۱/ یک: اگر چه هر روز، روز خداست، اما آدمی، گاه هست که تجلی خدا را در روزی مثل ۹ دی ۸۸ واضح تر می بیند و این جلوه معنی دار را با پوست و گوشت و استخوان و حواس ظاهری اش درک می کند. نه که استغفرالله، جلوه خدا کم و زیاد شود، بلکه قصه به ضعف آدمی برمی گردد. خداوند منان گاهی برای جبران ضعف بنده خود، خود را در دیده بندگانش، آشکارتر از قبل نشان می دهد و الا خداوند همیشه آشکار و آشکارتر است. ضعف از دیدگان ماست که برای دیدن بهتر دست قدرت خدا، به روزی همچون ۹ دی نیاز مبرم داریم. صرف نظر از ضعف ما، خدا همان قدر که در فتنه ۸۸ خدا بود، در یوم الله ۹ دی هم خدا بود. این تفاسیر غلط ما از شکست و پیروزی است، و این عجول بودن آدمی زاد است که باعث می شود گاهی پررنگ تر از قبل، دست قدرت خدا را ببینیم. کم پیش می آید بنده ای مثل خانم «زینب» یابنده خدا باشد و حتی در روزگار سختی هم «ما رایت الا جمیلا» بگوید. آنکه هرگز در روزگار فتنه ۸۸ سخنانش رنگ و بوی یاس نگرفت، رهبر ما بود. خیلی فرق دارد خامنه ای با ما. او مرد خداست و مردان خدا، نگاه شان به فراز و نشیب روزگار، فرق می کند با ما. واضح تر سخن بگویم؛ نامه های سرگشاده و ناله های اشرافانه، امثال مرا شاید تکان دهد، اما آنکه آموزگار حکمت است، با تلخ و شیرین روزگار، جور دیگری کنار می آید. او در ایام «عسر» همان طور پروردگار را می بیند که در روزگار «یسر». چرا که حکیم است، حکیم.
۱/ دو: ما اما در ۹ دی، دیدیم دست قدرت خدا را. شناور بودیم در این دست. دست قدرت خدا همان بود که شاد کرده بود اعماق قلب مان را. اینک به جای یاس، امید را می دیدیم و به جای کینه، سینه های مملو از سکینه. اینک معمای فتنه، حل شده بود برای ما. احساس می کردیم قفل آشوب، با کلید حضور، باز شده است، اما ساحل پیش رو، از جنس آتش نبود. گلستان بود. آب زلالی بود که سیراب می کرد کام تشنه مان را. این شد که ۹ دی، برای ما «یوم الله» شد. دیدیم که دست قدرت خدا به آستین یک ملت، شرف حضور داده است و به وضوح شنیدیم؛ «اذا جاء نصرالله والفتح/ و رایت الناس یدخلون فی دین الله افواجا/ فسبح بحمد ربک و استغفره انه کان توابا». آری! بهترین جای استغفار، در اوج فتح الفتوح است. استغفار از اینکه؛ چرا همیشه نمی بینیم، دست قدرت خدا را.
۱/ سه: گمانم «اشک شوق» ملت در آخرین لحظات یوم الله ۹ دی، تفسیر همین استغفار باشد. دل شاد، وقتی با دیده بارانی، گره می خورد، یعنی که فی الحال، بهترین وقت حمد و سپاس خداست و نیکوترین زمان استغفار. آستین ما کجا و دست قدرت خدا کجا؟! ما کجا و خدا کجا؟!… یادش به خیر! غروب ۹ دی، تقاطع ولیعصر و انقلاب، مادر شهید دین محمدی را دیدم که عصازنان داشت می رفت. رفتم جلو به قصد سلامی و علیکی. گفت: خدا دیگه چه جوری باید بگه دوسمون داره؟! از این واضح تر می تونه دیگه خدا با ما حرف بزنه؟! از این واضح تر می تونه دیگه خودشو نشون بده؟!
***
۲- سئوال اینجاست چه کسانی ۹ دی را آفریدند؟! آیا فقط خانواده شهدا؟! فقط بسیجیان؟! فقط حزب اللهی ها؟! فقط سپاه؟! فقط کارمندان؟! فقط کارگران؟!
۲/ یک: ۹ دی از نظر من، یعنی آنچه که من با چشم خود دیدم، کسی نبود الا همین مردم کوچه و بازار. مردم کوچه و بازار، یعنی مردم کوچه و بازار. یعنی آحاد ملت. یعنی همه. یعنی همان کسانی که جلوی دوربین صدا و سیما از قیمت مرغ و گوشت و تخم مرغ، گلایه می کنند. یعنی من، تو، او، ما، شما، ایشان. یعنی خانواده شهدا به علاوه خانواده هایی که شهید نداده اند. یعنی بسیجیان به علاوه کسانی که اسما یا حتی رسما عضو بسیج نیستند. یعنی حزب اللهی ها به علاوه کسانی که لزوما هر جمعه، نماز جمعه نمی روند و هر پنج شنبه، بهشت زهرا نمی روند. یعنی در یک کلام، همین مردم کوچه و بازار.
