رهبر معظم انقلاب اسلامي روز گذشته در ديدار با سفيران و رئيسان نمايندگيهاي جمهوري اسلامي در خارج از كشور بيانات مهمي در مورد آرايش سياسي جديد جهان، تغيير ساختارها و نقش امريكاييها در اين زمينه مطرح كردند.
رجانيوز، زمينههاي اين تحولات و مدلهاي انحرافي مانند اسلام سكولار تركيه را با عباس معلمی مسئول گروه فرهنگی و اجتماعی فرهنگستان علوم اسلامی به بحث گذاشت كه حاصل اين گفتوگوي خواندني در ادامه آمده است:
در ابتدا با تبیین و تحليل بيداري اسلامي و واکاوی ابعاد این موج و علت بهوجود آمدن اين بيداري اسلامي سوالات را آغاز می کنیم و اینکه خاستگاه این موج عظیم بیداری در جهان اسلام چیست؟
در مورد علت وقوع انقلابها چند مطلب وجود دارد، اولين بحث اين است كه در اين كشورهايي كه بیداری اسلامی اتفاق افتاد، آنچه كه واضح است و همه خيلي زود متوجه آن ميشوند، بحث ظلم و فساد طبقهي حاكمه است. در همه اين كشورها، آنهايي كه حاكم بودند، افراد مستبد، ظالم و فاسد بودند، يعني هم ظلم ميكردند و هم فساد اخلاقي و سياسي داشتند كه اين مسئله به مردم فشار ميآورد.
مسئله دوم اينكه اينها با آداب، رسوم و فرهنگ مردم مخالفت ميكردند، يعني حكومت كارهايي را ميكرد كه با آداب و رسوم مردم مخالف بود. مثلاً مردم به لحاظ فرهنگ اسلاميشان نميتوانند بپذيرند كه يك عده صهيونيسم يك جايي از كشور اسلامي را بگيرند و مسلمانها را بيرون كنند، بعد هم اين حكومت با آنجا رابطهي خوبي داشته باشد و با هم بده بستان داشته باشند. يا مثلاً مردم مسلمان، حجاب را جزو واجبات دينشان ميدانند ولي اگر حكومت بخواهد براي حجاب مانع ايجاد كند يا مثلاً در دانشگاه و محيط اداري مانع ايجاد كند كه كسي با حجاب نباشد، اينها چيزهايي هستند كه با مردم درگير و موجب تحريك مردم ميشود.
بحث تحقير مردم هم بود كه اين حكومتها معمولاً به نظر مردم بيتفاوت بودند، ارزشي براي آراي مردم قائل نبودند و سعي ميكردند خودشان را با بيگانگان هماهنگ كنند.
علـت ديگر، بحث وابستگي و قدرتهاي استكباري بود كه همهي اين حكومتها به قدرتهاي استكباري وابسته بودند، حالا قبلاً كه دنيا، يك دنياي دوقطبي بود، بعضاً وابسته به شرق و شوروي بودند و بعضي هم وابسته به امريكا بودند ولي به مرور زمان، همه تقريباً وابسته به امريكا شدند، بنابراين تحمل اين وابستگي هم كه خودش يك لوازم خاصي را داشت، براي مردم سخت بود.
به نظر ميرسد عواملي را که مطرح کردید، مسائل فرعی در وقوع انقلاب های منطقه بود، مهمترين علت شکل گیری اين انقلاب ها چیست؟
به نظر بنده، علت اصلی، الگوبرداري و جايگاه پيدا كردن در نظام ليبرال دموكراسي است كه همهي اين حكومتها در آنجا جا داشتند، يعني اينكه يك حكومت ظالم بين المللي كه حالا جديداً در چندين سالهي اخير هم تكقطبي شده بوده، نوعي لوازم سياسي، فرهنگي و اقتصادي داشت و هر كشوري هم بايد در اين معادلات يك جايگاه پيدا ميكرد؛ هم به لحاظ مديريت جهاني و هم به لحاظ اينكه اين كشور بتواند در اين سيستمسازي كه انجام شده، نقش خودش را به خوبي ايفا كند. مثلاً اين كشورها براي نظام تكقطبي، بازار فروش فراهم ميكردند، وقتي آنها ميخواستند جنس اقتصاديشان ارزان دربيايد، بايد مواد اوليهي ارزان و كارگر ارزان ميبردند، يعني از اين طرف مواد خام، بازار كار و حتي بازار سرمايه را ارزان به دست بياورند و از آن طرف جنسشان را گران بفروشند؛ هر دوي اين فداسازيها را هم حاكمان انجام ميدادند كه لازمهاش اين ميشد كه يك فاصلهي طبقاتيِ سنگيني در كشورهاي تحت سلطه پياده شود. در طبقهبندي اقتصاديِ بزرگي كه در دنيا بهوجود آمده، يعني اگر بخواهند مردم آن كشورهاي بالا دست، خوب و خوش زندگي كنند، با كمترين تحرّك و امكانات بيشترين بهره را ببرند، بايد خودشان را به رأس هرم نزديك كنند، وقتي آنها رأس هرم شدند، اين هرم قاعده ميخواهد، قاعدهاش در اين كشورهاي تحت سلطه ميافتد، به عبارتي اين نظام، نظام صدور فقر از كشور سرمايهداري به كشور هاي وابستهي درجهي پايين است.
