از شروع فوتبالتان بگوييد. ظاهرا خيلي سختي كشيديد تا به اينجا رسيديد.
ببینید من پیش از این هم اتفاقاتی که برایم افتاده را تعریف کرده ام و خیلی ها هم می گویند حالا که به اینجا رسیده ای دیگر از گذشته حرف نزن. اما من به گذشته ام افتخار می کنم. همه اتفاقاتی که برای من افتاد و لطفی که خدا شامل حال من کرد باعث شد من الان اینجا باشم. روزی که من برای اولین بار به تهران آمدم تنها یک کوله پشتی داشتم. وقتی به تهران رسیدم شخصی به من گفت 150 هزار تومان بده تا تو را به تیم وحدت ببرم و تست بگیرم. اما من پولی نداشتم و آنها قبول كردند از من تست بگیرند که همان جا پذیرفته شدم. بعد شروع به تمرین با آن تیم کردم. شبها هم در یک کارگاه خیاطی پدر هم تیمی ام می خوابیدم و کار می کردم. تا اینکه آقای کمپانی من را در تمرین دید و برای تیم نفت انتخاب کرد. تیم نفت هم خوابگاه نداشت. عمه ای داشتم که در قلعه حسن خان زندگی می کرد ولی من دیدم رفت و آمد من به آنجا واقعا باعث زحمت خانواده اش می شود و تصمیم گرفتم به خانه او نروم. بعد از آن چندماه در چمن های دور میدان آزادی می خوابیدم.تمام دستفروش های آنجا مرا شناخته بودند.بعد ناچار شدم در یک فست فود کار کنم، هر روز صبح از 6 تا 12 ظرفهاي پيتزا را چرب ميكرديم، 12 ميرفتم سر تمرين و دوباره بر ميگشتم همانجا، شرایطم آنجا خیلی نامساعد بود. بعد از آن در یک کارواش کار کردم که شرایط بهتری داشت. آنجا به علت قد بلندم مسئول ماشین های شاسی بلند شده بودم!
سرپرست و مسوولان باشگاه می دانستد که شما از شهرستان آمده اید؟ نمیپرسیدند که شبها کجا میخوابید؟
چرا اتفاقا سر بازی نوجوانان نفت، مدیرعامل باشگاه برای اولین بار برای بازدید آمده بود. من در آن بازی عملکرد خوبی داشتم ,آنقدر که برای مدیرعامل جالب بود و آمد از من پرسید تو بچه کجایی؟ گفتم لرستان، گفت شبها کجا می مانی؟ گفتم دور میدان آزادی و در کارواش. این را که شنید مربی را صدا کرد و پرسید که چرا نگفته اید که بچه ها خوابگاه ندارند؟ و قول داد که خوابگاه فراهم شود اما باز هم خبري نشد و تا مدتی خوابگاه نداشتیم. بعد از آن یک نفر پیشنهاد داد که یک جا به تو خانه می دهیم ولی باید کاری انجام بدهی. گفتم چه کاری؟ گفتند رفتگری.
قبول کردید؟
بله. آنقدر به فوتبال علاقه داشتم که برایم مهم نبود. هیچ کاری را هم عار نمی دانم.اتفاقا چند روز پیش هم یکی از خبرنگارها من را در خیابان دید و صحبت کردیم . همانجا یک رفتگر هم مشغول کار بود. به من گفت حاضری با او عکس بگیری؟ گفتم بله، چرا که نه؟ دیدم روی مجله ها عکس من را در كنار اين رفتگر زده اند. اول اين كار برایم سخت بود اما بعدا دیدم هیچ اشکالی هم ندارد. (بغض مي كند) حتی یک شب نگهبان باشگاه مرا به باشگاه راه نداد. هوا هم واقعا سرد بود و لباس زیادی نداشتم. جورابهایم را روی دستهایم کشیدم و شب را تا صبح در خیابان خوابیدم. صبح که بیدار شدم دیدم مردم دور و بر من حدود 2000 تومان پول خرد ریخته اند. البته من هم پول نداشتم و با همان پولها صبحانه خریدم. شاید الان که این حرفها را می زنم بغض گلویم را گرفته باشد اما دیگر آن روزها گذشته ولی هیچ وقت فراموش نمی کنم چطور به اینجا رسیدم و الان روزنامه های دنیا اسم من را می نویسند. شاید خدا خواسته من انقدر سختی بکشم تا روزی دست چهار زندانی را بگیرم و گره از کار کسی باز کنم.
وضع مالی خانواده تان هم خوب نبود؟
بله ما از نظر مالی ضعیف بودیم. گفتنش صحيح نيست ولي باور كنيد عموهاي من وقتي به شهر ما ميآمدند حتي به خانه ما هم نميآمدند ولي الان اولين خانوادهاي كه به خانهاش ميروند، خانه ماست. پدرم هم مخالف فوتبال بازی کردن من بود و می خواست من کار کنم. واقعا توانایی تامین من را نداشت. روزی که من به تهران امدم 15هزار تومن از دایی و پسرعمویم قرض گرفتم و هنوز هم پولشان را پس نداده ام! سال اولی که قراداد بستم 800هزار تومن گرفتم که 700 هزار تومان را برای خانواده فرستادم.