۲/ دو: اینکه حالا چه طیف هایی در یوم الله ۹ دی، بیش از اقشار دیگر، بودند و چه گروه هایی از مردم، کمتر؛ آنجا که ما داریم درباره کلیت ملت یکپارچه ایران، حرف می زنیم، اصلا محلی از اعراب ندارد. ملت ایران یعنی ملت ایران؛ خواه مردش ریش داشته باشد، خواه نداشته باشد. ملت ایران یعنی ملت ایران؛ خواه زنش، چادری باشد، خواه پوشش دیگری اختیار کرده باشد. ملت ایران یعنی جمع ۲۴ میلیون و ۱۳ میلیون و رای محسن رضایی و آرای باطله و رای شیخ! یعنی نه حتی ۴۰ میلیون رای، بلکه به عدد همه آن انسان های شریفی که در برخی شهرستان ها روز ۸ دی و در اغلب شهرستان ها روز ۹ دی به خیابان آمدند. ملت ایران یعنی ۴۰ میلیون رای در «انتخابات جمهوری اسلامی» و صدالبته بیش از این تعداد در «امتحانات انقلاب اسلامی».
۲/ سه: الحمدالله نوشته ها و دل نوشته های ایام فتنه ام همچنان هست. همان زمان هم، نه سنگ ۲۴ را به سینه می زدم و نه سنگ ۱۳ و نه سنگ دیگری، بلکه علی الدوام از ۴۰ میلیون رای، می نوشتم. آنجا که سخن از اصل انقلاب اسلامی است، و دیگر سخن از ایام انتخابات نیست، برای ما، بیش از آنکه دو طرف میز مناظره، اهمیت داشته باشد، دو طرف میدان مبارزه موضوعیت دارد. انتخابات، شاید دعوای فلانی بود و بهمانی، اما فتنه، جنگ آمریکا و اسرائیل بود با جمهوری اسلامی. ما، سربازان انقلاب اسلامی بودیم و سران فتنه و سران نفاق و خواص بی بصیرت، سربازان دشمن. اینک می خواهم حرف دیگری بزنم؛ ملت ایران، یکی هم یعنی اکثریت آن کسانی که روز ۲۵ خرداد به خیابان آزادی آمدند تا قانونی یا غیر قانونی، به نوعی، اعتراض خودشان را به تقلبی که سران فتنه مدعی اش بودند و خواص بی بصیرت، همراهی اش می کردند، نشان دهند.
۲/ چهار: روز ۲۵ خرداد، اگر چه واپسین ساعات شبش، در بلوار کاوه، جلوی مجتمع سبحان، -آری! سبحان؛ همان جا که ادعا می شد سند مظلومیت جنبش سبز است!- متاثر از اصابت سنگی بزرگ، نزدیک بود به کاروان بپیوندم، اما بعد از ظهرش، رفته بودم خیابان آزادی. قطعا نه به خاطر پیوستن به معترضین، بلکه برای سرک کشیدن و ارضای این نیاز مشترک یک نسل، که نه اول انقلاب را دیده بودیم و نه جوانی مان در جنگ گذشته بود! بگذریم که خبرنگار، باید خبر را از وسط میدان بنگارد! بگذریم که جوانانی مثل من اصولا همه جا هستند! بگذریم که فکر می کردیم شاید برای امنیت شهر، به ما هم نیاز شد! آن روز بر ترک موتور یکی از دوستان نشسته بودم و بالطبع، مسیر میدان امام حسین تا میدان آزادی را چند باری رفتیم و آمدیم. به جنبش فی الحال مرده سبز، بخواهم حال داده باشم، شعاع جمعیت شان در اوج ساعت تراکم راهپیمایی ۲۵ خرداد، از نزدیکی های تقاطع انقلاب و جمالزاده بود تا نزدیکی های میدان آزادی، تقاطع استاد معین. یعنی آنجایی که انتها و ابتدای راهپیمایی شان، مستقر شدند و به قول اهل فن؛ به هم دست دادند، در بهترین حالت همین حدود بود که نوشتم. اگر چه اینگونه تبلیغ کرده بودند که راهپیمایی از میدان امام حسین تا میدان آزادی است، لیکن وقتی سر راهپیمایی به نزدیکی های میدان آزادی رسید، ته آن، تقاطع انقلاب و جمالزاده بود. البته با یک تذکر بسیار لازم