سعید ساداتی/ محمد جواد ظریف را باید این روزها سوژه اول رسانه های کشور نامید؛ فردی که به همراه تیمش پس از هجده روز مذاکره نفس گیر در «هتل کوبورگ» سرانجام توانست، کار مذاکره با قدرتهای قلدرمآب غربی را به جمع بندی برساند و با انتشار بیانیهای مشترک به کشور بازگردد.
به گزارش جهان نیوز، پیش از این هم پیش بینی می شد که چنانچه ظریف بتواند مچ همتایان غربی خود را بر سر میز مذاکرات بخواباند، محبوبیت او دوچندان شده و موجی از پیام های تقدیر و تشکر از او و همکارانش در فضای مجازی و رسانهای به راه بیفتد اما در این بین، برخی رسانهها ظریف را با افردی در تاریخ مقایسه می کنند که به نظر می رسد چنین قیاسهایی نه تنها شان و منزلت او را بالا نمی برد و پاسخی به زحمات وی و همراهانش نیست، بلکه بالعکس زمینه تخریب چهره وزیر امور خارجه کشورمان را پدید میآورد.
«محمد مصدق» یکی از چهره هایی است که ظریف با او قیاس می شود و این روزها او را «مصدق زمان» می نامند. اما باید بررسی کرد و دید آیا براستی این قیاس حق زحمات شبانه روزی ظریف را ادا می کند یا ظلمی تاریخی در حق او رقم می زند؟!
برای بررسی این موضوع نگاهی کوتاه و گذرا خواهیم داشت به نقش مصدق در بزنگاه های تاریخی ایران.
عمده حامیان و مشوقان پیوند مصدق-ظریف، ملی شدن صنعت نفت را مهمترین دستاورد وی برای کشور می دانند و از این رو او را تا سرحد یک «قدیس» بالا می برند؛ حال این سوال پیش می آید که براستی «مصدق قهرمان نهضت ملی کردن صنعت نفت بود؟!»
برای کسب پاسخ این سوال، باید ساعت ها کتب تاریخی را تورق کرد و نظر کارشناسان و تاریخ شناسان را در این باره جستجو کرد که تفصیل این امر، در این مقال نمی گنجد، اما برای تنویر افکار عمومی چند نمونه از اقدامات مصدق در راستای ملی شدن صنعت نفت بازگو می گردد تا پاسخ سوال مطروحه نیز روشن شود.
نقش مصدق در ملی شدن صنعت نفت
مصدق در انتخابات مجلس چهاردهم سال ۱۳۲۲ به مجلس راه مي يابد و در آذر ۱۳۲۳ طرحي را ارائه مي كند كه دولت حق واگذاري هيچ گونه امتياز جديد نفت به دولتهاي بيگانه ندارد (كه منظور از اين طرح عدم اعطاي امتياز نفت شمال به شوروي بوده است) انگلستان از اين طرح استقبال مي كند اما غلامحسين رحيميان نماينده ي قوچان به مصدق مي گويد: بهتر بود بجاي اين طرح، طرح ديگري ارائه مي كرديد كه امتيازي كه در گذشته به دولت انگلستان داده شده ملغي گردد. خود رحيميان طرح خود را به صحن مجلس مي آورد و اعضاي حزب توده آن را امضا مي كنند، اما مصدق از امضاي آن خودداري مي كند. در واقع طرح مصدق درباره عدم اعطاي «امتياز جديد» نفت به نفع انگلستان تمام شد، چراكه دولت انگليس اطمينان يافت، خود بدون رقيبی به نام شوروی صاحب امتياز نفت ايران خواهد ماند.