در نتيجه، در اين كشورها نظام طبقاتي اقتصادي درست ميشد، در اين نظام طبقاتي، آنهايي كه جزو هيئتهاي حاكمه هستند و اطرافيانشان، قدرت اقتصادي خوبي پيدا ميكنند، چون اينها آن درهاي ورودي و ارتباطي اقتصاد بيرون و داخل هستند و طبقات پايينتر اينقدر فقير ميشوند كه مثلاً عدهي زيادي از مردم در مصر ميروند در قبرستان زندگي ميكنند. يا به عنوان نمونه، اتفاقي كه در تونس افتاد، آدمي كه تحصيلات دانشگاهي دارد، روي گاري هم كه ميخواهد دست فروشي كند، با مخالفت روبرو مي شود، چون اينطور دست فروشي با آن مجموعه قوانين مخالف است، بلكه هر كسي بايد برود يك مغازهاي و سازماني داشته باشد و اين سازمان هم بايد وصل به آن سازمان اصلي باشد.
بنابراين علت اصلي همين است كه مديريت اين كشورها، مديريت جهاني را پذيرفته و در آن مديريت جهاني يك جايگاه براي خودش پيدا كرده بود و اين جايگاه، لوازمي را مانند ظلم، فساد، وابستگي و مخالفت با فرهنگ مردم و تحقير مردم ايجاب ميكرد. مردم عليه اين مسائل شوريدند.
در اين ميان، آنچه كه بيشتر توانست به اين قیامها كمك كند، اين بود كه جمهوري اسلامي، 33 سال پيش، خودش را از اين دامي كه براي كشورها درست كرده بودند، با انقلاب اسلامي خارج كرد و از زير سلطهي امريكا كه درآمد، زير سلطهي شوروي هم نرفت. 33 سال با اين نظام بدون وابستگي جنگيد و مردم ديدند كه در بعضي جاها همهي دنيا و قدرتهاي دنيايي دست به يكي كردند كه اين انقلاب را زمين بزنند اما اين انقلاب روي پاي خود ايستاد و شجاعانه و سربلند و آزادانه جلو رفت و توانست يك الگوي خوب به كشورها نشان بدهد كه بدون وابستگي هم ميشود ابرقدرتها را زمين زد كه اين، يك الگو بود.
با توجه به ایفای نقش بدلی در برخی کشورها برای الهام بخشی به انقلاب ها، استکبار جهانی براي كنترل انقلاب های منطقه چه روشی را در پیش می گیرد؟
امريكا بزرگترين حامي اسرائيل و در عين حال، بزرگترين دوست حكومتهاي وابسته بود كه براي مردم قابل هضم نبود، مردم ديدند امريكايي كه ميخواست خودش را در رأس تمدن، آزادي و رفاه معرفي كند، از طريق دوشيدن آنها به چنين قدرتي رسيده، مردم ديدند امريكايي كه خودش را مظهر آزادي نشان ميداد، از ظلمي كه در كشورشان ميشود، حمايت ميكند. بعد ديدند كه داستان زندان گوانتانامو پيدا شد و به كشورهاي مختلف ظلم ميكند. اين ترفندها آشكار شد و جمهوري اسلامي هم در آشكار شدن اينها نقشهاي مهمي را داشت.
امريكا به اين فكر افتاد كه بعد از متلاشي شدن شوروي كه فكر كردند جهان تك قطبي ميشود، به اين نتيجه رسيدند كه اگر بخواهند اين كشورهاي اسلامي را كنترل كنند، بهتر است كه ساختار اين كشورها را عوض كنند، به زور جنگ وارد آنجا شوند و بعد خود ساختار را عوض كنند. يك چيز جديدي درست شود كه ظاهر آن، دموكراسي باشد، بعد هم تا مردم بخواهند اين ترفند جديد را بفهمند، دموكراسي هدايت شده، مستقر ميشود، طرحشان اين بود كه با حملهي به عراق و افغانستان بيايند دو پايگاه درست كنند و بعد هم بتوانند ايران و بقيهي كشورها را بگيرند.
