به گزارش سرویس سیاسی پایگاه 598، شهید دکتر سیدحسن آیت علاوه بر جنبه ایجابی شخصیت سیاسی خود –که اوج آن در تلاش سرسختانه و مبارزه نفسگیر خود با لیبرالها برای تثبیت اصل ولایت فقیه در قانون اساسی قابل مشاهده است- جنبه سلبی هم داشت. خط قرمز سیاسی آیت روحانیت و به ویژه مسئله ولایت فقیه بود، بنابراین هرجا با شامه حساس سیاسی خود احساس میکرد که جریاناتی علیه این نهاد گام برمی دارد، صریحا موضع میگرفت. از همین روست که بسیاری از سخنرانی های وی در نقد جریان لیبرال و ملیگراها بود. آنچه در زیر میآید سخنرانی منتشر نشده ایشان در تالار اجتماعات مؤسسه اطلاعات در سال ۱۳۵۹ است.
******
بسمالله الرحمن الرحیم
در خدمت دستگاه بودن روزنامه، در گذشته از اهمیت مؤسسه كم نمیكند، چه بطور كلی اطلاعات روزنامهای است كه بررسیاش و تاریخش میتواند راه آینده و عظمت آن را به ما نشان بدهد و موضوعی كه اهمیت فعلی را باز اضافه میكند این است كه ما در حساسترین لحظات از عمق انقلابمان قرار داریم، انقلاب عظیم اسلامی، حساسترین ایام خود را میگذراند، صف آراییهایی دارد انجام میشود و دشمن با تمام قوا و نیرو و حیله و تزویر و قدرت وارد میدان شده، چون میبیند انقلابی كه علیرغم پیشبینی ابرقدرتها و عوامل داخلی آنها، فراترین و پرقدرتترین دستگاه استبدادی و استعماری را در هم ریخت، درد شكل میگیرد و به نتیجه میرسد، یعنی قانون اساسیاش به دست مجلس خبرگانی كه در تاریخ قطعا از مهمترین مجالسی از این نوع كه تاكنون در دنیا بوده تدوین میگردد، این را از این جهت نمیگویم كه خودم از اعضای مجلس هستم، بلكه از این جهت میگویم كه دشمن و حتی دوست هم متوجه نبود این مجلس چنین مجلسی از كار در خواهد آمد. آنها فكر میكردند این مجلس حداكثر تا آن ۳۱ روزی كه برایش تعیین كرده بودند با آن آییننامه كذایی انجام خواهد شد و آن پیشنویس را به تصویب میرساند، اما این مجلس به قدری انقلابی عمل كرد كه ضد انقلاب كه اول به آن پیشنویس هم راضی نبود و میخواست كه رقیقترش كند و ضد انقلاب را تقویت كند، حالا به آن پیشنویس راضی شده! بله این مجلس به این صورت در آمد، یعنی همه آن كانالهایی را كه برایش درست كرده بودند، در هم شكست و یك قانون اساسی انقلابی اسلامی كه ترجمه نیست، اصیل است و روی كلمه كلمهاش بحث شده دارد تصویب میكند و تصویب كرده است. كافی است كه شما به یكی از دو اصلی كه دیروز تصویب شد، توه كنید.«كلیه ثروتهای ناشی از ربا، رشوه ، مقاطعه كاری ، اختلاس، دزدی دایركردن اماكن فساد و نظایر اینها، باید به بیتالمال برگردد. » و تجسم كنید باید اجرا بشود كه خواهد شد، این است كه به انقلاب ما اصالت میدهد، مجموعه مسایلی كه گفتم به اهمیت این جلسه اضافه میكند، بنابراین من باید موضوعی را انتخاب كنم و درباره آن بحث كنم كه شایسته چنین مجلسی باشد، اما من ضمن اینكه مطالب مهمی را در اینجا عنوان خواهم كرد مطالب مهمتر را در یك سخنرانی طولانی خواهم كرد و پرده از چهره ضد انقلاب ، دولت و شورای انقلااب صراحتا بر خواهم داشت.