زود هم ازدواج کردید.
بله یکی از دلایل موفقیت من زود ازدواج کردنم بود. چون وقتی کسی از شهرستان بیاید و تنها در تهران باشد حاشیه اطرافش زیاد می شود. شاید مجردها بعد از تمرین با دوستان به تفریح بپردازند اما من همیشه می دانم بعد از تمرین همسر و فرزندم منتظرم هستند و مستقیم به خانه می روم. اینطوری زود هم پیشرفت می کنم و به امید خدا لژیونر می شوم.
در نهايت يك روز به شما اعتماد شد و به جاي سوشا مكاني درون دروازه قرار گرفتيد.
بله، آقای حسین فرکی مربی من بود و خیلی به من کمک کرد؛ هم از نظر ورزشی هم روانی. آن موقع نسبت به سنم خوب بودم ولی به من بازی نمی داد. می گفت تو جوان هستی اگر دو گل بد بخوری دیگر محو می شوی، من هم اعتراضی نمی کردم. بعد از آن هم آقای ابراهیم زاده آمد و چند هفته به من بازی نداد و در یک بازی که نباید به من بازی می داد، من را گذاشت دورن دروازه. در بازی های گدشته سه برد و یک مساوی داشتیم و بعد از چهار بازی ما باختیم و ديگر هیچ جا به من بازی نرسید . سپس آقای گل محمدی آمد و از من خواست حوصله کنم و صبور باشم. تا اینکه در یک بازی دیدم آقا یحیی با مربی دروازه بان ها صحبت کرد و من را به عنوان دروازه بان انتخاب کرد. مدتها انتظار می کشیدم که یک بازی به من برسد و خودم را نشان بدهم. آن روز آن فرصت فراهم شد. من هم تمام سعی ام را کردم. جلوی مس بازی داشتیم و چند تک به تک گرفتم. الان هم منتظر آن یک بازی هستم منتهي در تیم ملی. چون کیروش آدمي است که یک بار به کسی بگوید آفرین، آن آفرین گفتن و تعریف تا چند روز از یاد کسی نمی رود. امیدوارم من را هم ببیند و فرصت بدهد خودم را نشان بدهم.
نظرتان در مورد انتخاب بهترین مربی لیگ گذشته چیست.
آقای فرکی واقعا مربی خوبی است و از نظر دانش و توانایی مربیگري همواره یکی از بهترین های ایران بوده اند، تیمشان هم سال گذشته قهرمان شد اما فکر می کنم با توجه به برنده شدن ایشان در سال گذشته شاید بهتر بود از جوان ترها تقدير می شد و فرصتی به جوان ها داده و این جایزه به گل محمدی یا منصوریان داده می شد.
منصوريان سال گذشته همه را بهت زده كرد.
به غیر از مربی گری نفت، در بحث تیمی هم فوق العاده بوديم. اول فصل هیچ کس توقع نداشت چنین تیمی ببیند. فکر می کنم تیمی بوديم که برای اولین بار در سه جام حاضر شدیم و مدعی شدیم و در آخر لیگ هم یک قدم با قهرمانی فاصله داشتیم.
بحثي هم مطرح شد مبني بر اينكه اصلا حق شریفي نبود كه پديده شود چون او پيش از اين هم در ليگ درخشيده بود و حداقل پديده نبود.
به نظرم حق ارسلان (مطهري) بود كه پديده شود.
حضور علي كريمي هم در جشن غوغايي به پا كرد.
ماه است اين پسر، بنازم به او، اين پسر چقدر محبوب است؟ به قول انصاريان فوتبال چقدر بد است كه علي كريمي از آن خداحافظي ميكند.
خيلي هم استقلالي هستيد ولي اين فصل به اين تيم نرفتيد.
بله، من ميگويم خواست خدا بود كه هرسال قرار است به يكي از اين دو تيم بروم و نميشود. چون استقلال و پرسپوليس هر سال گلر عوض ميكنند.