ايران و بهويژه شخص مقام معظم رهبري در شكست اين نقشه، نقش اصلي را داشت. همان جا فرموده بودند كه امريكا نبايد به اين دو كشور برود و اگر رفت، نبايد بتواند از اين كشورها بيرون بيايد، همين اتفاق افتاد و در باتلاق عراق و افغانستان گير كردند و آن نقشهي خاورميانهي جديدشان بههم خورد، در اين شرايط، انتظار نداشتند كه در كشورهاي اسلامي يك دفعه حركت مردمي پيدا شود.
اما وقتي اين اتفاق در تونس افتاد، گيج شدند و قدرت تحليل و برنامهريزي نداشتند كه بتوانند اين حركتهاي مردمي را هدايت كنند، بنابراين سعي كردند در كشورهاي مختلف الگوهاي متعددي پيدا شود كه ببينند اين الگوها كدام يك جواب ميدهد؟ تا حدودي هم متناسب با شرايط همان كشورها بود و تا حدودي هم كه شايد خودش آزمون و خطا بود.
در تونس "بنعلي" خيلي زود فرار و حكومت را واگذار كرد. در مصر فكر كردند كه آقاي مبارك را به حاشيه ميبريم و در خود مصر او را نگه ميداريم و گروه دوم را سر كار ميآوريم كه بعد به وسيله اينها، التهاب مردم كاهش يابد، چون سعي كردند همهي التهاب را روي مبارك متمركز كنند و بعد بگويند حالا اين مبارك و خاندانش رفتند و شما سر جايتان بنشينيد.
در يمن و بحرين كه ميديدند تشيّع پايگاه دارد، احتمال الگوبرداري دقيق از جمهوري اسلامي وجود دارد و حكومتشان هم تاب مقاومت ندارد، از عربستان استفاده كردند كه با حمله و كمك نظامي از هيئت حاكمه پشتيباني كند و با كشتار مردم سعي كند، آنها را سركوب كند.
در ليبي حكومت را آزاد گذاشتند تا به كشتار مردم بپردازد و بعداً هم اگر خودشان آمدند، كاري كردند، تا ميديدند جناح انقلابيون به پيروزي نزديك ميشود، مواضع همينها را بمباران ميكردند و ميگفتند اشتباه شد! سعي ميكردند كه بين اين دو جبهه، توازن قوا 50 به 50 شود و اين وضعيت، به زودي حل نشود كه نتيجهاش يك كشتار وسيع و از بين رفتن تمام ساختارها و زيرساختهاي كشور شود تا ولو اينكه ناتو بهظاهر هم مستقر نشود، اما اين كشورها وقتي كه بخواهند دوباره بازسازي شوند و تأسيسات شهري و نفتي را بازسازي كنند، احتياجهايي دارند و ميتوانند بازار اقتصاد ورشكستهي خودشان را از همين طريق درست كنند، اين بيكاريِ نزديك به 10 درصدي كه پيدا كردند، اين ركود اقتصادي كه پيدا كردند، از طريق بازسازي كشورها اين را به چرخش دربياورند. اين الگوهايي بود كه به كار گرفتند.
ولي در اصل كنترل اين انقلابها، همان كارهايي را كردند كه درمورد كنترل انقلاب اسلامي ميكردند. حضرت آقا هم در فرمايشاتشان براي اين بيداري اسلامي به خيلي از اين موارد اشاره كردند و گذرا از آن رد شدند. مثل همين كه وقتي حكومت در حال سقوط است، آخرين تير تركش حكومت، حكومت نظامي است، در خيلي از كشورها، حكومت نظامي برقرار شد و الآن هم هست. اگر حكومت در آخرين مراحل سقوط ميكند، آن مهرههاي اصلي افشا شدند و ميروند، سعي كنند كه يك مهرههاي وابستهي سياسي را جايگزين كنند، مثلاً در ايران وقتي كه ديدند شاه در حال رفتن است، آقاي شاپور بختيار را آوردند كه بختيار سالها بهعنوان يك آدم مبارز زندان رفته و مخالف رژيم تعريف شده بود، سعي كردند به اين وسيله مردم را گول بزنند، حالا عين همين كار در مصر انجام مي شود كه آن عده بروند و عده ديگري سر كار بيايند كه خيلي شناخته شده نيستند، به اصطلاح انقلابيون تقلبي.