البته هنوز موقع آن سخنرانی نرسیده، موقعش خواهد رسید و امیدواریم كه سرنوشت ساز باشد چون به مرحلهای رسیدهایم كه شوخی و مسامحه و اهمال معنی ندارد. بازی كردن با انقلابی كه من به حق آن را دومین حادثه تاریخ بشر قلمداد میكنم، این كه من میگویم به حق برای اینكه در نظام طاغوتی گذشته عادت كرده بودند یا عادت داده بودند به مردم به خصوص عوامل دستگاه و جیره خواران دستگاه كه همیشه اغراقآمیز صحبت كنند. هركار «شاهنشاه آریامهر» را غرور آمیزترین و بزرگترین و نظایر اینها قلمداد كنند، یعنی نظام دیكتاتوری لازمهاش اغراق گویی در تملق و نظایر اینهاست. این زمان شاه سابق و پدرش تنها نبود. از زمان سلطان محمود غزنوی و دیگران هم كه بررسی كنید میبینید شاعر آسمان را تشبیه كرده به یك قاشق بیدستهای كه كنار مطبخ سلطان محمود افتاده است و ماه آسمان را تشبیه كرده به نعل است سلطان محمود، آن هم نه كامل بلكه شكسته و آن تعلقاتی كه همین روزنامه اطلاعات را اگر ورق بزنید میبینید و احتیاج به گفتن نیست ...
دومین حادثه بزرگ تاریخ
اما من در اینجا نظرم اغراقگویی نیست، اینكه گفتم دومین حادثه تاریخ بشر است، این را معتقدم و اثبات هم میتوانم بكنم، چرا كه این حادثه اگر بگوییم بالفعل، بلكه بالقوه دومین حادثه بزرگ تاریخ بشر است، حادثهای كه تأثیرات جهانیاش (كار به تأثیرات داخلیاش ندارم) هم اكنون روشن و واضح است و تأثیرات جهانی آیندهاش به قدری برای استمعارگران و ابرقدرتها وحشتناك و نگران كننده است كه الان میبینیم تمام قوایشان را در داخل خارج با یكدیگر متحد كردهاند و بسیج كردهاند علیه این انقلاب، فراماسونها ، نوكران آمریكا، نوكران انگلستان، عوامل شوروی، تمام اینها با تمام اختلافاتی كه دارند در یك نكته و در یك خبر متفق شدهاند و آن كوبیدن این انقلاب است چنانكه در یك نكته متفق بودند و آن جلوگیری از پیروزی این انقلاب بود.
همان مو قع كه «هواكوفنگ» میآمد ایران، آمریكا هم شاه را تأیید میكرد، شوروی هم سكوت تأییدآمیز میكرد، همه اینها با هم توافق داشتند كه آن انقلاب در مرحله اول موفق و پیروز بشود، اما علیرغم همه تلاشها و باورهای آنها ـ چون نمیتوانستند تصور كند كه این انقلاب حتی در آن مرحله موفق خواهد شد به تلاشها را بكار برند و در مرحله دوم تلاشها را به صورت دیگر و در جبهههای مختلف دارند ادامه میدهند، بحث امروز را تا آنجا كه ممكن است در این مورد یعنی رسالت انقلاب ایران با توجه به نیروی ضد انقلاب و نیروی خود انقلاب بررسی میكنیم.
جنگ حق و باطل یك جنگ جدیدی نیست، به اندازه عمر بشر عمر دارد، بشر اولیه البته مطابق فطرتش یك زندگی ساده و عادلانه است، خودش بر خودش حكومت میكرد، امتیازی وجود نداشت به تدریج و به قول سعیدی: «بنیاد ظلم در ابتدا اندك بود هر كه آمد بر آن مزیدی كرد.»
