فالو —
16 جولای 2014 دادگاه عالی آمریکا قرار رسیدگی به پروندۀ تهدیدات مرتبط با
فیسبوک را صادر کرد. صاحبنظران معتقدند رسیدگی به این پرونده، به روشن
شدن مساله «آزادی بیان» در رسانههای اجتماعی کمک خواهد کرد. از بدو پیدایش
رسانههای اجتماعی همواره یکی از چالشهای حقوقدانان تمییز دادن تهدید
واقعی از تهدید غیرواقعی در این عرصه بوده است. در رویارویی با رسانههای
اجتماعی این سوال مطرح است که آیا تهدیداتی که در این رسانهها وجود دارد،
به اندازۀ سایر تهدیدها (تهدیدهای شخصی و تهدیدهای رسانههای مکتوب،
دیداری و شنیداری) مهم است؟ پاسخ این سوال منوط است به این که دادگاه،
ماهیت رسانههای اجتماعی را چه میداند و چه کارکردی برای آنها قایل است.
توجه به قوانین موجود در حوزۀ «ارتباطاتِ کامپیوتری» ماهیت این مساله را
روشن خواهد کرد. هنگامی که انسان و کامپیوتر تعامل میکنند «بیان» واقعی
چیست؟ نظرات متناقض زیادی دراینباره دادهاند. گویا آنچه دادگاه دربارۀ
فیسبوک گفته، با این موضوع مرتبط باشد. در پاییز سال 2013 دادگاه تجدید
نظر فدرال حکم کرد که «لایک کردن» در فیسبوک به عنوان مصداقی از «بیان»
تلقی میشود و تحت حمایت آزادیهای مذکور در اصلاحیۀ اول قانون اساسی
آمریکا (اصلاحیه مربوط به آزادیهایی فردی همچون: آزادی بیان، عقیده،
اجتماع و دادخواهی) است.
در پروندۀ «بِلند علیه روبرتز» دانیل کارتز، مسول دفتر کلانتر در جریان
انتخابات مطلب (پست) فیسبوکی یکی از مخالفان کلانتر را لایک کرد. این لایک
باعث اخراج او از شغلش شد. کارتز با این ادعا که لایک کردنِ مطلب، مخالف
مصداقی از آزادی بیان مندرج در اصلاحیه اول قانون اساسی است از کارفرمایش
شکایت کرد. سوال اساسی این است که آیا صرف عمل سادۀ کلیک کردن در تایید
مطلب تهیه شده توسط دیگری، بیانگر همسویی مهمی در اندیشه و تفکر از جانب
کلیک کننده هست یا نه؟ آیا چنین عمل سادهای میتواند به منزلۀ ابراز اصیل
اندیشه قلمداد شود؟ آیا کلیک، به عنوان یک ابراز بیرونی، حاکی از یک بیان
درونی و ذهنی است؟
از آنجا که کلیک کردن روی لایک به این معناست که صاحب حساب کاربری چیزی را
دوست دارد، و این (دوست داشتن) خود ابرازی ماهوی است، دادگاه فدرال کلیک
کردن را ابراز واقعی میداند. لایک کردن در فیسبوک، یک نوع بیان است
همانطور که بلند کردن یک پلاکارد و نشان سیاسی مصداقی از بیان است. دادگاه
فدرال معتقد بود اینکه صاحب حساب کاربری در فیسبوک پیغامی را خود تایپ
کرده است و یا اینکه صرفاً بر روی اختیارات از پیش نهاده شده در صفحهٔ
فیسبوک کلیک کرده است از اهمیت برخودار نیست. این نوع استدلال دادگاه
فدرال اساساً با استدلالهایی که در پروندههای قبلی صورت گرفته بود تفاوت
داشت. در پروندههای قبلی دادگاه استدلال میکرد: کلیک کردن به مثابۀ بیان
ماهوی نیست، چراکه مستلزم بهرهگیری از هیچ کوشش فکری و خلاقیتی نیست و
صرفا یک عمل مکانیکی و ماشینی است. بنابراین کلیک کردن از همان میزان
فردیتی که در بیان واقعی وجود دارد، برخوردار نیست.
در سال 2000 در پروندۀ «کمیسیون تجارت کالاهای آینده علیه وارتولی» دادگاه
تجدید نظر آمریکا استدلال کرد برنامهای (نرمافزار کامپیوتری) که
دستورالعملهای خرید و فروش کالاها را پخش میکند صرفاً یک توصیه نیست،
بیان هم نیست، بلکه بیشتر به «عمل» نزدیک است و بنابراین از تعقیب قضایی
مبتنی بر کلاهبرداری از مشتریان مصون نیست. برای چنین استدلالی، قضات
میبایست اعلام کنند که آیا اعمال کاربران در پاسخ به دستورالعملهای
برنامۀ کامپیوتری از جمله کلیک کردن و یا برقراری تماس، صرفاً عملی
مکانیکی بودهاند؟
آیا در این وضعیت، کاربران صرفاً مانند یک قطعه از ماشین تلقی میشوند؟
«این یک واقعیت است که سیستم از کلمات به عنوان ماشه (عوامل) و از انسان به
عنوان یک وسیلۀ ارتباطی استفاده میکند. در این وضعیت انسانها بیش از
آنکه طراح فرامین برنامۀ نرمافزاری باشند، صرفاً عواملِ اجرایی و ارتباطی
این نرمافزارند. در پروندۀ «استودیو یونیورسال علیه کارلی» در سال 2001،
دادگاه اعلام کرد کلیکِ «موشواره»1 دلالت کافی بر عملی که حاکی از ارادۀ انسان باشد ندارد و دال بر یک تفکر واقعی نیست.