حالا اگر باز اين توطئه هم افشا شد، بيايند از طريق وابستگان فرهنگي اين كار را بكنند، وقتي انقلاب ما پيروز شد و شاپور بختيار هم كنار رفت، يك دفعه شخصيتي مثل داريوش شايگان از فرانسه به ايران آمد و بعد، همهي روزنامههاي دست نشاندهندهي داخلي تبليغ كردند كه اين آقا، رئيس جمهور آيندهي ايران است و راديوهاي بيگانهشان هم حمايت كردند. ولي امام خيلي زود اين ترفند را فهميدند و با يك جمله كه آقاي داريوش شايگان كه خواست به خيال خودش يك تعارفي كند، گفت من براي رياست جمهوري نيامدم، امام فرمودند بله ميدانيم شما شايستگي اين كار را نداري، حذف شد و بلند شد رفت به همان فرانسه.
بعد سعي كردند با جبههي ملي روي خوش نشان بدهند و جبهه ملي را روي كار بياورند، بعد كه آن جبهه كنار زده شد، ما ميبينيم آنها پله پله سقوط و عقبنشيني ميكنند، بعد آمدند با نهضت آزادي اين كار را بكنند كه در اين نهضت هم عاملي مثل عباس اميرانتظام داشتند كه سعي ميكردند به حكومت خط بدهند، يعني اين تعادل قوا را حفظ كنند، در آن ماجراي مسافرت نخستوزير به الجزاير كه آن اتفاق افتاد، حكومت هم كنار رفت و اين توطئه هم افشا شد.
وقتي ديدند از هيئت حاكمه كاملاً دستشان خالي شد و هيچ راهي وجود ندارد، آمدند توطئههاي ديگري مثل كودتاي نوژه كردند. بعد سعي كردند تجزيه طلبي راه بيندازند، بعضي اقوام حاشيه كشور را مثل جريان كردستان، جريان خلق مسلمان در آذربايجان، جريان خلق عرب در خوزستان و سيستان و بلوچستان، تحريك كنند تا يك تكه از كشور جدا شود و بين آن تكه و داخل كشور يك جنگي رخ بدهد و حكومت ساقط شود.
با فداكاريهايي كه مردم كردند، اين ترفندها خنثي شد، سعي كردند جنگ داخلي راه بيندازند، با تحريك منافقين و پشتيباني اطلاعاتي و حتي نظامي مالي سعي كردند اينها را وارد كار كنند كه آن هم موفقيتآميز نبود و بعد همين كه در پيام رهبري هم هست، جنگ همسايگان درست كردند. صدام را تحريك كردند كه به ايران حمله كند و بعد هم حمايت كردند كه اين انقلاب را زمين بزند. او هم فكر ميكرد كه سه روزه ميتواند به تهران برسد و حكومت را ساقط كند، با فداكاري مردم و رهبري خردمندانهي حضرت امام، اين توطئهها هم خنثي شد.
وقتي كه انقلاب از اين همه از خطرات دور شد، آنها فكر كردند كه اين انقلاب، الگوي ساير كشورها قرار ميگيرد، سعي كردند الگوي تقلبي درست و مشابه سازي كنند. اول كار سعي ميكردند كه همين صدام را براي مردم عرب بهعنوان سردار قادسيه الگو كنند كه سردار عرب باشد و بعد هم بگويند جنگ بين عرب و عجم، و به جاي اينكه عربها امام خميني را الگو قرار بدهند، صدام حسين را الگو كنند.