ظلم كم بود، مرتب زیاد شد، سازمان یافته و مطابق نقشه شد و ادامه پیدا كرد ، در مقابل ضد ظلم هم تلاش كرد ... سلاحهای این دو دسته متفاوت بود و هست، سلاح باطل و ظلم استبداد و تزویر و استفاده از قدرت به هر شكلی است. زر و زور و تزویر ، هر سه اینها قدرت است. روز مشخص است (روز فیزیكی، زور نظامی)، زر هم نوعی زور است، یعنی با پول عقاید و افكار را بخرند یا بسازید و این ساختن را شما روزنامهنگاران خوب میدانید یعنی ه، فكر سختن به چه شكل و به چه نحو، تزویر هم بساز نوعی زور و قدرت است این سلاح باطل است كه همیشه از آن استفاده كرده، یعنی به هر وسیلهای متوسل شده و میشود كه به دفت و نتیجه برسد. سلاح حق نیروی خود حق و طرفدارانش است و شهادت و فداكاری سرمایه آنها و قدرت آنها را علیه باطل تشكیل میدهد و در طول تاریخ میبینیم:
موسی و فرعون، عیسی و مخالفین ، پیامبران و غیر پیامبران با ظلم مبارزه كردند، اما پایه مبارزه با ظلم در بعد جهانی و در بعد زمانی نامحدود در اسلام دارد. یعنی پیش از اسلام هیچ كجا نمیبینید كه دیدگاهش از نظر علمی و عملی تمام دنیا باشد. یعنی هم از نظر تئوری مقصدش هم دنیا باشد و هم خود بنیانگزار مكتب شروع كرده باشد. به صورت جهانی عمل كند موسی بر ضد ظلم قیام كرد، ولی منطقهای شد، عیسی قیام كرد. از نظر تئوری جهانی بود، اما از نظر عملی جهانی كار نكرد، اما پیامبر اسلام هم از نظر تئوری چنانكه در قرآن مردم جهان را مخاطب قرار می دهد (نامی) و هم از نظر عملی او همان روز اول نشان داد كه میخواهد در حد جهانی كار كند.
چنانچه در جنگ خندق مینویسند: كه مسلمین به علت زیاد بودن دشمن كه میخواست هجوم بیاورد به فكر چاره افتادند چون اگر چاره نمیاندیشیدند قوای دشمن آنقدر زیاد بود كه میتوانست آنها را زیر سم اسبها از بین ببرد. به فكر افتادند و از فكر سلمان فارسی استفاده كردند تا آن خندق را دور مدینه حفر كنند كه دشمن نتواند یكباره هجوم بیاورد. در تاریخ مینویسد اینها در حالیكه خندق میكندند در مضیقه هم بودند، باید فقط شیره خرما را بمكند و قدرت و توان بیابند تا بتوانند بجنگند و نوشتهاند وقتی كلنگها را به زمین و سنگها میزدند و جرقه برمیخواست پیامبر میگفت من كاخ مدائن را در این جرقه میبینم یا كاخ امپراتور روم را دیدم.
یعنی سقوط این دستگاههای ظلم و بیدادگری را پیشبینی میكرد و هدف خود قرار میداد. پس شروع انقلاب به صورت جهانی از آنجا بود این كشمكش ادامه پیدا كرد. تاریخ مفصل است ، بنی امیه ، بنیعباس ، و سلاطین و بیدادگران در گوشه و كنار دنیا به مقابله با این مكتب پرداختند، البته ظلم منحصر به شرق نبود و نیست در غرب و شرق عامل هم صف ظلم بوده و هست و هم صف حق بوده و هست. اما در قرون اخیر صف باطل به علت پیشرفت علم، به علت در خدمت گرفتن تكنیك و صنعت یك صف سازمان یافته و با نقشه شد بر خلاف گذشته كه اگر چنگیزخان ظلم میكرد، ظلم سازمان یافته و از روی نقشه نبود، میآمد حمله میكرد غارت میكرد و میبرد و بعد هم ساقط میشد جانشینانش ساقط میشدند و ظالم دیگری میآمد سركار، اما در عصر حاضر همانطور كه صنعت به این اندازه پیشرفت كرده است كه با صنایع اتوماتیك روبرو هستیم، ماشین میسازد كه خود به خود كارش انجام میشود و نیازی نیست كه كسی بالای سرش باشد. و حتی سفینه از زمین حركت میكند در ماه مینشیند ، سنگ و خاك ماه را جمع میكند میآورد روی زمین، بدون آنكه سرنشین داشته باشد، ظلم و بیداد هم اینطوری علمی شد، یعنی كاری كردند در نظامهای مختلف كه به طور اتوماتیك و خود كار ملل را استثمار میكردند و میكنند. از زمان صفویه شروع شد اما اندك بود. در زمان قاجاریه نشانههای بارزش را در ایران میبینیم كه شروع میكنند به امتیازات گرفتن، امتیاز نفت، امتیاز تنباكو و امتیاز سایر معادن و شروع میكنند به تحریف اخلاق عمومی و فرهنگ عمومی.
