به گزارش سرویس حوزه و مراجع 598 به نقل از پایگاه اطلاع رسانی فرهنگستان علوم اسلامی، در دومین بخش از سلسله جلسات تعیین راهبردهای ارائه مباحث «مبانی فقه حكومتی» که با حضور حجتالسلام و المسلمین سید محمد مهدی میرباقری رئیس فرهنگستان علوم اسلامی و اعضای گروه اصول فقه احكام حكومتی این مجموعه برگزار شد، مباحثی پرامون فلسفه فقه در مبانی فقه حكومتی از سوی استاد میرباقری مطرح گردید كه در ادامه میآید:
قدم اول در تنقیح مباحث مبانی فقه حکومتی، پرداختن به فقه حکومتی از منظر «فلسفه فقه» می باشد. از این روی بررسی چیستی فلسفه فقه به عنوان مقدمه ورود به این موضوع ضروری می نماید.
1- ضرورت ارائه تعریف از «فلسفه فقه»
فلسفه فقه علمی نوظهور است که در مرحله تعریف و تدوین فهرست و روش شناسی قرار دارد و تا بحال مباحث و مسائل آن انسجام نیافته است. اکثر تعریف هایی که از «فلسفه فقه» توسط محققان صورت گرفته است ذکر مباحث و موضوعاتی است که در فلسفه فقه بدان پرداخته می شود درحالیکه باید مشخص کنند که اولاً ذکر این موارد آیا با استقراء تام صورت گرفته است یا از باب نمونه است؟ همچنین با چه منطق و استدلالی از میان انبوهی از موضوعات، این تعداد را گزینش کرده اند؟ در برخی تعاریف[1]، فلسفه فقه با رئوس ثمانیه علم برابر دانسته شده است، درحالیکه اینکه در رئوس ثمانیه به هشت مورد پرداخته شده است دلیل و استدلالش چیست؟ بنابراین ذکر موارد برای تعریف «فلسفه فقه» کفایت نمی کند و می بایست تعریف جامعی از ارکان و روش فلسفه فقه ارائه داد.
1/1- قرار گرفتن مباحث پیرامون فلسفه فقه، در «فلسفهی فلسفه فقه»
سنخ مباحثی که در میان محققین درباره «فلسفه فقه» صورت گرفته است درحقیقت «فلسفهی فلسفه فقه» است. به طور کلی و اجمالی می توان مواردی از فلسفه فقه را که به گفتگو پرداخته اند اینگونه برشمرد: تعریف، موضوع، روش، منابع، ضرورت، هدف و غایت، فوائد، مبادی تصوری و تصدیقی، عمده سوالات مطرح در آن، نسبت آن با علوم موازی خود مانند اصول، فلسفه اصول و کلام و... که همه این موارد در واقع از قبیل رئوس ثمانیهی فلسفه فقه است. به عبارت دیگر در مرتبه ای بالاتر می ایستیم و با نگاه بیرونی و درجه دو به «فلسفه فقه» نگاه می افکنیم، نه به «فقه».
2/1- تعریف مختار از فلسفه فقه
به طور اجمالی می توان این تعریف را از میان تعاریف صورت گرفته به عنوان جامع و قدر متیقن اخذ کرد: فلسفه فقه از نوع فلسفه های مضاف است که به علم فقه اضافه شده است و با نگاه فرانگرانه و بیرونی و نگرش درجه دو به علم میپردازد و به سوالات بیرونی و شامل یک علم پاسخ می دهد. البته این تعریف فراگیر بوده و نیازمند تدقیق بیشتری می باشد.
2- «محدود کردن دامنه تفقه و عدم دخالت آن در اداره حکومت»، غرض اصلی تأکید روشنفکران بر نگاه توصیفی به فقه و عدم پرداختن به نگاه توصیه ای
روشنفکران در تحلیل فلسفه فقه، بر رویکرد گزارشی و توصیفی تأکید بسیار دارند و هیچ گونه نگاه توصیه ای و ارزشی را بر نمی تابند.[2] غرض اصلی از تأکید بر نگاه توصیفی به فقه، محدود کردن دامنه فقه است، چرا که فقه موجود از پاسخ گویی به مسائل و نیازهای اجتماعی ناتوان و ضعیف است و اینگونه تلقی می کنند که اساساً شأن فقه، دخالت در این حوزه ها نیست. آنان تکامل فقه در طول تاریخ را نادیده می گیرند و نگاه ایستائی به علم فقه دارند. سکولار ها می خواهند از علم بایسته صحبت نکنند و فقه را محدود کنند در محدوده موجود و آن را در عرصه های اجتماعی و حکومتی وارد نسازند.
گفته شده است فائده نگاه توصیفی در فلسفه فقه، «شناخت» فقه است؛ اینکه فقه چگونه علمی است؟ و پیش فرض های آن چیست؟ فقیه چگونه کاری انجام می دهد؟ و..[3] اما سوال این است که می خواهیم فقه را بشناسیم که چه بشود؟ آیا میخواهیم صرفاً مجهولات ما حل شود؟! و به حس کنجکاوی خود پاسخ داده باشیم؟! یا برای هدفی دیگر این کار صورت میگیرد؟ به طورکلی غرض و هدف ما از «فلسفه فقه»، تعیین کننده رویکرد توصیفی یا توصیه ای ما خواهد بود.