که جمعیت، اغلب اوقات، فقط در یکی از ۳ لاین خیابان آزادی در حال حرکت بود. مسیر شرق به غرب، تقریبا، و مسیر غرب به شرق، کاملا باز بود و راهپیمایی، عمدتا در لاین اتوبوس روی خیابان آزادی جریان داشت، الا آن دقایقی که موسوی به جمع راهپیمایی کنندگان پیوست و حدود نیم ساعت، هر ۳ لاین در یک طول محدود و معین، رنگ جمعیت را به خود دید. هر چند که هرگز چنین جمعیتی، اصلا و اصولا قابل قیاس با راهپیمایی های کشوری و سراسری ۲۲ بهمن و ۹ دی نیست و چنین مقایسه ای از اساس، خطاست، اما نگارنده بر این باورم؛ وقتی که ما داریم از ملت ایران، یعنی از آفرینندگان یوم الله ۹ دی حرف می زنیم، حتما شرکت کنندگان در راهپیمایی ۲۵ خرداد سال ۸۸ هم شاملش می شوند. چرا که آن مردم در روز ۲۵ خرداد، بنا به القائاتی، دست به اعتراضاتی زده بودند، اما وقتی که بصیرت افزایی به نحو شایسته صورت گرفت، در روز ۱۳ آبان، جمعیت شان، به شکل محسوسی کم شد و این روند نزولی تا روز قدس، و بعد هم روز عاشورا خودش را نشان داد، به گونه ای که می توان از آن به عنوان «دومینوی ریزش جمعیت» یاد کرد. طرفه حکایت اینجاست که هر چه از شعاع این جمعیت کم می شد، جهت و سمت و سوی شعارها هم عوض می شد! کمی باید طول می کشید تا اعتراض به شورای نگهبان و وزارت کشور، جایش را بدهد به شعار علیه اصل ولایت فقیه! و مرگ بر جمهوری اسلامی! عجبا! فتنه گران در روزی، از این ۲ شعار، به شکل رسمی، رونمایی کردند که به خیمه امام حسین(ع) هم رحم نکردند. جنبش سبز، بی آنکه خود بخواهد، ثابت کرد؛ انقلاب اسلامی را نمی توانی قبول نداشته باشی، الا اینکه حرمت عاشورا را نگه نداشته باشی. جنبش سبز، بی آنکه خود بخواهد، نشان داد؛ فقط کسانی علیه ولایت فقیه، شعار مرگ سرمی دهند، که در روز عاشورا سوت و کف می زنند. جنبش سبز، بی آنکه خود بخواهد، نشان داد؛ سیدعلی حسینی خامنه ای، امامی از تبار امام عاشوراست، یا باید هیچ کدام را قبول نداشته باشی، یا باید ولایت هر دوی شان را بپذیری. با این همه، لازم به ذکر است که ما وقتی می گوییم «جنبش سبز»، نه مرادمان آن ۱۳ میلیون است و نه مخاطب مان، شرکت کنندگان در راهپیمایی ۲۵ خرداد. بی شک اگر سران فتنه، همان روز ۲۵ خرداد، پرده از نفاق شان کنار می زدند و می گفتند که «تقلب، اسم رمز آشوب عاشورا و شعار علیه اصل ولایت فقیه است» و اگر رک و راست، اعلام می کردند که آتش زنندگان خیمه عزای سیدالشهدا را «مردان خداجو» می دانند، در آن راهپیمایی هم، همان تعداد حاضر می شدند که در روز عاشورا دست به آشوب زدند. آری! این فقط فرد منافق است که تقلب می کند و به اسم خط امام، رای جماعتی را می دزدد. قطعا ما، اتفاقات تلخ و خون بار آخرین دقایق راهپیمایی ۲۵ خرداد، واقع در میدان آزادی را، حق داریم به حساب سران فتنه بریزیم، اما حق نداریم به پای اغلب راهپیمایی کنندگان روز ۲۵ خرداد بنویسیم. بی شک در انجام این کار غیر قانونی، بیش از راهپیمایی کنندگان، حتی گمانم بیش از سران فتنه، خواص بی بصیرت آن روزهای پر تب و تاب، مقصر اصلی بودند و لابد شمای خواننده به خوبی می دانید چه دارم می گویم و چه کسانی را دارم می گویم.