همچنين احمد سميعي در كتاب «سي و هفت سال» در صفحه ۱۹ به اين قضيه اشاره مي كند . وي مي نويسد:
«طرح ملي شدن صنعت نفت نخستين بار توسط غلامحسين رحيميان نماينده ي قوچان، هنگام بحث درباره نفت شمال رسماً پيشنهاد گرديد. رحيميان گفته بود تا تنور داغ است نفت جنوب نيز ملي شود و خواستار تأييد دكتر مصدق مي شود ولي دكتر مصدق به شدت آن را رد مي كند.»[۱]
فردوست هم در خاطرات خود درباره نفت و مصدق مي گويد:
«مسئله ملي شدن صنعت نفت را من براي اولين بار حدود سال ۱۳۲۶ از زنگنه شنيدم. خانواده ي زنگنه خانواده اي وسيع و ثروتمند و با نفوذي در باختران (كرمانشاه) بودند كه هوادار سياست انگليسي ها بودند. زنگنه نماينده مجلس بود و چند دوره نماينده شد و يكي از سفارش كنندگان او من بودم و به همين جهت با من رفاقتي پيداكرده بود. زنگنه با سفارت انگليس روابط محكمي داشت و از مأموران مورد علاقه و مورد اعتماد انگليسي ها بود. زنگنه فرد فهميده اي محسوب مي شد و به همين دليل انگليسي ها از طريق او از وضع منطقه مطلع مي شدند. يك روز زنگنه در صحبت خصوصي با من گفت : آمريكايي ها طرفدار ملي شدن صنعت نفت ايران هستند و توطئه شان را در اين زمينه شروع كرده اند.» «...در ارديبهشت سال ۱۳۳۰ ، مصدق با سوار شدن بر موج ملي شدن صنعت نفت به نخست وزيري رسيد. به نظر من مصدق از جواني وابسته به انگليس بود و اصولاً رسم دولت قاجار چنين بود كه رجال و خانواده هاي اشرافي و درباري و وزراء و پس از مشروطيت نمايدگان مجلس، استانداران، سفرا و امثالهم، عموماً وابسته به انگليس بودند. پس خانواده مصدق و خود مصدق از اين امر مستثني نبوده و اگر فردي از انواع فوق مي خواست وارد گود سياست شود، اولين و اصلي ترين شرط، طرفداري از سياست انگليس بود...[۲]»
جيمز بيل محقق سرشناس آمريكايي در كتاب مصدق، نفت ناسيوناليسم ايران مي نويسد:
«بسياري از تحليل گران مطلع، بر اين باورند كه آمريكايي ها از مصدق به عنوان يك راه گشا براي در هم شكستن سلطه ي انحصاري «شركت نفت ايران و انگليس» بر منابع نفت ايران استفاده كردند. به قول مصطفي فاتح، بهترين كارشناس مسائل نفت ايران كه مدتها در استخدام شركت نفت ايران و انگليس بود، ترديدي نيست كه بين شركت هاي آمريكايي و انگليسي در اين باره تفاهمي برقرار شد. انگليسي ها در ازاء پشتيباني آمريكا در سرنگوني دولت مصدق با اكراه اجازه دادند كه شركت هاي نفت آمريكايي ۴۰ درصد از منافع نفت ايران را ببرند. فاتح اشاره مي كند كه شركت هاي آمريكايي تلاش هاي مكرري در رخنه به منابع نفت خيز ايران كرده ولي قبل از ظهور مصدق با ناكامي روبرو شده بودند... [۳] »
مصدق و سرانجام رابطه اش با آمریکا
یکی دیگر از عواملی که حامیان پیوند ظریف-مصدق، به آن دامن می زنند، نقطه اشتراک رابطه با آمریکاست. یعنی معتقدند همانگونه که مصدق توانست رابطه را با آمریکا برقرار کند، ظریف نیز توانست از پسِ این مهم برآید.
طرح ادعا در رابطه با این نظریه درحالی است که مدعیان از عاقبت رابطه ای که مصدق با آمریکا برقرار کرد غافل شده اند.