اما با آن وضعيتي كه جنگ پيدا كرد و آن وضعيتي كه صدام داشت، اين الگو نگرفت! بعد آمدند، گفتند چه چيز موجب شد كه جمهوري اسلامي در عين حال كه همهي دنيا پشت صدام جمع شدند، امريكا و عربها پول ميدادند، فرانسه و شوروي اسلحه ميدادند، امريكا حمايتهاي ديپلماتيك ميكرد و با ماهوارهها محل حمله ما را گزارش ميداد و راهكار نقشهي نظامي براي آنها ميداد، يعني حمايت كامل فرهنگي اقتصادي نظامي از اين كشور ميشد، نتوانست انقلاب را زمين بزند و اين انقلاب توانست روي پاي خودش بايستد؟
ديدند يكي از بزرگترين محورهاي تكيه انقلاب، همان استراتژي حضرت امام بود كه خون بر شمشير پيروز است، بعد ديدند اين سلاح شهادت طلبي و روحيهي شهادت طلبي موجب ميشود كه اين انقلاب بتواند جلوي همهي دنيا بايستد. سعي كردند همين روحيه را به شكل تقلبي درست كنند، بحث بنلادن و طالبانيسم را راه انداختند كه در عين حال كه ادعاي اسلاميگري داشت، يك چهرهي خشن و زشتي از اسلام نشان ميداد كه موجب ميشد در دنيا، اسلام با يك چهرهي زشتي معروف شود تا ابرقدرتها بتوانند كشورهاي اسلامي را بكوبند و همين هم موجب ميشد مردم از اسلام منزجر شوند با آن حركاتي كه طالبان در افغانستان انجام ميدادند. اين الگو هم با خردمنديهايي كه جمهوري اسلامي بهويژه مقام معظم رهبري به كار بردند، شكست خورد، آنهم در حالي كه حتي در داخل، برخي دنبال اين بودند كه بين افغانستان طالباني با جمهوري اسلامي درگيري ايجاد كنند اما با خردمندي حضرت آقا اين اتفاق هم نيفتاد و آنها به خاطر اينكه يك پايگاهي پيدا كنند كه بتوانند به ايران حمله كنند، خودشان به دست خودشان، طالبان و صدام را از بين بردند.
اصل بحث همين بود كه بخواهند پايگاهي درست كنند و بعد جمهوري اسلامي را تحت فشار قرار بدهند و از بين ببرند و آن تغييراتي را كه ميخواهند، در منطقه انجام بدهند. همينطور كه در قسمت قبل عرض كردم، رهبري، خردمندانه طراحي كردند و يك ابرقدرت را در اين باتلاق گير انداختند. اين اتفاق كه افتاد، به فكر الگوي ديگري افتادند و آمدند ديدند كه الگوي اسلام آمريكاييِ سنّتي كه عربستان سعودي باشد كه يك حكومت پادشاهي دارد و يك گروه مستبدي سر كار هستند، نه انتخاب مجلس، نه قانون اساسي، نه آزاديِ مردمي، حتّي يك زن بخواهد رانندگي كند، محكوم ميشود، اين الگو ديگر قابليّت دوام ندارد، آمدند الگوي امريكايي يعني اسلام آمريكايي مدرن بازسازي شده آن را در تركيه درست كردند كه براي اين مسئله نزديكترين بود. چون تركيه حكومتي داشت كه در آن انتخابات برگزار ميشد ولي هميشه طرفداران غرب پيروز ميشدند و اگر طرفداران اسلام هم پيروز ميشدند، نظاميها ميآمدند، يك كودتا ميكردند و يك مدتي هم سر كار ميماندند و جريان فرهنگي و سياسي جامعه كه آماده ميشد، اينها كنار ميرفتند و انتخابات برگزار ميشد و شخص ديگري سر كار ميآمد كه خواستههاي غرب را دنبال كند.
وقتي كه ديدند مردم مسلمان تركيه هم غيرت دينيشان تحريك شده و دنبال پياده شدن اسلام هستند و حزب رفاه كنار زده شد، با كودتاي نظامي حزب اعتدال و توسعه كه روي كار آمد، چراغ سبز دادند به اينكه اين حزب ميتواند جلو برود و از اينكه نيروهاي نظامي دوباره بخواهند كودتا كنند، جلوگيري كردند. اين حزب توانست پيشرفت كند. چرا ميگوييم اساس اين حزب اسلامي، امريكايي است؟ براي اينكه به آزاديهاي فردي اهميّت ميدهد، در انجام فرايض ديني، يعني شريعت فردي را اجازهي بروز ميدهد، زن نخستوزير، محجبه است و سعي ميكند ممنوعيت حجاب در دانشگاهها برداشته شود، مردم آزادانه مسجد بروند و سخنراني كنند، اگر مثل مراسم عاشورا برگزار ميشود، نخست وزير هم در آن شركت ميكند، ولي در عين حال، آن محلههاي فساد داخل تركيه هم سر جايشان هستند و آنها را تعطيل نميكند، لائيكها هم سر جاي خودشان هستند، آنتاليا هم با آن مشروبفروشيها و فاحشه خانههايش سر جاي خودش هست. اگر اين مردم هم بخواهند آنجا را بگيرند، همين حكومت جلويشان را ميگيرد، ولي آنچه مهم است، اين است كه ساختار و فعاليتهاي نظام به دين ربطي ندارد و سكولار است، ولو بعضي از مجريان در اعمال فرديشان مسلمان باشند، زن آقاي رئيسجمهور محجبه باشد و نماز بخواند و در مراسمهاي مذهبي هم شركت كند، ولي اصل حكومت سكولار است، يعني دين در آن نيست، يا مثلاً اصل اسرائيل را به رسميت ميشمارد ولي در فرعش با اينكه اسرائيل، يك حكومت بچه كش است، آقاي رئيس جمهور تركيه فقط ژست ميگيرد و سفيرش را احضار ميكند اما پايگاه آنجا تعطيل نميشود و سپر موشكي ناتو هم در تركيه مستقر ميشود.