1/2- رویکرد توصیه ای نسبت به «فلسفه فقه»، نقض ادعای روشنفکران مبنی بر توصیفی بودن فلسفه علم
این که گفته میشود «فلسفه فقه» باید توصیفی باشد، خود توصیه ای است در مقام فلسفهی فلسفه فقه. در واقع بدون اینکه فلسفه فقهی باشد بحث از فلسفهی فلسفه فقه می کنند پس نگاه آنها صرفاً نگاه گزارشی و توصیفی نیست. به عبارت دیگر همه کسانیکه از منظر فلسفهی فلسفه فقه، به تبیین «فلسفه فقه» پرداخته اند، نگاه «توصیه ای» دارند؛ چه کسانیکه میگویند فلسفه فقه باید توصیه ای باشد و چه کسانیکه می گویند توصیفی، چون در حال حاضر نه فلسفه فقه توصیفی موجود است و نه فلسفه فقه توصیه ای. از این روی قائلین به توصیفی بودن فلسفه فقه، خود دچار نقضی آشکار شده اند.
3- عدم امکان بهره گیری از «تکامل علم» برای انتقال به «مطلوب»، نتیجه بکارگیری منطق نظری و نادیده انگاشتن تاریخ علم
برخی از محققین، در مقابل جریان روشنفکران مؤکد بر این مطلب اند که نگاه تاریخی و توصیفی به علم هیچ ثمره و فایده ای ندارد بلکه می بایست به نگاه توصیه ای بپردازیم.[4] ایشان می خواهند نسبت میان حجیت و علم را تعریف کنند و اینکه حجیت از توصیف بیرون نمی آید. سوالاتی که در برابر این رویکرد طرح می شود این است که رابطه پیشینه علم و منطق علم چیست؟ آیا می توان از تکامل علم برای وضعیت مطلوب علم، بهره گرفت؟ بین گذشته و آینده علم هیچ ارتباط منطقی وجود ندارد؟ آیا می توان با مدل مناسبی میان پیشینه فقه و منطق حجیت و تکامل علم ارتباط برقرار کرد؟ ممکن است از توصیف گذشته توصیه پیدا کرد و این بستگی به مدل تحقیق شما دارد و اگر ملاحطه گذشته با منطق درست و کارآمدی صورت بگیرد به توصیه های ما کمک می کند.
با نگاه فلسفه تاریخی به علم، آینده یک علم از گذشته آن جدا و منفصل نیست بلکه یک موضوع در حال تکامل است و ما نمی توانیم گذشته یک علم را نادیده بگیریم. نادیده انگاشتن گذشته یک علم به معنای این است که آن علم را از صفر شروع کنیم! آیا می شود در یک علم از صفر شروع کرد و گذشته یک علم را نادیده گرفت؟!
1/3- دفاع نظری حوزه در برابر جریان روشنفکری و نادیده گرفتن ضرورت های عینی، علت انکار گذشته علم و تأکید بر رویکرد توصیفی
این رویکرد برایند دفاع نظری حوزه در مقابل جریان روشنفکری است که به طور کلی سعی در نادیده انگاشتن و بی فاید دانستن گذشته علم نسبت به مطلوب آن دارد. در حالیکه همواره مطلوب قابل دسترس، با تحلیل و توصیف موجود و ضرورت ها تعیین می گردد، بنابراین می بایست میان توصیه و توصیف حرکت کرد.
لازمه دفاع عملی در این حوزه - علاوه بر دفاع نظری- از بستر «گذشته، حال و آینده» یک موضوع عبور می کند و می بایست از مراحل تکامل گذشته یک موضوع، پل عبوری ساخت برای رسیدن آن به وضعیت مطلوب. در دفاع عملی ضروری است که علاوه بر تبیین نظری وضعیت مطلوب، برای رسیدن به آن مدل عینی و کارآمد ارائه کرد و این امر جز با ملاحظه وضعیت موجود ممکن نبوده و این خود نیازمند نگاه توصیفی است. به عنوان مثال اگر در آسیب شناسی علم اصول به این نتیجه رسیدیم که در اصول موجود، مبانی فلسفی حضور دارد (نگاه توصیفی) و این حضور ناصحیح می باشد (نگاه توصیه ای)، صرف بحث نظری و قضاوت به اینکه حضور مبانی فلسفی ناصحیح است، کفایت نمی کنید بلکه می بایست راهکار عملی داد و شیبی درست کرد که به تدریج به وضعیت مطلوب نزدیک شویم و طراحی چنین مدلی برای تصرف در علم اصول نیازمند توصیف و تحلیل از آن می باشد.
در تکامل فقه نیز اینچنین است؛ علم فقه با پیشینه هزار ساله خود صرفاً با توصیه نسبت به آینده و وضعیت مطلوب تحول پیدا نمی کند بلکه می بایست وضعیت موجود آن را خوب شناخت و با مدلی قاعده مند و با محوریت تعبد و حجیت، فقه را وارد مرحله جدیدی نمود.
[1] - عابدی شاهرودی، گفتگوهای فلسفه فقه، ۱۳۸۰
[2] - ر.ک: مصطفی ملکیان و محمد مجتهد شبستری، گفت و گوهای فلسفه فقه، ۱۳۸۰
[3] - محمد مجتهد شبستری، همان
[4] - ر.ک: صادق لاریجانی، گفتگوهای فلسفه فقه، 1380 و فلسفه فقه در نظرخواهی از دانشوران، نقد و نظر، شماره12