کد خبر: ۳۱۸۱۸۰
زمان انتشار: ۱۰:۵۱     ۰۷ خرداد ۱۳۹۴
کتاب «مگر چشم تو دریاست» شامل خاطرات بتول جنیدی مادر ۴ شهید از سوی انتشارات روایت فتح منتشر شد.
به گزارش پایگاه 598  به نقل از فارس، کتاب «مگر چشم تو دریاست» از سوی انتشارات روایت فتح منتشر شد. برای اولین بار در این انتشارات به منظور توجه به سلایق مخاطبان این اثر با دو طرح جلد متفاوت منتشر شده است.

مرحوم حجت‌الاسلام جنیدی و شهیدان محمد، عبدالحمید، نصرالله و رضا جنیدی به روایت همسر و مادر شهیدان بتول جنیدی در کتاب «مگر چشم تو زیباست» آمده‌اند.

این کتاب که از سوی انتشارات روایت فتح منتشر شده و جواد کلاته عربی آن را نگاشته روایت یک مادر است. روایت مادر چهار جوان برومندِ یکی از یکی گیراتر، که روزگاری از زیر قرآن ردشان کرد، آب پشت‌شان ریخت و ازشان دل کَند.

این کتاب، روایت یک همسر است از یک مرد. مردی که وقتی پشت تریبون نماز جمعه می‌ایستاد و تفنگ به‌دست مردم را به جنگ و جهاد و حمایت از امام و انقلاب فرا می‌خواند، خودش پیشاپیش بچه‌هایش را فرستاده بود جنگ و شهید داده بود.

مردی که پس از شهادت سومین فرزندش، فکر نکرد که دیگر تکلیفش را در قبال اسلام و انقلاب انجام داده و این آخرین فرزندش را بگذارد برای روز پیری، عصایش باشد.

کسی که فکر می‌کرد اگر جانمازش را جلوتر از مردم می‌اندازد و پیش‌نمازشان می‌شود، باید در همه‌ کارهای دیگر هم جلوتر از همان مردم بایستد و پیش‌قدم‌شان باشد.

حجت‌الاسلام‌ جنیدی، که سرفصل‌های ممتازی از زندگی سراسر حماسه و صبر و استقامتش در سطر سطر این کتاب ظهور و بروز یافته است، در عداد مردانی است که در عرصه‌های پر خطر مبارزات سیاسی و انقلابی و همراهی با حرکت نجات‌بخش انقلاب اسلامی از یاران صدیق امام راحل(ره) محسوب می‌شد؛ که با پیش‌کش کردن فرزندان برومندش، نصرالله، هادی، رضا و محمد، اوج ایثار و فداکاری را به نام خود ثبت کرد و در تاریخ انقلاب اسلامی فراموش ناشدنی گشت.

در بخشی از این کتاب آمده است: «کوموله‌ها گفته بودند اگر پول بیاورید، بدن شهید را صحیح و سالم تحویل‌تان می‌دهیم. آن‌موقع ۳۰ هزار تومان خیلی بود. حاج‌آقا خودش رفت کردستان؛ روستای قمچیان. از آن‌جا زنگ زد و جریان را برایم گفت.

- می‌گن سی هزار تومن بدید تا شهیدتون رو تحویل بدیم.
- بعد با پول ما برن تجهیزات بگیرن، بر ضد خود ما استفاده کنن؟!!

من یادم نیست، اما کسانی که اطرافم بودند، می‌گویند شما گفتی «بگو شهید منو آتیش بزنید، اما من به شما پول نمی‌دم.» من نتوانستم بپذیرم به‌خاطر پیکر شهیدم به ضدّانقلاب پول بدهم. حاج‌آقا هم همان اول، تصمیم من را گرفته بود، اما به من زنگ زد تا حرفی باقی نماند. اصلاً خود حاج‌آقا راضی نبود برای این مسئله به کردستان برود. اجبار و اصرار پاسدارها و برادرم، اسدالله، بود که رفت برای پیدا کردن رضا. ما پول ندادیم و آن‌ها هم رضا را تحویل نداند و حاج‌آقا برگشت.

این ماجرا گذشت تا این‌که سیزده ماه بعد، زنگ زدند و گفتند پیکر رضا توی پاک‌سازی روستا پیدا شده است.»

کتاب «مگر چشم تو دریاست» که جواد کلاته عربی آن را نگاشته در ۱۱۰۰ نسخه و با قیمت ۱۴هزار تومان از سوی انتشارات روایت فتح منتشر شده است.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها