرحله آن را اجرا و ايران را وارد چالش هاي جديد مي کنند.
آمريکا و همراهانش باتوسل به ادعاي مختلف کشورمان را به عنوان يک عنصر خطرناک براي سلامت و امنيت بين المللي جلوه مي دهند و به قولي «ايران هراسي» را به صورت جدي پيگيري مي کنند. اما گستره اين ايران هراسي در منطقه و در بين همسايگان و دوستان ايران شدت بيشتري دارد. پروژه ايران هراسي غرب زهرخود را به افکارعمومي دنيا تزريق کرده و متاسفانه درحال حاضرذهنيت مسمومي از کشورمان در جهان رايج شده است.
اما آمريکا ايران هراسي را پلي براي ديگر اهداف خود قرار داد. «افزايش رقابت تسليحاتي» در منطقه هدف ديگر آمريکا مي باشد که مي توانيم نمونه بارز آن را در فروش جنگنده، موشک و ديگر تسليحات نظامي به کشورهاي حاشيه خليج فارس مشاهده کنيم. ايجاد فضاي امنيتي در منطقه و بالفعل جلوه دادن خطر ايران سبب شده تا روابط ما با همسايگان رو به سردي رود و آنها به بهانه مقابله با خطر ايران به رقابت تسليحاتي روي بياورند.
اما موضوع اصلي وضعيت خود ايران است. درحال حاضر آمريکا با افزايش فشارها برغرب و تحريم بانک مرکزي عملا به دنبال قطع صادرات نفت کشور مي باشد. تهديدي که درصورت عملي شدن ما را با هزينه هاي بسيار سنگيني روبه رو مي کند. منفي نگري نمي کنيم و فقط به بيان نکات منفي نمي پردازيم اما هدف ما بايد يافتن راه پيشگيري از اعمال اين فشارها باشد نه يافتن راه مواجهه با اين تحريم ها!
شعار نمي دهيم اما هنوز راههاي ديپلماسي براي برطرف سازي تنش ها موثر و مفيد است. ما در مواجهه با اين همه فشارسياسي هنوز نتوانسته ايم از ابزار ديپلماسي عمومي و رسمي کشور استفاده کنيم. دراين مدت چگونه و با چه راهکاري درصدد مبارزه با ايران هراسي غرب برآمده ايم؟ ديپلماسي رسمي ما براي کاهش تنش ها و افزايش سطح مراودات با همسايگان و پيشبرد چالش هاي بين المللي، چه فعاليتي داشته است؟ مهمترين دغدغه ما بايد رفع تنش هاي موجود برپايه و اساس ديپلماسي عمومي و ديپلماسي رسمي باشد تا سطح هزينه ها و فشارهاي وارده بر کشور را کاهش دهيم.
قدرت و توانايي نظامي بلامنازع ما در خليج فارس برهيچ يک از کشورهاي منطقه پوشيده نيست، اما تاکيد ما بر استفاده از ابزارهاي سخت در مواجهه با افزايش فشارها و تحريم ها، همان چيزي است که آمريکا انتظار آن را مي کشد. آمريکا قصد دارد تا با افزايش فشارها ايران را به سمت آخرين راه حل ها که خشن و سخت هستند هدايت کند، درصورتي که هنوز مولفه هاي نرم براي خروج از بحران وجود دارد. تاکيد ما بر استفاده از ابزارهاي خشن در مواجهه با تحريم نفت همان چيزي است که آمريکا مي خواهد تا به همگان القا کند که ايران کشوري است مخل امنيت جهاني و خطر آفرين است. درکاخ سفيد بازي نکنيم...!
اولا دنيا مي داند که موقعيت استراتژيک ايران در خليج فارس به گونه اي است که مي تواند با کوچک ترين واکنش نظامي اختلالي عظيم در عرصه اقتصادي وسياسي جهان ايجاد کند. اما اين حالت پايدار نخواهد بود و آن وقت ما با اعتراض کل جهان روبه رو مي شويم. در ثاني بايد به اين نکته هم توجه کرد که آيا اين اقدام ما را از بحران خارج مي کند و همه چيز به حالت طبيعي بر مي گردد؟! ويا عمق مشکلات و درگيري ها را افزايش خواهد داد.