وقتي كشتي آزادي را ميفرستد و آنها هم تعدادي از مردم تركيه را ميكشند، نخست وزير نميآيد اين سفارتخانه را تعطيل كند، ميگويد اگر يك معذرتخواهي كنند، كار تمام است، در حالي كه آنها هم جريتر ميشوند و همان معذرتخواهي را هم نميكنند. بعد نقش امريكايي حكومت هم در سر جاي خود ظاهر ميشود كه وقتي در منطقه انقلابهاي عربي رخ ميدهد، دولت تركيه در مقابل اسلامگرايي ترمز ميشود، حتي در حالي كه ژست ضد اسرائيلي دارند، عليه محور مقاومت يعني سوريه سوريه كودتا درست ميكنند. تركيه در كنار عربستان فشار ميآورد و از همهي ترفندهايشان استفاده ميكنند كه حكومت سوريه را از بين ببرند كه يكي از قطبهاي پشتيبان مقاومت اسلامي است. براي ايران هم نماينده ميفرستند كه ايران را راضي كنند كه ساكت باشد تا ما كلك سوريه را بكنيم، بعد كه با عكس العمل شديدي كه از ايران ميبيند و تهديدي كه مي شود، تا حدودي دست برميدارد.
اين الگو، درست زماني كه مردم مصر دارند انقلابشان را به آخرين مراحل پيروزي ميرسانند و دنبال الگوي حكومت هستند، اين نقش را بازي ميكند و در آنجا ميگويد حكومت سكولار درست كنيد، يعني در موارد فرديتان آزاد باشيد و كارهاي دينيتان را بكنيد، ولي ساختار حكومت و فعاليتهاي حكومت بر اساس نظام سكولار بين المللي بچرخد، اينجا نقش خود را روشن ميكند.
منظور ما اين نيست كه بگوييم آقاي اردوغان وابستهي سياسي است، ميخواهيم بگوييم آقاي اردوغان يك وابستهي فرهنگي است، بفهمد يا نفهمد! پول بگير باشد يا نه، آنچه كه در ذهن وي هست، اين است كه حكومتي بهوجود بياوريم كه اسلام و دين را در امور فردي و گوشه مساجد خلاصه كند، ولي امور اجتماعي بر اساس يك فرمول ديگري بچرخد. سر جاي خودش اگر بخواهيم مقايسه كنيم، قطعاً خواهيم گفت نهضت آزاديِ ايران و رهبر مرحومشان آقاي مهندس بازرگان صدها پله مسلمانتر از حزب عدالت و رفاه تركيه هستند، آنها متعاملتر و عمل كنندهتر به احكام اسلامي بودند تا اينها.
يكباره ميبينيم اردوغان به مصر ميرود، دست اين توطئه باز و از همه طرف حمايت ميشود، هم بيبيسي و هم صداي امريكا و هم روزنامههاي مؤثر غربي حمايت ميكنند، از اينكه بهترين نوع حكومت اسلامي حكومت تركيه است، جريان فتنه در ايران هم كه در وابستگي فكري و فرهنگيشان جاي هيچگونه شك و شبههاي نيست، در مجلات خودشان پرونده باز ميكنند كه نتيجه آن هم تأييد حكومت سكولار تركيه است، همه هماهنگ با هم هستند، همانهايي كه ميخواهند جمهوري اسلامي و حكومت ولايت فقيه را زمين بزنند، يعني حكومتي را كه در ساختار حكومتي و عملكرد با الگوي ديني عمل ميكند، همهي اينها با هم يك دفعه پشتيبان اسلام تركيه ميشوند كه نشانهي واضحتري است براي اسلام امريكايي كه حضرت امام ميگفتند.