عباس سلیمی نمین، پژوهشگر تاریخ و رئیس دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران در این باره اینگونه توضیح می دهد:
«آمریکایی ها هم اول نگاهشان به مسائل کشورهای تحت سلطه یک نگاه انسانی بود. چون خودشان هم سالها تحت سلطه اروپا و به ویژه انگلیس بودند و تازه از زیر آن سلطه بیرون آمده بودند. لذا درد کشورهای تحت سلطه را درک میکردند. بعد بهتدریج که خودشان قدرت گرفتند از این ماهیت دور شدند و با وعدهی انگلیسیها که شما هم میتوانید در نفت ایران سهیم باشید مسیر خود را تغییر دادند. نفت برای آمریکایی ها مهم شده بود. آمدند تا از این سفره گسترده و پرسود بهرهمند شوند. برای همین در قضیه کودتا همکاری جدی با انگلیسیها به عمل آوردند و اینجا نقطه عطفی شد در شناخت آمریکا و عملکرد آمریکا. پیش از این، شرایط به گونهای بود که هر وقت آمریکاییها می خواستند به ایران بیایند و سهمی داشته باشند خود انگلیسی ها به یک ترفندی پای آمریکاییها را از معادلات ایران قطع میکردند، اما در یک جایی نیازمند کمک آمریکا شدند. انگلیسیها شدیدا مراقبت میکردند که کسی در ایران شریکشان نشود. روسها که هیچ ولی حتی به آمریکای سرمایهداری هم اجازه ورود نمیدادند. اما بعد از شهریور ۲۰ و ملی شدن نفت، انگلیسیها با بنبست مواجه شدند و ناگزیر به آمریکاییها امتیاز دادند. این امتیاز، آمریکاییها را از آن مسیر انسانیشان خارج کرد و موجب شد ثروت نفت برای آمریکا به عامل سلطه گری تبدیل شود.»
سلیمی نمین با بیان اینکه مصدق به دنبال این بود که از آمریکایی ها بر علیه انگلیسی ها بهره جوید، اضافه می کند: «اما مصدق تسلیم آمریکاییها نبود. یعنی اگر میخواست تسلیم آمریکاییها بشود آمریکاییها چندتا پیشنهاد خوب به او دادند ولی مصدق رد کرد. یعنی این گونه نبود که در این وادی هر چه آمریکاییها بگویند بپذیرد. خیلی به این مساله امید داشت که از این طریق بتواند از فشار انگلیسی ها بکاهد. منتهی اشتباهی که مصدق کرد این بود که به جای آنکه به مسائل درونی فکر کند به مسائل خارجی عنایت کرد و متاسفانه سیر توجه و امید بستن به بیرون بیشتر از توجه به داخل شد. الآن هم بعضی از آقایان بیشتر از اینکه به داخل امید داشته باشند به بیرون امیدوارند. مصدق هم این خطا را داشت. مصدق با توجه به همان که گفتم ما تصویر بدی از آمریکاییها نداشتیم خیلی به بیرون امید بسته بود. می شود این انتقاد را از مصدق داشت که به عوامل بیرونی بیش از پارامترهای داخلی توجه پیدا کرده بود.»
مصدق محصول زمان خود است و قیاس وی با ظریف بی مبناست!
اما سلیمی نمین در پاسخ به این سوال که آیا قیاس مپظریف با مصدق را عادلانه و منصفانه می دانید یا خیر، می گوید: «ما اصلا نمی توانیم مختصات امروز را با مختصات آن روز تطبیق بدهیم. دکتر مصدق حاصل یک مختصات مخصوص به خود است. دکتر مصدق بر این باور بود که در چارچوب سلطنت و حضور قدرتهای سلطه میتواند منشا گامهای مثبتی برای ملت ایران باشد. دقت کنید. به عبارت دیگر معتقد بود بدون اینکه با اساس سلطنت و سلطه درگیر بشود میتواند رفورمهایی را ایجاد کند. بعد خود دکتر مصدق به این نتیجه رسید که چنین چیزی ممکن نیست. پیش از آن به شاه سوگند یاد کرده بود و قرآن امضاء کرده بود که من هیچ کاری به سلطنت نخواهم داشت و فقط میخواهم صنعت نفت را ملی کنم و هیچ گام دیگری در عرصه سیاست خارجی بر نمیدارم. واقعا هم مصدق به چنین چیزی پایبند بود. اما بعد میبیند که حتی در این مسالهای که بسیار بدیهی است و کسی که کمترین عرق ملی داشته باشد در آن با ملتش همصدا می شود اما دربار همراه نیست. یعنی در حالی که میبیند ملت ایران در چه فقری زندگی میکنند و در چه فلاکتی زندگی میکنند که اگر من بگویم خیلی دردآور است، دربار توجهی ندارد. مصدق بعدا به این نتیجه رسید که چون پهلویها برکشیدهی بیگانهاند اصلا نمیتوانند در مسیر منافع ملت گام بردارند. این دستاوردی است که مصدق بعد از کودتا دارد و واقعا هم همین طور شد. لذا تفکر مصدق برای آن دوران است که ما هنوز آمریکا را نشناخته بودیم و ابزارهای سلطه را نشناخته بودیم. آن تفکر منسوخ شده است و نمیتواند برای ما مبنا باشد.»
سرنگونی حکومت مصدق به دست آمریکاییها
دهم آبانماه سال جاری بود که جمعی از دانشجویان و دانشآموزان به مناسبت ۱۳ آبان به دیدار با رهبر انقلاب رفتند و سوالات خود از تاریخ ایران را پرسیدند و پرسیدند که: مبارزه از كِى شروع شد؟
اینجا بود که رهبر انقلاب فرمودند: «مبارزه از قبل از سال ۴۳ شروع شد؛ يعنى از سال ۳۲ با كودتاى ۲۸ مرداد كه به وسيلهى آمريكایىها در ايران انجام گرفت و حكومت دكتر مصدق را سرنگون كردند. مأموران آمريكایى - كه اسم و رسم و نام و خصوصياتشان كاملاً مشخص است، همه هم آنها را ميشناسند، كتابها هم در اين زمينه نوشته شده - رسماً آمدند ايران، با چمدانهاى پر از دلار، الواط و اوباش و اراذل و بعضى از سياستمداران خودفروخته را تطميع كردند و كودتاى ۲۸ مرداد سال ۳۲ را در اينجا راه انداختند و حكومت مصدق را سرنگون كردند.
جالب اين است كه بدانيد حكومت مصدق كه به وسيلهى آمريكایىها سرنگون شد، هيچگونه خصومتى با آمريكایىها نداشت. او در مقابلهى با انگليسىها ايستاده بود و به آمريكایىها اعتماد كرده بود؛ اميدوار بود كه آمريكایىها به او كمك كنند؛ با آنها روابط دوستانهاى داشت، به آنها اظهار علاقه ميكرد، شايد اظهار كوچكى ميكرد.
با اين دولت، آمريكایىها اين كار را كردند. اينجور نبود كه دولتى كه در تهران سر كار است، يك دولت ضد آمريكایى باشد؛ نه، با آنها دوست بود؛ اما منافع استكبارى اقتضاء كرد، آمريكایىها با انگليسها همدست شدند، پولها را برداشتند آوردند اينجا و كار خود را كردند. عنصر اصلى كودتا در تهران، يك فرد آمريكایى بود؛ اسمش هم معلوم است، شخصش هم مشخص است، بنده هم كاملاً اطلاع دارم، در كتابها هم نوشتهاند. بعد كه كودتا را به ثمر رساندند و شاه را كه فرار كرده بود، به اينجا برگرداندند، شدند همهكارهى كشور؛ يعنى زمام اختيار كشور را در دست گرفت...»
هر چند تاریخ ابعاد و زوایای گوناگونی دارد اما نگاهی گذرا به کارنامه سیاه آمریکاییها حتی در رابطه با دوستانشان به خوبی نشان می دهد که «آنها بر سر منافعشان به دوستان و خدمتگذارانشان هم رحم نمیکنند. »
نقطه پایانی، تفاوت آشکار ظریف و مصدق
در نتیجه؛ قیاس ظریف و مصدق این امر را القا می کند که ظریف با ساده لوحی به آمریکا و وعده های پوچ و توخالی آنها دل بسته، در حالی که ملت ایران در حمایت از وزیر امور خارجه کشورشان پای میز مذاکره با شیطان بزرگ، بر این عقیده استوارند که ظریف و هیئت همراهش، تنها برای احقاق حق مردم و از میان برداشتن تحریم های ظالمانه آن هم به درخواست آمریکا پای میز مذاکره رفت و می دانند اگر آمریکا به وعده هایش عمل نکرد، این دنیاست که درباره حسن نیت ایران قضاوت کرده و آمریکا را عامل شکست مذاکرات خواهد شناخت.
منابع:
[۱] ابو نصر عضد ـ خواهر زاده ـ مديركل سازمان جنگلباني
[۲] محمد مهدي قهرماني ـ پسر عمه ـ مدير كل گمركات كشور
[۳] شمس الدين ميرعلايي ـ پسر خاله ـ وزير كشور