از امتیاز تنباكو تا انقلاب مشروطیت
میبینیم كه مردم روی آن احساسات مذهبی و معتقدات مذهبی كه داشتند خود به خود بسیج میشوند و در مقابل همین جنایات، مبارزات اسد آبادی و یارانش، میرزا رضا كرمانی، روحانیون و ملت ایران مشهود است و نه تنها ملت ایران، تمام ملل اسلامی كه خودش صدها جلد كتاب درباره اش نوشته شده و میشود و میتوان نوشت. در یورش اولیه استعمار با همه حیلهگری و نیرنگ و قدرتش توفیق چندانی بدست نیاورد.
میبینیم كه امتیاز تنباكو با فتوای یك عالم و دانشمند از بین میرود ـ تمام جادوهای دشمن را همانطور كه عصای موسی جادوهای فرعون را بلعید این یك فرد هم همه آنها را باطل كرد و از بین برد. اما استعمار حملات خودش را ادامه داد با نقشههای دقیقتر، ملت ایران متوجه شد كه نظام دیكتاتوری و ضد اسلامی كه (قبلا مردم را هم ضد اسلامی میدانست) یعنی بعد از پیامبر مسلمین و به خصوص شیعیان تمام حكام را فاسد میدانستند، چون كسانی را كه باید بر مردم حكومت كنند، اسلام گفته بود چه كسانی هستند، باید فقیه ، عادل و پرهیز كار میبودند و ما میبینیم هیچ یك از این سلاطین چنین خصوصیتی را نداشتند و به همین دلیل ملت آنها را قبول نداشتند. اما در دوره قاجار دیدند كه وجود این نظام باعث میشود كه همه مملكت در دست یك نفر باشد. و این یك نفر هم به خاطر حفظ منافع خودش همه چیز مملكت را به خارجی واگذار میكند. چنانچه در زمان ناصرالدین شاه قراردادی امضا شد، كه با مبارزات ملت ایران از بین رفت كه به اقرار خود انگلستان تمام كشور را به مدت ۷۰ سال فروختند به یك شركت انگلیسی، یك فرد انگلیسی بنام «بارون دو رویتر» تمام جنگلها، شهرها، تمام اراضی ، واگذار شد به آن شركت كه اگر بعد بكار افتاد پانزده در صد آن را به صاحب آن بدهد و ۸۵ درصد را خودش ببرد این قرار داد را باید بروید بخوانید تا ببینید چه میگویم.
این بود كه انقلاب مشروطیت رخ داد، اما انقلاب مشروطیت ضمن اینكه قاجاریه را تضعیف كرد موفق نبود به دلیل اینكه انقلاب ، همه جانبه و دارای ابعاد مختلف نبود، فكر نكرده بود كه تنها دیكتاتوری یك فرد نیست كه مملكت را خراب میكند.
این بود كه انقلاب مشروطیت رخ داد، اما انقلاب مشروطیت ضمن اینكه قاجاریه را تضعیف كرد موفق نبود به دلیل اینكه انقلاب، همه جانبه و دارای ابعاد مختلف نبود، فكر نكرده بود كه تنها دیكتاتوری یك فرد نیست كه مملكت را خراب میكند.
آن نظام اجتماعی است كه باعث فساد میشود، بنابراین باز همان «ملك ها و والهها و سلطنهها » این بار با لباس مشروطیت و با در دست داشتن قانون اساسی آنچنانی شروع كردند به غارت كردن مردم و بعد هم همان آزادی ظاهری را استعمار نپسندید و رضاخان را به مردم مسلط كرد شروع كرد از خودش و با كمك افرادی كه از غرب آمده بودند و در اینجا ساخته شده بودند مثل محمدعلی فروغی كه فیلسوف قلمداد میشد.
حاج مخبرالسلطنه هدایت و تمام این دولهها و ملكها شروع كردند به از بین بردن فرهنگ اسلامی. كه مملكت بطور خودكار در خدمت استعمار قرار بگیرد و با سقوط رضا خان میبینیم كه چند نتیجه آنها بدست آورده بودند. وقتی كه رضا خان سقوط كرد، یك عدهای در این مملكت پیدا شده بودند كه تعدادشان زیاد بود و وطن فروشی را عیب میدانستند و افتخار میكردند به عامل بیگانه بودن. رسما در سازمانهای وابسته به بیگانه شركت داشتند، اینها كسانی هستند كه رسما در خدمت بیگانه بودند. یك گروه دیگر بودند كه به این شدت نبود، اما میگفتند و میگویند هنوز واقعیت را باید قبول كرد كه چه بخواهیم و چه نخواهیم ارباب دنیا انگلستان است. اوست كه به دنیا حكومت میكند، بنابراین ما باید این ارباب را بپذیریم، منتهی التماس كنیم یا التجا كنیم كه ما را هم حساب كنید اینقدر به مردم ظلم نكنید از كمونیسم و روسیه بترسید. آن موقع میگفتند از تضاد بین انگلستان ، روسیه و شوروی به نفع ملت باید استفاده كرد و حالا میگویند از تضاد بین آمریكا و شوروی و انگلستان و سایر قدرتها و ابرقدرتها باید استفاده كرد.
عدهایشان به مناسبت منافع خاصی كه دارند تكیه به غرب و آمریكا و عدهای دیگر تكیه به چین و شوروی را تجویز میكنند هر دو در یك ردیفند یعنی این واقعیت را به قول خودشان پذیرفتهاند كه ارباب دنیا اینها هستند، سرمایهدارش میگوید: به غرب باید تكیه كرد و طرفدار كارگرش (البته آن كسی كه طرفدار اصیل هست).
میگوید مگر میشود بدون تكیه بر یك ابر قدرت با ابر قدرت دیگر جنگید؟!
این حاصل حكومت رضاخان و بعد از رضاخان تا سال ۱۳۵۵ است. اكثریت سیاستمداران (به مفهوم عام) حاصل فكرشان این بود كه باید به یكی از دو بلوك متكی بود.
فشار تبلیغاتی رژیم گذشته
سالها گذشت آزادیهای نسبی مردم داشتند، اما گرداننده اصلی همان استعمارگران بودند. چون اینطرف یا نقشه نداشت و یا اگر داشت اینقدر از نظر نیرو ضعیف بود كه تحتالشعاع قرار میگرفت ۲۸ مرداد كار را یكسره كرد خیلیها پیشبینی كردند از حمله یكی از تئوریسینها نوشت: با روشی كه دكتر مصدق دارد دو حالت ممكن است پیش بیاید، یا یك دیكتاتوری كمونیستی و یا یك دیكتاتوری فاشیستی " و بعد پیشبینی كرد چون شرایط فعلی ایران از نظر داخلی و تاریخی امكان تسلط دیكتاتوری كمونیستی را نمیدهد، یك دیكتاتوری فاشیستی بوجود میآید كه بوجود هم آمد. این دیكتاتوری تلاش كرد آخرین مقاومت مردم را در هم بشكند.
شكنجهها، زندانها، تبلیغات مختلف و روزنامهها ـ قدرت فیزیكی دشمن تنها مورد نظرمان نیست رادیو و تلویزیون و روزنامهها بیشتر به دشمن خدمت كردند و میكنند تا سازمان امنیت، ارتش و قوای انتظامی. اینها ارتش های مختلف دشمن بودند. با تبلیغات میخواستند به مردم بگویند كه هیچ مقاومتی فایده ندارد، مقاومت بیفایده است همین است كه هست تا جایی كه خود شاه هم همین را میگفت، با وقاحت ، شكنجه میدهیم از كسی هم ترس نداریم» در یكی از مصاحبههایش گویا در همدان یك خانم خبرنگار كه الان حتما آزادیخواه و طلبكار از انقلاب شده با آن صدای لرزان و حاكی از حقارت از او سؤال كرد، اعلیحضرتا: در مورد حزب رستاخیز و جناحهای مخالف چه میگویید؟ ایشان تكیه دادند به طناب و دستها در جلیقه و با آن حالت خاص گفتند« جناح معنی نمیدهد ، اختلاف سلیقه معنی نمیدهد ، همه چیز را ما گفتهایم و ما راهنمایی میكنیم.
