به گزارش پایگاه 598 به نقل از پایگاه اطلاع رسانی رهبر انقلاب ، رهبر انقلاب در دیدار با مداحان اهل بیت(ع)، با انتقاد از «روشنفکرنماهایی»
که میگویند «ما صنعت هستهای را میخواهیم چهکار کنیم»، فرمودند: «این
شبیه همان حرفی است که زمان قاجارها وقتی نفت کشف شده بود و انگلیسیها
آمده بودند میخواستند نفت را ببرند، اینجا دولتمرد قاجاری میگفت ما این
مادّه بدبوی عَفِن را میخواهیم چهکار کنیم، بگذارید بردارند ببرند!»
نوشته زیر به بررسی تفکر دولتمرد قاجاری در تاریخ دویستساله اخیر ایران
پرداخته است:
کتاب «غربزدگی» جلال آلاحمد را میتوان جزو اولین
تلاشهای نویسندگان ایرانی برای معرفی طبقهای از افراد جامعه ایران که
امروزه آنان را به نام «روشنفکران غربزده» مینامیم دانست. جلال در این
کتاب، فرجام نسخهای که این طیف برای ایران تجویز میکنند را به خوبی نشان
داده است. آنجا که درباره نفت چنین مینویسد: «صنعت غرب ما را غارت
میکند و به ما حکم میراند و سرنوشت ما را در دست دارد. پیدا است که وقتی
اختیار اقتصاد و سیاست مملکت را به دست کمپانیهای خارجی دادی، او میداند
که به تو چه بفروشد و دستکم این را میداند که چه چیز را نفروشد و البته
برای او که میخواهد فروشنده دائمی کالاهای ساخته خود باشد، بهتر این است
که تو هرگز نتوانی از او بینیاز باشی و خدا زنده بدارد معادن نفت را. نفت
را میبرند و در مقابل هرچه بخواهی به تو میدهند. از شیرمرغ تا جان
آدمیزاد.»
* اولین مواجهه ایران با تمدن جدید غرب
اولین مواجهه
جدی ایران با تمدن جدید غرب را میتوان جنگهای ایران و روس دانست. شکست
ایران از سپاه روس، علیرغم داشتن نیروی انسانی بیشتر، این سؤال را برای
دولتمردانی چون «عباس میرزا» مطرح کرد که علت شکست ایران از سپاه روس چه
بود؟ در گفتوگویی که عباس میرزا با فرستاده ناپلئون به ایران داشت،
میتوان بهوضوح این موضوع را مشاهده کرد. وی از «ژوبر» چنین میپرسد:
«چه
قدرتی است که به شما برتری و مزیتی را که نسبت به ما دارید عطا میکند؟
آیا مشرق زمین از لحاظ جمعیت، حاصلخیزی و ثروت کمتر از اروپا است؟ و آیا
اشعه خورشید که قبل از رسیدن به شما بر ما میتابد، تأثیرات مفیدشان روی
سر ما کمتر است؟ اجنبی! حرف بزن. با من بازگوی که برای بیدار کردن ایرانیان
از خواب غفلت چه باید کرد؟»
* درمان نادرست درد عقبماندگی ایران
عباس
میرزا در «تشخیص درد» درست حدس زده بود. او بهخوبی فهمیده بود که ایران
عهد قاجاری از کاروان پیشرفت و ترقی عقب افتاده است و لاجرم باید کاری کرد.
اما کسانی که قرار بود در حکومت قاجار طبیب باشند، در «درمان درد»، به
بیراهه رفتند. آنها در تجویز نسخه درمان درد، چاره را در آن دیدند که
عدهای از فرزندان اشراف و درباریان را برای تحصیل و اخذ مظاهر جدید علم و
تمدن غرب به «فرنگ» بفرستند. «سر هارفورد جونز»، نماینده کمپانی هند شرقی و
وزیرمختار انگلیس در ایران، زمینه مهاجرت افرادی چون «میرزا صالح
شیرازی»، «میرزا ابوالحسنخان ایلچی»، «میرزا فرخ غفاری امینالدوله» به
غرب را فراهم کرد. اما نتیجهای که این عمل به بار آورد، برعکس بود. این
افراد پس از بازگشت از غرب، اولین کاری که کردند تمسخر تمدن و فرهنگ بومی و
ایرانی بود. این افراد با نام نهادن خود به «منور الفکر»، شروع به «تحقیر
هویت ایرانی» کردند.