۲/ پنج: با همه این اوصاف، آیا ممکن است کسی یا کسانی، هم در راهپیمایی ۲۵ خرداد شرکت کرده باشند و هم در راهپیمایی روز قشنگ چهارشنبه؟! یعنی گذشته از حضرات خبرنگار و عکاس و چه و چه، در هر دو راهپیمایی، همراه جمعیت بوده باشند؟! آری! ممکن است و این اتفاق افتاده است و این اتفاق، اصلا چیز عجیب و غریبی نیست. اگر بخواهم راه دوری نروم، اشاره می کنم به چند تن از اقوام و آشنایان خودم، که یکی دوتاشان را در هر دوی این روزها و با همین چشم خودم دیدم. بعدها و به همین منوال، البته چیزهایی از فک و فامیل و در و همسایه شنیدم که مکمل دیده هایم بود. همین نکته را بعدا با شمار دیگری از دوستان و همکاران و روزنامه نگاران، در میان گذاشتم که آنها هم با ذکر مصادیق خودشان، دیده ها و شنیده های مرا تایید کردند. با این همه و از آنجا که اصلا از شعار دادن های بی دلیل و بی منطق خوشم نمی آید، کتمان نمی کنم که اصولا جنس، هدف، آرمان و آرزوی شرکت کنندگان در دو راهپیمایی فوق الذکر، با هم تفاوت های فاحشی داشت، لیکن هر دوی اینها ملت ایران بودند و هستند. وقتی ما از کلیتی به نام «ملت ایران» حرف می زنیم، آنچه قطعا رنگ می بازد و محلی از اعراب ندارد، سلیقه ها و عقیده هاست. بگذارید اشاره کنم به یک دوست، یعنی یک همسایه. قبلا که ساکن محله مجیدیه جنوبی بودم، همسایه دیوار به دیوارمان، کمی تا قسمتی بی خیال انقلاب بود و اصلا شاید ضد انقلاب. این فرد و خانواده اش کلا در ۳ انتخابات جمهوری اسلامی شرکت کرده اند. دوم خرداد به خاتمی رای دادند، سوم تیر به هاشمی و ۲۲ خرداد به موسوی. روز ۲۵ خرداد بودند، اما… اما نخیر! روز ۹ دی نیامده بودند. همچنان که بنا به گفته خودشان، تا به حال در هیچ راهپیمایی ۲۲ بهمنی هم شرکت نکرده اند. القصه! فردای ۹ دی، توی کوچه، همدیگر را دیدیم و مثل خیلی وقتها، حرفهای مان کشید به سیاست. آنچه من در آن گفت و گو گفتم، مهم نیست. مهم حرفهای آقاسعید است که چند جمله اش را با حفظ دقیق امانت می آورم؛ «من به خاتمی و موسوی و هاشمی، به هر کدومشون یه بار رای دادم، اما عمرا برای هیچ کدوم، جون بدم. اینا نشون دادن حتی ارزش اون راهپیمایی ۲۵ خرداد رو هم ندارن… من شاید این نظام رو قبول نداشته باشم، اما برای دشمنی با جمهوری اسلامی، به خیابون نمیام. واسه چی بیام؟! برای کی؟! حالا مثلا بی بی سی، دلش واسه من سوخته؟! من الان کار و بار خودم رو دارم، زندگی و زن و بچه خودم رو دارم، امنیت خودم رو دارم، کاسبی خودم رو دارم، ولی فردای جمهوری اسلامی، هیچ معلوم نیس کدوم اینا رو داشته باشم، کدومش رو نداشته باشم. فردای جمهوری اسلامی یعنی اغتشاش، یعنی اینکه مملکت را بسپریم دست همون جغله هایی که تلویزیون، الان داشت نشون می داد. اینقدرش که دیگه عقلمون می رسه. جمهوری اسلامی رو دوس نداریم، خودمون رو که دوس داریم».
۲/ شش: ما وقتی از قول کلیت ملت ایران، تیتر می زنیم که؛ «ملت ایران:» حتما آقاسعید و خانواده اش هم شامل می شوند، حتی اگر ۲۵ خرداد آمده باشند و ۹ دی نباشند. از نظر جمهوری اسلامی و از نظر ولی فقیه، حتما اینها هم ملت ایران اند. جمهوری اسلامی مکلف امنیت آحاد ملت است و ملت یعنی مردم کوچه و بازار. هنوز فتنه ۸۸ نشده بود که «آقا» در باب مضرات اردوکشی های خیابانی، یکی هم اشاره به مبحث ناامنی کرد. همچنان که ۱۰ سال قبل از این، در اولین نماز جمعه ای که بعد از یوم الله ۲۳ تیر خواندند، به قصد دشمن برای ایجاد ناامنی در کشور تاکید فراوان کردند. کشور وقتی روی آسایش و امنیت به خود می بیند، که فی المثل، آشوبگران عاشورا امنیت نداشته باشند. البته که منافقین باید بترسند از قوه قهریه حکومت. باید بسته باشد دست شان، چرا که حتی آن عده محدودی هم که از اساس، جمهوری اسلامی را قبول ندارند، لیکن اولا؛ امنیت را دوست می دارند و ثانیا؛ از نظام، مطالبه امنیت و کسب و کار و زندگی و آسایش دارند، که حق محفوظی است برای شان. لذا ما وقتی از ملت ایران حرف می زنیم، امثال آقاسعید شامل این کلیت می شوند، جدای از اینکه چه نگاهی به جمهوری اسلامی دارند، اما ناامن کنندگان کشور، به ویژه سران فتنه، نه فقط در حاکمیت، بلکه در تعریف ما از ملت هم نمی گنجند. کسانی که دارند برای شرکت در انتخابات و ورود به حاکمیت، شرط می گذارند، شرط شان فقط برای حکومت نیست، بلکه مخاطب اصلی زبان درازشان ملت اند. چرا که از ملت و حاکمیت، به یک اندازه دور افتاده اند.
