اما خب ما مسلمانیم و شیعهی مولا و نمی توانیم و نباید نسبت به درد و غم بندگان خدا از هر قوم و طایفه و مذهب و دینی هم که باشند بی تفاوت باشیم و حتی نباید منتظر بمانیم تا شاید روزی ندای « یاللمسلمین ... » مظلومی را بشنویم. بلکه باید مجاهدانه وارد گود شد و از خانه و کاشانه دل کند و راحتی و آسایش را رها نمود تا آنگاه به سرزمین های فراموش شدهای پای نهی که از نعمت های مادی و امکانات اولیه زیستن نظیر آب و برق و راه و خانه و ...محروماند و امکانات آموزشی و بهداشتی پیشکش!
آنگاه که اتاق کار و میز تحصیل و زمین بازی و جعبه
جادویی تلویزیون و شبکه های اجتماعی تلفن همراه را کنارگذاشته و به عمق
روستاهای سرزمینت بروی و در خدمت مردم قرارگیری و مهربانترین و صمیمیترین
زنان و مردان دیارمان را ببینی که می گویند: « ما در طول عمرمان نه
استاندار و فرماندار که حتی بخشدار هم ندیده ایم و تنها ایام انتخابات،
بالگردی می آید که رای ما را جمع کند » آنگاه که پاشنه های کفش ات را
ورکشیده، کمر همت ات را محکم بسته ... ببخشید آنگاه که پوتین های رزم را
پوشیده، فانوسقهی غیرت بسته و سلاح ایمان و تقوا و خدمت بی مزد و منت را
برداشته و به سوی اهالی ناز و نازنین روستا برای یاری و امداد بروی؛ آنگاه
می شوی مصداق آن آیهی شریف که « فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا
عظیما »
(سوره نساءآیه ۹۵)
*احمد فداله مصداقی از محرومیت
برای این حقیر که سالهای سال است به استانها رفت و آمد داشته و بیش از دو هزار روستا را با چشم غیر مسلح خویش دیده ام، باورش هنوز هم که هنوز هست بسیار سخت و دشوار است که در شهرستان دزفول منطقه ای را بیابم یا به قول رفقا و همسنگری های رسانه ای «کشف کنم» که با وجود ۷ هزار سکنه و ده ها روستا از نعمت راه و آب و برق و دبیرستان و پزشک و... محروم هستند.
نه برای من که حتی برای جهادگران استان خوزستان نیز باور کردنی نیست. چون زمانی که از آنها پرسیدم آیا دزفول، منطقه محرومی دارد؟ به من خندیدند ... و غافل بودند از ارتفاعات دو هزار و اندی متری بخش سردشت و شهیون دزفول که باید سلسله کوه هایی را بالا و پایین بروی نه با پراید و پژو که فقط خودروی دنده کمک دار و نه از روی آسفالت و حتّی خاک که باید لاستیک ماشینات دائما با سنگهای ریز و درشت دست و پنجه نرم کند و حداقل ۶ ، ۷ ساعتی هم طی کند تا به اولین روستا از منطقه ی بزرگ احمد فداله برسد و اگر قصد زیارت این امامزاده را داری «جور هندوستان» که سهل است باید سلسله کوه های دیگری را نیز بروی و ۵ ساعت دیگر هم مسافت طی کنی تا به مزار این نوادهی امام سجاد علیه السلام برسی که سالها قبل برای زیارت جدّ بزرگوارش از مدینه عازم طوس گردیده بود و در این وادی، آسمانی می شود و پدرش «فداله عمران » نیز همان نقطهی اولیه روستاها بارگاهی باشکوه دارد. و این، نقطهی آخر نیست که پس از مزار امامزاده، دیگر خودرو نیز قادر به حرکت نبوده و تنها با استمداد از پاهایت باید نیم روز حرکت کنی تا آخرین روستاها را با چشم خود مشاهده کنی.
اهالی این منطقه عشایر چهارلنگ بختیاری هستند و به جز یک روستا، تمامی شان سادات سجادی - البته با نام فامیل « حسینی »- که دو سه ماهی از بهار و تابستان را نه تمام خانواده که چند نفری از هر خانواده برای تامین علوفه ی دام به قله های « سالند » کوچ می کنند.
مزار احمد فداله برای این مردم در حکم « مشهد مقدس » است چرا که زیارت طوس برای آنان همچون جدّ بزرگوارشان آرزویی دست نیافتنی است و از همین رو، عده ای از مردان باتقوای آن دهستان بزرگ با تبلیغ این امامزاده و برای آشنایی مردم با احکام اسلامی خود را « مرید » احمد فداله نامیده و به امر دین مشغولند اگرچه تنها دو طلبه دارند که آنها هم گویا مانند همهی طلبه ها، « قم » را مقصد نهایی دانسته و فراموش کردهاند که قرار است بروند کارشناس دین شده و به دیارشان بازگردند... اصلا نمی دانم چه سرّی است که همه می خواهند مجتهد شوند و انگار نه انگار که بیمارستانِ دین، پرستار و بهیار و پزشک عمومی هم می خواهد و قرار نیست همه فوق تخصص بگیرند...