اما علیرغم پیشبینی اسعتمار، مقاومتها در هم شكست، ملت مقاومت كرد. مبارزه اوج گرفت، اما استعمار باورش نمیشد گفت، مبارزه را كنترل میكنم و این مهره پوسیده را تا آنجا كه توانستم حفظ میكنم نتوانستم عوضش میكنم، اینجا میبینید سازمانهای سیاسی كه تا آن موقع خواب بودند یكباره بیدار میشوند، یكباره نام جبهه ملی را میشنوید. جبهه ملی كه در سال ۱۳۲۸ از یك عده افراد نامتجانس تشكیل شده بود كه خودشان هم بعد خودشان را قبول نكردند و یكدیگر را خائن قلمداد میكردند یعنی اگر اسامی ۱۹ نفر اولی را من بشمارم افرادی كه با حوادث و مسایل سرو كار ندارند تعجب خواهند كرد، در این مورد در یك جلسهای گفتم و افراد هم باورشان نمیشد. كه گفتم عمیدی نوری، مكی، دكتر بقایی، سنجابی، حائری زاده و دكتر مصدق. این معجون جبهه ملی اولیه بود كه بعد همه توی سر هم زدند و یكدیرگ را رضد انقلاب قلمداد كردند. در آن موقعیت این جبهه تشكیل شد و نمیشود گفت كه خدمت نكرد، كار را شروع كرد، ملی كردن شد كه از بطن ملت برخاسته بود و رهبرش هم با مذهبیون و امامیون بود، آن را وجهه خودش كرد و شروع كرد انجام دادن، ولی همان موقع شكست خورد یعنی دكتر مصدقی كه نخست وزیر بود و وزیر جنگ بود و اختیارات داشت و نطق او میشد قانون، با همین جبهه ملی نتوانست حكومتی را كه بدستش دادند حفظ كند، ملت فداكری كرده بود و با خون خود دكتر مصدق را در ۳۰ تیر مجددا به سر كار آورده بود و نشان داده بود كه میتواند با استعمار مبارزه كند. ولی رهبری عدم قاطعیتش را نشان داد و مملكت را تحویل دیكتاتورها داد، دیكتاتورها آمدند و آنها رفتند. ملت كشته شد و شكنجه دید اما وقتی بوی كباب بلند شد استعمار دوباره اینها را به حركت در آورد.
از سال ۳۲ تا حدود ۳۸-۴۰ همهشان رفتند توی خانهها نشستند، هم آنها كه میگفتند جبهه ملی ... . البته این به عنوان نمونه است همه احزاب سیاسی، در سال ۴۸ كه كندی آمد و آن هم نه به خاطر ملت بلكه دید فشار و ظلم بر ملت به قدری شده است كه ممكن است اصل ایران بیفتد داخل دامن رقیب گفت سراین دیگ را مقداری بلند كنید دو باره حضرات وارد جریان شدند و دوباره درد ملت گرفتند دوباره جبهه ملی ... ولی این جبهه ملی آن جبهه ملی نبود. تعداد اندكی از آنها بود فقط میخواستند از اسم استفاده كنند چون اسم برای عدهای جاذبه داشت آن موقع كاری كرده بود. شروع شد برای در دست گرفتن حكومت و باز میبینیم این دفعه هم شكست خوردند. حداكثر خواستشان این بود كه آن دستگاه و آن دولت، با آنها كنار بیاید. چند وكیل میخواستند همین! چنان كه دیدیم در عمل هم در همین حد توافق كردند و یكیشان كه در دوره بیستم رفت به مجلس و الان دوره پیری را میگذارند حداكثر اعتراضش، اعتراض به یك اعتبارنماه بود آن هم اعتراض كرد و گفت آقایان این اعتبارنامه را تصویب نكنید كه اگر تصویب كردید این مجلس منحل میشود و از بین میرود یعنی حفظ آن دستگاه را میخواست نه نابودی این دستگاه را و همان شخص در شهری كه از آن كاندیدا شد به شهادت همین اطلاعات تولد ولیعهد را جشن گرفت.
یعنی دستگاه را قبول داشت در اینجا هست كه میبینیم یك دفعه نقطه عطفی در تاریخ شروع میشود. یك آدم گمنام و دانشمند از قم پرچم مبارزه را در دست میگیرد و برای اولین بار لبه تیز حمله را متوجه شاه كه بزرگترین عامل استعمار است میكند جبهه ملی و سایر سیاستمداران خفه میشوند. اگر در ۱۵ خرداد شما یك سطر آوردید این حضراتی كه یقه چاك میدهند كه: «انحصارطلبی، آی انقلاب رفت» یك سطر اعتراض كرده باشند به آن حادثه جنایتكارانه ، من تمام حرفهایم را پس میگیرم. صریحا گفتند اصلاحات آری ، دیكتاتوری نه، یعنی كارهای شاه را اصلاحات قلمداد كردند! و بعد هم گفتند سیاست صبر و انتظار باید پیش گرفت....!