***
۳- آنچه پای آحاد ملت را در ۲ روز هشتم و به ویژه نهم دی ماه به خیابان های تهران و شهرستان ها کشاند، چه بود؟! قطعا عوامل مختلفی دخیل بود، که مهم ترینش آشوب عاشورا بود، اما فلسفه حضور معنی دار، سراسری و بی سابقه ملت در یوم الله ۹ دی، جز این نبود که مردم از همه اقشار به صحنه آمدند تا به عملکرد رهبر درباره مدیریت بحران فتنه، صحه بگذارند. شعارها، تصاویر، دست نوشته ها، قطعنامه ها و… جملگی حکایت از آن داشت که از نظر مردم، رهبرشان به خوبی امور را هدایت کرده اند. می توان گفت که مردم آمده بودند تا پای کارنامه ۲۰ ساله رهبر عزیزشان، یک فوق ۲۰ درخشان بگذارند. آری! اگر چه اصولا این «آقا»ست که باید ما را تایید کند، لیکن گاهی لازم است که ملت، در تایید گفتار و رفتار ولی امر خود، قیامت به پا کند و این هر ۲ در کنار هم زیباتر جلوه می کند. در این باره باید به نکاتی اشاره کرد؛
۳/ یک: هر آنچه از صبر و کرامت و متانت و بصیرت و حکمت لازم بود، رهبر انقلاب در قبال جریان معترض -جریان فتنه بعد از این- نشان دادند. نخست، افراد معترض را به حضور پذیرفتند و دعوت به آرامش، و پیگیری شکایت ها از مجرای قانون کردند. در اقدام بعد، وزارت کشور و شورای نگهبان را امر کردند که در چهارچوب راهکارهای قانونی، با جریان اعتراض، کمال همکاری را بکنند. در عین حال، مردم را صرف نظر از علاقه شان به افراد منتخب خود، توصیه به وحدت، قانون گرایی و خویشتن داری کردند. با این همه سران جریان معترض، از آنجا که از جای دیگری دستور می گرفتند، جز بر طبل ابطال انتخابات نمی کوفتند. فتنه گران، نه فقط رای اکثریت، بلکه کل انتخابات را تخطئه کرده بودند. اینجا ۲ کار مهم انجام داد «آقا». یکی دفاع ایشان از ۴۰ میلیون رایی بود که در صندوق انتخابات ریخته شده بود. از آنجا که فتنه گران، به جای مدرک و سند، اغتشاش و دیکتاتوری ارائه می کردند، رهبر انقلاب، نه فقط به ایشان ذره ای باج ندادند، بلکه از یکایک آرای ۴۰ میلیون ایرانی شریف، پاسداری کردند. دیگر اقدام رهبر در این مقطع، دفاع از رای اکثریت و نامزد پیروز بود. همچنان که در دوم خرداد ۷۶ برخلاف نیت و عزم جماعتی که ایام فتنه ۸۸ بدل به خواص بی بصیرت و البته بی معرفت شده بودند، باز هم «آقا» از نامزد پیروز و رای اکثریت، دفاع کردند. مسئله برای رهبر، نه خاتمی بود و نه احمدی نژاد، که اصولا شان رهبر کجا و شان افراد کجا؟! آنچه برای «آقا» موضوعیت داشت، کلیت رای مردم بود، نیز رای اکثریت. برای خواباندن فتنه، ضروری بود که رهبر انقلاب، به ۲ نظر، ابراز نزدیکی کنند؛ یکی نظر ۴۰ میلیون رای، و دیگری نظر رای اکثریت و نامزد پیروز. نماز جمعه ۲۹ خرداد، دوست و دشمن فهمید که رهبر انقلاب، به عنوان علمدار انقلاب، پای انتخابات، نتیجه کلی اش و نامزد مورد علاقه اکثریت مردم، همچون کوه ایستاده است، چرا که ولی فقیه، توامان ضامن اسلامیت و جمهوریت جمهوری اسلامی است. همین تدبیر رهبر انقلاب، باعث شد که دیگر اجتماعی مثل ۲۵ خرداد شکل نگیرد؛ مردمی که تا این زمان، همزبان سران اعتراض شده بودند، اغلب فهمیدند که تقلب، بیش از آنکه وجود خارجی داشته باشد، معبری برای آشوب است و مامنی برای باز کردن کینه های بدری و عقده های خیبری. آن ایام، سران اعتراض، به جای مجرای قانون و مسیر کرامت رهبر، از مسیر فتنه، حرکت می کردند. اینگونه شد که سران اعتراض، سران فتنه خوانده شدند، چرا که جز اغتشاش و آشوب و هرج و مرج، به هیچ صراطی مستقیم نبودند. فردای آن نماز جمعه تاریخی، یعنی روز ۳۰ خرداد، اتفاقی که رخ داد این بود؛ مردمی که به سران فتنه رای داده بودند، ذره ذره از فتنه گران دانه درشت، جدا شدند و جای شان را به منافقین بعضا مسلح داند. روز ۱۳ آبان و روز قدس، قدر مسلم این بود که نشان داد، همراه کنندگان سران فتنه، مردم معترض به انتخابات نیستند. بخشی ولو کوچک از ملت بزرگ ایران نیستند، چرا که اعتراض به نتیجه انتخابات، قطعا ربطی به شعار «جمهوری ایرانی»، «نه غزه، نه لبنان» و روزه خواری و… نداشت. این روند تا روز عاشورا ادامه داشت و دیگر قطعا می توان گفت؛ کسانی که در عاشورا آشوب کردند، جملگی جیره خوار دشمنان ملت بودند. در تمام این چند ماه، «حضرت ماه» با درایتی حکیمانه، چند کار مهم و اساسی کردند؛
۳/ یک/ ۱: میان سران فتنه با بدنه اجتماعی شان فاصله انداختند. صبر همراه با بصیرت رهبر کافی بود که مردم معترض، ملتفت شوند نیت سران فتنه از طرح تقلب، چیز دیگری است. مردم معترض دیدند که رهبر انقلاب، حتی آن اوایل، از در نصیحت و خیرخواهی، جنس سران اعتراض را از فتنه آفرینی جدا خواندند، اما مسئله اینجا بود که سران فتنه، لایق دست پدری رهبر انقلاب نبودند، بلکه از دست معلمین انقلاب مخملی دیکته می نوشتند. خاک بر سرشان، با این لیاقت شان! چرا که آدم، گوشت خروس خانه خودش را بخورد، شرف دارد که از مال جرج سوروس ارتزاق کند. آدم آه نداشته باشد که با ناله سودا کند، شرف دارد که از مال و منال ملک عبدالله ناله بالا برود.