چه زماني به عنوان دروازهبان اول نفت شناخته شديد؟
من 6 سال براي پايههاي اين تيم بازي كردم. در نوجوانان يك بار سوم شديم، در اميدها يك قهرماني، يك نايب قهرماني و يك سومي كسب كرديم كه من با دست هشت تا پاس گل دادم. باورتان نميشود، دوستان من به من زنگ ميزدند ميگفتم امروز چه كار كرديد؟ ميگفتند فقط روي دفاعمان كار كرديم كه نتواني پشتشان توپ بيندازي!. در اميدها ميگفتند اين نميتواند توپ را خيلي بيندازد، خيلي حرفهاي وسط را ميبستند و من هم توپ را ميانداختم پشتشان، هشت تا پاس گل دادم، خيلي هم نزدند، يعني شرايط جوري بود كه مهاجمانمان را سه به يك ميكردم ولي نميتوانستند بزنند. امسال اين توپها خوراك وحيد اميري است، در تيم ملي صداي همه در آمده، ميگويند تو همه توپها را به وحيد (اميري) مياندازي. يك روز در تيم ملي، خسرو (حيدري) گفت تو چرا همه توپها را براي وحيد (اميري) مياندازي؟ وحيد گفت: پس به كي بدهد؟ وحيد هم پرتاب اوتهايش خيلي بلند است.
بيشترين توپي كه انداختيد چقدر بود؟
فكر كنم بازي با كره بود در كيش، علي منصوريان حواسش به نيمكت بود من توپ را پرتاب كردم، توپ روي 18 قدم حريف روي زمين خورد و گلر حريف آن را جمع كرد. علي منصوريان گفت كي بود زد؟ دفاع بود؟ بچهها گفتند علي بود كه توپ را پرتاب كرد. به نظرم اگر روي اين شروع مجددها كار شود خيلي نتيجه خوبي ميگيريم. امسال هم روي اين توپها خيلي كار كردم ولي ديده نميشويم.
يكي از مشكلات نفت هم همين است، بازيهاي اين تيم ديده نميشود.
بله، من سال گذشته آنقدر عصباني شده بودم و ميگفتم حداقل بازيهايمان را شبكه كارتون پخش كند. شما خودتان ورزشي هستيد، شما بايد بدانيد نفت چرا جزو هشتتاي برتر است؟ چرا در فينال حذفي است؟ چرا در فينال ليگ است؟ سال گذشته دو بازي مانده به آخرين بازيمان، ديدم اصلا دوربين در اطراف زمين نيست. گفتم چه ميخواهند كه نميآيند؟ بچهها ناراحت شده بودند. ايمان مبعلي بايد يكي از كانديداهاي بهترين هافبك باشد. او 14-13 تا پاس گل داده و 6-5 تا گل زده است. كدام هافبك در ايران اين كارها را كرده كه ايمان را جزو آنها نميگذارند؟ مردم بايد بدانند چرا ارسلان (مطهري) پديده ميشود.
امسال هم يك تيم قوي بستيد، به نظرم اگر شما پرتاب كنيد و نانگ بزند توي گل، ميتوانيد قهرمان شويد.
(با خنده) امسال خيلي تيم خوبي داريم. ما امسال نبايد گول پارسال را بخوريم. سال گذشته يك تيم جوان داشتيم كه به غیر از ايمان (مبعلي) و غلامرضا رضايي، كسي اسم نداشت. پارسال ميگفتيم اگر ببازيم يا ببريم، فرقي ندارد ولي امسال نانگ، جلال حسيني، پيام صادقيان، سانتوز، بوحمدان و آل كثير به تيم ما اضافه شدهاند و در صورتيكه برنامهريزي خوبي انجام شود ميتوانيم تا قهرماني هم پيش برويم. ما تيمي هستيم كه در تمام نقاط زمين، يك ستاره داريم ولي كارمان خيلي سخت شده است، امسال خيلي ميترسم. اميدوارم بدشانسي نياوريم.
مربي خوب و جواني هم داريد.
بله، ما و ساير اعضاي تيم، علي آقا را به عنوان سرمربي نمي دانيم، به عنوان كاپيتان خودمان ميدانيم. او ارتباط خوبي با ما دارد و پابه پاي ما تمرين ميكند. ارتباط خانوادگي هم داريم، حتي گاهي خودش براي بچهها غذا درست ميكند و با بچهها مينشيند و ناهار ميخورد.
برنامههاي جالبي هم براي بازيكنان دارد.
بله مثلا از يخ استفاده ميكند، يعني شما بايد برويد داخل يخ، آنقدر يخ است كه من فقط بايد آواز لري بخوانم تا تحمل كنم. ماساژورهاي ما 5 نفر شدهاند و يك تيم خيلي حرفهاي بسته است.
از يخ برايمان بيشتر بگوييد، تا چه زماني قابل تحمل است؟
مدتي كه بايد در آب يخ برويم 4 دقيقه است. وحشتناك است، يك روز به داخل رختكن آمد و به من گفت برو داخل آب يخ، من رفتم به بچهها گفتم يكم آب بپاشيد روي پاهاي من، برگشتم گفت كجا بودي؟ گفتم آب يخ، دستش را به پايم زد گفت برگرد، برگرد. تنها دغدغهاش من هستم، در 90 هم گفت كه بيرانوند نه داخل آب يخ ميروند، نه شلوار ريكاوري ميپوشد و نه جي پي اس ميبندد.
شلوار را چرا نميپوشيد؟