برای مقابله با این ترفندها و بدل سازی غرب برای کشورهای اسلامی، چه بايد كرد؟
ميتوانيم اين بحث را در دو بخش تبیین كنيم، اينكه خود آنها بايد چه كنند و اينكه ما براي آنها چه بايد بكنيم؟ اينكه خود آنها بايد چه بكنند كه فرمايشات مقام معظم رهبري بهترين راهنماست، در مورد مطالبي كه ايشان گفتند، همه بايد دقت كنند، از درگيري داخلي پرهيز شود، فريب دشمن خارجي را نخورند، به عواملي دل نبندند كه عنصر درجهي دو از همان افراد نظام قبلي است، اينكه بپذيرند آقاي مبارك برود ولي رئيس ارتش او آنجا بماند، يا مثلاً فرض كنيد نخستوزيرش بماند، مشخص است كه اين مسئله را حل نميكند، وابستگان سياسي را هم طرد كنند، كساني كه يا به غرب به صورت آشكار وابسته بودند و يا ارتباطات ضعيفتري داشتند، اينها نميتوانند انقلابها را به مقصد برسانند. وابستگان فرهنگي و طرحهايي را كه مبتني بر الگوي ليبراليسم است و يا كساني كه طرز فكرشان طرز فكر ليبرالي است، بايد طرد كنند. در قسمت اول عرض كرديم كه اصل مشكلي كه در كشورهاي دستخوش انقلاب بهوجود آمده بود، اين بود كه اين حاكم فاسد جبار، وابسته به نظامي است كه آن نظام هم فقط نظام عناصر نيست بلكه نظام روابط است، نظام الگوها و نظام فرمولهاي زندگي است، اگر اين عناصر بروند، مثل الگوي تركيه، باز هم نتيجه همان خواهد شد، با يك شدّت و ضعفهايي اين لوازم پيدا ميشود، حالا ممكن است اگر حكومت دست افراد متديّني باشد، اين افراد متديّن خودشان كمتر بريز و بپاش كنند، خودشان كمتر فساد كنند و يا ظلم كمتري كنند ولي اين نوع حكومت ظالمانه است، همينطور كه آمريكا مجبور ميشود در داخل و خارج خودش يك ظلمهايي انجام بدهد، خودش هم كه دلش نميخواهد به عنوان شيطان و ظالم بزرگ تاريخ و دورهي زماني معروف شود، اما لازمهي آن سيستم و نظام اين است كه اين كارها را انجام بدهند.
به هر حال، انقلابيون نبايد الگوهاي ليبراليستي و اشخاص وابستهي فرهنگي را بپذيرند كه طرز فكر سكولاري ليبراليستي دارند و ميخواهند مملكت را لائيك يا سكولار بچرخانند، بلكه بايد سعي كنند با كشورهاي اسلامي كه الگوي سالمي داشتند، هماهنگي داشته باشند و از كمك آنها استفاده كنند. يكي از مهمترين كارها اين است كه در سازماندهي كشور تسريع كنند از بزرگترين پيروزيها و عوامل پيروزي و دوام جمهوري اسلامي همين تسريع در سازماندهي بود، روز 22 بهمن كه انقلاب پيروز شد، در 12 فروردين يعني كمتر از دو ماه، اول حضرت امام آمدند اصل نظام را به رأي گذاشتند كه همهي مردم آمدند به جمهوري اسلامي رأي دادند. بعد در يك فاصلهي خيلي كم، مجلس خبرگان تشكيل شد كه حاصل آن، قانون اساسي شد. وقتي قانون اساسي را تنظيم ميكردند، بزرگان ما مثل شهيد مدني، شهيد دستغيب، شهيد اشرفي اصفهاني، شهيد بهشتي كه همهي اينها امام جمعههاي شهرهاي بزرگ ما بودند، حضور داشتند، حتي كار تدوين قانون اساسي به ماه مبارك رمضان هم برخورد كرد و حضرت امام اين علماي بزرگ را در تهران نگه داشتند تا كار را تمام كنند.
در طي كمتر از يك سال، همهي اين نظامها مستقر شد و وقتي كشور سازمان گرفت، توطئهها خيلي زود كشف و خنثي شد، يعني نظام قدرت عملكرد و سازماندهي و ساماندهي پيدا كرد، بنابراين يكي از كارهايي كه بايد در انقلابهاي منطقه نيز دنبال كنند، همين تسريع در سازماندهي است. آن زماني كه ما انقلاب كرديم، در بيشتر كشورهايي كه انقلاب ميشد، اصلاً قانون اساسي درست نميكردند، مثل خود ليبي كه يك كشور انقلابي بود، يا مثل بعضي كشورهاي بلوك شرق. وقتي كسي پيروز ميشد، خودش ميآمد هر كاري دوست داشت، ميكرد. ولي امام فشار زيادي آوردند كه هر چه زودتر، سازمان و عناصر نظام تعريف شود، بنابراين يكي از كارهايي كه بايد بكنند، همين است كه نبايد سازماندهي را به امروز و فردا بياندازند كه وقت بگذرد و بعد هم توطئههاي دشمن غربي كارساز شود و اينها را زمين بزند.
