کد خبر: ۳۱۶۰۰
زمان انتشار: ۱۰:۲۵     ۰۱ دی ۱۳۹۰
كيهان نوشت؛
فرآيند 70روزه برگزاري انتخابات نهمين دوره مجلس شوراي اسلامي، رسماً از روز شنبه با ثبت نام داوطلبان آغاز مي شود. 12اسفند، موعدي است كه صورت بندي مجلس نهم با رأي ملت مشخص خواهد شد؛ اما تا به اين صورت بندي و تركيب مجلس جديد برسيم، فضاي انتخابات متأثر از تعاملات، رقابت ها يا تقابل طيف هاي سياسي خواهد بود. طيف هاي رقيب به اقتضاي هر انتخابات، فضاسازي مي كنند و البته طيف هايي هم هستند كه در نقطه تقابل با جمهوريت و انتخابات و رأي مردم ايستاده اند و مي كوشند از رونق اين فصل پرنشاط سياسي حتي درحد تحريم انتخابات بكاهند. جبهه سياسي ديگري كه مي تواند موازي اين روند مورد توجه قرار گيرد، تحركات از سر آشفتگي و اضطراب برخي قدرت هاي متخاصم بيگانه است. آمريكا، رژيم صهيونيستي و برخي دولت هاي خاص اروپايي در وضعيتي بي سابقه و به غايت بغرنج پس از جنگ دوم جهاني به سر مي برند و بخش بزرگي از مصيبت هاي تجربه نشده اي را كه با آن دست و پنجه نرم مي كنند، زير سر آرمان گرايي نافذ ملت و حاكميت ايران مي دانند. بدين ترتيب، انتخابات نهمين دوره مجلس در ايران، با فصل مهمي از تاريخ تحولات بين المللي مقارن شده، همچنان كه 2سال پس از تكوين اولين رگه هاي فتنه 88 (به ميدان گسيل شدن سرپل و لولاي اصلي فتنه در اسفند87) برگزار مي شود. اسناد و اخبار متعدد حاكي از آن است كه سازمان منهزم فتنه هرچند با معضلات بزرگ روبروست اما درعين حال به سادگي نمي تواند از كنار اين انتخابات عبور كند و بي آن كه نفياً يا اثباتاً اثري بر صحنه انتخابات بگذارد، گواهي مرگ خود را نزد دوست و دشمن امضا كند.

قطب بندي اصلي در انتخابات را چگونه بايد ديد؟ آيا مثل انتخابات 2 سال پيش كه كساني گفتند دو قطبي موجود، دو قطبي هاشمي رفسنجاني- احمدي نژاد است، بايد فضا را همين گونه تصور كرد كه طيف هايي القا مي كنند؟ آيا قطب بندي مهم و اصلي، ميان گروه 8+7 و جبهه پايداري است چندان كه طيف هايي به آن دامن مي زنند؟ آيا عمليات تأخيري و حركت با چراغ خاموش و موتور روشن طيف موسوم به اصلاح طلب- كه مرزهاي آن تا حدود زيادي با سازمان فتنه سبز برداشته شده- به همين منظور نيست تا جريان هاي اصلي «معارضه» در حاشيه ديده شوند يا اصلاً به چشم نيايند؟ ناظران و رصدگراني كه لنگيدن طيف هايي از سياسيون را در همين 2سال اخير ديده اند و از آن سو، هجوم مغول وار و سازمان يافته جبهه ضدانقلاب خارجي و اپوزسيون را عليه بنيان هاي اصلي دين و انقلاب و كشور مشاهده كرده اند، چگونه مي توانند به برخي قطب بندي هاي گمراه كننده و ناقص و نارسا تن دهند؟ هر مجموعه اي با هر گرايشي كه به تقليل قطب بندي هاي واقعي به صف بندي هاي انحرافي يا كم مايه دامن زند، بداند يا نداند، قطعه اي از پازل دشمن را سرجاي خود مي نهد حتي اگر عوامل القاي اين دو قطبي هاي كم مايه، به ظاهر مخالف هم تلقي شوند. قلم زنان حلقه انحرافي كه به زعم خود مي خواهند اعوجاجات سؤال برانگيز اين حلقه را با چسباندن هر منتقدي به هاشمي رفسنجاني و عملكرد ملامت برانگيز وي در قبال فتنه سبز بپوشانند و زير پاي اتحاد اصولگرايان در جبهه متحد را از اين طريق شل كنند، در همان سناريويي نقش مي آفرينند كه برخي به ظاهر طرفداران جبهه متحد بازيگرانند و برچسب همراهي با حلقه انحرافي را به جبهه پايداري مي زنند. حاصل اين بازي دوگانه قرار است در كدام سبد بريزد؟ در سبد فتنه چند لايه و پيچيده اي كه دو سال پيش، هيزم اشتعال خود را از لنگي هاي كثيرالعلل برخي خواص پرآوازه -مانند هاشمي- تأمين كرد.