از سال ۴۱ تا سال ۵۶ هیچ اعتراضی نیست انگار مملكت عدالت درش حكمفرماست. ظلم نمیشود. كسی شكنجه نمیبیند، كسی كشته نمیشود اموال ملت به غارت نمیرود، یك سطر اعتراض نمیشود.
تنها امام خمینی بود كه در آن نطق كوبنده كه هنوز باورشان نمیاید كسی در آن اوج دیكتاتوری چنین سخنرانی كرده باشد، فقط او اعتراض كرد، بقیه خفه شده بودند. سرجایشان نشسته بودند، بعد هم هیچ چیز نگفتند.
جریان گذشت و استعمار دید فشار به حد اعلی خود رسیده دوباره بازی قدیمیآش را خواست شروع كند. اول تمام همش این بود كه با اصطلاح آزادی بدهد. شاه میگفت ما آزادی را اعطاء میكنیم، منت هم میگذاشت. تك حزبی را میخواست حفظ كند، جناح هم نباشد، اختلاف سلیقه هم نباشد ایشان یك آزادیهایی را اعطاء كند. در این حول و حوش است كه به خاطر اینكه عمل دست انقلابیون اصلی نیفتد حضرات، سرو كلهشان پیدا میشود .... اعلامیه ۳ نفری آقای سنجابی و شاپور بختیار و آن دیگری، آقای شاپور بختیار كه در شماره پنج بهمن ماه سال ۱۳۳۵ اطلاعات در اعلامیه حزب ایران و تأیید دكترین آیزنهاور آن موقع تأیید كرد دكترین استعماری آیزنهاور را. نه فقط در آن موقع به نفع ملت كار نمی كرد بلكه به ضرر ملت اعلامیه دادند و نامهای نوشتند آن هم خطاب به خود شاه كه: اعلیحضرت. اوضاع بد است به داد ملت برسید.
به تدریج كه انقلاب پیشرفت میكرد دشمن آقایان را بیشتر به بازی میگرفت در یك زمان افرادی كه تمامشان جمع شدند نمیتوانستند صد نفر بشوند برای ایكه شورای مركزیشان تشكیل بشود ناچار شدند آدم اجاره كنند كسی را نداشتند، آمدند عدهای را جمع كردند. و دوباره به نام جبهه ملی سال ۲۸ تشكیل میشود زمان دكتر مصدق از بین میرود، نیست و نیست دوباره سال ۳۹ زاییده میشود و دورهای فعالیت دارد دوباره نیست تا سال ۵۶ حالا چگونه میشود ۳۰ سال حساب كرد و نشست جشن گرفت به عنوان ۳۰ سال مبارزه، قالب كرد این دیگر قضاوتش با خود آقایان است! به هرحال هر چه كرد و نشست جشن گرفت به عنوان ۳۰ سال مبارزه، قالب كرد این دیگر قضاوتش با خود آقایان است به هرحال هر چه نهضت پیش میرفت استعمار بیشتر به اینها میدان میداد ملت دو میلیون نفر و ۴ میلیون نفر و در سراسر كشور ۱۵-۲۰ میلیون نفر راهپیمایی میكرد ولی بلندگوهای استعمار به پای جبهه ملی حساب میركدند آمدند كه بله ما الان در مبارزه شركت داریم ولی شركتشان چی بود؟
با این مصاحبهای كه در روزنامه شما هست، شاپور بختیار هم كه خوب رفت و الان در انگلستان او را با هلیكوپتر به این طرف و آن طرف میبرند تا به خیال خام خودشان برش گردانند. شتر در خواب بیند پنبهدانه ... آن دیگری در اوج مبارزات مصاحبهاش هست، گفت ما سلطنت را رد نمیكنیم و بعد از اینكه دستگاه از اینجا فرستاد پاریس و ذكر كرد كه میروی آنجا سنگ مفت، گنجشك مفت یا آقا را قانع میكنی كه شما را تأیید كند، چون كم كم باورشان شده بود كه در مملكت آدم نیست جز آنها، یا سكوت میكنند اما به محض اینكه رفت و از هتل تلفن زد به مقر آقا كسی كه تلفن را برداشت گفت آقا این سخن را نمیپذیرد، مگر به چند شرط.