لذا تاکيد و تهديد بر استفاده از گزينه نظامي و بستن تنگه هرمز بهترين و آخرين راه چاره ما نيست. باور داريم و مطمئنيم که کشور از پتانسيل هاي ديپلماسي بسيار قوي برخوردار است و توانايي خروج از بحران هاي شديد تر از اين را هم داريم اما استفاده از ابزارسخت ومولفه تنگه هرمز فقط يکي از اين پتانسيل هاست که باعث چشم پوشي بر ديگر نقاط قوت ما مي گردد.
ملت ما:نگاه فرايندي، رمز حضور حداكثري در انتخابات
«نگاه فرايندي، رمز حضور حداكثري در انتخابات»عنوان سرمقاله روزنامه ملت ما به قلم عماد افروغ است كه در آن ميخوانيد؛
رند عالمسوز را با مصلحت بيني چه كار،كار ملك است آن كه تدبير و تامل بايدش.
براي حضور حداكثري مردم در انتخابات بايد به صورت فرايندي عمل كرد. مقطعي از اين نگرش به قبل از انتخابات و برخي به بعد از آن برميگردد و مشتركاتي بين قبل و بعد از آن وجود خواهد داشت قبل از ثبتنام انتخاباتي مطالبي ذكر و هشدارهايي داده شد.
يكي از هشدارهاي مربوط به شفافسازي مطالب است كه هم وجوه ذهني و هم عيني را در بر ميگيرد. وجوه ذهني به آگاهيبخشي و تحليل صورت ميگيرد و علاوه بر آن بايد كارهاي قضايي نيز صورت ميگرفت اگر فردي متهم به براندازي است دادگاه بايد درباره آن حكم دهد و در غير اين صورت نبايد ديگري را متهم به براندازي كرد اگر ما خواستار يك حضور حداكثري هستيم بايد اين نگاه فرايندي اعمال شود اگر معتقديم كه بداخلاقيها بر روي حضور حداكثري تاثير ميگذارد بايد به اين مسائل توجه شود.
بنده مكرر بحث تشكيل دادگاه و ارايه مستندات را مطرح كردم كه در واقع شفافسازي به صورت تحقق به خود گيرد كه از دستهبنديهاي هيجاني كاسته شود، اما اكنون ما شاهد هستيم براي افرادي كه متهم به براندازي هستند يا متهم به براندازي ميكنند دادگاهي تشكيل نميشود و خيل تهمتها همچنان به قوه خود باقيست.
اين مسائل خواه ناخواه برروي حضور حداكثري از لحاظ ثبتنام نكردن در انتخابات تاثير ميگذارد. يعني بخشي از حضور حداكثري به عدم حضور برخي از كانديداها برميگردد. اين موارد براي قبل از ثبتنام بود. بعد از ثبتنام اگر اين روند همچنان ادامه يابد يعني همچنان فرايند تهمت و افترا زدن را به انحاي مختلف داشته باشيم
يعني هم به شكل گذشته خودش ادامه داشته باشد يا مانند اكنون گروههايي تشكيل شوند و هر يك به ديگري افترا ببندند و اينگونه تهمتها داراي تنوعي است برخي از جريانات به جاي آنكه به عرضه تواناييهاي خود بپردازند مرتبا ديگران را مورد افترا قرار ميدهند و دايما آنها را تكذيب مينمايند.
و منافع آنها هم در دستهبنديهاي حيدري نعمتي است يعني برخي اينگونه وانمود ميكنند كه عين حق هستند و تجلي عدالتند و ديگران به دور از اين مولفههاي مثبت هستند. بسياري از اين اتهامات ميتواند مصداق جرم و بداخلاقيهاي سياسي واقع شود و توصيه بنده اين است كه قوه قضاييه وارد عمل شود.
اين مباحث عمدتا به مقولهاي به نام فتنه بر ميگردد، كه البته هيچ فردي منكر فتنه به معني قرار گرفتن حق عليه باطل نيست. بايد به ريشههاي فتنه توجه كرد و در روشنتر شدن هرچه بيشتر اين ريشه كوشا باشيم و مولفه و ابعاد آن شناخته شود بايد به عواملي كه اين مسائل را به وجود آورده توجه شود و ممكن است در لباس مبارزه و برخورد با فتنه ظاهر شود و آسيب ديگري را به مملكت برساند.
آنهايي كه از فتنه كاسبي و تجارت ميكنند و به جاي آنكه دغدغه رفع فتنه را داشته باشند، تنور آن را داغتر مينمايند و دلمشغول منافع خودشان هستند. اگر داستان قبل از انتخابات ادامه داشته باشد ميتواند روي حضور حداكثري تاثير داشته باشد اگر شوراي نگهبان وثاقتي درباره منابع خودش به دست نياورد
در اين بين خدايي ناكرده رد صلاحيت ناموجهي انجام دهد يا دستاندركاران انتخابات بخواهند طوري عمل نمايند كه كانديداهاي مورد نظرشان راي آورند، توسط عزلها و نصبها يا استفاده از بيتالمال نمايند يا دولت بخواهد براي خوش خدمتي كالايي را به مردم عرضه نمايد كه مصداق كامل اغواكننده است .
بنابراين شوراي نگهبان منابع مالي را بايد قبل از انتخابات رصد نمايد. اكنون وقت آن رسيده است كه نگاه فرايندي داشته باشيم كه اين عوامل موجب كاهش حضور حداكثري مردم در انتخابات نگردد.
دنياي اقتصاد:حريم بانك مركزي ايران؛تهديدها و فرصتها
«حريم بانك مركزي ايران؛تهديدها و فرصتها»عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم زهرا كاوياني است كه در آن ميخوانيد؛قانون تحريم بانك مركزي ايران يكشنبه 11 دي ماه 1390 به امضاي رييسجمهور ايالاتمتحده آمريكا رسيد، تا اين كشور بعد از انگلستان، دومين تحريمكننده بانك مركزي ايران باشد.
تلاش آمريكاييها بر اين اساس است كه با تحريم بانك مركزي، دريافت پول حاصل از فروش نفت براي ايران سختتر شود و احتمالا هزينه دريافت اين درآمدها نيز افزايش يابد. از طرف ديگر، اگر چه تحريم بانك مركزي ايران، بر قيمت جهاني نفت تاثير مستقيم داشته و احتمالا شاهد افزايش قيمتها در بازار خواهيم بود، اما به طور همزمان احتمالا اين هدف از سوي آمريكاييها دنبال ميشود كه قيمت نفت ايران با كاهش همراه باشد، زيرا تعداد كشورهاي طرف مبادله ايران محدودتر خواهد شد.
تصور اين است كه اين كشورها بايد هزينههايي را بابت مبادله با ايران بپردازند و اين موضوع قدرت چانهزني ايران براي فروش نفت را كاهش خواهد داد. مجموع اين موارد و ساير ملاحظات اقتصاد ايران، احتمالا تغييراتي را در بودجه دولت ايجاد خواهد كرد و كسري بودجه را به همراه خواهد داشت؛ بنابراين ميتوان متصور بود كه مسائل اقتصادي كشور در آينده تفاوتهاي مهمي با وضعيت فعلي داشته باشد.