انهدام انسجام جبهه حاملان انقلاب كه امروز به نام اصولگرايي شناخته مي شوند، مقصد اصلي دو قطبي هاي انحرافي است. البته اين سخن بدان معنا نيست كه در چينش فهرست نامزدها و درباره كساني كه آلوده فتنه شدند و مثلاً ستاد اصولگرايان حامي موسوي! را علم كردند و تا امروز هم از همراهي سازمان فتنه عذرخواهي نكرده اند، ذره اي كوتاه بياييم؛ همان گونه كه آلودگان به حلقه انحرافي- يا هر حلقه و فرقه ديگري كه حريت و آزادگي و كرامت افراد را مي گيرد و سرسپردگي را مطالبه مي كند- جايي ميان اصولگرايان نخواهند داشت... با همه اين اوصاف و دقايق و ظرايفي كه در كار هست، قطب بندي اصلي جاي ديگري است و تا اين قطب بندي هست، نمي توان از راهبرد اتحاد و انسجام و همدلي و الفت اصولگرايان ذره اي غفلت كرد.
مسئله و صورت بندي اصلي كه به يك معنا از 30سال پيش و به يك معناي ديگر از 8-7سال پيش (سقوط تدريجي اصلاح طلبان از چشم مردم و حاكميت) پديدار شده، موضوع استقلال از بيگانگان يا پذيرفتن نقش نيروي ميداني و پياده نظام آنان از طرف برخي گروه هاست. اگر روزگاري رصدگران اطلاعاتي سفارت آمريكا در گزارش هاي سرّي خود به وزارت خارجه، از نهضت آزادي به عنوان رابطين و دوستان خوب آمريكا در ايران ياد مي كردند كه مي توانند ملت انقلابي ايران را مهار كنند و انقلاب را به بيراهه بكشانند، 20سال بعد برخي طيف هاي سياسي، كار را به جايي رساندند كه زمامداران آمريكايي و انگليسي و اسرائيلي را سر ذوق آوردند تا كساني مثل بوش بارها بگويند ما از اصلاح طلبان در ايران پشتيباني مي كنيم. دوز خيانت و جفاهاي برخي اضلاع جبهه اصلاحات به كشور و ملت به شدت بالا رفته بود. در سال هاي 81-80 و در سفر يك مقام سياسي مجلس ششم به بروكسل، مخفيانه از وي و دوستانش در حزب مشاركت خواسته شد تقابل با نظام را تشديد كنند تا بتوان سرمايه گذاري روي اين طيف را در غرب توجيه كرد. اگر آن زمان پشت اتاق هاي در بسته گفته مي شد كه گزينه نهايي ما در ايران شما هستيد به شرط اينكه بجنبيد و جنم و جربزه خود را نشان دهيد، چند سال بعد اين حمايت ها بي پروا و علني شد. فقط بوش و رايس نبودند كه علنا گفتند از اصلاح طلبان حمايت مي كنيم. جانشينان آنها نيز پس از دو سال حمايت هاي كج دار و مريز، علناً وارد عرصه شدند.