با این تفاسیر چرا دادگاه فدرال باید لایککردن در فیسبوک را به مثابۀ
ابراز اصیل بیان که حاکی از ارادۀ انسان است تلقی کند؟ حال آنکه در سایر
پروندهها کلیک کردن صرفاً یک دستور صادر شده از سوی ماشین (نرمافزار)
تلقی میشده است.
پاسخ پیش پا افتاده این است که تکنسینهای حقوقی (وکلا، قضات) ارتباط را
کارکردی از روابط اجتماعی میدانند که باید مقرراتی برای حمایت و تنظیم آن
وضع شود. در این سیاق هنگامی که ارتباطات کامپیوتری مطرح میشود، خطوط
مشخصی از ارتباط مدنظر قرار میگیرد. در هر دو پروندۀ کارلی و ورتولی، این
واقعیت که نرمافزارهای کامپیوتری از قوانین موجود تخطی کرده بودند،
علیالخصوص قوانین مرتبط با مالکیت (مالکیت فکری و قوانین مرتبط با حمایت
از مصرفکننده) مانع از توجه تکنسینهای حقوقی به ظرفیتهای ارتباطی
برنامهها و نحوه عملکرد این برنامهها شد.
این امر لزوماً باعث تغییر نتایج در این پروندهها نمیشود، اما باعث
میگردد نحوۀ ارتباط میان برنامه و انسان تبیین شود. تکنسینهای حقوقی باید
بر فهم روابط میان برنامهها و محتوای صنعت در پروندۀ اول و روابط بین
شرکت تولیدکنندۀ نرمافزار و کاربران آن در پروندۀ دوم تمرکز کنند. در هر
دو پرونده روابط بیش از آنکه اجتماعی و سیاسی باشند، تجاری و ابزاریاند.
استفادۀ اجتماعی و ارتباطیِ لایک در فیسبوک، در طرف دیگر، روشن ساخت چگونه
یک کلیک ساده میتواند علامت ابرازی (بیانی) تلقی گردد.
پاسخ عمیقتر این است که حقوق معضلات زیادی برای کشف روابط حاکم بر
تعاملات انسان و کامپیوتر دارد. این تعاملات اکثر اوقات با مفهوم فرد به
مثابۀ عنصر کنشگر خودمختار (مفهوم بنیادین سیستم حقوقی آمریکا) در تعارض
قرار میگیرد. کلیک بر روی یک گزینه، از همان اثری که در کلام و نوشتار یک
ذهن منحصر به فرد و یا یک ابراز خلاقانه موجود است برخوردار نیست. از طرفی
دیگر مساله این است که لایک فیسبوک بیان چه کسی باید تلقی شود؟ لایک تا چه
میزان بیان کلیککننده است و تا چه میزان حکایت از بیان تهیهکنندۀ مطلب
دارد؟
این قبیل سوالات و مسایلی که در اینگونه پروندهها مطرح میشود، گستردگی
زیادی دارند. محققان مطالعات رسانهای باید توجه ویژهای به نحوۀ پاسخ به
این سوالات بکنند چراکه درک دادگاهها از وسایل ارتباط جمعی در این
پروندهها آشکار شود و این درک در وضع قوانین در این حوزه موثر است. این
قبیل مسائل در بدو پیدایش سینما نیز مطرح بود. مقررات حقوقی در آن زمان که
سینما صرفاً به عنوان یک سرگرمی مطرح بود تاکنون که به عنوان یک هنر-صنعت
عظیم تلقی میشود، تغییرات گوناگونی یافته و فهم قانونگذاران و تکنسینهای
حقوقی از این پدیده همگام با تغییرات این حوزه، دستخوش تحول و تغییر شده
است.
اعمال قوانین موجود دربارۀ آزادی بیان بر فناوریهای ارتباطی نوین امر
بسیار دشواری است، چراکه با ظهور فناوریهای ارتباطی نوین، مفهوم «فاعل
خودمختار» که مفهومی قرن هجدهی است، تحول پیدا کرده است. امروزه فرامین
نرمافزاری و اختیارات از پیشنهادهشده در شبکههای اجتماعی و بطور کلی
سیستمهای اقتصادی و فناوری، تشخیص «فاعل خودمختار» را دشوار کردهاند.
جنیفر پترسون، استاد حقوق در دانشگاه ویرجینیاست.
منبع: ترجمان