كاري كه ما بايد براي آنها بكنيم، اين است كه آنها را مورد حمايت معنوي و مالي قرار بدهيم، نگذاريم به خاطر ضعف مالي و تكنولوژيكي، به سوي همان استعمارگراني كه تا ديروز در اين كشور ظلم ميكردند، دست نياز دراز كنند. ما بايد خودمان را آماده و اعلام آمادگي كنيم كه حتي به اينها كمك مالي و ابزاري و علمي كنيم، همچنين اينها احتياج به كمكهاي اطلاعاتي نيز دارند، چون قطعاً سازمانهاي اطلاعاتيشان از هم متلاشي شده است. بعضي از عناصري كه وارد ميشوند و يا برخي از گروهها، طيفهاي وابسته و چهرههاي پنهاني هستند كه وارد دستگاهي ميشوند تا يك روز ضربهي خودشان را بزنند، ممكن است ما به لحاظ آن قدرت اطلاعاتي كه داريم، بتوانيم متوجه شويم و اينها را آگاه كنيم. ما ميتوانيم از اينها حمايت ديپلماتيك هم بكنيم، در مجالس و همايشهاي بين المللي از آنها حمايت كنيم تا بتوانند روي پاي خودشان بايستند. مهمتر از همه اين موارد، راهنماييهاي فرهنگي است كه بايد آنها را با اصول كشورداري اسلامي و الگوهاي حكومتداري اسلامي آشنا كنيم.
همينطور كه مقام معظم رهبري فرمودند، با توجه به اينكه اين كشورها به لحاظ مذهب با ما تفاوتهايي دارند، اينكه توقع داشته باشيم عيناً مشابه ما قانون اساسي بنويسند، تقريباً غير ممكن است ولي ما بايد به آنها كمك كنيم، يعني يك عده از افراد ما كه روي حقوق اساسي كار كردهاند، فقه اسلامي و حقوق اسلامي را به خوبي ميشناسند، بايد كمك كنند كه يك قانون اساسي و حقوق اساسي پيشنهادي نوشته شود، ولي گوشهي كوچكي را ما نشان بدهيم.
ممكن است ما قدرت اينكه قانون اساسيِ كامل را از اول تا آخر بتوانيم بنويسم، نداشته باشيم ولي اينكه كليات را بنويسيم و يا يك دستهبندي كلياش كه بتواند بر اساس قواعد و آموزههاي ديني نزديكترين چيز به اسلام باشد، به اينها پيشنهاد كنيم تا ريزهكاريهايش براي بعد بماند.
رهبر معظم انقلاب هم اشاره فرمودند که حكومت مردم سالاري ديني متناسب با نيازهاي بومي و مذهبي ملتها بهترین گزینه است.
يعني مردم سالاري ديني كه در ايران به شكل حكومت ولايت فقيه سازمان يافته، بايد با فقه، فرهنگ و مذهب مردم مصر، تونس و ليبي متناسب و بومي شود. همانطور كه عرض كرديم حضرت امام خيلي خوب اينها را جا انداختند و نظام را ساختند كه مردم، رئيس جمهور، اعضاي مجلس و شوراي شهر را بتوانند انتخاب كنند. وقتي مردم در حكومت شركت كنند، ضربه پذيري حكومت پايين ميآيد و ضربهناپذير ميشود. هر وقت دشمن بخواهد حمله كند، مردم اين حكومت را از خودشان ميدانند، بنابراين دفاع ميكنند كه اين همان وجه مردمي حكومت ميشود. مردم سالاري ديني هم كه يعني بايد و نبايدها، ارزشگذاري، قانونگذاريها بايد بر اساس معارف اسلامي باشد، اگر بايد و نبايدها و ارزشها اسلامي شد و عناصر حكومتي توسط مردم با يك سازماندهي خاصي انتخاب شدند، همان مردم سالاري ديني ميشود. البته اين ارزشهاي تشيع تفاوتهايي با اهل سنت دارد، بوم ما يك تفاوتهايي با بوم آنها به لحاظ فرهنگي تقسيمات كشوري دارد اما اينكه مثلاً تعداد نمايندهها چقدر باشد، فرعيّات هستند و ميتواند متناسب با آن كشور تنظيم شود.