*آب رسانی ۳ جهادگر پس از انقلاب
به نظرم، اهالی شهر آن هم از جنس تهرانی ها که به محض قطع شدن آب و برق، عالم و آدم را به هم دوخته و اعتراض مان تا فلک الافلک هم در ثانیه ای می رسد حتما اگر جای اهالی احمد فداله بودیم از نظام و اسلام می بریدیم امّا آن مردمان ولایت مدار، علی رغم عدم امکانات، جان شان برای اسلام و ایران اسلامی می رفت و می گفتند: « تمام عشق ما رهبر است و می دانیم که او دلش با ماست.»
آنها می گویند ما از انقلاب اگرچه چند دبستان داریم و ۲ خانه بهداشت، اما دو سه ماهی است که به همّت بسیج، برایمان آب را از چشمه های کوه، لوله کشی کرده و با استقرار منبع های ۱۰ هزار لیتری به روستاها رسانده اند و تازه طعم انقلاب را میچشیم... و همه اهالی برای بسیج دعا می کردند به ویژه زنان و دختران که بیش از این مجبور بودند چند کیلومتری را در کوه ها بالا رفته و دبه های سنگین آب را با جسم زنانه شان بکشانند. از همین رو، مریضی بر جمعی از نسوان عارض شده بود و اینک شادمان و خوشحال بودند که نه یک گروه بزرگ از جهادگران با کلّی ادوات و تجهیزات، که دو سه نفر از بسیجیان و پاسداران بسیج همیشه سرافراز دزفول، سختی ها و مشقات را به جان و دل خریده و عزم شان را جزم کرده و به داد اهالی رسیدند.
بسیجیانی که اگرچه تعدادشان به ۳ تن بیشتر نمی رسید امّا نماینده ۳ نسل بودند از مهندس رحمتی که مسئول ادارهی آبفای روستایی بود و از بسیجیان ۵۷ که سالها عمرش را در جبهه و جهاد گذرانده بود تا برادر حکیمی مسئول بسیج سازندگی دزفول که جوانی از نسل سوم انقلاب بود و دو فرزند خویش را به عشق ولی نعمتان انقلاب رها کرده و حتی یکبار که یک هفته شبانه روز در حال آبرسانی بوده آن چنان بدنش تحلیل می رود که تا دم مرگ رفته و اگر دو ساعت دیرتر به درمانگاه می رسید اکنون نامش در زمره ی شهیدان جهادگر ثبت شده بود و سومین عاشق این گروه، جوانی از نسل چهارم بود به نام «امینی راد» که چند روزی از نامزدیاش میگذشت و عالم جنون، او را نیز به اعماق روستاها کشانده تا حیات جدید مشترکاش را با جهادی بزرگ و دعای خیرهزاران مرد و زن پاک سیرت روستایی آغاز کند ... خوشا بر احوال این ۳ مرد بزرگ که تاکنون۲۲ روستا را به آب رسانده و اینک چشم انتظار حمایت مسئولین هستند تا تمام منطقه را بیش از پیش عاشق نظام و حکومت اسلامی نموده تا طعم عدالت گستری، قلب و جان شان را بیش از پیش شیفته و دلدادهی ظهور مصلح کل و عدالت گستر نهایی نمایند.
*افتتاح از نوع جهادی
واقعیتاش با شنیدن مراسم افتتاح، یاد حضور مسئولانی میوفتم که کلنگی میزنند و معلوم نیست آیا آن پروژه به مقصود مطلوب میرسد یانه؟! یا به یاد اماکنی که هر مسئولی می آید آن را افتتاح می کند و گاه یک پروژه که اخیرا در خبر سراسری دیدم تا ۲۱ بار افتتاح می شود تا ابزاری شود برای تبلیغ یک مدیر ... اما افتتاح های جهادی هم مانند سایر کارهای جهاد گران، متفاوت است.
نه هیاهو می کنند نه از تشریفات و آذین بندی های معمول و صندلی و دکور خبری هست نه از حضور پر تعداد عکاسان و فیلم برداران که گاه از مدعوین هم بیشتر باشند. بلکه بچه های جهادی ابتدا ساخت و ساز را تمام کرده و آنگاه که روزها و هفته ها و گاه ماه ها از استفادهی اهالی می گذرد افتتاحی را برگزار می کنند حال آنکه مدت هاست آن پروژه بهره برداری شده و ... پروژه آب رسانی منطقه احمد فداله نیز از این قاعده جهادی مستثنا نیست و قرار است پس از ۶ ماه استفاده، تازه توسط مسئولین افتتاح گردد... حتما حدس زده اید چرا؟!
چون جهادگران افتتاح پروژه را نه برای تبلیغ خودشان که بهترین بهانه می دانند برای آنکه مسئولین را به روستا بکشانند کما اینکه تا پیش از حضور جهاد گران در این منطقه، پای هیچ مسئولی باز نشده و طی همین ۶ ماه فعالیت های جهادی، کانون توجه مدیران به این سمت و سو معطوف گردیده و چون آمدن با خودرو وقت شریف مدیران محترم را می گیرد لذا بالگردها به پرواز در آمدند که صد البته همین آغاز هم، شیرین است به شرط آنکه تداوم یافته و قلم مدیران را برای آبادانی این دیار به حرکت در آورند که دکترین نظام اسلامی مان نیز جز این نبوده و نیست و تنها در این صورت است که لبخند رضایت امام و شهدا و خوشنودی رهبر از جان عزیزترمان را به همراه خواهیم داشت که آن پیر میکده ی عرفان و آن عارف دیر جماران فرمود: «امروز به این فقیران، مستمندان و زاغه نشینان که ولی نعمت ما هستند، خدمت بکنید» ...
گر اهل دلی بسم الله