به گزارش سرويس حوزه و مراجع 598 به نقل از مرکز خبر حوزه ،يکي از اين نامهها، نامه خواهري از اهالي کوهدشت لرستان است که با پول و دست خود ژاکتي براي حضرت امام بافته و به ايشان تقديم کرده است.
خانم مهين محمدي از شهروندان کوهدشت لرستان در مورخه 19/11/61 خطاب به پير جماران اين گونه مينويسد:
"بسمه تعالي"
محضر مبارک امام عزيز:
سلام عليکم.
"راستي اين چه روزي است فکر ميکنم خواب ميبينم و اصلا باورم نمي شود چنين روزي را که امام اين پيرجماران. نامه ام را بخواند و هديه ناقابلم را بپذيرد.
"به اي خدا من ميتوانم اين سعادت را داشته باشم؟
امام عزيز! اينک با پول خود و با دست خود برايت ژاکتي بافتم به اين اميد که وسيله اي باشد در قيامت شاهد بگيرم که اي خدا من، امام عزيز را و نائب امام زمانت را دوست دارم. تو روا مدار دستي که براي اين امام ژاکت بافته از درگاهت نااميد برگردد. امام عزيز از شما خواهش ميکنم که اين هديه ناقابل را که فرسنگها راه طي نموده بپذيري و دلم را نشکني زيرا که آرزو دارم.
ولي امام جان دوست دارم چنانچه قابل استفاده نبود، حداقل يک بار هم که شده ژاکت را تن کني و آن را تبرک کني که مايه افتخار من است.
امام عزيز، خواهش ديگري هم دارم. اگر لطف نموده بوسيله خط خودتان چند کلمه اي برايم بنويسي، بي نهايت فرزندت را خوشحال ميکني و خدا را خيلي شکر ميکنم و وصيت ميکنم که آن چند کلمه را در قبرم همراه با خودم دفن کنند.
"التماس دعا"
"دخترت مهين محمدي"
* پاسخ امام خميني(ره)
بسمه تعالي
دخترم؛ نامه محبت آميز شما با هديه ارزشمندي که با دست خود بافته ايد، واصل شد. از ارزشهاي معنوي اين نحو هديهها بايد ياد کرد که آن ارزشها نزد خداوند متعال ثبت ميشود. خداوند تعالي امثال شما فرزندان متعهد را براي اسلام حفظ و افزون نمايد، و ماها و شماها را با رحمت خويش قرين فرمايد.
والسلام عليک و رحمة الله 10 جمادي الاولي 1403- روح الله الموسوي الخميني
* و اما 20 سال بعد ...
خانم مهين محمدي به همراه همسرشان از کوهدشت عازم تهران هستند که در يک سانحه ي دلخراش رانندگي او و دو فرزندش در دم جان ميدهند وهمسرشان «علي» راهي بيمارستان ميشود واز اين حادثه جان سالم به در ميبرد.
خانم بتول محمدي ،خواهرمرحومه محمدي نقل ميکند، خانواده ما از اين مصيبت سنگين بسيارمتاثر بود و شب اول قبر تا صبح، کنار قبر آن عزيزان از دست رفته به گريه و زاري و خواندن قرآن و دعا مشغول بوديم. تا اين که نزديکيهاي صبح براي لحظاتي به خواب فرو رفتم، خواهرم را ديدم که با لحني نگران و عصباني چيزي را از همسرشان درخواست ميکردند، و مرتب تکرار ميکرد که من از همسرشان بگيرم و برايش بفرستم.
بيدار شدم و چيزي نگفتم ، و دوباره به خواب فرو رفتم و باز هم ايشان را ديدم که هم چنان با سماجت و نگراني به من اصرار ميکرد و ميگفت از علي(همسرشان) بگير و برايم بياور،!
وقتي بيدار شدم احساس کردم، بايد مطلب را بگويم، موضوع را با مادرم در ميان گذاشتم، بلافاصله با همسرشان تماس گرفتند؛ و ماجراي خواب مرا براي او تعريف کردند، علي آقا که در اين حادثه مجروح و در بيمارستان بستري بود گفت؛ همسرم سالها پيش، نامهاي به امام (ره) نوشته و جواب دريافت نموده و وصيت کرده بود که دست خط حضرت امام(ره) را به منظور شفاعت به همراهشان دفن کنند. بدين طريق از جريان نامه و وصيت ايشان باخبر شديم، و موضوع را با يکي از روحانيون معزز در ميان گذاشتيم و گفت، چون وصيت کرده، بايد نامه همراه ميت دفن شود، به هر نحوي که بود نامه را پيدا کرده و با ايجاد شکافي کوچک آن را در قبر مرحومه مهين محمدي قرار داديم، پس از مدتي به خواب من آمده وگفت: من که بايد ميرفتم! الان از هفت مرحله به راحتي گذشتم ...
دستخط مرحومه حاجيه خانم مهين محمدي خطاب به حضرت امام خميني(ره) و نيز پاسخ حضرت امام(ره) عيناً درج ميگردد.