مصاحبه وقيحانه هيلاري كلينتون با تلويزيون بي بي سي و سپس صداي آمريكا، تا ابد اسباب سرشكستگي اركان اصلي فتنه سبز خواهد بود. او در آن مصاحبه ها اعلام كرد كه آمريكا حاضر است مانند مدل ليبي، به اپوزيسيون سبز كمك كند مشروط بر آن كه اين طيف نيز بجنبند و درخواست ها را علني كنند. و همان جا گفت كه سبزها مي گويند مايل نيستند كمك هاي آمريكا علني شودو باعث بي اعتباري گردد. (اين «سبزها مايل نيستند» از لابلاي ملاقات هاي متعدد 1-برخي اعضاي حلقه لندن 2- سه تفنگدارمتوهم شامل سازگارا و مخملباف و نوري زاده 3-شوراي هماهنگي سبز شامل امير ارجمند و مزروعي و... با مقامات آمريكايي استخراج شده است). با اين حال طبق تقسيم كار، برخي از اعضاي فراري دفتر تحكيم و حلقه كيان و نشريات زنجيره اي آنها (مجيد محمدي، علي افشاري، ابراهيم نبوي و...) به فرموده، دست به انتحار زدند و راز شكست مشترك «نومحافظه كاران آمريكا- اصلاح طلبان ايران» را در همين دانستند كه تيم بوش بدون اپوزيسيون سازي به عراق حمله كرد و اصلاح طلبان هم در قبال كليت جبهه اپوزيسيون و آمريكا، كج دار و مريز رفتار كردند و نتوانستند امكان بسيج همه اين ظرفيت در هماهنگي با غرب را فراهم كنند. تفاسير صداي آمريكا و راديو فردا و بي بي سي و برخي رسانه هاي مشابه از سخنان مختصر كلينتون اين بود كه جريان سبز- با مركزيت اصلاح طلبان- بايد تجديد سازمان كند، خارج از فضاي مجازي خود را نشان دهد، قيد بحث هايي چون استقلال و حاكميت ملي و مخالفت با سلطه طلبي استعمار و... را بزند و علنا قلاده طلايي نوكري تام و تمام نسبت به آمريكا را گردن آويز خود كند. بايد پرسيد از جبهه عريض و طويل اصلاحات به جز چند نفر خاص و غيرتمند، چند فرد و گروه - شوراي هماهنگي كذايي كه جاي خود- شرافت و عزت و وطن دوستي به خرج دادند و به وزير خارجه آمريكا و مقامات رژيم صهيونيستي گفتند «شما غلط مي كنيد كه از ما حمايت مي كنيد، ما از شما بيزاريم»؟!