۳/ یک/ ۲: در طول این نزدیک ۷ ماه، یعنی از ۲۲ خرداد ۸۸ تا یوم الله ۹ دی، سران فتنه، هر آنچه بهانه لازم بود، دست قانون و عدالت دادند تا بلکه مجازات شوند، لیکن رهبر انقلاب با همان حکمت علوی همیشه همراه شان، در عین اینکه مطالبه عدالت در حق سران فتنه را تا امروز و تا همیشه زنده نگه داشته اند، کار مهم تری کردند و آن، مجازات سران فتنه در ۲ دادگاه بود؛ دادگاه افکار عمومی مردم معترض به انتخابات و دادگاه افکار عمومی ملت ایران، که حتما شامل حال معترضین هم می شد. بدین سان هرگز یخ پروژه مظلوم نمایی سران فتنه نگرفت و آرزوهایی از جنس «پیراهن عثمان» را به گور بردند.
۳/ یک/ ۳: ابتکار دیگر «آقا» این بود؛ با نوعی کرامت حکیمانه، اجازه دادند که گره فتنه با دست خود مردم باز شود و همه چیز به پای مردم نوشته شود. رسانه های استکبار در طول ایام فتنه، با استناد به تحرکات فتنه گران، مدام چهره مردمی نظام را زیر سئوال می بردند، لذا جا داشت که رهبر تا روزی مثل روز عاشورا، بلکه تا یوم الله ۹ دی، صبر آمیخته با حکمت و هشدار و بصیرت کنند تا این خود ملت ایران باشد که بر دهان سران فتنه بکوبد. مهم تر از این کوبیدن، آنچه در ورای تدبیر رهبر انقلاب رخ داد، جز این نبود که اصولا جمهوری اسلامی، همچنان به مردمش می نازد و ذره ای در مردمی بودن نظام، خلل وارد نیامده، تا آنجا که دفع فتنه ای در قد و قواره فتنه ۸۸ را هم می سپارد دست خود ملت.
۳/ یک/ ۴: متاثر از مورد فوق الذکر و از آنجا که دفع فتنه، در یک فرایند کاملا مردمی صورت گرفت، جهان اسلام به ۲ برداشت رسید؛ یکی اینکه جمهوری اسلامی همچنان نظامی مردمی است. دیگری اینکه آمریکا باز هم سنگ روی یخ شد و حریف جمهوری اسلامی، به عنوان الگوی ذاتی ملل آزادی خواه نشد. بی گمان جواب ندادن پروژه انقلاب مخملی در ایران، و ختم فتنه به یوم الله ۹ دی، جرقه اصلی «بیداری اسلامی» را در اذهان ملل مسلمان کلید زد. (خواننده را ارجاع می دهم به متن «تقدیر بیداری اسلامی در یوم الله ۹ دی رقم خورد»
۴- یوم الله ۹ دی نشان داد که مقبولیت خامنه ای،
چیزی از جنس مقبولیت خمینی است و فقط محدود به رای خبرگان ملت در مجلس
خبرگان رهبری نیست. یوم الله ۱۲ بهمن ۵۷ واضح تر از هر رفراندومی، ملت
ایران به استقبال از امام خمینی شتافت، تا اگر برای «جمهوری اسلامی» نیاز
به صندوق انتخابات باشد، اما برای رهبری این نظام، هرگز نیازی به انتخابات
نباشد. مسئله اینجا بود که مردم، قبل از ۱۲ و ۲۲ بهمن ۵۷ هم امام را به
عنوان رهبر انقلاب پذیرفته بودند و آنچه در لسان ملت، عیان بود، حاجتی به
بیان رای نداشت. بگذریم که آن رای باشکوه به جمهوری اسلامی در یوم الله
مظلوم ۱۲ فروردین، معنای آشکارترش، رای به رهبری امام خمینی بود. در یوم
الله ۹ دی ۸۸ نیز مردم با حضور حماسی خودشان و در یک رفراندوم زنده که از
رای در صندوق، فراتر بود، به خیابان ها آمدند و اگر چه قبلا نیز از طریق
خبرگان، دست بیعت با خامنه ای داده بودند، اما این بار در شکل و شمایل
ملموس تری، تکمیل کردند بیعت شان را. یوم الله ۹ دی ۸۸ معلوم شد که هم با
واسطه خبرگان، و هم بدون این واسطه، سیدعلی حسینی خامنه ای، تنها منتخب
توده های ملت در سراسر ایران، برای رهبری است. رهبری که ملت، با واسطه
خبرگان و در انتخابات، به او «رای» می دهند، اما لازم اگر باشد، از نثار
«جان» هم برای ولی فقیه دریغ ندارند. از همین روست که نگارنده بارها نوشته
ام؛ نسبت ۹ دی با خامنه ای، همان نسبت ۱۲ و ۲۲ بهمن است با خمینی. اگر اشبه
الناس به خمینی، خامنه ای است، اشبه الایام به ۲۲ بهمن، یوم الله ۹ دی
است. به نکات زیر دقت کنید؛
۴/ یک: در مردمسالاری دینی بر خلاف دموکراسی پوشالی غرب، که به غروب تماشایی، دیدنی و خندیدنی نظریه لیبرال دموکراسی در مقام عمل انجامیده، آدم هایی که رای می دهند، از رای هایی که به صندوق ریخته می شوند، مهم ترند. رای برای آدم هاست، نه آدم ها برای رای. جمهوری اسلامی از مردم، فقط رای در انتخابات را نمی خواهد، بلکه حضور در امتحانات را هم می خواهد، لذا از آنجا که مردم بر رای شان برتری دارند، در جمهوری اسلامی، مشارکت، فقط محدود به قبل از انتخابات نمی شود. در دموکراسی غربی، همین که مردم، رای شان را به صندوق می اندازند، وظیفه شان را تمام و کمال انجام داده اند، اما در مردمسالاری دینی، بعد از اخذ رای، تازه نقش مردم شروع می شود. در دموکراسی غربی، برگه رای، موجودی بی جان است، اما از آنجا که در جمهوری اسلامی، نقش خود مردم، یعنی نفس وجودشان، حتی از نقش رای شان، برجسته تر است، یوم الله ۹ دی از ۲ خرداد و ۲۲ خرداد و ۳ تیر و… مهم تر جلوه می کند. صندوق رای را بسیاری از کشورها دارند، حتی گاهی در نظام آل سقوط زپرتی هم انتخابات برگزار می شود! صدام هم چند باری پای مردم را به صنوق انتخابات کشاند! اما آنچه از رای مردم مهمتر است، تاثیرگذاری خود مردم است، بر سرنوشت شان، بعد از رایی که به صنوق می اندازند. همین تاثیرگذاری و همین حضور است که تفاوت اساسی مردمسالاری دینی را با دموکراسی غرب نشان می دهد. در جمهوری اسلامی، رای مردم به صندوق ختم نمی شود، بلکه نقش مردم، تازه بعد از رایی که در صندوق می اندازند، آغاز می شود. در مردمسالاری دینی، علاوه بر مفهوم «رای»، مفهوم دیگری به نام «بیعت» وجود دارد، که حتی بدون واسطه برگه رای است. آنچه هر از چند گاه، رنگ عوض می کند، رای است، اما آنچه ثابت و لایتغیر است، «دست بیعت» است.
۴/ دو: یوم الله ۹ دی، بیانگر برتری بسیار مهم نظام جمهوری اسلامی، با بسیاری از نظام های مدعی دموکراسی است. همان مردمی که چند ماه پیش از این ۴۰ میلیون رای در صندوق انتخابات این نظام ریختند، این بار خودشان به صحنه آمدند تا ثابت کنند که در جمهوری اسلامی، مشارکت مردم، هرگز محدود به صندوق انتخابات نمی شود. اصولا در جمهوری اسلامی اگر چه رای مردم، تعیین کننده است، اما خود مردم و حضور در صحنه شان، حتی از آرای شان، تعیین کننده تر است. قصه رای، اگر یک قصه موسمی و چند سال یک بار است، لیکن ماجرای حضور در صحنه، یک ماجرای دائمی، و حاکی از این است که مردم، اصولا انقلاب اسلامی را مال خودشان می دانند و خود را ولی نعمت انقلاب اسلامی. تعامل ملت با انقلاب اسلامی، به گونه ای است که انگار، کلیت ملت ایران، انقلاب را مال بابای خودشان، بلکه ملک طلق خود می پندارند و قطعا خیلی ها از درک مفهوم جمله ای که گفتم، عاجزند. اینکه مادر شهیدان یزدان خواه، با «آقا» می گوید؛ «شرمنده ام که دیگر برای راه ولایت فقیه، فرزندی ندارم»، ناظر بر جمله بالاست و بیش از آنکه از منظر تواضع یا موضع غرور باشد، متاثر از این واقعیت و حقیقت است که مردم، خود را صاحب انقلاب می دانند و در برابرش، به شدت احساس مسئولیت می کنند. لابد جز این نیست که آحاد ملت در باز کردن گره فتنه، با حکومت، همکاری بی مزد و منت می کنند. قطعا اگر دموکراسی در کشورهایی مثل آمریکا و انگلیس و فرانسه، عمق مردمسالاری ما را داشت، حکومت های شان در مقابله با مشکلات و قیام ها و جنبش ها و اعتراضات، این همه احساس تنهایی نمی کرد.