۱۵۰ سال بعد از شکلگیری اولین هسته جریان
منورالفکری در ایران، جلال آلاحمد در کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران»،
بیماری این طبقه از افراد را چنین معرفی میکند: «اگر روشنفکر خود را تنها
یک محصول غربی بداند، ناچار در هر کجای دنیا که افتاده باشد، توجهش فقط به
متروپل است؛ به کعبهای که در آن و با ملاکهای آن پرورده شده و چون
ماهیای است که فقط در آب متروپل میتواند شنا کند. کوشش دارد که محیطهای
بومی را نیز به چنان آبی بدل کند، اما متروپل از محیطهای بومی جز مواد خام
معدنی و مواد پخته و رسیده آدمی چه میخواهد؟ و رفتار او نسبت به این
محیطهای بومی چیست جز حکومتهای مستبد نظامی بر ایشان گماشتن و... همان
استعمار؟ پس چنین روشنفکری یک عامل استعمار است و به این دلیل با محیط بومی
خود بریده است.»
* ارتجاع روشنفکری
۳۰ سال بعد از نگارش این کتاب
جلال، رهبر انقلاب در جمع دانشجویان دانشگاه تهران در تاریخ بیستودوم
اردیبهشتماه ۱۳۷۷، در سخنرانی که آن را «ارتجاع روشنفکری» نام نهادند، از
این کتاب نام برده و خصوصیات جریان روشنفکری در ایران را مبتنی بر کتاب
جلال، چنین برشمردند: «این خصوصیات سه تاست: اوّل، مخالفت با مذهب و دین -
یعنی روشنفکر لزوماً بایستی با دین مخالف باشد! - دوم، علاقهمندی به سنن
غربی و اروپا رفتگی و اینطور چیزها؛ سوم هم درسخواندگی ... بعد میگوید
این سه خصوصیتی که برداشت عامیانه و خصوصیات عامیانه روشنفکری است، در
حقیقت سادهشده دو خصوصیت دیگری است که با زبان عالمانه یا زبان روشنفکری
میشود آنها را بیان کرد. یکی از آن دو خصوصیت، عبارت است از بیاعتنایی به
سنّتهای بومی و فرهنگ خودی - که این دیگر بحث عوامانه نیست؛ این حتمی است
- دیگری، اعتقاد به جهانبینی علمی، رابطه علمی، دانش و قضا و قدری نبودن
اینها؛ مثالهایی هم میزند. این در حالی است که در معنای روشنفکرىِ ساخته
و پرداخته فرنگ - که اینها آن را از فرنگ گرفتند و آوردند - بههیچوجه
این مفهوم و این خط و جهت و این معنا نیست!»
تجلیل افراطی از مظاهر
فرهنگ غرب و یا به تعبیر مرحوم آلاحمد «غربزدگی» از یکسو، در کنار
بیاعتنایی و تحقیر فرهنگ بومی توسط روشنفکران از سویی دیگر، وضعیتی را
فراهم آورد که برخی از آنان حتی از تعطیلی عقل در برابر تمدن غرب سخن به
میان آوردند. میرزا ملکمخان در جایی اینگونه مینویسد: «الان چیزی که اعظم
موانع ترقی ایران شده این است که وزرای ما عقل خود را بر علوم فرنگستان
ترجیح میدهند ... ملل فرنگ به جهت اختراع نظام دولت سههزار سال زحمت
کشیدهاند. حال وزرای ما میتوانند نظام ایشان را در یک ماه اخذ کنند اما
به شرط اینکه عقل خود را از اختراعات تازه معاف بدارند.»
* دلالی روشنفکران در واگذاری امتیاز به بیگانگان
اما
اسفناکتر آنکه در چنین شرایطی، عملا کشور ایران، تبدیل به آوردگاه گرفتن
امتیازهای مختلف از سوی دول غربی، مخصوصا انگلیس و روسیه شد. طرفه آنکه در
همه حق امتیازهایی که به کشورهای غربی داده شده، پای یکی از روشنفکران
ایرانی به عنوان «دلال» یا «امضاکننده» در میان است! برای مثال، انعقاد
قرارداد ننگین «گلستان» و «ترکمانچای» توسط میرزا ابوالحسنخان ایلچی،
اعطای قرارداد رویتر توسط میرزا حسینخان سپهسالار و میرزا ملکمخان،
تجزیه هرات از ایران توسط یک هیئت ایرانی به ریاست فرخخان امینالدوله
غفاری، واگذاری امتیاز لاتاری بهوسیله میرزا ملکمخان، واگذاری امتیاز
رژی توسط میرزا علیاصغرخان امینالسلطان، واگذاری امتیاز نفت به دارسی
توسط میرزا نصرالله مشیرالدوله غفاری، امتیاز تأسیس بانک شاهنشاهی و حق
انحصاری کشتیرانی در رودخانه کارون به انگلیس توسط امینالسلطان از جمله
نمونههایی است که عملا ایران را به مستعمره کشورهای غربی تبدیل میکرد.
گرچه
برخی از این قراردادها با واکنش علما و روحانیون آگاهی چون ملاعلی کنی،
آقا نورالله اصفهانی، شیخ فضلالله نوری، میرزای شیرازی و ... مواجه و باطل
شد اما ماجرای «دولتمرد قاجاری» همچنان بر تاریخ سیاسی- اجتماعی ایران و
تحولات آن سایه گسترانیده و تا عصر پهلوی اول و دوم نیز امتداد پیدا کرد.
* رد پای تفکر دولتمرد قاجاری در ماجرای صنعت نفت
دولتمرد
قاجاری بیش از آنکه یک «فرد» یا «شخصیت» باشد، یک «تفکر» است. تفکری با
شاخصها و خصوصیاتی که در بالا ذکر شد. این تفکر در طول تاریخ دویستساله
اخیر ایران و در رخدادهای مهم سیاسی- اجتماعی ایران قابل ملاحظه است. ردپای
تفکر دولتمرد قاجاری را در ماجرای صنعت نفت ایران هم میتوان بهخوبی
مشاهده کرد.
ماجرای نفت تنها محدود به آن «دولتمرد قاجاری» نمیشود که
رهبر انقلاب چندی پیش درباره آن چنین گفتند: «اینکه بعضی از روشنفکرنماها
قلم بردارند و قلم بزنند که «آقا ما صنعت هستهای را میخواهیم چهکار
کنیم» این فریب است؛ این شبیه همان حرفی است که زمان قاجارها وقتی نفت کشف
شده بود و انگلیسیها آمده بودند میخواستند نفت را ببرند، اینجا دولتمرد
قاجاری میگفت ما این مادّه بدبوی عَفِن را میخواهیم چهکار کنیم،
بگذارید بردارند ببرند!»ماجرای نفت حتی محدود به امضای قراردادننگین دارسی
نیز نمیشود. قراردادی که توسط پادشاه و بهوسیله دیگر دولتمرد قاجاری با
انگلیس بسته شد و این کشور از نفت ایران برای تأمین سوخت کشتیهای جنگی و
تجاری خود در طول جنگ جهانی اول استفاده کرد. ماجرای نفت تا ملی شدن صنعت
نفت و نخستوزیری «سپهبد حاجعلی رزمآرا» هم ادامه پیدا کرد. رزمآرا که
مرتبط با «شرکت نفت انگلیس و ایران» بود بهدنبال تصویب قرارداد الحاقی
نفت، موسوم به «گس- گلشائیان» در مجلس شانزدهم بود. قراردادی که موجب میشد
همچنان کشور انگلستان سایه خود را بر صنعت نفت ایران و سود حاصله از آن
بگستراند.گویی تفکر دولتمرد قاجاری، اینک در رزمآرا حلول کرده بود آنجا
که برای نشان دادن سرسپردگی خود به انگلیس، دست به تحقیر هویت ایرانی زد و
گفت ملتی که لیاقت لولهنگسازی ندارد، چگونه میتواند صنعت نفت را اداره
کند! رزمآرا حتی گفت ملیشدن صنعت نفت، بزرگترین خیانت به ایران است! اما
۱۳ روز پس از قتل رزمآرا، قانون ملی شدن صنعت نفت ایران به تصویب مجلس
رسید.
* فناوری هستهای و تفکر دولتمرد قاجاری
تفکر دولتمرد قاجاری
البته بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و تا به امروز نیز ادامه یافته است و
هرگاه مردم این سرزمین خواستهاند روی پای خود بایستند و بدون کمک دیگران،
راه پیشرفت را طی کنند، عدهای از روشنفکرنماها قلم به دست گرفته و نوشتند
که یا ما توانایی انجام این کار را نداریم، و یا اینکه اصلا ما را با این
موضوعات چه کار!
دستیابی به «فناوری هستهای» و پیشرفت ایران در این
صنعت نیز از جمله مسائلی است که در سالهای اخیر، تفکر روشنفکری، آن را
تقبیح کرده و اساسا ضرورت دستیابی به آن را منکر شده است. به عقیده
اینان، فناوری هستهای همان ماده بدبو و عفنی است که به کار ما نمیآید و
همان بهتر که آن را به دیگران واگذاریم و اصلا مملکتی که «نفت» دارد،
«اورانیوم» میخواهد چه کار! اما همانگونه که تاریخ اهمیت استراتژیک
مادهای به نام نفت را در عصر حاضر نشان داده است، اهمیت فناوری هستهای در
جهان آینده را نیز نشان خواهد داد. شاید اگر جلال، این روزها زنده بود،
چیزی شبیه جملاتی که درباره «نفت» و خیانت روشنفکرنماها نوشته بود، امروز
درباره «اورانیوم» و صنعت هستهای ایران مینوشت.