به گزارش
پایگاه 598 به نقل از تسنیم، شعر آیینی یکی از جریانهای قوی شعری در میان شاعران فارسیزبان در کشورهای
مختلف است که در کنار دیگر جریانهای قوی شعری مانند شعر اجتماعی به حیات
خود ادامه میدهد. در این میان میزان قابل توجهی از این سرودهها به آثار
شاعران جوانی اختصاص دارد که با مضامین نو و بدیعتر تلاش دارند پا جای پای
بزرگان خود بگذارند. هرچند میزان و کیفیت این نوع سرودهها در کشورهای
مختلف این جغرافیا، با یکدیگر متفاوت است و جریان حاضر گاه بنا بر
موقعیتهای مختلف مانند فرهنگ غالب بر جامعه و ... کم و ضعیف میشود، اما
با وجود این شعر آیینی یکی از قدرتمندترین جریانهای شعری است.
در
این میان علما که از گذشته پرچمدار اشاعه فرهنگ و سیره اهل بیت(ع)
بودهاند، نیز به سرودن اشعاری اهتمام داشتهاند، به طوری که از آنها دفتر و
دیوانی در وصف اهل بیت(ع) به یادگار مانده است. سروده ذیل یکی از اشعار
آیتالله صافی گلپایگانی در وصف کریم اهل بیت(ع) است که در آستانه میلاد
مبارک ایشان منتشر میشود:
آن که حریمش حَرَم کبریا است
خاک درش کعبه اهل وفا است
آن که سراپا همه لطف است و مهر
وآن که دلش منبع فیض خدا است
شخص شرف گوهر بحر کَرَم
و آنکه رُخش آینه حقنما است
اُسوه حلم است و مُدارا و صبر
مظهر بخشایش و صلح و صفا است
عین کمالات و خصال نکو
معدن ایثار و گذشت و حیا است
آنکه پس از شاه ولایت على
مقصد و مقصود ز دو انّما است
آیه تطهیر و فمن حاجّک
سورهاى از منقبتش هل اتى است
عالم تفسیر و بطون کتاب
گواه آن کریمه قل کفى است
عارف اسماء و صفات خدا
وارث علم نبى مصطفى است
واقف اسرار حدوث و قدم
ماحصل خلقت ارض و سما است
همچو مسیحا سُخنش روحبخش
گُمشدگان را سوى حق رهنما است
در کف امرش همه کون و مکان
تابع فرمان جنابش قضا است
ز ابر عطایش همگان بهرهمند
غم زدگان را کرمش غم زدا است
همچو نبى صاحب صفح جمیل
مُلتزم عهد الست و بلى است
هر که شد از معرفتش بىنصیب
هر عمل آرد هدر است و هبا است
شبه نبى شبل على شیر حق
زاده نیک اختر خیرالنساء است
مرقد پاکش که کنون در بقیع
مُنهدم از ظُلم گروهى دغا است
مطلع انوار و مطاف ملک
قبله آمال همه اصفیا است
صاحب این وصف و علامات کیست؟
کاین همهاش قدر و مقام و بها است
سبط مهین حافظ شرع مبین
سیّد خوبان حسن مجتبى است
گرچه به تعظیم مقام حسین
هر چه بگویند بجا و روا است
دین ز فداکارى او زنده است
پیشرو و سیّد اهل ابا است
حلم حسن نیز در احیاى دین
نقش عظیمش نه کم از کربلا است
موقف او موقف جانکاه بود
صبر در آن تلختر از هر بلا است
زخم زبان، تیر ملامت ز خلق
سختتر از تیغ و سنان عدى است
دید که احوال دیگرگونه است
عصر نه عصر على مرتضى است
مالک اشتر شد و عمّار رفت
دین خدا مسخره اشقیا است
غیر تنى چند ز اصحاب صدق
که شیوهشان ثبات عهد و وفا است
بقیه پیمانشکن و دینفروش
خیانت و نفاقشان برملا است
منحرف از حق شده خرد و کلان
قلوبشان اسیر جاه و هوا است
حیله و جوّسازى و مکر و فریب
سیاست زاده هند دغا است
راه دگر باید و برنامهاى
دست به پیکار زدن نابجا است
در آن شرایط و چنان جوّ حاد
که عقل، مغلوب هوسهاى ما است
عزم رسل باید و صبر بزرگ
تا بتوان کرد چنانچه سزا است
گروه ظاهرنگر تندرو
که کارشان زعقل و بینش جدا است
فتنهگر و کجنظر و بىادب
شعارشان نعره و بانگ و صدا است
فضول و بىمایه و مغرور و دون
که هر چه گویند همه ادعا است
بىخبر از مآل کار امام
که خیر دین است و رضاى خدا است
زخم زبانها به جنابش زدند
که راه تو نیست صواب و خطا است
لیک نیفتاد به عزمش خلل
مرد خدا را به خدا اتکا است
آنکه خدا را نفروشد به خلق
چه بیمش از سرزنش ماسوا است
خلاف آراء عوام آن که کرد
شجاعتش شجاعت انبیا است
گزینش موضع حسّاس او
گزینش رنج و غم و ابتلا است
اى مه برج شرف و مجد دین
اى که به تو عالم امکان بپا است
قدوه ابرار و جمال وجود
پرتوى از نور تو شمس الضحى است
کار تو و راه تو اسلام را
بدون شک مایه عزّ و بقا است
روى شما مصحف انوار حق
بوى شما قوت دل و جان فزا است
درگه توصیف و ثناى شما
منطق و اندیشه ما نارسا است
فارغم از فکر بهشت و جحیم
تا که مکانم سر کوى شما است
اى کرم و لطف و عطایت عمیم
خاک درت چشم مرا توتیا است
«لطفى صافى» است کمینه غلام
هر آن کسى را که ز اهل ولا است