به گزارش پایگاه 598، بازهم روایت تکراری نفسهایی که با غبار در آمیخته میشود و تپش قلبی که ثانیه به ثانیه شرجیهای شهریور را با ذرات غبار پمپاژ میکند.
هجوم دوباره خاکهای مهمان در سرزمین نخلها و بلوطها نشان از نشناختن زمان این مهمان ناخوانده که مهر و فروردین را در خود در نوردیده، دارد و حتی نفسهای اسفند و بارانهایش را از پا درآورد.
اینک در روزهایی که بوی مهر میآید و فصل ریزش برگ از درختان، درآمیختگی ریزش خاک و برگ بوی عجیبی به خود گرفت، بوی تنگی نفسهای کودک دو روزه تا «خسخس» سینه برشته کبوتر دشت از گرمای مردادی.
برای ثانیه ثانیههای زمان نفسگیر خاکی، ابتکارات هم وارد عمل شد ولی طرحهای مبتکران در پی پرواز به پایتخت پرید و حسرت زندگی دوباره بر دل «هورالعظیم و میانگران» جوانه خشکاند و نسیم روحسوز خاکها و شرجیها بر پیکره نیمهجان آنها خیمه زد، خیمهای که شاید معنای زندگانی و ریشههای امید را در دل این تالاب و کارون نیز بخشکاند.
امروز کودکان دیار کارون با نفسهای آرمیده در کنج سینه در حسرت استشمام هوای بی غبار، روزگار میگذرانند و واهمه آزار دهنده آسمها و نفس بریدنهای فردا روز گام بهگام تار وجودی افکارشان را طعمه دود میکند، دودی متفاوتتر از دردها.
انتظار دوباره نشستن برای آمدن ابتکاری دیگر در باور و امیدمان جوانه میزند تا که غبار حسرت آلود این روزها از چهره «دیار اروند و دز» رخت بر بندد و نبض بغض آلود ریهاش هالهای از هوای پاک بهخود گیرد.
با این همه هجوم ناجوانمردانه خاک بر پیکره آتشهای سرزمین خوزستان و طاقتهای از دست رفته وجود مادری که برای فرزند خردسالش لالایی خواب سر میدهد تا کمی از درد نداشتن بازیهای کودکانهاش در کوچه و پارک بکاهد.
اینبار نیز بهمانند گذشته خانههایمان خاکستری شدند، اما ابتکار هر چه آمد، رفت و هیچ ابتکاری در عمل نیامد.
امروز دوباره خوزستان مثل سال و ایام گذشته در انتظار مرهمی است برای زخمهای بی التیام سینههای خراشیده از ماسههای گردان، مرهمی حتی از جنس حرف و شاید وعدههای بهمانند قبل مسئولان، همان حرفهای قشنگی که تا به امروز حرف است...