اما آنچه در اين ميان از اهميت برخوردار است، چگونگي رويارويي با اين مشكلات است. در اين خصوص چند راهحل براي دولت و سياستگذاران اقتصادي متصور است كه در اين يادداشت كوتاه سعي خواهيم كرد تا به بررسي اين شرايط بپردازيم. آنچه داراي اهميت است آن است كه چگونه ميتوان از تهديد فعلي به نحوي استفاده كرد تا تبديل به يك فرصت براي اقتصاد ايران شود.
بحران و كشورهاي نفتي
در ادبيات اقتصادي كشورهاي نفتي، درآمدهاي نفت و تاثير آن بر سياستهاي دولت، يكي از عوامل اصلي عقبماندگي كشورهاي نفتي شناخته شده است. در اين كشورها درآمدهاي سرشار نفتي باعث ميشود تا سياستگذاران به پيامدهاي سياستهاي اقتصادي خود توجهي نداشته باشند. درآمدهاي بادآورده نفتي ميتواند هرگونه اشتباهي در سياستگذاري را جبران كند و از اين رو سياستگذار در كشور نفتي كمتر به مديريت هزينهها و منابع خود ميانديشد. در چنين كشورهايي، سياستگذار انگيزهاي براي اصلاح سياستهاي اتخاذي ندارد و در هر دوره، دولتها تلاش ميكنند تا ميزان بهرهبرداري از منابع نفتي را در دوره خود به حداكثر برسانند و بهرهوري بلندمدت كمتر مورد توجه قرار ميگيرد.
مجموع اين عوامل در كنار ساير عواملي كه در ادبيات اقتصادي كشورهاي نفتي به آن پرداخته شده است، باعث ميشود تا اصطلاحا نفت براي چنين كشورهايي در حكم يك نفرين تلقي شود. بسياري از اقتصاددانان راه برونرفت كشورهاي نفتي از چرخه سياستهاي غلط اقتصادي را وقوع يك بحران در اين كشورها ميدانند. به عقيده بسياري از اقتصاددانان و همچنين به گواهي بسياري از حقايق آشكار شده، تنها بحران است كه ميتواند سياستهاي غلط در كشورهاي نفتي را اصلاح كند.
اين موضوع در كشور ما نيز صادق بوده و شواهدي براي آن ميتوان نام برد. به عنوان مثال بحران كاهش قيمت نفت در سال 1377 به بعد موجب اصلاح نرخ ارز در سال 1381 شد يا بحران كمبود انرژي، سياست نهادينه شده يارانه انرژي را اصلاح كرد. در حال حاضر نيز كشورمان در شرايطي قرار گرفته كه هرچند تهديدي جدي براي اقتصاد ايران است و ميتواند در صورت عدممواجهه صحيح، آسيبهاي اساسي براي اقتصاد وابسته به نفت ايران به همراه داشته باشد، اما در مقابل ميتواند مقدمهاي براي كاهش وابستگيها به درآمدهاي نفتي باشد.
چه بايد كرد؟
در حال حاضر شاهد هستيم كه در بسياري از كشورهاي دنيا و حتي برخي كشورهاي بزرگ اتحاديه اروپا مانند ايتاليا، طرح رياضت اقتصادي در حال اجرا است. در اين كشورها دولتها به علت عدم برخورداري از درآمدهاي بادآوردهاي مانند نفت، ناچار هستند تا در شرايط بحراني از هزينههاي خود كاسته و طرحهايي مانند رياضت اقتصادي را به اجرا گذارند. هرچند كه اجراي چنين طرحهايي تبعات اجتماعي زيادي مانند اعتصابها و غيره را به همراه داشته و حتي باعث بركناري نخست وزير شود.
در اين كشورها در شرايط بحران، راه حلي جز اين وجود ندارد و از اين رو سياستمداران براي هرچه بيشتر همراه كردن مردم با چنين طرحهايي، كليه تبعات طرح را شرح ميدهند. اما چنين شرايطي در كشورهاي نفتي يا رخ نميدهد يا به ندرت و در مواقع بحران رخ ميدهد؛ زيرا درآمدهاي نفتي هميشه براي جبران هرگونه اشتباهي دردسترس هستند.