یك: در كنگره سوسیالیستهای كانادا شركت نكند.
دو: نامه بنویسد و قانون اساسی و سلطنت را فسخ كند.
سه: به عنوان عضو جبهه ملی نه.
چهار: ملاقات خصوصی هم با كسی نداریم مثل همه بیاید پیش من.
ایشان هم رفتند آنجا توبه نامه را نوشتند دشمن امیدوار بود كه به این وسیله كنترل را در دست بگیرد یعنی حكومت را بدهد به این عده شاه هم ظاهرا برود و حكومت همین طور حفظ شود. شاپور بختیار مستقیما وابسته بیگانه بود. حرفی نیست كه حالا بزنیم از سال ۱۳۳۰- روشن بود، اسناد جاسوسیآش در انگلستان بدست آمد و همان موقع علت اختلاف آیتالله كاشانی و دكتر مصدق همین بود ....
كاشانی به مصدق پیام فرستاد بختیار كه سند جاسوسیاش دست من است چرا معاون وزارتش كردهای كه ایشان گفتند توبه كرده و كاشانی جواب داد اگر كسی زنا كرد و توبه كرد باید پیش نماز مسجد بشود؟ یك عدهای از آنها هستند كه هنوز هم قبول دارند كه باید به یك نیروی خارجی متكی بود و ما نمیتوانیم اصالت داشته باشیم ولی انقلاب ایران اصالتش در این است كه میگوید ما میتوانیم اصیل باشیم، میتوانیم به هیچ ابرقدرتی تكیه نكنیم چنانكه نكردیم و پیروز شدیم، ما نه تنها میتوانیم در ایران پیروز شویم بلكه میتوانیم جنگ را به سرزمین دشمن بكشانیم، جنگ ایدئولوژیكی ، چون امروز ایدئولوژی است، فكر است كه حكم میكند برای خودش و ما میتوانیم با آن فكر اسلامی دشمن را چه در شرق و چه در غرب و در سرزمین خودش بكوبیم ...
چنانچه امروز فكر اسلام در افریقا در خلیج فارس، در كشورهای اسلامی و غیر اسلامی دارد شكل میگیرد و دارد جا باز میكند. اگر بعضی از مسامحه كاریها و اعمال كاریهای دولت نبود تنها ما در داخل مشكلی نداشتیم بلكه همین الان دچار سرگیجه وناراحتی بود، متأسفانه بعضی اهمالكاریها به دشمن اجازه داد كه آن ضربت صاعقه آسایی كه خورده و گیج شده بود دوباره بلند شود و دوباره شروع كند خودش را تجدید كردن رمز پیروزی انقلاب ما و تداومش در تهاجمی بودنش است، در زمینه اقتصاد در زمینه سیاست در همه جا نباید اجازه بدهیم كسانی كه در آن نظام كه اسم میبرم صفیپورها، مهندس والاها كه هنوز و هنوز هم در روزنامهها هستند طلبكار شوند.
اینها هم بعد از انقلاب آخرین آرزویشان این بود كه اعدام نشوند ولی حالا میبینیم كه هر روز یك بازی در میآورند، طلبكار شدهاند ولی من در اینجا پیش بینی میكنم و میبینید این پیشبینی به نتیجه خواهد رسید اگر اهمال كاریهای دولت این ضرر داشت كه بسیاری از فرزندان رشید این مملكت شهید شدند این نفع را هم داشت كه دشمن فكر كرد انقلاب در حال شكست است و خودش را روشنتر نشان داد و در آینده نزدیك موج انقلاب تمام اینها را به زباله دان تاریخ خواهد سپرد، این را من یقین دارم اینها فكر میكنند به علت بعضی عقبنشینیها و به علت بعضی میدان دادنها مثل مار افسردهای كه نیرو پیدا كرده فكر میكنند میتوانند آب رفته را به جوی باز گردانند ولی مطمئن باشید كه این آرزو را به گور میبرند و مطمئنا ملت پیروز میشود.
«والسلام»