۴/ سه: «راهپیمایی حکومتی» شیرین ترین زخم زبانی بود که دشمن می توانست نثار یوم الله ۹ دی کند و نفهمید که با این طعنه، دارد اوج مردمسالاری جمهوری اسلامی را ثابت می کند. ایراد از جمهوری اسلامی نیست که چرا می تواند راهپیمایی حکومتی برگزار کند، بلکه این نقطه قوت نظام ماست. ایراد از حکومت هایی است که مردم شان را اسیر آرای شان کرده اند و رای شان را زندانی صندوق بی جان انتخابات. مردم در دموکراسی غربی، بیش از آنکه آزاد باشند رای بدهند، در «اسارت آزادی»، بلکه در زندان رای شان، دست و پنجه نرم می کنند و دقیقا از همین روست که در باز کردن گره های گوناگون سیاسی و اقتصادی و معیشتی، نه فقط با حکومت شان همکاری نمی کنند، بلکه به جنبش های مختلف اعتراضی می پیوندند. جمهوری اسلامی اما همچنان که در پایتخت خود راهپیمایی ۲۵ خرداد را دارد، این توانایی را هم دارد که در مقیاسی غیر قابل قیاس، یوم الله ۹ دی را در ابعاد سراسری، خلق کند و معنای دقیق تر و عمیق تری از مفاهیم «ولایت فقیه»، «ملت» و «مردمسالاری دینی» به جهان معاصر ارائه دهد. در غرب، اما رای مردم بهانه ای ظاهرا زیباست که زبان شان خفه باشد و اینچنین است که ۹۹ درصد مردم دنیا، از دست نظام سلطه و برده داری مدرنش به ستوه آمده اند. در جمهوری اسلامی اما تفسیر رای مردم، با خود مردم است و همان مردمی که ۲۲ خرداد را آفریدند، خالق ۹ دی شدند.
*** *** ***
ما هستیم، پس رای می دهیم، نه اینکه چون رای می دهیم، پس هستیم. ما هستیم، پس علاوه بر رای، راهپیمایی می کنیم و گره فتنه را با دست قدرت خدا باز می کنیم. یوم الله ۹ دی بهترین روز بود برای اثبات اینکه در انتخابات ۲۲ خرداد، اصلا و ابدا تقلب نشده. اگر چه گفته اند؛ «البینه علی المدعی»، اما به جای سران کفر و فتنه و نفاق، این ملت ما بود که برای اثبات سلامت انتخابات ۲۲ خرداد، مدرکی حی و زنده از جنس یوم الله ۹ دی ارائه کرد. حالیا! چهارشنبه، گویی آرا از دل صندوق ها بیرون آمده بودند. فریاد می زدند و شعار می دادند. در جمهوری اسلامی، دل رای، در کنج صندوق نمی گیرد. رای نمی میرد. راهپیمایی می کند. نمی پوسد. پوست می اندازد و جوان می شود. حالا دختربچه هایی که ۲۲ بهمن اولین سال های جنگ، روی دوش پدران شان، بلندقدترین آدمیان راهپیمایی شده بودند، با تصویری از عکس پدر، بالای دست، در تلاقی نسل ها، آمده بودند تلافی! نه رای ما درون صندوق می میرد و نه خون نیاکان ما درون خاک. گفت: «ای روح خدا! مبارکت باد/ ۳۰ سال جوان شد انقلابت». آقای دشمن! رای ما، راه ما، صندوق انتخابات ما، راهپیمایی ما، یوم الله ۹ دی ما، زنده است؛ حرفی هست؟! آقای دشمن! خون شهدای ما در رگ ملت ما زنده است؛ حرفی هست؟! آقای دشمن! ما اصلا حیف مان می آید که مردمسالاری نظام جمهوری اسلامی را با دموکراسی دروغین غرب، قیاس کنیم؛ حرفی هست؟! آری! بگذار سوار اسب سفید خاطرات شویم و بخوانیم؛ «چهارشنبه، اتوبوسی که ما را آورد راهپیمایی، رانندهاش میگفت؛ ۲۲ بهمن، نوشابه و ساندویچ هم میدهند. ما ۲۲ بهمن هم میآییم. برای چنین ملتی که جانش بر کف است، جان باید داد. جمهوری اسلامی به مردمش میرسد؛ حرفی هست؟! ما با رهبرمان آنقدر «نداریم» که هر وقت اراده کنیم، چفیهاش را میگیریم؛ حرفی هست؟! آنقدر دوستش داریم که با یک اشارهاش نشانی خیابان انقلاب را میگیریم و میآییم، ساندیس هم میخوریم؛ حرفی هست؟! سران غرب به فکر مردمان خود باشند که اول سال نو از سرما یخ نزنند. ما اینجا رابطهمان با رهبرمان گرم گرم است».