بنابراين امكان اصلاح اشتباهات را فراهم نميسازند، اما آنچه در شرايط فعلي ميتواند مورد توجه قرار گيرد، آن است كه در شرايط فعلي، ميتوان از تهديد به وجود آمده براي اقتصاد ايران در جهت اصلاح ساختار وابسته به نفت اقتصاد كشورمان استفاده كرد. دولت در اين شرايط ميتواند بسيار صادقانه شرايط اقتصادي و تبعات ناشي از تحريم بانك مركزي را براي مردم شرح دهد و حتي شرايطي مانند رياضت اقتصادي را كه در كشورهاي ديگر در حال اجرا است، براي ايران نيز طرحريزي كند.
در هر صورت به نظر ميرسد كه طرح تحريم بانك مركزي ايران با توجه به مناسبات بينالمللي ايران و نقش عمده آن در صادرات نفت نميتواند از دوام بالايي برخوردار باشد و بالاخره روزي پايان مييابد، پس بهتر است با مديريت صحيح در شرايط فعلي، از بحران به وجود آمده استفاده كرده و با درك روشن از شرايط اقتصادي و انتقال آن به مردم، در جهت اصلاح ساختارهاي اقتصادي خود برآمده و سعي كنيم تا از وابستگي اقتصاد ايران به درآمدهاي نفتي بكاهيم.
جهان صنعت:ارز گران و فاصله طبقاتی
«ارز گران و فاصله طبقاتی»عنوان سرمقاله روزنامه جهان صنعت به قلم مریم باستانی است كه در آن ميخوانيد؛ اقتصاددانان اصطلاحی دارند تحت عنوان «تئوری انتظارات گلهای». برمبنای این تئوری، هنگامی که بازار بیثبات میشود و دولت در کنترل بازار توانایی لازم را ندارد، گروهی دلال از این فضا نهایت استفاده را میبرند. آنها بر داغی بازار میافزایند به طوری که حتی مردم عادی کوچه و خیابان هم تحت تاثیر رفتارهای آنان قرار میگیرند. نمونه این اتفاق ابتدا در بازار سکه و سپس بازار ارز افتاد. دلالان در خلاء حضور بانک مرکزی و ناتوانی این بانک در کنترل بازار ارز بر داغی بازار افزودند و در نتیجه سرمایهها از بانکها خارج و به سمت بازار ارز و سکه سرازیر شد.
به گفته اقتصاددانان برای جلوگیری از این رفتارهای غیرعقلایی در اقتصاد، گریزی وجود ندارد مگر آنکه بانک مرکزی به عنوان سیاستگذار دخالت کند، چه آنکه اولین وظیفه بانک مرکزی در هر کشور ایجاد ثبات در اقتصاد است. در حالی که اگر همین عامل، یعنی حفظ ثبات در اقتصاد را به عنوان اولین رکن مدیریت خوب بانک مرکزی ملاک قرار دهیم، اینک با گذشت 9 ماه نوسان و آشفتگی در بازار ارز و سکه میتوان امروز به راحتی این حکم را صادر کرد که بانک مرکزی از وظیف ثبات در اقتصاد عدول کرده است.
نکته دیگری که میتوان در واکاوی سیاستهای دولت در بازار ارز به آن اشاره کرد، دوگانگی در شعارهای عدالتجویانه دولت است. دولت محمود احمدینژاد همواره بر شعار عدالت اجتماعی و کاهش فاصله طبقاتی تاکید میکند، حال آنکه عدم ثبات در بازار ارز و سکه سبب میشود نقدینگی سرگردان در بازار بیثبات ارز و سکه به سوی افراد خاص برود و در نتیجه ضریب جینی در اقتصاد کلان بالا میرود. حتی به گفته برخی اقتصاددانان، هرچه آشفتگی بازار ارز و سکه ادامه یابد، اختلاف طبقاتی هم افزایش خواهد یافت.