یک مرد که
لباس بابانوئل به تن کرده بود، پس از اهدای کادوی کریسمس به بستگانش در
ایالت تگزاس آمریکا، شش نفر از آنها را کشت و سپس خودکشی کرد.
اولین واکنش و اظهارنظر درباره این خبر این است که این اتفاق و اتفاقاتی
از این دست که یک آمریکایی در اقدامی جنونآمیز دست به قتلعام هموطنان یا
حتی خانواده خود بزند مدتهاست عادی شده و پای ثابت صفحه حوادث مطبوعات
آمریکا و جهان است.
اقدام به قتلعام در کشور آمریکا که
در حال حاضر از نظر اقتصادی، اجتماعی و حتی سیاسی بیشتر شبیه کشوری
بحرانزده است، موضوع عجیبی نیست و حتی برخی کودکان
دبستانی این کشور هم در سالهای اخیر به لطف فروش و استفاده قانونی از سلاح
گرم و آموزشهایی که از هزاران شبکه تلویزیونی به آنها داده
میشود، توانایی خوبی در خشونت و آدمکشی پیدا کردهاند.
اما نکته تأمل برانگیز و ناراحت کننده آخرین اقدام از این دست، این بود که
فردی که در شب کریسمس و پس از اهدای کادو به خانوادهاش اقدام به قتل آنها
کرد، یک ایرانی بود.
در آیین و رسوم ایرانیها، اینگونه مناسبتها از قبیل عید نوروز و اعیاد
مذهبی، فرصتی است تا افرادی که باهم خصومت و کدورت دارند، ناراحتی را کنار
گذاشته و آشتی بین آنها شروعی دوباره برای یک زندگی شاد و بدون دلخوری
باشد.
اما گویا این نگاه در میان جوامع غربی نهتنها از گذشته نبوده بلکه
روزبهروز روحیه خشک آدمهای مکانیکی که براساس مراودات روزانه همدیگر را
میشناسند، خود را به جای احساسات و عواطف انسانی مطرح میکند.
وقتی سرباز آمریکایی بعد از آموزشهای خشن در دوران خدمت برای جنگ به کشوری
ناآشنا با فرهنگ خود میرود و در آنجا به او فهمانده میشود که هرکس غیر
از آمریکایی مستحق مردن است، نتیجه آن میشود که برای سپری کردن
اوقات فراغت خود، شروع به تجاوز، کشتن و قتلعام زنان و کودکان بیگناه در
عراق، افغانستان و در گذشته دورتر ژاپن و فیلیپین میکند.
وقتی بحث تجاوز، خشونت و آدمکشی در جامعه درونی آمریکا و آمریکاییها
موضوعی حل شده است، آنگاه وقتی یکی از آنها به عنوان سرباز یا حتی دیپلمات
به کشور دیگری میرود هم به خود اجازه میدهد که این رفتار را در جامعه
جدید تکرار کند.
هیچکس یادش نمیرود زمانی را که در اقدامی تلخ و سیاه، سربازان آمریکایی مستقر در ژاپن به دختران دانشآموز این کشور حمله کرده و آنها را مورد تجاوز قرار دادند اما به دلیل قوانین قرون وسطایی که پس از شکست ژاپن از آمریکا و اشغال این کشور وضع شد، حرف حق ژاپنیها به جایی نرسید.
چرا اینگونه شد؟ چون نوعی کاپیتولاسیون را
میان خود و نظامیان آمریکایی تجربه میکنند و علیرغم گذشت بیش از ۶۵ سال
از پایان جنگ جهانی دوم هنوز آمریکاییها مانند یک مستعمره با قطب اصلی
اقتصادی دنیا برخورد کرده و با وجود اعتراضات گسترده مردمی، سربازان خاطی
آمریکایی در صورت ارتکاب جرم در ژاپن محاکمه نمیشوند.
یا اینکه در تاریخ غمبار حمله نظامی آمریکا به کشورهای افغانستان و عراق که با دروغهایی مانند تعقیب عاملان یازده سپتامبر و کشف سلاح کشتار جمعی آغاز شد، کم
نیست اخبار مربوط به تجاوز دستهجمعی سربازان آمریکایی به زنان و
دختران بیدفاع این کشورها که نهتنها بابت این کارهای شنیعشان عذرخواهی
نکردند، بلکه خود را بیگناه هم دانستند.
روحیه خشونتطلبی و پرخاشگری سربازان آمریکایی فقط انسانهای بیگناه و بیدفاع را مورد هجوم قرار نداده است.
در یکی از آخرین شاهکارهای سربازان آمریکایی، تعدادی از آنها که از خوردن
مشروبات الکلی حسابی مست شده و عقل نداشتهشان را از دست داده بودند، یک
قوچ بیدفاع را دشمن خود در میدان جنگ دیدند و با ضربات پیاپی چوب
بیسبال، این حیوان بیدفاع را نقش بر زمین کرده و شروع به هلهله کردند که
بر دشمنمان پیروز شدیم.
این اقدامات، تنها موارد اندکی از خشونتهای بیدلیل و بیپایان سربازان
آمریکایی در عرصه بینالمللی است؛ اما واقعیت این است که این سربازان
نمونه کوچکی از کلیت روحیه مردمی است که داخل آمریکا زندگی میکنند.
سالها است که به دنبال سیاستهای آگاهانه و نابخردانه سیاستمداران آمریکا،
این کشور از جهات مختلف مانند اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی و در حال حاضر
سیاسی رو به زوال است و چوب این نادانیها را فقط مردم این کشور میخورند.
آمریکاییها که به لطف زور اسلحه و تطمیع و تهدید سران کشورهای دیگر خود را بزرگ جهان مینامند و مدعی حقوق بشر هستند، آیا تا به حال به این سوال جواب دادهاند که چه بر سر حقوق شهروندان خود آوردهاند؟
آیا تاکنون به این سوال پاسخ داده شده است که فرهنگ
آمریکایی با روح و روان یک کودک 10 ساله چه کرده است که او با سلاح گرم به
مدرسه میرود و دوستان خود را به ضرب گلوله نقش بر زمین میکند؟
شکی نیست جامعه آمریکایی، جامعهای
خشن، پرخاشگر و هرجومرجطلب شده و این را میتوان از شهروندانی که برای
امنیت خود به حمل و نگهداری پیشرفتهترین سلاحهای گرم روی آوردهاند فهمید؛ وقتی که آنها
دیگر به پلیس و مسئولان قضایی کشورشان اطمینانی ندارند و ترجیح میدهند
خودشان با سارق و قاتل و متجاوز روبهرو شده و برخورد کنند.
شبکههای تلویزیونی، مطبوعات و حتی پلیس آمریکا به طور عینی با رفتار و
عملکردشان خشونت را به جامعه تزریق کردهاند و در این میان، حتی شهروندانی
هم که آمریکایی نیستند و به عنوان مهاجر در آمریکا زندگی میکنند، ناخواسته با این روحیه خشن، خو میگیرند.
اتفاقی که در شب کریسمس برای یک خانواده ایرانی رخ داد، ممکن است در آینده
برای یک مهاجر دیگر و از هر کشور دیگری رخ دهد و کسی هم پاسخگوی این نباشد
که این افراد که اگر در کشورشان بودند عیدشان، بهترین ایامشان بود، چرا در
آمریکا دست به خشونتهای اینچنینی میزنند؟
در پاسخ به اظهارنظر شهردار شهر گریپواین ایالت تگزاس که وقوع این اتفاق در روز کریسمس را تأسفبرانگیز خوانده است باید گفت: این افراد قربانیان فرهنگ خشن، پرخاشگر و ناآرام جامعه آمریکایی هستند که ناخواسته اسیر آن شدهاند.
منبع: فارس