اين وضعيت صم بكم را دست كم نگيريد. اين طيف دچار اختناق مغز و روح، ظرفيت هاي مناسبي براي خيانت نشان داده اند. درست است كه جرئت نمي كنند از تحريم انتخابات سخن بگويند و نبايد هم چنين تير خلاصي به خود بزنند اما آنان همان هايي هستند كه در بحبوحه فشارهاي دولت بوش، نامه سركشيدن جام زهر را خطاب به رهبر انقلاب- بخوانيد خطاب به ملت ايران- نوشتند و بعد به بازي تحصن و تحريم انتخابات دست يازيدند و سرانجام يابو برشان داشت كه بگويند دولت و مجلس در قبضه ماست و گردنمان كلفت است، پس در انتخابات را تخته مي كنيم و نمي گذاريم انتخابات مجلس هفتم (سال 1382) برگزار شود. اينها همان محافلي هستند كه عار ندانستند و حاضر شدند به جاي ميليشياي سازمان منافقين، خياباني شوند و چماقداري كنند و 8 ماه باب ميل رؤساي خبيث ترين سرويس هاي جاسوسي دنيا، آتش افروزي و شهرآشوبي كنند. ظرفيت بيگاري دادن و بار كشيدن اين طيف بسيار بود هر چند كه با درايت و تدبير و شجاعت نظام «امت-امام»، شتر فتنه پي شد و آنها زير دست و پا ماندند.رفتار انتحاري فرستادگان چند لايه فتنه سبز به خارج (حجيم شده خيانت هاي طيف افراطي جبهه اصلاحات) چنان حماقت آلود بود كه باعث شد در همين يك ماه گذشته برخي فعالان راديكال اپوزيسيون نظير علوي تبار، برقعي و دباشي در نوشته ها و مصاحبه هايي، از آنان به عنوان «كساني كه مشغول روسپي گري سياسي هستند»، «ستون پنجم پسامدرن آمريكا كه علنا دعوت به حمله نظامي عليه ايران مي كنند»، «بي شرم هايي كه مي گويند امپرياليسم و استعمار، گفتماني كهنه و منسوخ است و حاكميت ملي و استقلال در جهان جديد ديگر معنا ندارد» و «ميرزآقاخان نوري، شاپور بختيار، مسعود رجوي و تيمسار مدني هاي جديد كه تا مرز همكاري با صدام پيش رفتند» ياد كنند با اين حال، دولت بخت برگشته آمريكا و رژيم صهيونيستي آن قدر به فلاكت افتاده اند كه به ناچار روي همين جماعت حساب مي كنند. البته اقدامات اين طيف راديكال و افتاده در بن بست، با تحركات طيف هاي ديگري كه از چند جهت و به شكل زيرزميني، اتحاد و انسجام اصولگرايان- متوليان انقلاب و حاكميت- را آماج حمله قرار داده اند، كامل مي شود.
موضوع اين نوشتار را بايد در فرصت هاي ديگري بسط داد و راهبرد ويژه دشمن در قبال انتخابات مجلس نهم را تحليل كرد. اما آنچه بايد در اين مجال گفت، اعتنا و اهتمام به اين واقعيت است كه ملت و نظام ما در بحبوحه يك جنگ بزرگ و پيروز جهاني عليه جبهه استيلا و استكبار به سر مي برد. به قول ولي نصر از مشاوران دولت اوباما «آمريكا و اوباما بايد بياموزند كه ايران مشكل بزرگي است و سياست آمريكا در اين باره آشفته و در هم برهم بوده است. درسي كه بايد بياموزيم اين است كه مشكل ايران، مشكل ساده و كوچكي نيست بنابراين فرمول ساده و دقيقي هم وجود ندارد». انتخابات مجلس را با همه اهميتي كه دارد بايد در متن اين ماجراي بزرگ ديد. جبهه مقاومت اسلامي به رهبري ايران، چه در تك هاي خود و چه آنجا كه با پاتك هاي دشمن مواجهه خيره كننده اي داشته، ضربات اساسي و بي سابقه اي به جبهه استكبار زده است. نيروهاي ميداني دشمن در اين ميان به شدت فرسوده و مضمحل ارزيابي مي شوند. همزماني خروج اجباري آمريكا و سازمان تروريستي ورشكسته منافقين از عراق (آخر دسامبر) تنها يك مصداق كوچك از ده ها شاهد مثال در اين باره است همچنان كه اضمحلال فتنه سبز و شناسايي و انهدام شبكه خاكستري و مشترك سيا و موساد و ام آي6 در ايران، نمونه ديگري است. با اين حال نبايد از تك و تاب دشمن زخم خورده غافل شد. ظفر نهايي، محصول همين حزم و احتياط و پايداري شجاعانه است. مسابقه انتخابات نمي تواند و نبايد وسعت و حساسيت آوردگاه اصلي را از نگاه مترصد اصولگرايان بپوشاند. نبايد گرماي آتش تفرقه، مارهاي توسري خورده و افسرده را از حالت نيمه مرگي، به حيات انگلي بازگرداند.
محمد ايماني
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها