به گمان من مذاکره را چندان نمیتوان مقید به قیود کرد. به نظر میرسد قسمت هستهای مذاکره چندان قسمت مهمی نباشد. برای ما قاعدتا مسائل مرتبط با تحریم پراهمیتتر است. از آنسو، آیا همه تحریمها با مسائل هستهای مرتبط است؟
شاید عدهای مایل باشند مذاکره را ملی بدانند. بعضی تناظرات میان شخصیتهای تاریخی و مذاکرهکنندههای ایرانی چنین تصویری را بازنمایی میکند. من با همه اطمینان و ارادتی که به این تیم در قیاس با تیمهای دیگر در ادوار سیاسی دیگر دارم، این مذاکره را یک مذاکره ملی نمیدانم. برخلاف تصور رایج، بسیاری از مذاکرات تاریخی دیگر با قید ملی را نیز کاملا ملی نمیدانم.
هدف این مذاکره، قبل از هرچیز، فروش نفت و دریافت مطالبات معوق است که نیاز اصلی دولت است. پس مذاکره بیش از آنکه ملی باشد، دولتی است. البته طبعا از تکاندن سفره دولت چیزی هم به ملت خواهد رسید. اگر مذاکره ملی بود، اولین هدف مذاکرات، رفع تحریمهای بانکی میشد تا بخش خصوصی بتواند در شرایط ضعف اقتصادی دولت خود را در معرض بازار جهانی بالا بکشد. اما واقعیت این است که این موضوع در اهداف دست اول مذاکرهکنندهها اولویت ندارد.
این وسط ظریفهای هم پنهان است. تیم روبهرو نیز هیچ تمایلی به بالاکشیدهشدن ملت ایران ندارد. چراکه قسمت مردمی نظام هرچه پررنگتر شود، دست مذاکرهکننده ایرانی پرتر خواهد شد. روبهرویی نیز هرگز از حل مسئله تحریمهای بانکی بهنفع مردم ایران استقبال نمیکند!
* یادداشت شفاهی امیرخانی برای روزنامه شرق